گنجور

شمارهٔ ۸۲ - وقال ایضاًفی مدح الاتابک الاعظم مظفّرالدّنیاوالدّین ابی بکر بن سعد زنگی طاب مثواه و یصف الفلک

کیست آن سیّاح، کورا هست بر دریا گذر
مسرعی کو سال و مه بی پای باشد در سفر؟
رهبر خلقست و او را خود نه چشمست و نه گوش
نام او طیّار و او را خود نه بالست و نه پر
منقذالغرقی لقب دادند او را زانکه او
چون خضر در مجمع البحرین دارد مستقر
هرکه جای خویشتن اندر دل او باز کرد
گر رود در بحر قلزم باشد ایمن از خطر
مال داری کرده همچون غافلان تکیه بر آب
فارغست از بازگشت و ایمنست از خیر و شرّ
اعتماد اهل دنیا بروی و او بی ثبات
آب دریا تا کمرگاه وی و وی مختصر
گرچه همچون کودکان الواح دارد بر کنار
هست صاحب صدری از روی تبحّر معتبر
در میان بحر همچون بحر باشد خشک لب
باشدش بیم هلاک آنگه که شد لبهاش تر
گه چو شطّار است افکنده سپر بر روی آب
گه چو ابدال است او را بر سر دریا عبر
حاش لله گر درآید پای او روزی بسنگ
پشت خلقی بشکند از بیم مال و بیم سر
هست او را جاریه اسم علم وین جاریه
هر زمانی گردد آبستن به چندین جانور
بی فجوری روز و شب این جاریه خفته ستان
وارد و صادر ازو برگشته مقضیّ الوطر
می خزد بر سینه همچون مار نه دست و نه پای
وانگهی مانند کژدم دم برآورده به سر
عاقبت باشدهلاک او چو مستسقی ز آب
زانک چون مستسقیان باشد ز آبش ناگزر
شکل او همچون کمانی تیر دروی ساخته
می رود با تیر همبر، نگسلد از یکدگر
خانۀ بنیاد او بر آب و آبادان ز باد
وانگهی همواره او از خاک و آتش بر حذر
با شکوه خانه ای دیوار و در مانند هم
سقف او در زیر پایست و ستونش بر زبر
ساکنان او نیندیشند از طوفان نوح
وز همه بنیادها دیوار او کوتاه تر
بارگیری پایش اندر سینه، پشتش در شکم
میکشد بار گران و فارغست از خواب و خور
مرکبی کو از علف کردست بر آب اختصار
چون به آب آید شماری برنگیرد از شمر
طرفه تر آنست کورا زندگی چندان بود
کآب را در اندرون او پدید آید ممر
باد او را تازیانه، خاک او را ناخته
آتش او را خصم جان و آب او را پی سپر
در همه بحری بود جایش مگر کاندر دو بحر
بحر شعر و بحر جود پادشاه بحر و بر
همچو تیغ شاه عالم هست در دریا روان
از برای نفع خلق و از پی دفع ضرر
قطب گردون ظفر، شاهنشه سلعر نسب
وارث تخت سلیمان، خسرو جمشیدفر
سایۀ یزدان اتابک آن ملک سیرت که هست
ذات او مستجمع جمله کمالات بشر
شاه ابوبکر بن سعد آن کز دم جان بخش او
زنده شد در دامن آخر زمان عدل عمر
خاک پای او ردای گردن خورشید و ماه
فیض جود او غذای دایۀ نجم و شجر
کشتزار فضل را از مدّ کلکش پرورش
بوستان عدل را از حدّ تیغش آبخور
آن سری کاندر هوای خاک پای او بود
در وجود آید ز مادر همچون رگش تا جور
گر خیال تیغ او بر مغز فطرت بگذرد
بگسلد از یکدیگر پیوند ارواح و صور
ای ز تاراج سخایت کیسۀ دریا تهی
وی بفتویّ سرانگشت تو خون کان، هدر
زایر درگاه اعلی، روز بار و بخششت
پای ننهد چون سر کلک توالّا بر گهر
شهسوار آفتاب از خیل رایت مفردی
کاسه های آسمان از خوان جودت ماحضر
نکهت خلق تو دارد باد نوروزی از آن
مجمر آسا گیردش گل زیر دامن هر سحر
چون سنان از سرفرازی باشدش در صدر جای
هرکه اندر خدمتت چون رمح بربندد کمر
شبروان را پاس عدل تو ببرد آرام و خواب
