گنجور

شمارهٔ ۸۱ - وقال ایضاًیمدح الاتابک الاعظم سعدبن زنگی طاب ثراه ویصف الفرس

مملکت رازنوی داد شکوهی دیگر
شاه جمشیدصفت،خسرو افریدون فر
وارث ملک سلیمان،ملک حیدردل
که بگسترد در آفاق جهان عدل عمر
تاج بخش ملکان،اعظم اتابک که ندید
تاجهانست بانصاف تراز وی داور
آن ملک خلق ملک خلق که آراست خدای
منظر و مخبر زیباش زهم نیکوتر
شاه کان بخشش دریادل سلغز سلطان
کزبن دندان فرمان براوگشت قدر
ای زشاهان جهان آمده برسرچون تاج
وی ز تو ملک سرافراز چو تاج ازگوهر
بالش ملک عراق ازتوچوشدپشت قوی
پهلوی فتنه کنون جای کند بر بستر
هرکجا باز سر رایت توسایه فکند
کبک وشاهین بهم آیندسوی آبشخور
تازالقاب توشدپایۀ منبرعالی
چرخ نه پایه همی رشک برد بر منبر
دهن زرچوگل ازخنده همی ناساید
تاکه از نام تو بستند بزربر زیور
افسروتخت سراپای ممالک گشتند
خودتوبودی زجهان لایق تخت وافسر
لاجرم سجده گزارست ترااین درپای
لاجرم بوسه زنانست ترا آن برسر
تا بر او موکب منصور تو را ره گذرست
همه سرمه ست کنون خاک سپاهان یکسر
برج قوس است سپاهان را طالع دراصل
زیبد ارمشتریش آمد سعد اکبر
ای سخاگسترشاهی که توانگردل شد
هرکه یادکرمت بردل اوکرد گذر
بادلطف تواجل راببرد زوراز پای
زخم تیغ توعرض را ببرد از جوهر
کوه را لشکر تو پست کندچون هامون
بحر راهمّت توغوطه دهدچون لنگر
لفظ شیرین تو و رأی جهان افروزت
بی نیازیّ جهان میدهدازشمع وشکر
نظردولت توخوبترازیاری بخت
مدد همّت توبه ز فراوان لشکر
هرکه او نام خداوند نگارد بر دل
همچنان سکّه بودجایگهش بر سر زر
بسته داردکمرطاعت توخرد و بزرگ
کوه بر صحرا تا کاه بدیوار اندر
رای توگردهد اجرای قمرچون خورشید
هرسرمه نشود کیسه اش از نو لاغر
جود دستت نگذارد که شود زر مجموع
زان پراکنده بودحرف زر از یکدیگر
گرکسی هست مدنّق چوتراز و سروسنگ
شاه را باری ازبخشش زر نیست گزر
نور هرگز نتوان کرد زخورشیدجدا
کرم ازخاطرخسرو نتوان برد بدر
مدح دست گهرافشان تو سر می ناید
آری ازدریا آسان نتوان کردعبر
آتش خشم توگرروی بگردون آرد
خرمن مه شود از شعلۀ اوخاکستر
فیض طبع تو اگر باد دمد برآتش
با سمندر زیکی خانه شود نیلوفر
آهنین روی تری زاینه انگام مصاف
گرچه دربزم سبک روی تری ازساغر
هرکه درگردوغا تیغ تودردست تودید
دیدباهم ظلمات وخضرواسکندر
گه زنی تنها برقلب بداندیش چوتیر
گه برهنه بسرخصم روی چون خنجر
برهم آوردچو پرکار زبیمت سروپای
آنکه دل راست نبد باتو بسان مسطر
مجمرآسا سزد ارپای کشد دردامن
زانکه دل سوزۀ خلقست عدوچون مجمر
دل بدخواه هماناکه زجان سیرشدست
که بآب لب شمشیرتوشدتشنه جگر
گاه عرض هنرش چون همه دست انگشتست
باد درسرزچه گیرد عدوت چون مزهر
برجگرآب نبودست عدوراهرگز
جزبوقتی که کشد نوک سنانت دربر
ای بساسرکه فرو رفت بآب تیغت
جای آن آب همه ساله ترازیرکمر
غمزۀ ناوک توچون بکرشمه نگرد
جان دشمن ببردچون دل عاشق دلبر
