شمارهٔ ۶۱ - وله یمدح المولی رکن الدّین صاعد
ای که از درّ درج مدحت تو
عقد بر گردن جهان بستند
بارگاه ترا قضا و قدر
از نهم چرخ سایبان بستند
چرخ را بر درت به میخ نیاز
همچو شفشه بر آستان بستند
بر عروسان نطق عقد گهر
زان سر کلک درفشان بستند
از تف خاطرت زخیط الشّمس
تب گردوه بریسمان بستند
چرخ چون جلوه گاه قدر تو شد
تتقی از شفق برآن بستند
از دو دست تو کان دو بحر آمد
کان و دریا در دکان بستند
نقشبندان فکر مدح ترا
برفراز طراز جان بستند
مسرعان ولایت علوی
در سر کلک تو عنان بستند
خوشه چینان خرمن ملکوت
طرف از آن کلک غیب دان بستند
از پی جلوه گاه دیدارت
کلّۀ سبز آسمان بستند
مهر مهر ترهر دهان که شکست
میخ دندان بر آن دهان بستند
جز بمدحت کسی زبان نگشاد
که نه چون پسته اش زبان بستند
انجم از بیم آتش قهرت
آب در راه کهکشان بستند
از نهیب نقابی از شب و روز
بر رخ گردش زمان بستند
چرخ و انجم ز شوق حضرت تو
جان کمروار بر میان بستند
دشمنانت ندانم از چه سبب
کین تو در دل و روان بستند
بهر دفع خیال تیغ تو آب
در حوالی دیدگان بستند
می ندانند کاخر از چه سبب
بند بر پای آن جوان بستند
سرفرازا بخدمت آوردم
حسب حالی ردیف آن بستند
کم از آن قطعه نیست اینکه ازو
های و هویی در اصفهای بستند
سرفرازا منجّمان بدروغ
تهمتی بر ستارگان بستند
اثر اندر حسود پیدا کرد
آن سخن ها بر قران بستند
برد آنرا که بردنی بد باد
گر ز طوفان برو گمان بستند
تا که گویند بهر مقدم گل
کلّه از شاخ ارغوان بستند
جاودان زی که دولت و عمرت
با ابد عهد جاودان بستند
بهر قربان عید خصم ترا
اندرین کنج خاکدان بستند
شمارهٔ ۶۰ - و له ایضا یمدحه: زهی ستوده خصالی که از صدور کرامشمارهٔ ۶۲ - فی مرثیة ابنه لمّا هلک بالغرق: همرمان نازنیم از سفر باز آمدند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که از درّ درج مدحت تو
عقد بر گردن جهان بستند
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر ستایش تو، زینت و زیبایی دنیا را به گردن آن آویختند.
بارگاه ترا قضا و قدر
از نهم چرخ سایبان بستند
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت، بر برکت و عظمت تو سایهای از آسمان قرار دادهاند.
چرخ را بر درت به میخ نیاز
همچو شفشه بر آستان بستند
هوش مصنوعی: چرخ زمان را همچون در به میخی بر درگاه تو نگه داشتهاند، درست مانند پرندهای که بر لبهی در نشسته است.
بر عروسان نطق عقد گهر
زان سر کلک درفشان بستند
هوش مصنوعی: عروسان با زیبایی و الفاظ زیبا در مورد پیمان زناشویی سخن میگویند و از آن لحظه خوش و درخشان یاد میکنند.
از تف خاطرت زخیط الشّمس
تب گردوه بریسمان بستند
هوش مصنوعی: از یاد تو در دل به یاد آفتاب، بندر آسمان را به ریسه آوردند.
چرخ چون جلوه گاه قدر تو شد
تتقی از شفق برآن بستند
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا به زیبایی و عظمت تو نگاه کرد، افراد از شرارت و بدی دوری کردند و بر آن پیروز شدند.
از دو دست تو کان دو بحر آمد
کان و دریا در دکان بستند
هوش مصنوعی: از دو دستان تو، دو دریا به وجود آمده است و در واقع تمام ثروت و متاع در این دنیا از دستهای تو حاصل شده است.
