گنجور

شمارهٔ ۱۱

دل غنچه را باز این غم گرفتست
که پشت بنفشه چرا خم گرفتست
نقاب از رخ او بخواهد گشودن
صبا غنچه را زان فرادم گرفتست
چمن را خط سبزه منشور ملکست
که اقلیم شادی مسلّم گرفتست
مگر چشم من دید در خواب نرگس
که چشمش ز چشمم چنین نم گرفتست
مزاج گل از مشک و می شد سرشته
کزن بوی و زان رنگ در هم گرفتست
شد از زلف یارم بشولیده کارش
بنفشه ازین روی ماتم گرفتست
رضا داد لاله بخون پیاله
که خونش گرفتست و محکم گرفتست
همه راز دل غنچه با باد گوید
تو آن ساده دل بین که محرم گرفتست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/01/22 01:03
nabavar

اشتباه نوشتاری
کزآن بوی و زان رنگ در هم گرفتست
شد از زلف یارم بشولیده کارم

1398/07/23 15:09
عین. ح

«شد از زلف یارم بشولیده کارش» درست است زیرا ضمیر «ش» به بنفشه برمی‌گردد؛ نه به شاعر:
شد از زلف یارم بشولیده کارش
بنفشه ازین روی ماتم گرفتست