گنجور

شمارهٔ ۹۹ - وقال ایضاً و یلتمس الفرس

ای هنر را دولت تو دستگیر
وی ندیده چشم ایّامت نظیر
سالها شد تا ببوی همدمی
می دهد خلقت دم مشک و عبیر
آرزوها را درآید دل برقص
چون زند کلک تو دستان صریر
از زبان تیغ و کلکت فاش شد
در جهان خاصیت بهرام و تیر
در ثنایت سوده گردد و ربود
تیرگردون رازبان زاهن چو تیر
ماجرایی گرچه زحمت می شود
انندرین حضرت ندارم زان گزیر
دی بخدممت سوی درگه آمدم
آن سپهر از رفعتش عشر عشیر
زحمتی دیدم که تا جاوید باد
کثرتی بگذشته از جمّ غفیر
گشته چون روز قیامت مجتمع
خلق عالم از صغیر و از کبیر
از سباع و از وحوش وجنّ و انس
از خیول و از بغال و از حمیر
ترک و تازیکو و وشاق و بلمه ریش
حاجب و سرهنگ و جاندار و وزیر
حارس و خربنده و سگبان و سگ
خواجه و شاگرد و عوّان و دبیر
کافر و گبر و مسلمان و جهود
وانک من نشناختمشان خودمگیر
من پیاده در میان این گروه
عاجز و مضطر فرومانده اسیر
نه ز بس آسیب، بد جای مقام
نه زبس آشوب ، بد راه مسیر
زیر پای مرکب و دست سوار
من همی اندیشه کردم خیر خیر
گفتم آیا چون کنم گرزین یکی
آورد بی حرمتییّ در ضمیر
خود ز استخفاف خالی کی بود؟
مردکی دستار دار نیم پیر
عقل را گفتم که تو می بین که من
چون ز بی اسبی شدم خوار و حقیر
بر زمین چون سایه گشتم پی سپر
من که مشهورم چو خورشید منیر
کو کسی کز خاک برگیرد مرا ؟
تا بجان گردم ازو منّت پذیر
عقل گفت ار راست خواهی این سخن
می نشیند همچو زین بر اسب میر
گر ترا برگیرد او از خاک ره
خاک راه تو شود چرخ اثیر
از تو این بار تواند برگرفت
زانکه خود نامست او را بارگیر
چون مخمّر گشت با عقل این سخن
در تنور دولتت بستم فطیر
همچنین باد ترا تا نفخ صور
بر سر هفتم فلک پای سریر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای هنر را دولت تو دستگیر
وی ندیده چشم ایّامت نظیر
هوش مصنوعی: ای هنر، تو به وسعت قدرت خود تمام مشکلات و سختی‌ها را حل می‌کنی و هیچ چشمی نمی‌تواند تو را شبیه خود ببیند.
سالها شد تا ببوی همدمی
می دهد خلقت دم مشک و عبیر
هوش مصنوعی: سال‌ها گذشته و هنوز بوی همراهی به مشام می‌رسد؛ بویی که شبیه به عطر مشک و رایحه خوشگلاب است.
آرزوها را درآید دل برقص
چون زند کلک تو دستان صریر
هوش مصنوعی: آرزوها در دل ما به وجد می‌آورند و مانند نواختن یک ساز، روح ما را به رقص درمی‌آورند.
از زبان تیغ و کلکت فاش شد
در جهان خاصیت بهرام و تیر
هوش مصنوعی: از کلام تیغ و کمانت، راز قدرت بهرام و تیر در دنیا آشکار شده است.
در ثنایت سوده گردد و ربود
تیرگردون رازبان زاهن چو تیر
هوش مصنوعی: در ستایش تو، دل آرام می‌گیرد و تیر سرنوشت مانند تیر به راز دل پرده می‌کشد.
ماجرایی گرچه زحمت می شود
انندرین حضرت ندارم زان گزیر
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است این ماجرا باعث زحمت شود، اما راهی برای فرار از آن در این جایگاه ندارم.
دی بخدممت سوی درگه آمدم
آن سپهر از رفعتش عشر عشیر
هوش مصنوعی: روز گذشته به خدمت شما آمدم و آن آسمان، به خاطر بلندی‌اش، بر من کرنش کرد.
زحمتی دیدم که تا جاوید باد
کثرتی بگذشته از جمّ غفیر
هوش مصنوعی: من در زندگی زحمات و سختی‌هایی را تجربه کرده‌ام که امیدوارم همیشه باقی بمانند، و این سختی‌ها بیشتر از یک جمعیت انبوه بوده‌اند.
گشته چون روز قیامت مجتمع
خلق عالم از صغیر و از کبیر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تمامی مردم، چه کوچک و چه بزرگ، به طور جمعی و یکجا گرد هم می‌آیند.