یارب آن مرکب شاه است برآن دشت نبرد
یابفرمان قضاکوه روان درمحشر
رنگ اوآتش ونعل وسم اوآهن وسنگ
دیده یی آهن وسنگی که جهد همچو شرر؟
همچو نوری که زخورشید فتد در روزن
گاه سرعت بجهد چابک وچست ازچنبر
دست وپایش چوکشدلام الف ازبادهوا
گوشش ازهاء مشقّق بنمایند اثر
درسرآیدزسبک پایی اومردم چشم
هرکه خواهدکه بگردش رسداز راه نظر
همچو فکرت زجهانی بجهانی بردت
که ترا ازحرکاتش نبودهیچ خبر
اندرآن روزکه ناگاه سپاه آجال
بر بداندیش بگیرند سرکوی حذر
تیغ چون وسوسۀ عشق درافتدبدماغ
تیرچون شعشعۀ نوردرآیدببصر
نوک پیکانهادرچشم دلیران غرقه
همچنان غنچه که پیوسته کنی با عبهر
این بسر پیش عدو بازشودچون نیزه
وان نهد روی سوی تیرو وتبرهمچو سپر
گرزخایسک شود،تارک گردان سندان
دشت ناورد بودکارگه آهنگر
آتش ازسینه فشانند چوکوره گرهی
تیغ گیرند بدندان گرهی چون انبر
بلعجب مهره بدان چابکی ازحقّه نبرد
که سرخصم ترا تیغ ز زیر مغفر
توهمی تازی ونصرت زپی وفتح ازپیش
بدودست از تو در آویخته اقبال و ظفر
گشته بردشمن توروی زمین ننگ چنان
که نیاید بجز از زیر زمین جای مفر
خسروا،شاها،جایی برسیدی زکمال
که بدانجانرسیدست کمالات بشر
نیست همتای تودرحیّز امکان بوجود
بارهاکردخردرخت جهان زیروزبر
ابرانعام توبی منّت کس می بارد
برهمه خلق جهان خاصه بر ارباب هنر
التفاتی زتوسرمایۀ ملکی باشد
نیم بار از نظر لطف درین بنده نگر
نیست درفنّ خودم چون تو ز شاهان همتا
باز پرس ازسخنم گرت نباشد باور
پارسی شعربدان پرورم ازجان که بود
نسب من بدرخسرو دانش پرور
ای خریدارهمه اهل معانی کرمت
بنده را نیز اگر چند گرانست بخر
اگراوسود کندبرتوزیانی نبود
ورزیانی فتدت گیر بر آنهای دگر
تاجهانداری بی یاوری دولت نیست
بادت اندر دو جهان حفظ الهی یاور
بسرتیغ همه دست مخالف بر بند
به پی قدرهمه تارک افلاک سپر
دیرزی،شادنشین،خصم فکن،دوست نواز
سیم ده ملک ستان مدح نیوش ومی خور

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مملکت رازنوی داد شکوهی دیگر
شاه جمشیدصفت،خسرو افریدون فر
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف ویژگی‌های بزرگ و برجسته یک کشور پرداخته شده است، که در آن حکومتی با عظمت و شکوه مانند شاه جمشید و خسرو افریدون وجود دارد. این کشور به خاطر عدالت و اقتدارش به شهرت رسیده و ژرفای عظمت آن به وضوح نمایان است.
وارث ملک سلیمان،ملک حیدردل
که بگسترد در آفاق جهان عدل عمر
هوش مصنوعی: وارث ملک سلیمان، کسی است که مانند حیدر با دل بزرگ خود، عدالت را در سراسر جهان گسترش می‌دهد.
تاج بخش ملکان،اعظم اتابک که ندید
تاجهانست بانصاف تراز وی داور
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر پادشاهان است، به دست بزرگ‌ترین فرمانروای عادل و شایسته‌ قرار دارد و هیچ داوری نمی‌تواند او را از مقامش پایین بیاورد.
