گنجور

شمارهٔ ۶۷ - و قال ایضاً

اسبی دارم که هرگز ایزد
قانع ترازو نیافریند
تا روز ز عشق جو همه شب
از خرمن ماه خوشه چیند
با حشر فکند دیدن جو
دانه که درین جهان نبیند
گفتند که جو نماند وزین غم
میخواست که تعزیت گزیند
پوشید پلاس و پاره یی کاه
میخواهد تا درو نشیند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسبی دارم که هرگز ایزد
قانع ترازو نیافریند
هوش مصنوعی: من اسبی دارم که هیچ‌گاه به زور و قضاوت نخواهد باخت.
تا روز ز عشق جو همه شب
از خرمن ماه خوشه چیند
هوش مصنوعی: تا روزی که عشق وجود دارد، شب‌ها از زیبایی‌های ماه بهره‌مند خواهیم شد و از آن لذت خواهیم برد.
با حشر فکند دیدن جو
دانه که درین جهان نبیند
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی که به جمعیت نگاه می‌کند، نمی‌تواند دانه‌ای را در این دنیا ببیند.
گفتند که جو نماند وزین غم
میخواست که تعزیت گزیند
هوش مصنوعی: گفتند که دیگر جوئی وجود ندارد و او از این ناراحتی خواسته بود که تسلی بگیرد.
پوشید پلاس و پاره یی کاه
میخواهد تا درو نشیند
هوش مصنوعی: او لباس پوسیده‌ای به تن کرده و چیزی از کاه نیاز دارد تا آن را درو کند.