گنجور

شمارهٔ ۶۲ - فی مرثیة ابنه لمّا هلک بالغرق

همرمان نازنیم از سفر باز آمدند
بد گمانم تا چرا بی آن پسر باز آمدند
ارمغانی حنظل آوردند و صبر از بهر ما
گرچه خود با تنگهای پر شکر باز آمدند
چون ندیدم در میان کاروان معشوق خویش
گفتم آیا از چه اینها زودتر باز آمدند
او مگر از نازکی آهسته تر میراند اسب
یا خود ایشان از رهی دیگر مگر بازآمدند
شرط همراهی نبدکان سایه پرورد مرا
با پس ماندند و خود با شور و شر باز آمدند
ناگهان در نیمه ره طفلی جهان نا دیده را
در خطر بگذاشتند و با بطر باز آمدند
گوهری کش جان بها بود، اندر آب انداختند
وز برای حفظ رخت مختصر باز آمدند
قرّة العین مرا تنها بجا بگذاشتند
در بیابانی و خود با یکدیگر باز آمدند
مژده آوردند کاینک میوۀ دلها رسد
پس ز قول خویشتن هم بر اثر باز آمدند
وه که چون آغوش بگشادم من از بهر کنار
چون رفیقان سفر سوی حضر باز آمدند
وه که چون نومید گشتم از همه اومیدها
چون مرا اسب و غلام او ز در باز آمدند
دوستان و یارکان بر عزم استقبال او
همچو من بر پای رفتند و بسر باز آمدند
چشم روشن چون ستاره پیش او رفتند باز
جامه بدریده چو صبح اندر سحر باز آمدند
بر نشاط روی او همسایگان کوی او
مطربان رفتند، لیکن نوحه گر باز آمدند
مشفقان او خبر پرسان بدروازه شدند
وه که چون نومید از آنجا بیخبر باز آمدند
چاکران کز پیش ما بی سنگ بیرون تاختند
سنگها بر بر زنان ما را ببر باز آمدند
آه از آن ساعت که همزادان او با چشم تر
بی برادر خون چکان پیش پدر باز آمدند
چشم و گوش من که بودند بر سر راهش مقیم
چون چنان دیدند حاصل کور و کر باز آمدند
خود ندانم تا مرا آندم چه بر خاطر گذشت
کان عزیزان یک بیک از رهگذر باز آمدند
چشمهای من که میجستند دیدارش در آب
همچو غّواصان ز دریا پر گهر باز آمدند
نازنین خویش را با بار و خر کردم براه
باز نامد نازنینم بار و خر باز آمدند
خاک غربت آتشی از آب حسرت بر فروخت
عالمی زان درد دل خونین جگر باز آمدند
شاخک نو باوه را کردند آنجا خشک بید
لاجرم با کام خشک و چشم تر باز آمدند
بر لب جویی فرو بردند سروی را بخاک
پس بر ما غنچه آسا، جامه در باز آمدند
چون بدیدند آن جوانرا زیر آب و زیر خاک
مرغ و ماهی از برش زیر و زبر باز آمدند
مردم چشمم که از وی روشنایی داشتند
از قبول روشنیّ ماه و خور باز آمدند
آشنایانرا که با او صحبت دیرینه بود
پس عجب نبود اگر بی خواب و خور باز آمدند
من چرا خون می نگریم؟ چون همه بیگانگان
از غم او هر یکی از من بتر باز آمدند
مایۀ جان و جوانی بد زیان راه ما
فرّخ آن کو با زبان سیم و زر باز آمدند
تو کجایی ای پسر جانم برفت از انتظار
تو نمی آیی، دگرها از سفر باز آمدند
دیر شد تا نامه یی از تو نیامد سوی ما
ورچه چندین قاصدان نامه بر باز آمدند
سوز ناک آمد هوای غربتت کز صوب او
مرغ اندیشه همه بی بال و پر باز آمدند
از دعا و همّتت ترتیب کردم بدرقه
وه که تا آن بدرقه چون بی هنر باز آمدند
روز و شب در ماتم گریۀ خونین کنند
چشم من روزی بکار من اگر باز آمدند
شرم بادم از حیات خود که بی دیدار او
در دل من آرزوی خیر و شر باز آمدند
سخت جانی بیش ازین چبود که در حالی چنین
خاطر و طبعم با شعار و سمر باز آمدند
یارب او را بهره ور گردان ز سود آخرت
گر رفیقانش ز دنیا بهره ور باز آمدند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همرمان نازنیم از سفر باز آمدند
بد گمانم تا چرا بی آن پسر باز آمدند
هوش مصنوعی: دوستان عزیزم از سفر برگشته‌اند، اما من نگرانم که چرا بدون آن پسر بازگشته‌اند.