آن ملک خلق ملک خلق که آراست خدای
منظر و مخبر زیباش زهم نیکوتر
هوش مصنوعی: آن فرشته‌ای که خداوند آن را با زیبایی و خصوصیات منحصر به فردش آفریده، از دیگر مخلوقات هم زیباتر و نیکوتر است.
شاه کان بخشش دریادل سلغز سلطان
کزبن دندان فرمان براوگشت قدر
هوش مصنوعی: پادشاهی که دارای سخاوت و مهربانی است، همچون دریا دل است و سلطنتش با قدرت و احترام همراه است. او هیچگاه در برابر فرمانش کم‌پیشنهاد نمی‌دهد و مقامش همواره پابرجاست.
ای زشاهان جهان آمده برسرچون تاج
وی ز تو ملک سرافراز چو تاج ازگوهر
هوش مصنوعی: ای کسی که به وقار و بزرگی مانند شاهان دنیا از میان آمده‌ای، مانند تاجی که از سنگ‌های قیمتی ساخته شده است، تو نیز موجب عزت و شرف این سرزمین هستی.
بالش ملک عراق ازتوچوشدپشت قوی
پهلوی فتنه کنون جای کند بر بستر
هوش مصنوعی: بالش پادشاهی عراق از تو شاد و خوشحال است، چون که تو حالا قوی و مقتدر شده‌ای و به راحتی می‌توانی در بستر زندگی‌ات جا بگیری و با مشکلات مواجه شوی.
هرکجا باز سر رایت توسایه فکند
کبک وشاهین بهم آیندسوی آبشخور
هوش مصنوعی: هرجا که سرپناه تو سر فرود آورد، کبک و شاهین به هم می‌رسند و به سمت آبشخور می‌روند.
تازالقاب توشدپایۀ منبرعالی
چرخ نه پایه همی رشک برد بر منبر
هوش مصنوعی: چرخ (فلک) به مقام و جایگاه تو حسد می‌برد، زیرا تو بر فراز منبری عالی قرار داری و او تنها پایه‌ای از آن است.
دهن زرچوگل ازخنده همی ناساید
تاکه از نام تو بستند بزربر زیور
هوش مصنوعی: لب‌های گل مانند طلا از خنده باز نمی‌شوند، تا زمانی که به خاطر نام تو، بر خود زینت می‌کنند.
افسروتخت سراپای ممالک گشتند
خودتوبودی زجهان لایق تخت وافسر
هوش مصنوعی: پادشاه و تخت و بارگاه در تمام رنج‌ها و زحمت‌ها جان می‌دادند، اما تو خود را از این دنیای ناپایدار بالاتر می‌دانستی و شایسته‌ی تخت و تاج بودی.
لاجرم سجده گزارست ترااین درپای
لاجرم بوسه زنانست ترا آن برسر
هوش مصنوعی: بنابراین، به خاطر تو، سجده‌گزار و تسلیم توست و این سجده، نشان احترام و عشق او به تو است که چنان بر روی زمین می‌افتد. همچنین، بوسه بر سر تو نیز نشانی از ارادت و محبت عمیق اوست.
تا بر او موکب منصور تو را ره گذرست
همه سرمه ست کنون خاک سپاهان یکسر
هوش مصنوعی: تا زمانی که راهی برای رسیدن به او وجود دارد، تمام تلاش خود را بکن و کناره‌گیری نکن. در حال حاضر، خاک سپاهان نشانه‌ای از عظمت و شکوه است.
برج قوس است سپاهان را طالع دراصل
زیبد ارمشتریش آمد سعد اکبر
هوش مصنوعی: در برج قوس، ستاره‌های سپاهان به گونه‌ای درخشان و خوش‌یمن در حال درخشیدن هستند که نشان از خوشبختی و سعادت آنها دارد. همچنین، طالع آنها تحت تأثیر سیاره مشتری است که به معنای برکت و رفاه بیشتر برای این منطقه می‌باشد.