گر نداری باور اینک زردی روی قمر
چشمش از تأثیر آن زرین شود چون چشم شیر
آهو ار بر دست زر پاش تو اندازد نظر
آب تیغت روشن و تیزست تا حدّی کزو
سر بگردد خصم را چون افتدش بروی گذر
هرکجا مدّاح اخلاق تو بگشاید نفس
مستعدّ نطق گردد صورت دیوار و در
آب را با لفظ جان افزای خسرو نسبتست
زان چو بیند آب را از شرم بگدازد شکر
بوی آن می‌آید از اسراف جودت کز نهیب
بر محک پیدا نیارد گشت رنگ روی زر
اندر آن روزی که گردد در هوای معرکه
اطلس افلاک را گرد دو لشکر آستر
آستین افشان علم در رقص بر آوای کوس
پای کوبان از تزلزل همچو اسبان کوه و در
پردلان خندان چو دندان رفته در کام بلا
وز همه سو اژدهای فتنه بگشاده زَفَر
تیغها بر هم شکسته همچو جوشن پاره ها
گرزها همچون سپر رد کرده زخم تیغ خور
رمح یاران کرده کوته بر اجل راه دراز
نای رویین گشته بر بالین کشته نوحه گر
جنگیان گرد بلا صد حلقه کرده چون زره
پردلان در روی خنجر رخ نهاده چون سپر
این چو حرف طا نهاده چشم بر دنبال تیر
وان فکنده نیزه ها چون لام الف بریکدگر
در دل رزم آزمایان نوک پیکان و سنان
چون مژه بر چشم عاشق غرقه در خون جگر
در تک پای آن زمان بینی ز بیم سردوان
دست در فتراک یکرانت زده فتح و ظفر
رشته حبل الورید از چنبر آن بگسلد
گردنی کز چنبر حکم تو آرد سربدر
دشمنی کز تو گریزان میرود بر سر چو گوی
آید از گوی گریبانش ندا: کاین المفر؟
عالمی از ظلمت و از صبح صادق خنده ای
لشکری از ظالمان و از سپاهت یک نفر
خسروا حال صفاهان وانچه در وی میرود
از ستم‌ها سمع عالی را خبر باشد مگر
هست ما را بر تو حقّ خدمت و همسایگی
از برای این دو حق در حقّ ما کن یک نظر
حاش لله هرکه از وی سایه برگیرد خدای
آفتابش در نظر باشد ز شب تاریکتر
سایۀ حقی و ما در آفتاب محنتیم
سایه ای بر ما فکن ای سایه ات خورشید اثر
لطف تو گر درنیابد، کار این بیچارگان
تا دو سه روز دگر اینجا نیابی جانور
بنده را در ظلّ خدمت جای باشد گر شود
از خلوص اعتقادش رأی عالی را خبر
آنچه با من کرد لطفت و آنچه خواهد کرد نیز
تا قیام السّاعه خواهد بود در عالم سمر
وآنچه در مدحت ضمیر من بدان آبستنت
بر جبین روز و شب خواهد شدن نقش الحجر
شکر انعامت چه داند گفت کلک سر زده
ای ز انعام تو زنده جان ارباب هنر
بنده چون مورست و او را دسترس پای ملخ
تو سلیمانی به لطف خویش بپذیر این قدر
تا که چون درّوشبه در سلک دوران می کشد
دانه های روز و شب را دست نظّام قدر
تا قیامت همچنین در باغ پیروزی نشین
تخم نیکی کار و از اقبال و دولت بربخور
خسروان را حلقۀ حکم تو گشته گوشوار
شاه سلغرشاه را دیدار تو کحل البصر
پشت تو از وی قوی و دست او از تو بلند
جانتان در عافیت پیوسته خوش با همدگر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کیست آن سیّاح، کورا هست بر دریا گذر
مسرعی کو سال و مه بی پای باشد در سفر؟
هوش مصنوعی: کیست آن مسافر که بر دریا حرکت می‌کند و در سفرش زمانی نامحدود را تجربه می‌کند؟ او چه کسی است که سال و ماه برایش معنایی ندارد؟
رهبر خلقست و او را خود نه چشمست و نه گوش
نام او طیّار و او را خود نه بالست و نه پر
هوش مصنوعی: رهبر مردم است و نه چشم دارد و نه گوش. نام او طیّار است و نه بال دارد و نه پر.