ارمغانی حنظل آوردند و صبر از بهر ما
گرچه خود با تنگهای پر شکر باز آمدند
هوش مصنوعی: گلابی تلخ و دردناک برای ما آوردند و صبوری برای ما آوردند، هرچند خودشان از خوشی و خوش‌حالی پر بودند.
چون ندیدم در میان کاروان معشوق خویش
گفتم آیا از چه اینها زودتر باز آمدند
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق خود را در میان کاروان ندیدم، از خودم پرسیدم چرا این افراد زودتر از او برگشته‌اند؟
او مگر از نازکی آهسته تر میراند اسب
یا خود ایشان از رهی دیگر مگر بازآمدند
هوش مصنوعی: آیا او به خاطر نازکی و لطافتش آهسته تر از همیشه در حال راندن اسب است، یا اینکه خود آن‌ها از راهی دیگر برگشته‌اند؟
شرط همراهی نبدکان سایه پرورد مرا
با پس ماندند و خود با شور و شر باز آمدند
هوش مصنوعی: شرطی که برای همراهی با دوستانم وجود داشت این بود که آن‌ها به من توجه کنند و خودشان هم با شوق و هیجان به جمع برگردند.
ناگهان در نیمه ره طفلی جهان نا دیده را
در خطر بگذاشتند و با بطر باز آمدند
هوش مصنوعی: ناگهان در میانه راه، کودکی که جهان را تا آن moment ندیده بود، در معرض خطر قرار گرفت و سپس با حالتی شاداب و سرخوش برگشتند.
گوهری کش جان بها بود، اندر آب انداختند
وز برای حفظ رخت مختصر باز آمدند
هوش مصنوعی: جواهر ارزشمندی که جانش بها بود، در آب انداختند و برای حفاظت از پوشش کوچک خود بازگشتند.
قرّة العین مرا تنها بجا بگذاشتند
در بیابانی و خود با یکدیگر باز آمدند
هوش مصنوعی: شادی و دلخواه من را در بیابانی تنها گذاشتند و خودشان به خانه برگشتند.
مژده آوردند کاینک میوۀ دلها رسد
پس ز قول خویشتن هم بر اثر باز آمدند
هوش مصنوعی: خبر خوشی آوردند که اکنون میوه‌های دل‌ها به بار آمده است. بنابراین، آن‌ها پس از وعده‌ای که داده بودند، دوباره به اینجا بازگشتند.
وه که چون آغوش بگشادم من از بهر کنار
چون رفیقان سفر سوی حضر باز آمدند
هوش مصنوعی: وقتی آغوشم را به روی دوستانم باز کردم، آنها به سمت من آمدند و از سفر دور به خانه برگشتند.
وه که چون نومید گشتم از همه اومیدها
چون مرا اسب و غلام او ز در باز آمدند
هوش مصنوعی: وقتی از همه امیدها ناامید شدم و دیگر هیچ چیز به نظرم نمی‌رسید، ناگهان اسب و خدمتکار او از در وارد شدند.
دوستان و یارکان بر عزم استقبال او
همچو من بر پای رفتند و بسر باز آمدند
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان به شوق ملاقات او آماده شدند و مانند من، با شوق و اشتیاق راهی شدند و بازگشتند.
چشم روشن چون ستاره پیش او رفتند باز
جامه بدریده چو صبح اندر سحر باز آمدند
هوش مصنوعی: چشم‌های روشن مانند ستاره‌ها به سوی او رفتند و دوباره، مانند صبح در آغاز روز، با لباس‌های پاره به نزد او بازگشتند.