ای سخاگسترشاهی که توانگردل شد
هرکه یادکرمت بردل اوکرد گذر
هوش مصنوعی: ای بخشنده بزرگ، هر کسی که به یاد کرم و لطف تو در دلش احساس کند، توانایی قلبش را به دست می‌آورد و می‌تواند به خوبی از یاد تو عبور کند.
بادلطف تواجل راببرد زوراز پای
زخم تیغ توعرض را ببرد از جوهر
هوش مصنوعی: با لطف تو، درد و زخم از پایم برداشته می‌شود و اثر آن زخم از وجودم پاک می‌گردد.
کوه را لشکر تو پست کندچون هامون
بحر راهمّت توغوطه دهدچون لنگر
هوش مصنوعی: کوه به خاطر قدرت تو پایین می‌آید و دریا به خاطر اراده تو مثل لنگر به عمق می‌رود.
لفظ شیرین تو و رأی جهان افروزت
بی نیازیّ جهان میدهدازشمع وشکر
هوش مصنوعی: کلام شیرین تو و اندیشه‌ی روشنت، به من قدرت و بی‌نیازی از دنیا می‌بخشد، مانند شمع و شکر که نور و شیرینی می‌آورند.
نظردولت توخوبترازیاری بخت
مدد همّت توبه ز فراوان لشکر
هوش مصنوعی: نظرت به سرنوشت تو بهتر از یاری بخت است، چون همت تو از فراوانی لشکری بیشتر می‌تواند یاری برساند.
هرکه او نام خداوند نگارد بر دل
همچنان سکّه بودجایگهش بر سر زر
هوش مصنوعی: هر کس که نام خدا را بر دلش بنویسد، مانند سکه‌ای است که جایگاهش بر طلا است.
بسته داردکمرطاعت توخرد و بزرگ
کوه بر صحرا تا کاه بدیوار اندر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که در برابر تو، چه کسانی که خرد و بزرگ هستند و چه کوه‌ها و دمنوش‌های بزرگ، همه در مقام اطاعت قرار دارند. حتی کوچک‌ترین چیزها مانند کاه هم در برابر شما به دیوار تکیه داده شده‌اند. شما دارای قدرت و عظمت خاصی هستید که همه چیز به نوعی تحت تأثیر آن است.
رای توگردهد اجرای قمرچون خورشید
هرسرمه نشود کیسه اش از نو لاغر
هوش مصنوعی: نظر تو باعث می‌شود که قمر به‌درستی عمل کند، چون هیچ چیز دیگری نمی‌تواند مانند خورشید درخشان باشد و کیسهٔ او هرگز از نو کم نمی‌شود.
جود دستت نگذارد که شود زر مجموع
زان پراکنده بودحرف زر از یکدیگر
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت تو باعث می‌شود که طلا و ثروت که در ابتدا پراکنده بود، به یکجا جمع شود و از هم جدا نگردد.
گرکسی هست مدنّق چوتراز و سروسنگ
شاه را باری ازبخشش زر نیست گزر
هوش مصنوعی: اگر کسی به زینت‌های ظاهری و زیبایی‌های دنیوی بپردازد، هیچگاه نمی‌تواند از گرانبهایی و فضل پادشاه (خدا) بهره‌مند شود.
نور هرگز نتوان کرد زخورشیدجدا
کرم ازخاطرخسرو نتوان برد بدر
هوش مصنوعی: نور هرگز نمی‌تواند از خورشید جدا شود و محبت نیز هرگز نمی‌تواند از دل معشوق برود.
مدح دست گهرافشان تو سر می ناید
آری ازدریا آسان نتوان کردعبر
هوش مصنوعی: مدح و ستایش دست تو، مانند سروی است که به آسانی نمی‌توان از دریا عبور کرد. به این معنی که ستایش تو کار آسانی نیست و ارزش بسیاری دارد.
آتش خشم توگرروی بگردون آرد
خرمن مه شود از شعلۀ اوخاکستر
هوش مصنوعی: خشم تو مانند آتش است که اگر به آسمان برود، می‌تواند سرنوشت کل دنیا را تغییر دهد و از شدت شعله‌اش، همه چیز را به خاکستر تبدیل کند.