منقذالغرقی لقب دادند او را زانکه او
چون خضر در مجمع البحرین دارد مستقر
هوش مصنوعی: او را منقذالغرقی نامیدند؛ زیرا او مانند خضر در کنار دو دریا سکونت دارد.
هرکه جای خویشتن اندر دل او باز کرد
گر رود در بحر قلزم باشد ایمن از خطر
هوش مصنوعی: هر کسی که به عمق وجود خودش نگاهی بیندازد و درونش را بشناسد، اگر به دریاهای عمیق هم برود، از خطرات در امان خواهد بود.
مال داری کرده همچون غافلان تکیه بر آب
فارغست از بازگشت و ایمنست از خیر و شرّ
هوش مصنوعی: شما دارای ثروت هستید و مانند بی‌خبران بر چیزهای ناپایدار تکیه می‌کنید، غافل از اینکه این ثروت ممکن است به زودی از دست برود و از خوبی‌ها و بدی‌ها در امان نیستید.
اعتماد اهل دنیا بروی و او بی ثبات
آب دریا تا کمرگاه وی و وی مختصر
هوش مصنوعی: اعتماد به انسان‌های دنیا مانند اتکاء به آب دریاست که همیشه در حال نوسان و تغییر است و هر لحظه ممکن است فرو ریزد یا به صورت دیگری درآید. بنابراین، نباید به این اعتمادهای ناپایدار دل بست.
گرچه همچون کودکان الواح دارد بر کنار
هست صاحب صدری از روی تبحّر معتبر
هوش مصنوعی: اگرچه مانند کودکان لوح‌های آموزشی دارد، اما آن که توانمندی و تخصص دارد، باید بر معرفت و درک خود تکیه کند.
در میان بحر همچون بحر باشد خشک لب
باشدش بیم هلاک آنگه که شد لبهاش تر
هوش مصنوعی: در دریا مانند دریا، ممکن است که خشک و بی‌آب باشد، و وقتی لبی نداشته باشد، از خطر نابودی می‌ترسد، اما وقتی لب‌هایش تر شود، اوضاع تغییر می‌کند.
گه چو شطّار است افکنده سپر بر روی آب
گه چو ابدال است او را بر سر دریا عبر
هوش مصنوعی: گاهی او مانند شتری است که سپر خود را بر روی آب انداخته و گاهی دیگر مانند ابوالحسن است که در اوج دریا بر سر قرار دارد.
حاش لله گر درآید پای او روزی بسنگ
پشت خلقی بشکند از بیم مال و بیم سر
هوش مصنوعی: به نام خداوند، اگر پای او روزی بر زمین بیفتد، موجب می‌شود که عده‌ای از ترس از مال و جان خود به وحشت بیفتند و به سنگ پشت خود ضربه بزنند.
هست او را جاریه اسم علم وین جاریه
هر زمانی گردد آبستن به چندین جانور
هوش مصنوعی: او را اسمی خاص هست و این اسم مانند یک زنی است که در هر دوره‌ای فرزندانی از گونه‌های مختلف به دنیا می‌آورد.