نقشبندان فکر مدح ترا
برفراز طراز جان بستند
هوش مصنوعی: هنرآموزان به ستایش تو پرداخته و نامت را بر بالای جوانب روح انسان تصویر کردهاند.
مسرعان ولایت علوی
در سر کلک تو عنان بستند
هوش مصنوعی: میراثداران حکومت علی، بر هدایت و سرنوشت تو تسلط یافتهاند.
خوشه چینان خرمن ملکوت
طرف از آن کلک غیب دان بستند
هوش مصنوعی: محصولچینان آسمانی با قلمی از علم غیب، خوشههای معرفت را برداشت کردند.
از پی جلوه گاه دیدارت
کلّۀ سبز آسمان بستند
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی و جلوهگری تو، آسمان را با رنگ سبز به تصویر کشیدند.
مهر مهر ترهر دهان که شکست
میخ دندان بر آن دهان بستند
هوش مصنوعی: دوست داشتنیتر از آنکه دهانش را بشکنند، دندانهایش را از کار انداختند.
جز بمدحت کسی زبان نگشاد
که نه چون پسته اش زبان بستند
هوش مصنوعی: تنها کسی که به ستایش تو زبان گشود، کسی است که مانند پسته دهانش بسته نشده است.
انجم از بیم آتش قهرت
آب در راه کهکشان بستند
هوش مصنوعی: ستارهها از ترس آتش خشم تو، مسیر کهکشان را مسدود کردند.
از نهیب نقابی از شب و روز
بر رخ گردش زمان بستند
هوش مصنوعی: از صدای بلند و تهدیدآمیز شب و روز، زمان روی چهرهاش پردهای کشیده است.
چرخ و انجم ز شوق حضرت تو
جان کمروار بر میان بستند
هوش مصنوعی: ستارهها و آسمان به خاطر عشق و شوق تو، جانشان را به نحوی شگفتانگیز بر دوش کشیدهاند.
دشمنانت ندانم از چه سبب
کین تو در دل و روان بستند
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا دشمنانت اینقدر کینهتوزی و دشمنی را در دل و جان خود نگه داشتهاند.
بهر دفع خیال تیغ تو آب
در حوالی دیدگان بستند
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از افکار آزاردهنده، آب را در اطراف چشمانت پخش کردند.
می ندانند کاخر از چه سبب
بند بر پای آن جوان بستند
هوش مصنوعی: نمیدانند که چرا آن جوان را از پا بستهاند.
سرفرازا بخدمت آوردم
حسب حالی ردیف آن بستند
هوش مصنوعی: با افتخار بر اساس شرایط و اوضاع زمان خود، خدمت شما را آماده کردهام و همگان به این موضوع اذعان کرده و تایید کردند.
کم از آن قطعه نیست اینکه ازو
های و هویی در اصفهای بستند
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که چیزی از ارزش و اهمیت آن کم نشده است و فقط به خاطر ایجاد سر و صدا و توجه در مورد آن، در یک جا نگهداری شده است.
سرفرازا منجّمان بدروغ
تهمتی بر ستارگان بستند
هوش مصنوعی: نجومشناسان به طرز نادرست و به دور از واقعیت، بر ستارهها اتهاماتی ناروایی زدند.
اثر اندر حسود پیدا کرد
آن سخن ها بر قران بستند
هوش مصنوعی: حسودان از آن سخنان تأثیر گرفتند و بر قرآن نسبت افتراء زدند.
برد آنرا که بردنی بد باد
گر ز طوفان برو گمان بستند
هوش مصنوعی: آنچه را که باید میبرد، باد میبرد؛ اگر طوفانی به راه بیفتد، دیگران به آن فکر میکنند.
تا که گویند بهر مقدم گل
کلّه از شاخ ارغوان بستند
هوش مصنوعی: تا وقتی که برای خوشآمد گویی گل، تاجی از شاخههای ارغوان درست کردند.
جاودان زی که دولت و عمرت
با ابد عهد جاودان بستند
هوش مصنوعی: همیشه زندگی کن زیرا خوشبختی و عمرت با ابدیت پیوند خورده است.
بهر قربان عید خصم ترا
اندرین کنج خاکدان بستند
هوش مصنوعی: برای قربانی کردن تو، دشمنانت در این گوشه خاکی محبست کردهاند.