گنجور

شمارهٔ ۱۰۲

ای ز روی تو آب بر آتش
دل ریشم متاب بر آتش
ای زرشک خط تو چون خط تو
جگر مشک ناب بر آتش
بجز از خال و چهرة تو زدود
من ندیدم حباب بر آتش
بر رخت دل چرا نهم خیره؟
دل نباشد صواب بر آتش
لطف تو غالبست بر خشمت
زانکه چیرست آب بر آتش
زلف هندوی تو بسان منست
ساخته جای خواب بر آتش
لیک من ساکنم بیاد تو ، او
میکند اضطراب بر آتش
زانک ب خون بیگناهان ریخت
میکنندش عذاب بر آتش
گفتمش: چشم تو چرا فکند
این دل پر ز تاب بر آتش؟
گفت: آری بنزد بیماران
رسم باشد کباب بر آتش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.