بی فجوری روز و شب این جاریه خفته ستان
وارد و صادر ازو برگشته مقضیّ الوطر
هوش مصنوعی: روز و شب بی‌هیچ وقفه‌ای این جوی (نهر) به آرامی در حال جریان است و کسانی که وارد آن می‌شوند و یا از آن خارج می‌شوند، همه به آنچه که خواستشان است می‌رسند.
می خزد بر سینه همچون مار نه دست و نه پای
وانگهی مانند کژدم دم برآورده به سر
هوش مصنوعی: چیزی به آرامی بر سینه حرکت می‌کند، مانند مار، بدون اینکه دستان یا پاهایی داشته باشد. سپس مانند یک کژدم، دم خود را بالا می‌برد.
عاقبت باشدهلاک او چو مستسقی ز آب
زانک چون مستسقیان باشد ز آبش ناگزر
هوش مصنوعی: در نهایت، او مانند فردی که به بیماری احتباس آب مبتلا شده است، هلاک می‌شود؛ زیرا همان‌طور که این بیماران نمی‌توانند از آب دور شوند، او نیز به سرنوشت خود نمی‌تواند فرار کند.
شکل او همچون کمانی تیر دروی ساخته
می رود با تیر همبر، نگسلد از یکدگر
هوش مصنوعی: شکل او مانند کمان است که تیر درویش را می‌سازد و این تیر و کمان به هم مرتبط‌اند و نمی‌توانند از یکدیگر جدا شوند.
خانۀ بنیاد او بر آب و آبادان ز باد
وانگهی همواره او از خاک و آتش بر حذر
هوش مصنوعی: خانه‌اش بر پایه‌های ناپایدار بنا شده و همواره در برابر عدم استقامت، باید از مواد خطرناک مانند خاک و آتش دوری کند.
با شکوه خانه ای دیوار و در مانند هم
سقف او در زیر پایست و ستونش بر زبر
هوش مصنوعی: خانه‌ای با شکوه، که دیوار و در دارد و سقف آن در زیر پای قرار دارد و ستون‌هایش از بالای آن پشتیبانی می‌کند.
ساکنان او نیندیشند از طوفان نوح
وز همه بنیادها دیوار او کوتاه تر
هوش مصنوعی: ساکنان خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، نگران طوفان نوح و ویرانی‌های بزرگ نیستند و گویی دیوارهای آن خانه به اندازه‌ای کوتاه هستند که هر لحظه ممکن است آسیب ببینند.
بارگیری پایش اندر سینه، پشتش در شکم
میکشد بار گران و فارغست از خواب و خور
هوش مصنوعی: کسی که بار سنگینی را بر دوش دارد، در حالی که درونش آکنده از دلهره و نگرانی است، اما از خواب و خوراک بی‌خبر و بی‌غم به نظر می‌رسد.
مرکبی کو از علف کردست بر آب اختصار
چون به آب آید شماری برنگیرد از شمر
هوش مصنوعی: به اسبی که از علف ساخته شده، اشاره دارد. وقتی این اسب به آب می‌رسد، دیگر نمی‌تواند به شمارش برگردد و از فرامین برگشت بزند. یعنی وقتی که به نقطه‌ای می‌رسد، دیگر نمی‌تواند به عقب برگردد و باید به جلو ادامه دهد.
طرفه تر آنست کورا زندگی چندان بود
کآب را در اندرون او پدید آید ممر
هوش مصنوعی: عجیب‌تر آن است که در زندگی کسی که نبیند، به گونه‌ای زندگی کند که آب در درون او به‌وجود بیاید و جریان پیدا کند.
باد او را تازیانه، خاک او را ناخته
آتش او را خصم جان و آب او را پی سپر
هوش مصنوعی: باد او را به شدت می‌زند، خاک او به او آسیب می‌زند، آتش او دشمن جانش است و آب او به عنوان محافظتی برای او عمل می‌کند.
