گنجور

شمارهٔ ۶۸ - وله ایضاً فیه

سرورا همّت تو برتر از آنست که عقل
گرد انکامۀ نه شعبده بازش بیند
هر کجا گفت قدر نیست ازین برتر جای
بارگاهی ز جلال تو فرازش بیند
نیست در کارگه نطق یکی جامه که عقل
نه ز القاب شریف تو طرازش بیند
هیچ سیّار گذر کرد نیارد بر چرخ
که نه از خطّ رضای تو جوازش بیند
آفتاب ار نکند پیروی سایۀ تو
در تن خویش چو در سایه گدازش بیند
همره صیت معالّی تو شد ماه مگر
که همیشه فلک اندرتک و تازش بیند
عدل تو سرزنش کلک کند ز آنکه همی
با عروس تّق غیب برازش بیند
زحل ار بر فلک همّت تو جای کند
زآن سپس چرخ بصددولت و نازش بیند
جود هر جائیت آن شیفته کارست که عقل
دایم آویخته در دامن آزش بیند
همچو افلاک کند دامن اطلس در خاک
هر که چو من ز سخای تو نوازش بیند
وآنکه چون سیر برهنه بر جودت آید
بخت در صدرۀ ده تو چو پیازش بیند
اعتقادیست رهی را که ز صدق خدعت
چرخ همواره بدین سدّه نیازش بیند
جز ز مدّاحی دولتکدۀ صاعدیان
چشم بر دوخته اقبال چو بازش بیند
خاطرش را نبود هیچ عروس سخنی
که بجز زیور مدح تو جهازش بیند
گرچه پستست رهی بر گذرد از همگان
اگر از تربیتت قوّت یازش بیند
رفت آن کز پی یک خردۀ زر چشم امل
باز گرده دهن حرص چوگازش بیند
یا باومید عطا چشم هنر هر ساعت
بهر هر نااهلی مدح طرازش بیند
یا چو خورشید پی کسب قراضات نجوم
از تف سینه سپهر آتش بازش بیند
گرچه در خاطر او دوش نیامد که کسی
از حضیض کرۀ خاک فرازش بیند
باز نشناسدش امروز ز طاوس فلک
هر که در حلقۀ تشریف تو بازش بیند
یارب اندر کنف لطف بدارش چندان
ابد صد یکی از عمر درازش بیند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرورا همّت تو برتر از آنست که عقل
گرد انکامۀ نه شعبده بازش بیند
هوش مصنوعی: عزیزم، تلاش و اراده تو به قدری بزرگ و والا است که هیچ عقل سلیم و عادی نمی‌تواند به اندازه و عمق آن پی ببرد.
هر کجا گفت قدر نیست ازین برتر جای
بارگاهی ز جلال تو فرازش بیند
هوش مصنوعی: هر جا که بگویند ارزش و مقام بالاتری وجود ندارد، از آنجا به بالاترین جایگاه و عظمت تو می‌نگرند.
نیست در کارگه نطق یکی جامه که عقل
نه ز القاب شریف تو طرازش بیند
هوش مصنوعی: در محیط سخن و گفتگو، هیچ پوششی وجود ندارد که عقل نتواند زیبایی آن را از نام‌های محترم و برجسته تو تشخیص دهد.
هیچ سیّار گذر کرد نیارد بر چرخ
که نه از خطّ رضای تو جوازش بیند
هوش مصنوعی: هیچ جسمی نمی‌تواند در آسمان حرکت کند، مگر اینکه مجوز آن را از خواست و اراده تو بگیرد.
آفتاب ار نکند پیروی سایۀ تو
در تن خویش چو در سایه گدازش بیند
هوش مصنوعی: اگر خورشید هم از سایۀ تو پیروی نکند، در جسم خود، مانند آنکه در سایه‌اش ذوب می‌شود، تو را خواهد دید.
همره صیت معالّی تو شد ماه مگر
که همیشه فلک اندرتک و تازش بیند
هوش مصنوعی: ماه درخشان تو در کنار نام بلندت قرار گرفت، آیا ممکن است که همیشه آسمان به تماشای زیبایی و حرکت تو بپردازد؟
عدل تو سرزنش کلک کند ز آنکه همی
با عروس تّق غیب برازش بیند
هوش مصنوعی: عدل تو به قدری است که هر چیزی را به درستی و انصاف ارزیابی می‌کند، حتی اگر کسی بخواهد به تو انتقاد کند، نمی‌تواند زیرا تو در عالم غیب و حقیقت، با تکیه بر دانش و توانایی‌های خود، به بهترین نحو عمل می‌کنی.