بر نشاط روی او همسایگان کوی او
مطربان رفتند، لیکن نوحه گر باز آمدند
هوش مصنوعی: در محله‌ای که او زندگی می‌کند، اهل آنجا در خوشی و شادی همواره به سر می‌برند و نغمه‌خوانان به دور و بر او آمده‌اند، اما در نهایت کسانی که غم و اندوه را به دل دارند، به آنجا بازمی‌گردند.
مشفقان او خبر پرسان بدروازه شدند
وه که چون نومید از آنجا بیخبر باز آمدند
هوش مصنوعی: دلسوزان او به در خانه رفتند و پرسیدند که آیا خبری از او هست؟ اما وقتی که ناامید و بدون خبر بازگشتند، نشان از بی‌اطلاعی آن‌ها بود.
چاکران کز پیش ما بی سنگ بیرون تاختند
سنگها بر بر زنان ما را ببر باز آمدند
هوش مصنوعی: چاکران ما که از پیش ما به سمت دشمن فرار کردند، حالا در بازگشت خود، سنگ‌ها را بر سر زنان ما می‌زنند.
آه از آن ساعت که همزادان او با چشم تر
بی برادر خون چکان پیش پدر باز آمدند
هوش مصنوعی: اه ای کاش آن لحظه را فراموش کنم که برادرانش با چشمانی پر از اشک و دل‌شکسته، خونین و زار به پیش پدر آمدند.
چشم و گوش من که بودند بر سر راهش مقیم
چون چنان دیدند حاصل کور و کر باز آمدند
هوش مصنوعی: چشم و گوش من که همیشه در مسیر او بودند، وقتی چنین نتیجه‌ای را دیدند، دوباره به حالت نادانی برگشتند.
خود ندانم تا مرا آندم چه بر خاطر گذشت
کان عزیزان یک بیک از رهگذر باز آمدند
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در آن لحظه چه افکاری به ذهنم خطور کرد، زمانی که عزیزانم یک‌جا و به طور ناگهانی از مسیر عبور کردند.
چشمهای من که میجستند دیدارش در آب
همچو غّواصان ز دریا پر گهر باز آمدند
هوش مصنوعی: چشم‌های من که در جست‌وجوی دیدن او بودند، مانند غواصانی که از دریا جواهرات را به‌دست می‌آورند، با خوشحالی به خودشان بازگشتند.
نازنین خویش را با بار و خر کردم براه
باز نامد نازنینم بار و خر باز آمدند
هوش مصنوعی: من زیبای خود را با بار و خر به راه فرستادم، اما او بازنگشت. تنها بار و خر به خانه برگشتند.
خاک غربت آتشی از آب حسرت بر فروخت
عالمی زان درد دل خونین جگر باز آمدند
هوش مصنوعی: در دیاری که غم و حسرت حاکم است، احساسات شدید و دردناکی به وجود می‌آید. این غم نه تنها بر دل فرد تأثیر می‌گذارد، بلکه درد آن به دیگران نیز منتقل می‌شود و باعث می‌شود که همه از آن رنج ببرند و به نوعی به خاطر آن درد، به سرزمین خود بازگردند.
شاخک نو باوه را کردند آنجا خشک بید
لاجرم با کام خشک و چشم تر باز آمدند
هوش مصنوعی: شاخک‌های تازه‌ای که در آنجا ایجاد شده بودند، در کنار درخت بید خشک شدند. به همین دلیل، آن‌ها با دهانی خشک و چشمانی اشک‌آلود به دنیا بازگشتند.
بر لب جویی فرو بردند سروی را بخاک
پس بر ما غنچه آسا، جامه در باز آمدند
هوش مصنوعی: در کنار جویی، درخت سرو را به خاک فرو بردند و پس از آن، گل‌هایی مانند غنچه به سمت ما آمدند و لباس‌های خود را کنار زدند.
چون بدیدند آن جوانرا زیر آب و زیر خاک
مرغ و ماهی از برش زیر و زبر باز آمدند
هوش مصنوعی: زمانی که آن جوان را زیر آب و زیر خاک دیدند، پرندگان و ماهی‌ها به حالت عجیبی از اطراف او خارج شدند.