در همه بحری بود جایش مگر کاندر دو بحر
بحر شعر و بحر جود پادشاه بحر و بر
هوش مصنوعی: در همه دریاها جایی برای او وجود داشت، جز در دو دریا: دریاهای شعر و کرم. او پادشاه این دو دریا بود و بی‌نظیر است.
همچو تیغ شاه عالم هست در دریا روان
از برای نفع خلق و از پی دفع ضرر
هوش مصنوعی: مانند تیغی که در دستان شاه است، دریا هم به نفع مردم حرکت می‌کند و برای جلوگیری از آسیب‌ها تلاش می‌کند.
قطب گردون ظفر، شاهنشه سلعر نسب
وارث تخت سلیمان، خسرو جمشیدفر
هوش مصنوعی: شاهنشاهی که پیروزی و کامیابی را به همراه دارد و از خاندان سلاطین مشهور است، وارث تخت سلیمان و دارای نسبی بزرگ و برجسته همچون جمشید است.
سایۀ یزدان اتابک آن ملک سیرت که هست
ذات او مستجمع جمله کمالات بشر
هوش مصنوعی: سایهٔ خدا، اتابک، آن کسی است که در ملک و سلطنت خود، ویژگی‌های نیکو و کمالات انسانی را دارد و همهٔ خوبی‌ها را در وجودش گردآورده است.
شاه ابوبکر بن سعد آن کز دم جان بخش او
زنده شد در دامن آخر زمان عدل عمر
هوش مصنوعی: شاه ابوبکر بن سعد که به وسیله جان بخش او زنده شده، در دامن دوران عدالت عمر قرار دارد.
خاک پای او ردای گردن خورشید و ماه
فیض جود او غذای دایۀ نجم و شجر
هوش مصنوعی: خاک پای او به قدری با ارزش است که مثل لباسی بر گردن خورشید و ماه می‌درخشد و نعمت و بخشش او مانند غذایی است که به ستاره‌ها و درختان داده می‌شود.
کشتزار فضل را از مدّ کلکش پرورش
بوستان عدل را از حدّ تیغش آبخور
هوش مصنوعی: در زمین دانش و فضیلت، تلاش و کوشش کنی و همچنین در باغ عدالت، با دقت و آگاهی رفتار کنی تا به بهترین نتایج دست یابی.
آن سری کاندر هوای خاک پای او بود
در وجود آید ز مادر همچون رگش تا جور
هوش مصنوعی: هر کس که در هوای خاک پای او باشد، از همان ابتدا در وجود او مانند رگش، به وجود می‌آید.
گر خیال تیغ او بر مغز فطرت بگذرد
بگسلد از یکدیگر پیوند ارواح و صور
هوش مصنوعی: اگر تصور تیغ او بر ذات انسان بگذرد، پیوند میان روح‌ها و اشکال را از هم جدا می‌کند.
ای ز تاراج سخایت کیسۀ دریا تهی
وی بفتویّ سرانگشت تو خون کان، هدر
هوش مصنوعی: ای کسی که سخاوت تو مانند دریایی است که خالی شده، با اشارهٔ تو، خون بی‌گناهانی هدر می‌رود.
زایر درگاه اعلی، روز بار و بخششت
پای ننهد چون سر کلک توالّا بر گهر
هوش مصنوعی: زائر درگاه پروردگار، در روز بخشش و رحمت، چون قلبی محترم به درگاه تو نمی‌رسد.
شهسوار آفتاب از خیل رایت مفردی
کاسه های آسمان از خوان جودت ماحضر
هوش مصنوعی: هنرمند بزرگ و بی‌نظیری در میان جمعیت وجود دارد که به مانند یک سواره نظام درخشان بر فراز آسمان‌ها، با بخشش و صداقت خود، سفره‌ای از نعمت‌ها و فراوانی را در پیش رو قرار داده است.