زحل ار بر فلک همّت تو جای کند
زآن سپس چرخ بصددولت و نازش بیند
هوش مصنوعی: اگر زحل بر آسمان، بلندپروازی تو را در جای خود ببیند، آن‌گاه چرخ (زبان تنقید) نیز به قدرت و زیبایی تو از حسادت گرد هم خواهد آمد.
جود هر جائیت آن شیفته کارست که عقل
دایم آویخته در دامن آزش بیند
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو در هر کجا که باشی، باعث جذب دیگران می‌شود و دلی را که همواره به دنبال عقل و خرد است، به سمت خود می‌کشد.
همچو افلاک کند دامن اطلس در خاک
هر که چو من ز سخای تو نوازش بیند
هوش مصنوعی: هر کس که مانند من از بخشش‌های تو بهره‌مند شود، همچون آسمان دامنش بر خاک گسترده می‌شود.
وآنکه چون سیر برهنه بر جودت آید
بخت در صدرۀ ده تو چو پیازش بیند
هوش مصنوعی: هر که در زندگی به فقر و کمبود مبتلا شود، وقتی که نعمت و بخشش به سوی او بیاید، خوشبختی و شانس او مانند پیاز در زمین می‌ماند و او از آن آگاه نمی‌شود.
اعتقادیست رهی را که ز صدق خدعت
چرخ همواره بدین سدّه نیازش بیند
هوش مصنوعی: رهی به یک باور رسیده که جولان زندگی‌اش به خاطر صدق و صداقت خداوند، همیشه به این سادگی نیازمند است.
جز ز مدّاحی دولتکدۀ صاعدیان
چشم بر دوخته اقبال چو بازش بیند
هوش مصنوعی: به غیر از ستایش و تعریف از مقامات و ویژگی‌های بالای دولت، وقتی که بخت و اقبال به کسی رو کند، مانند پرنده‌ای که به چیزی نظر می افکند، او نیز به آن دقت خواهد کرد.
خاطرش را نبود هیچ عروس سخنی
که بجز زیور مدح تو جهازش بیند
هوش مصنوعی: او هیچ آرزویی برای سخن گفتن درباره‌ی عروسی ندارد، به جز اینکه زیورهای مدحت را به عنوان جهیزیه‌اش ببیند.
گرچه پستست رهی بر گذرد از همگان
اگر از تربیتت قوّت یازش بیند
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است مسیر تو پایین‌تر از دیگران به نظر برسد، اما اگر قوت و قدرت لازم را از تربیت خود بگیری، قادر خواهی بود از همه آنها عبور کنی.
رفت آن کز پی یک خردۀ زر چشم امل
باز گرده دهن حرص چوگازش بیند
هوش مصنوعی: آن کس که برای به دست آوردن یک تکه طلا، چشم امیدش را باز کرده است، در واقع گم شده و دندان حرص او به حالتی شبیه گاز در آمده است.
یا باومید عطا چشم هنر هر ساعت
بهر هر نااهلی مدح طرازش بیند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر بار که به هنری نگاه می‌کنیم، به نوعی از آن زیبایی و هنر در وصف هر شخص نالایق بهره‌مند می‌شویم. به عبارت دیگر، حتی افرادی که صلاحیت لازم را ندارند نیز می‌توانند زیبایی‌ها را مشاهده و مدح کنند.
یا چو خورشید پی کسب قراضات نجوم
از تف سینه سپهر آتش بازش بیند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند خورشید، برای به دست آوردن زیبایی‌های آسمانی و درخشش ستارگان، باید از گرما و انرژی سینه آسمان بهره‌مند شد و در این مسیر، سختی‌ها و چالش‌ها را پشت سر گذاشت.
گرچه در خاطر او دوش نیامد که کسی
از حضیض کرۀ خاک فرازش بیند
هوش مصنوعی: هرچند دیشب به ذهن او خطور نکرد که کسی از پایین‌ترین نقطه زمین می‌تواند او را ببیند.
باز نشناسدش امروز ز طاوس فلک
هر که در حلقۀ تشریف تو بازش بیند
هوش مصنوعی: کسی که امروز تو را در جایگاه بزرگ و با شکوه می‌بیند، مانند طاووس آسمان‌ها، دیگر نمی‌تواند تو را بشناسد.
یارب اندر کنف لطف بدارش چندان
ابد صد یکی از عمر درازش بیند
هوش مصنوعی: خدایا، ای کاش در سایه‌ی لطف خود همواره او را حفظ کنی، به گونه‌ای که او در همین یک عمر طولانی، صد بار هم از زندگی‌اش بهره‌مند شود.