شمارهٔ ۱۳۳
کجایی ای به دو لب آب زندگانی من؟
کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟
به بوی وصل توام زنده، وز غمت مرده
اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من
بپرس حال دل من به شرح از غم خویش
که آگهست خود از حال سوزیانی من
چنان که بر دل من هست سرگرانی تو
مباد در پی حسن تو دلگرانی من
غریب شهر توام، رحمتی بکن آخر
مکن جفا و ببخشای بر جوانی من
به شهر خویش مرا پاسبان بُدند کسان
کنون همه ز پی تست پاسبانی من
بدین صفت که منم از زمانه سرگشته
نبود در خورم این عشق ناگهانی من
ز آب چشم به رنج اندرم که هر لحظه
به خلق بر شمرد محنت نهانی من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجایی ای به دو لب آب زندگانی من؟
کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟
هوش مصنوعی: کجایی ای کسی که زندگی من به تو وابسته است؟ کجایی ای غمی که بنیان شادی من هستی؟
به بوی وصل توام زنده، وز غمت مرده
اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من
هوش مصنوعی: بوی وصالت مرا زنده نگهداشته است و از غم تو مردهام. هرچند در مورد مرگ و زندگیام بیتفاوت هستی.
بپرس حال دل من به شرح از غم خویش
که آگهست خود از حال سوزیانی من
هوش مصنوعی: بپرس از من که چگونه در دل دارم، تا بفهمی چه اندازه از غم خود آگاه هستم؛ زیرا خودم از حال و هوای رنجکشیدگان بیشتر اطلاع دارم.
چنان که بر دل من هست سرگرانی تو
مباد در پی حسن تو دلگرانی من
هوش مصنوعی: آن گونه که بر دل من سنگینی و غم تو وجود دارد، ای کاش دل سنگینام در پی زیبایی تو نباشد.
غریب شهر توام، رحمتی بکن آخر
مکن جفا و ببخشای بر جوانی من
هوش مصنوعی: من غریب و بیکس در این شهر هستم، لطفی بکن و مهر و محبت نشان بده، نگذارید از کسی رنج ببرم و بر جوانی من ببخشید.
به شهر خویش مرا پاسبان بُدند کسان
کنون همه ز پی تست پاسبانی من
هوش مصنوعی: در شهر خودم کسانی برای نگهبانی من مسئول شدهاند، اما اکنون همهی آنها به دنبال تو هستند تا از من محافظت کنند.
بدین صفت که منم از زمانه سرگشته
نبود در خورم این عشق ناگهانی من
هوش مصنوعی: من به خاطر ویژگیهایی که دارم و به خاطر تغییراتی که در زندگیام رخ داده است، لایق این عشق ناگهانی نیستم.
ز آب چشم به رنج اندرم که هر لحظه
به خلق بر شمرد محنت نهانی من
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم به قدری عمیق است که با هر قطره اشکی که میریزم، میتوانم درد و رنج پنهان خود را به دیگران نشان دهم.