نکهت خلق تو دارد باد نوروزی از آن
مجمر آسا گیردش گل زیر دامن هر سحر
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از وجود تو به مشام می‌رسد، مانند نسیم نوروزی است که از عطر گل‌ها برخاسته و هر صبح بر دامن طبیعت می‌نشیند.
چون سنان از سرفرازی باشدش در صدر جای
هرکه اندر خدمتت چون رمح بربندد کمر
هوش مصنوعی: چون نیزه به خاطر بلندمرتبه بودنش در صدر قرار دارد، هر کس که در خدمت تو به مانند نیزه به خود را آماده کند، باید دقت کند که در موقعیت مناسب قرار بگیرد.
شبروان را پاس عدل تو ببرد آرام و خواب
گر نداری باور اینک زردی روی قمر
هوش مصنوعی: راهیابان شب با انصاف تو، در آرامش و خواب به سر می‌برند. اگر به این موضوع باور نداری، به رنگ زرد روی ماه نگاه کن.
چشمش از تأثیر آن زرین شود چون چشم شیر
آهو ار بر دست زر پاش تو اندازد نظر
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر تأثیر طلای درخشنده، مانند چشمان شیر می‌شود، اگر تو نگاهت را بر روی دست پر از طلا بگذاری.
آب تیغت روشن و تیزست تا حدّی کزو
سر بگردد خصم را چون افتدش بروی گذر
هوش مصنوعی: تیغ تو آنقدر روشن و تیز است که وقتی به دشمن برخورد کند، سر او را از بدن جدا می‌کند و او را به زمین می‌اندازد.
هرکجا مدّاح اخلاق تو بگشاید نفس
مستعدّ نطق گردد صورت دیوار و در
هوش مصنوعی: هرجا که ستایشگر خوبی‌های تو زبان به تمجید بگشاید، فضایی ایجاد می‌شود که حتی دیوار و در هم قادر به سخن گفتن می‌شوند.
آب را با لفظ جان افزای خسرو نسبتست
زان چو بیند آب را از شرم بگدازد شکر
هوش مصنوعی: آب به خاطر لطافت و زیبایی که دارد، با عشق و محبت خسرو مقایسه شده است. زمانی که خسرو آب را می‌بیند، از شرم و خجالت شکر می‌ریزد.
بوی آن می‌آید از اسراف جودت کز نهیب
بر محک پیدا نیارد گشت رنگ روی زر
هوش مصنوعی: بوی خوش generosity و بخشش تو در فضا حس می‌شود، به‌طوری‌که اگر آزمایش خوبی را انجام دهند، نمی‌توانند رنگ و زیبایی طلا را پنهان کنند.
اندر آن روزی که گردد در هوای معرکه
اطلس افلاک را گرد دو لشکر آستر
هوش مصنوعی: در آن روزی که آسمان به میدان نبرد می‌آید و دور تا دور دو لشکر را مانند پارچه‌ای می‌پوشاند.
آستین افشان علم در رقص بر آوای کوس
پای کوبان از تزلزل همچو اسبان کوه و در
هوش مصنوعی: دست‌های برافراشته و علم افراشته در حال رقص و جنبش است و در حالی که صدای طبل به گوش می‌رسد، پای‌ها به شدت بر زمین کوبیده می‌شوند، گویی آن‌ها شبیه اسبان کوه هستند که در حال لرزش و جنب و جوش هستند.
پردلان خندان چو دندان رفته در کام بلا
وز همه سو اژدهای فتنه بگشاده زَفَر
هوش مصنوعی: دلیران شاد و خوشحال مانند دندان‌هایی که در اثر سختی‌ها آسیب دیده‌اند، در میانه سختی‌ها قرار دارند. از هر طرف، اژدهایی از فتنه و نفاق خود را نمایان کرده است.
تیغها بر هم شکسته همچو جوشن پاره ها
گرزها همچون سپر رد کرده زخم تیغ خور
هوش مصنوعی: شمشیرها به هم برخورد کرده و مانند زره‌های پاره شده به نظر می‌رسند، و چکش‌ها مانند سپر زخم‌هایی که از ضربات تیغ به جا مانده را به عقب می‌رانند.
