شمارهٔ ۲۱
ماه رویا ز غمت یک دم نیست
که چو زلف تو دلم در هم نیست
زلف و بالای تو تا هم پشتند
پشت و بالای کسی بی خم نیست
غم تو می خورم و شادم از آنک
هر کرا هست غم تو غم نیست
دست در دامن زلف تو که زد؟
که دل او چو رخت خرّم نیست
به قلم شرح غمت ندهم از آنک
دو زبانست قلم محرم نیست
ماجراهای درازست مرا
با که گویم چو کسم همدم نیست
همدم من ز جهان صبح و صباست
بجزین همدمم از عالم نیست
راز با صبح نشاید گفتن
که ورا بند زبان محکم نیست
با صبا نیز مگویم که صبا
هست هر جایی و محرم هم نیست
بروم هم بخیالت گویم
که از او محرم تر دانم کیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه رویا ز غمت یک دم نیست
که چو زلف تو دلم در هم نیست
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که در غم تو هرگز لحظهای آرامش نداشته باشم، چون دل من مانند زلفهای تو درهم و درهم ریخته است.
زلف و بالای تو تا هم پشتند
پشت و بالای کسی بی خم نیست
هوش مصنوعی: مو و گردن تو به قدری زیبا و دلربا هستند که هیچ کس نمیتواند به آن شکل و زیبایی درآید.
غم تو می خورم و شادم از آنک
هر کرا هست غم تو غم نیست
هوش مصنوعی: من برای تو غمگین هستم و از این بابت خوشحالم که هر کسی که غم تو را دارد، دیگر غمی ندارد.
دست در دامن زلف تو که زد؟
که دل او چو رخت خرّم نیست
هوش مصنوعی: چه کسی جرات کرده دستش را در زلف تو فرو کند؟ چون دل او دیگر مثل خوشی و شادی نیست.
به قلم شرح غمت ندهم از آنک
دو زبانست قلم محرم نیست
هوش مصنوعی: نمیتوانم غم تو را با نوشتار بیان کنم، زیرا قلم دو زبان دارد و از این رو نمیتواند رازهای دل را به خوبی منتقل کند.
ماجراهای درازست مرا
با که گویم چو کسم همدم نیست
هوش مصنوعی: ماجرای من خیلی طولانی است و چون کسی را ندارم که با او صحبت کنم، نمیدانم باید این داستان را با که در میان بگذارم.
همدم من ز جهان صبح و صباست
بجزین همدمم از عالم نیست
هوش مصنوعی: دوست و همدم من تنها از زیباییهای صبح و نسیم صبحگاهی است و در این جهان هیچ همدم دیگری برای من وجود ندارد.
راز با صبح نشاید گفتن
که ورا بند زبان محکم نیست
هوش مصنوعی: نباید راز را با صبح در میان گذاشت، چون صبح زبانش به بیان آن راز ناتوان است.
با صبا نیز مگویم که صبا
هست هر جایی و محرم هم نیست
هوش مصنوعی: با نسیم صبحگاهی میگویم که نسیم در هر جایی حضور دارد، اما کسی را نمیتوان یافت که به رازها و دلنگرانیهایم گوش دهد.
بروم هم بخیالت گویم
که از او محرم تر دانم کیست
هوش مصنوعی: میخواهم به یاد تو بروم و بگویم که کسی را به اندازه تو نمیشناسم و به رازهایت آگاهتر نیستم.