گنجور

شمارهٔ ۱۳۸

مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
درو بهر سر انگشت، خار بیدادی
بسان شعلۀ انگشت هر نفس که زنم
برو چنان که بر آتش براوفتد بادی
تنم ز خون جگر گشته بود مالامال
اگر نه نایژةۀ خون ز دیده بگشادی
بدام خوبان صد ره فتاد و بیرون جست
ولی فتاد ازین ره بدست استادی
بدین صفت که منم یار ار بدانستی
به پرسش ار نشدی رنجه، کس فرستادی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
هوش مصنوعی: دل من خواهان مکانی است که غم در آنجا غلبه دارد و اگر از آن دور شوم، حال و احوالم دگرگون می‌شود.
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
هوش مصنوعی: شادی و خوشی اگر با اندوه و غم همراه باشد، بی‌فایده خواهد بود. نباید از لذت‌های زندگی پشیمان شد، بلکه باید آن‌ها را با دل شاد تجربه کرد.
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
درو بهر سر انگشت، خار بیدادی
هوش مصنوعی: در دل هر فردی، یک درد و رنج پنهان وجود دارد که به اندازه ای ناچیز و کوچک می‌تواند باشد، اما با این حال، همانند خاری آزاردهنده است که در زندگی‌اش درد و غم ایجاد می‌کند.
بسان شعلۀ انگشت هر نفس که زنم
برو چنان که بر آتش براوفتد بادی
هوش مصنوعی: هر زمان که نفسی می‌کشم، مانند شعله‌ای که با انگشت لمس شود، باید بر تو بوزم، مانند بادی که بر آتش می‌وزد.
تنم ز خون جگر گشته بود مالامال
اگر نه نایژةۀ خون ز دیده بگشادی
هوش مصنوعی: بدن من از درد و رنج پر شده بود، اگر چشمانم نمی‌باریدند و اشک نمی‌ریختند.
بدام خوبان صد ره فتاد و بیرون جست
ولی فتاد ازین ره بدست استادی
هوش مصنوعی: شخصی تلاش کرده که به جمع خوبان و نیکان بپیوندد و در این راه تلاش‌های زیادی کرده است، اما در نهایت از مسیر خود منحرف شده و به دست کسی افتاده است که او را هدایت می‌کند.
بدین صفت که منم یار ار بدانستی
به پرسش ار نشدی رنجه، کس فرستادی
هوش مصنوعی: اگر تو از صفاتی که من دارم باخبر بودی، با پرسیدن زحمت نمی‌کشیدی و کسی را می‌فرستادی.