رمح یاران کرده کوته بر اجل راه دراز
نای رویین گشته بر بالین کشته نوحه گر
هوش مصنوعی: یاران با لبخندهایشان، مسیر زندگی را برایم کوتاه کرده‌اند، در حالی که زمان طولانی است. حالا که بر بالین مرگم افتاده‌ام، کسی به سوگم آمده است.
جنگیان گرد بلا صد حلقه کرده چون زره
پردلان در روی خنجر رخ نهاده چون سپر
هوش مصنوعی: جنگجویان در برابر خطر به دور خود حلقه‌ای از دفاع درست کرده‌اند، مانند زره که بر تن دلاوران است و در مواجهه با خنجر، چهره خود را به‌گونه‌ای محافظت کرده‌اند که شبیه سپر می‌شود.
این چو حرف طا نهاده چشم بر دنبال تیر
وان فکنده نیزه ها چون لام الف بریکدگر
هوش مصنوعی: چشم او به دنبال تیرهاست و وقتی نیزه‌ها را پرتاب می‌کند، انگار که نشانه‌ای به شکل "الف" روی زمین می‌سازد.
در دل رزم آزمایان نوک پیکان و سنان
چون مژه بر چشم عاشق غرقه در خون جگر
هوش مصنوعی: در دل جنگجویان، نوک تیر و نیزه به مانند مژه‌ای است که بر چشم عاشقانی که در خون دل غرق شده‌اند، قرار دارد.
در تک پای آن زمان بینی ز بیم سردوان
دست در فتراک یکرانت زده فتح و ظفر
هوش مصنوعی: در اوج شرایط سخت و پر از نگرانی، اگر به خودت اعتماد کنی و تلاش کنی، به دستاوردها و موفقیت‌های بزرگ خواهی رسید.
رشته حبل الورید از چنبر آن بگسلد
گردنی کز چنبر حکم تو آرد سربدر
هوش مصنوعی: اگر ریشه‌ی حیات کسی از چنگال تو رها شود، آن کس به راحتی از سیطره‌ی فرمان تو آزاد خواهد شد.
دشمنی کز تو گریزان میرود بر سر چو گوی
آید از گوی گریبانش ندا: کاین المفر؟
هوش مصنوعی: دشمنی که از تو دوری می‌کند، در لحظه‌ای به تو نزدیک می‌شود و مثل گوی که از دستانش بیرون می‌افتد، از او خواسته می‌شود که چه بر سرش آمده است؟
عالمی از ظلمت و از صبح صادق خنده ای
لشکری از ظالمان و از سپاهت یک نفر
هوش مصنوعی: در جهانی پر از تاریکی، صبح صادق نویدبخش است. یک فرد می‌تواند در برابر جمعی از ظالمان ایستادگی کند و در این نبرد، امیدی تازه بیافریند.
خسروا حال صفاهان وانچه در وی میرود
از ستم‌ها سمع عالی را خبر باشد مگر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد اصفهان و وضعیت آن دچار مشکلات و ظلم‌های زیادی شده است، و به سمع و نظر شده است که این رویدادها در حال وقوعند.
هست ما را بر تو حقّ خدمت و همسایگی
از برای این دو حق در حقّ ما کن یک نظر
هوش مصنوعی: ما به خاطر دو حق خدمت و همسایگی که بر گردن ما داری، از تو خواهش می‌کنیم که به ما یک نظر بیفکن.
حاش لله هرکه از وی سایه برگیرد خدای
آفتابش در نظر باشد ز شب تاریکتر
هوش مصنوعی: خدای بزرگ هر کسی که از او دور شود، نور و تابش الهی‌اش برای او از شب تاریک نیز سخت‌تر خواهد بود.