فیض طبع تو اگر باد دمد برآتش
با سمندر زیکی خانه شود نیلوفر
هوش مصنوعی: اگر قلم تو جریانی پیدا کند، برآتش که سمندر در آن زنده است، نیلوفر در یک خانه شکل خواهد گرفت.
آهنین روی تری زاینه انگام مصاف
گرچه دربزم سبک روی تری ازساغر
هوش مصنوعی: هرچند در صف اسلحه و جنگ، چهره‌ای قوی و مستحکم داری، اما در جمع دوستان و مهمانی‌ها، رفتار و رویکردت بسیار ملایم و سبک‌بار است.
هرکه درگردوغا تیغ تودردست تودید
دیدباهم ظلمات وخضرواسکندر
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا به تنگنا و مشکلات دچار می‌شود، در واقع با دو چهره از ظلمت و روشنایی روبه‌روست؛ یکی خضر که نماد هدایت و راهنمایی است و دیگری اسکندر که نماد قدرت و پیروزی. این تضادها نشان‌دهنده‌ی دشواری‌های مسیر زندگی هستند.
گه زنی تنها برقلب بداندیش چوتیر
گه برهنه بسرخصم روی چون خنجر
هوش مصنوعی: گاهی یک ضربه به دل بداندیش می‌زنی، مانند تیری که به هدف می‌خورد؛ گاهی نیز در جدال و مبارزه، همچون خنجری برهنه و آماده به حمله جلوه می‌کنی.
برهم آوردچو پرکار زبیمت سروپای
آنکه دل راست نبد باتو بسان مسطر
هوش مصنوعی: زمانی که درگیر کار و تلاش هستی و دیگران به خاطر دل راست و صداقتشان با تو برخورد می‌کنند، مانند خطی هستند که به خوبی کشیده شده‌اند.
مجمرآسا سزد ارپای کشد دردامن
زانکه دل سوزۀ خلقست عدوچون مجمر
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند آتش زبانه بکشد و دل‌سوزی کند، شایسته است که در دامن این احساس قرار گیرد، زیرا دل مردم مانند آتش است و دشمن، همچون زبانه‌های آتش می‌سوزاند.
دل بدخواه هماناکه زجان سیرشدست
که بآب لب شمشیرتوشدتشنه جگر
هوش مصنوعی: دل پُرخواسته همان کسی است که از زندگی سیر شده و برای رفع تشنگی‌اش، حتی با آب لب تیغ تو هم می‌خواهد سیراب شود.
گاه عرض هنرش چون همه دست انگشتست
باد درسرزچه گیرد عدوت چون مزهر
هوش مصنوعی: گاهی هنر او به اندازه‌ای برجسته است که همچون دست‌های انگشتانش، در حالت‌های مختلف نمایان می‌شود. اما زمانی که دشمنش به او حمله می‌کند، او به مانند تیری با قدرت و سرعت عمل می‌کند.
برجگرآب نبودست عدوراهرگز
جزبوقتی که کشد نوک سنانت دربر
هوش مصنوعی: یعنی هیچ بلندای آبادی در دنیا وجود ندارد که به طور دائمی در خدمت و بهره‌برداری باشد، مگر زمانی که نوک نیزه‌ها و لبه‌های تیغ‌ها بر منطقه‌ای فرود آید.
ای بساسرکه فرو رفت بآب تیغت
جای آن آب همه ساله ترازیرکمر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تیغ تو به قدری تیز و قوی است که اگر کسی با آن بیفتد، به جای آب، تمام سال‌ها جایش را در زیر کمرش احساس خواهد کرد. به عبارتی، اثر و صدماتی که تیغ تو بر جای می‌گذارد، می‌تواند تا مدت‌ها ادامه پیدا کند و فراموش نشود.
غمزۀ ناوک توچون بکرشمه نگرد
جان دشمن ببردچون دل عاشق دلبر
هوش مصنوعی: خنجر پنهان تو مانند ناز و شرینیدت، جان دشمن را می‌برد، درست مانند اینکه دل عاشق برای محبوبش می‌تپد.