مردم چشمم که از وی روشنایی داشتند
از قبول روشنیّ ماه و خور باز آمدند
هوش مصنوعی: مردم چشمانم که باعث روشنی زندگی‌ام بودند، حالا از پذیرش نور ماه و خورشید بازگشته‌اند.
آشنایانرا که با او صحبت دیرینه بود
پس عجب نبود اگر بی خواب و خور باز آمدند
هوش مصنوعی: اگر دوستانی که سال‌های زیادی با او صحبت کرده بودند، بی‌خواب و بی‌خوراک به ملاقاتش برگشتند، جای تعجب نیست.
من چرا خون می نگریم؟ چون همه بیگانگان
از غم او هر یکی از من بتر باز آمدند
هوش مصنوعی: من چرا باید به خون گریه کنم؟ چون همه بیگانگان از غم او بیشتر از من ناراحت شده و به من بازگشتند.
مایۀ جان و جوانی بد زیان راه ما
فرّخ آن کو با زبان سیم و زر باز آمدند
هوش مصنوعی: جان و جوانی ما در مسیر زندگی ارزشمند است، و خوشا به حال کسی که با زبان زیبا و زرین خود به ما بازگشته و ما را روشن کرده است.
تو کجایی ای پسر جانم برفت از انتظار
تو نمی آیی، دگرها از سفر باز آمدند
هوش مصنوعی: کجایی فرزندم؟ مدت‌هاست که منتظرت هستم و خبری از تو نیست. دیگران از سفر برگشته‌اند، اما تو نیامدی.
دیر شد تا نامه یی از تو نیامد سوی ما
ورچه چندین قاصدان نامه بر باز آمدند
هوش مصنوعی: مدت زیادی گذشت و نامه‌ای از تو به دست ما نرسید، در حالی که قاصدان و پیام‌آوران زیادی برای آوردن نامه آمده بودند و بازگشتند.
سوز ناک آمد هوای غربتت کز صوب او
مرغ اندیشه همه بی بال و پر باز آمدند
هوش مصنوعی: هواي دوری و غم غربت تو به قدری دردناک است که از سمت تو، افکار و اندیشه‌هایم مانند پرندگانی بدون بال و پر، به سوی من بازگشته‌اند.
از دعا و همّتت ترتیب کردم بدرقه
وه که تا آن بدرقه چون بی هنر باز آمدند
هوش مصنوعی: من به خاطر دعا و تلاشت، با مهارت برای جدایت آماده شدم، اما افسوس که آن وداع دوباره بی‌هنر و بی‌ثمر بازگشت.
روز و شب در ماتم گریۀ خونین کنند
چشم من روزی بکار من اگر باز آمدند
هوش مصنوعی: چشم من در تمام روز و شب به خاطر غم و اندوه، اشک‌های خونی می‌ریزد. اگر روزی به کار من بازگردند، این وضعیت تغییر خواهد کرد.
شرم بادم از حیات خود که بی دیدار او
در دل من آرزوی خیر و شر باز آمدند
هوش مصنوعی: احساس شرمندگی می‌کنم از زندگی‌ام که بدون دیدن او، در دل من امیدها و آرزوهای خوب و بد دوباره زنده شده‌اند.
سخت جانی بیش ازین چبود که در حالی چنین
خاطر و طبعم با شعار و سمر باز آمدند
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که چطور ممکن است که در چنین وضعیتی، حال و هوای من و طرز تفکرم با وجود چالش‌ها و مشکلات پیش آمده، دوباره به آرامش و شادی بازگشته است.
یارب او را بهره ور گردان ز سود آخرت
گر رفیقانش ز دنیا بهره ور باز آمدند
هوش مصنوعی: خدایا، او را بهره‌مند کن از ثواب و نعمت‌های آخرت، حتی اگر دوستانش از دنیا بهره‌مند شده و برگشته‌اند.

حاشیه ها

1399/09/21 12:11
ابراهیم اسماعیلی اراضی

مصراع دوم بیت پنجم «بازپس‌ماندند» درست است.