سایۀ حقی و ما در آفتاب محنتیم
سایه ای بر ما فکن ای سایه ات خورشید اثر
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی از آفتاب و نور صحبت می‌شود که نمایانگر سختی‌ها و مشکلات زندگی است. منظور این است که ما تحت تأثیر این مشکلات قرار داریم و به سایه‌ای نیاز داریم که از سختی‌ها و دردهایمان کم کند. بنابراین، از سایه‌ای خواسته می‌شود که مانند خورشید، به ما انرژی و آرامش بدهد و ما را از این محنت‌ها دور کند.
لطف تو گر درنیابد، کار این بیچارگان
تا دو سه روز دگر اینجا نیابی جانور
هوش مصنوعی: اگر لطف تو به ما نرسد، تا چند روز دیگر این جانوران در اینجا نخواهند بود.
بنده را در ظلّ خدمت جای باشد گر شود
از خلوص اعتقادش رأی عالی را خبر
هوش مصنوعی: کسی که با عشق و صداقت در خدمت باشد، می‌تواند در زیر سایه خدمت خود، جایگاه خوبی پیدا کند، به شرطی که باورهایش خالص باشد و از آن به حقایق بزرگ دست یابد.
آنچه با من کرد لطفت و آنچه خواهد کرد نیز
تا قیام السّاعه خواهد بود در عالم سمر
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو با من کردی و هر آنچه که در آینده با من خواهی کرد، تا پایان دنیا در این جهان باقی خواهد ماند.
وآنچه در مدحت ضمیر من بدان آبستنت
بر جبین روز و شب خواهد شدن نقش الحجر
هوش مصنوعی: آنچه را که در ستایش و محبت من نسبت به تو در دل دارم، روز و شب بر پیشانی زمان به صورت نقش و نگار خواهد شد.
شکر انعامت چه داند گفت کلک سر زده
ای ز انعام تو زنده جان ارباب هنر
هوش مصنوعی: شکر و سپاس شما را چه کسی می‌تواند به زبان بیاورد؛ چرا که قلمی که از الطاف شما بهره‌مند شده، فقط به خاطر وجود شما، زنده و پویا است و به خاطر شما به وجود آمده است.
بنده چون مورست و او را دسترس پای ملخ
تو سلیمانی به لطف خویش بپذیر این قدر
هوش مصنوعی: من مثل مورچه‌ای هستم که دسترسی‌ام به پای ملخ است، تو ای سلیمان، با لطف خودت من را بپذیر.
تا که چون درّوشبه در سلک دوران می کشد
دانه های روز و شب را دست نظّام قدر
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن دنیای زندگی و چگونگی گذر زمان را توصیف می‌کند. گوینده به نوعی به چرخه روز و شب اشاره می‌کند و به نقش نظم و کنترل در این چرخه می‌پردازد. در واقع، این تصویر به ما یادآوری می‌کند که چگونه زمان به صورت مداوم در حال حرکت است و زندگی ما تحت تأثیر آن است.
تا قیامت همچنین در باغ پیروزی نشین
تخم نیکی کار و از اقبال و دولت بربخور
هوش مصنوعی: تا روز قیامت همیشه در باغی از پیروزی زندگی کن و از ثمرات خوبی که بر اثر کار نیک به بار می‌آید، بهره‌مند شو.
خسروان را حلقۀ حکم تو گشته گوشوار
شاه سلغرشاه را دیدار تو کحل البصر
هوش مصنوعی: سلطانان و پادشاهان برای تو مانند گوشواره‌ای به گوهری ارزشمند تبدیل شده‌اند و دیدن تو مانند کحل چشم برای من است، که به آن زیبایی و روشنی می‌بخشد.
پشت تو از وی قوی و دست او از تو بلند
جانتان در عافیت پیوسته خوش با همدگر
هوش مصنوعی: شما از حمایت یکدیگر بهره‌مندید، و ارتباطتان موجب تقویت و رفاه روحی شما می‌شود. لذا زندگی‌تان با آرامش و خوبی همراه است.