یارب آن مرکب شاه است برآن دشت نبرد
یابفرمان قضاکوه روان درمحشر
هوش مصنوعی: ای خدا، آن اسب شاهانه‌ای که در میدان نبرد می‌تازدو به فرمان سرنوشت، کوه‌ها در روز رستاخیز به حرکت درمی‌آیند.
رنگ اوآتش ونعل وسم اوآهن وسنگ
دیده یی آهن وسنگی که جهد همچو شرر؟
هوش مصنوعی: رنگ او مانند آتش است و نعل او از آهن و سنگ. چشم او مانند آهن و سنگ است، که تلاش می‌کند مانند جرقه‌ای روشن شود.
همچو نوری که زخورشید فتد در روزن
گاه سرعت بجهد چابک وچست ازچنبر
هوش مصنوعی: مانند نوری که از خورشید به درون یک روزنه می‌تابد، به‌سرعت و چابکی از مرزها و محدودیت‌ها عبور می‌کند.
دست وپایش چوکشدلام الف ازبادهوا
گوشش ازهاء مشقّق بنمایند اثر
هوش مصنوعی: دست و پایش به شدت به هم می‌چسبد، و آنقدر خسته است که دیگر نمی‌تواند خوب بشنود و ببیند. او تحت فشار و مشقت قرار دارد و آثار این رنج‌ها بر چهره‌اش نمایان است.
درسرآیدزسبک پایی اومردم چشم
هرکه خواهدکه بگردش رسداز راه نظر
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به کسی برسد، باید راهی را با دقت نگاه کند و از آن سبک و بی‌خودی دوری کند.
همچو فکرت زجهانی بجهانی بردت
که ترا ازحرکاتش نبودهیچ خبر
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که اگر تو از دنیای اطراف خود آگاهی نداشته باشی و در فکر و خیال خود غرق شوی، نمی‌تونی از تحولات و تغییرات آن جهان باخبر شوی. در واقع، غفلت از واقعیت‌ها تو را از آگاهی به موقع و درک شرایط دور می‌کند.
اندرآن روزکه ناگاه سپاه آجال
بر بداندیش بگیرند سرکوی حذر
هوش مصنوعی: در آن روزی که ناگهان نیروهای سرنوشت به سراغ بداندیشان می‌آیند، باید از مسیر خطرناک دوری کرد.
تیغ چون وسوسۀ عشق درافتدبدماغ
تیرچون شعشعۀ نوردرآیدببصر
هوش مصنوعی: وقتی عشق مانند یک تیغ به دل آدمی می‌نشیند، مانند تیر که با نور خیره‌کننده‌اش در چشم می‌تابد، تأثیرش را می‌گذارد.
نوک پیکانهادرچشم دلیران غرقه
همچنان غنچه که پیوسته کنی با عبهر
هوش مصنوعی: نوک پیکان‌ها در چشمان دلیران غرقه‌ست، درست مانند غنچه‌ای که با اشک همیشه در حال ریختن است.
این بسر پیش عدو بازشودچون نیزه
وان نهد روی سوی تیرو وتبرهمچو سپر
هوش مصنوعی: این باز شدن در برابر دشمن درست مانند نیزه‌ای است که در سمت تیر و تبر قرار می‌گیرد و به عنوان سپر عمل می‌کند.
گرزخایسک شود،تارک گردان سندان
دشت ناورد بودکارگه آهنگر
هوش مصنوعی: اگر زمین خشک شود، آن وقت از جایی که نان و محبت می‌آید، دور می‌شویم و کارگاه آهنگری که در آنجا آهن‌ها شکل می‌گیرند، به فراموشی سپرده می‌شود.
آتش ازسینه فشانند چوکوره گرهی
تیغ گیرند بدندان گرهی چون انبر
هوش مصنوعی: آتش از دل برمی‌خیزد و انسان‌ها چون انبری که چیزی را فشار دهد، به سختی و با دقت عمل می‌کنند.
بلعجب مهره بدان چابکی ازحقّه نبرد
که سرخصم ترا تیغ ز زیر مغفر
هوش مصنوعی: عجب این است که مهره به قدری چابک است که حتی در نبرد با حریف، تیغ را از زیر کلاه خود به او می‌زند.