از سباع و از وحوش وجنّ و انس
از خیول و از بغال و از حمیر
هوش مصنوعی: از حیوانات درنده و وحشی، از جن‌ها و انسان‌ها، از اسب‌ها و الاغ‌ها و الاغ‌های بارکش.
ترک و تازیکو و وشاق و بلمه ریش
حاجب و سرهنگ و جاندار و وزیر
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف و اشاره به ویژگی‌های مختلف افراد و نقش‌های اجتماعی می‌پردازد. در اینجا از واژه‌هایی استفاده شده که به نوعی به شخصیت‌ها، مقام‌ها و ویژگی‌های آنان اشاره دارند. به طور کلی، می‌توان گفت این متن درباره تنوع شخصیت‌ها و مشاغل در جامعه صحبت می‌کند.
حارس و خربنده و سگبان و سگ
خواجه و شاگرد و عوّان و دبیر
هوش مصنوعی: نگهبان، خادم، نگهبان سگ، سگ، آقا، شاگرد، یاری‌رسان و دبیر.
کافر و گبر و مسلمان و جهود
وانک من نشناختمشان خودمگیر
هوش مصنوعی: من هیچ‌کدام از این‌ها را نشناختم و خودم را درگیر این دسته‌بندی‌ها نکردم؛ از جمله کافر، زرتشتی، مسلمان و یهودی.
من پیاده در میان این گروه
عاجز و مضطر فرومانده اسیر
هوش مصنوعی: من در این جمعیت ناچار و درمانده که به کمک نیاز دارند، به تنهایی و پیاده مانده‌ام.
نه ز بس آسیب، بد جای مقام
نه زبس آشوب ، بد راه مسیر
هوش مصنوعی: به خاطر شدت آسیب‌ها، جایگاه خود را به خوبی حفظ نکرده‌ام و به دلیل فراوانی آشوب‌ها، مسیر خود را گم کرده‌ام.
زیر پای مرکب و دست سوار
من همی اندیشه کردم خیر خیر
هوش مصنوعی: زیر پای اسب و در دست سوار، من به خوبی و نیکی فکر کردم.
گفتم آیا چون کنم گرزین یکی
آورد بی حرمتییّ در ضمیر
هوش مصنوعی: گفتم چگونه می‌توانم رفتار کنم وقتی که شخصی بی‌احترامی به من کرده و در دل من جریانی تغییر ایجاد کرده است؟
خود ز استخفاف خالی کی بود؟
مردکی دستار دار نیم پیر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که انسان نمی‌تواند از حس حقارت و ناچیزی خود رهایی یابد. حتی فردی که خود را بزرگ و با وقار می‌داند، ممکن است در درونش احساس ضعف و ناامنی داشته باشد.
عقل را گفتم که تو می بین که من
چون ز بی اسبی شدم خوار و حقیر
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که تو می‌دانی من در چه حال هستم؛ وقتی که از قدرت و توانایی خود دور شدم، احساس تحقیر و ذلت می‌کنم.
بر زمین چون سایه گشتم پی سپر
من که مشهورم چو خورشید منیر
هوش مصنوعی: من در زمین مثل سایه‌ای هستم که بر سر محافظم قرار گرفته، به‌طوری که نام من به‌سان خورشید درخشان است.
کو کسی کز خاک برگیرد مرا ؟
تا بجان گردم ازو منّت پذیر
هوش مصنوعی: کیست که از زمین مرا بلند کند؟ تا من بتوانم از او سپاسگزاری کنم و زندگی تازه‌ای را آغاز کنم؟
عقل گفت ار راست خواهی این سخن
می نشیند همچو زین بر اسب میر
هوش مصنوعی: عقل به تو می‌گوید که اگر حقیقت را بخواهی، این حرف در ذهنت جا می‌گیرد مانند زینی که بر پشت اسب قرار می‌گیرد.
گر ترا برگیرد او از خاک ره
خاک راه تو شود چرخ اثیر
هوش مصنوعی: اگر او تو را از زمین بر دارد، خاک راه تو تبدیل به آسمان می‌شود.
از تو این بار تواند برگرفت
زانکه خود نامست او را بارگیر
هوش مصنوعی: این بار را می‌توانم از تو بردارم، زیرا خودت او را توانمند می‌کنی.
چون مخمّر گشت با عقل این سخن
در تنور دولتت بستم فطیر
هوش مصنوعی: وقتی که اندیشه‌ام به شدت فعال شد، این گفتار را مانند نان تازه‌ای در دمای موفقیت و پیشرفت تو به آماده‌سازی پرداختم.
همچنین باد ترا تا نفخ صور
بر سر هفتم فلک پای سریر
هوش مصنوعی: همچنین باد تو را تا زمانی که شاخ و برگ‌های عالم به اوج برسند و در آسمان هفتم، جلوه‌گری کنی، به حرکت در می‌آورد.