توهمی تازی ونصرت زپی وفتح ازپیش
بدودست از تو در آویخته اقبال و ظفر
هوش مصنوعی: تو به مانند سوارکاری زبلاگ و پیروزی به جلو می‌روی و خوشبختی و کامیابی دست دوستی خود را به سمت تو دراز کرده‌اند.
گشته بردشمن توروی زمین ننگ چنان
که نیاید بجز از زیر زمین جای مفر
هوش مصنوعی: دشمنان و حسادتی که بر اسطوره‌های زمین حاکم شده‌اند، به قدری خوار و ذلیل شده‌اند که دیگر هیچ جایی برای مرتفع شدن از زیر زمین ندارند.
خسروا،شاها،جایی برسیدی زکمال
که بدانجانرسیدست کمالات بشر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو به مقام و جایگاهی رسیدی که هیچ انسانی به چنین کمالی دست نیافته است.
نیست همتای تودرحیّز امکان بوجود
بارهاکردخردرخت جهان زیروزبر
هوش مصنوعی: هیچ کس در جهان به اندازه تو توانایی ندارد و خرد تو به مانند درختی است که بارهای زیادی را بر دوش می‌کشد و بر فراز زمین ایستاده است.
ابرانعام توبی منّت کس می بارد
برهمه خلق جهان خاصه بر ارباب هنر
هوش مصنوعی: باران رحمت تو به گونه‌ای است که به همه مردم می‌بارد، به خصوص به هنرمندان و اهل هنر.
التفاتی زتوسرمایۀ ملکی باشد
نیم بار از نظر لطف درین بنده نگر
هوش مصنوعی: به توجهی که از ثروت و دارایی خود داشته باشی، نصف آن از روی لطف و محبت به این بنده می‌باشد.
نیست درفنّ خودم چون تو ز شاهان همتا
باز پرس ازسخنم گرت نباشد باور
هوش مصنوعی: من در هنر و مهارت خود هیچ کسی را مثل تو از میان شاهان نمی‌شناسم. اگر به گفته‌هایم شک داری، از دیگران بپرس.
پارسی شعربدان پرورم ازجان که بود
نسب من بدرخسرو دانش پرور
هوش مصنوعی: من به یادگیری و پرورش شعر فارسی با تمام وجودم می‌پردازم، زیرا نسب من درخشان و مرتبط با افرادی است که در زمینه علم و دانش برجسته هستند.
ای خریدارهمه اهل معانی کرمت
بنده را نیز اگر چند گرانست بخر
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال معانی و نکات عمیق هستی، اگرچه من بنده‌ات قیمت بالایی دارم، لطفاً مرا هم خریداری کن.
اگراوسود کندبرتوزیانی نبود
ورزیانی فتدت گیر بر آنهای دگر
هوش مصنوعی: اگر سودی از تو به کسی نرسد، دیگران را رها کن و بر کسانی دیگر متمرکز شو.
تاجهانداری بی یاوری دولت نیست
بادت اندر دو جهان حفظ الهی یاور
هوش مصنوعی: به این معناست که اگر کسی در دنیا به تنهایی و بدون یاری دیگران تلاش کند، موفق نخواهد شد. بنابراین، امیدواریم که در هر دو دنیا، محافظ و یاری از طرف خداوند داشته باشیم.
بسرتیغ همه دست مخالف بر بند
به پی قدرهمه تارک افلاک سپر
هوش مصنوعی: با چاقوی تیز همه دشمنان را به بند کشیده‌ای، اما برای دفاع از خودت به اندازه‌ی سر از آسمان بالا رفته‌ای.
دیرزی،شادنشین،خصم فکن،دوست نواز
سیم ده ملک ستان مدح نیوش ومی خور
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در خوشی و شادمانی زندگی می‌کنم، دشمنان را از خود دور کرده‌ام و دوستانم را مورد محبت و احترام قرار می‌دهم. از جایگاهم در کشورم به خوبی یاد می‌کنم و از می‌نوشم و شعرهایی را در ستایش و یادآوری این خوشی‌ها می‌سرایم.