گنجور

شمارهٔ ۵۹ - وقال ایضا یمدح الاتابک الاعظم سعد بن زنگی طاب ثراواه اوان استخلاصه من المواخذه

ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر
رموز غیب ز لوح ازل فروخواند
نسیم لطف تو اومید را روان بخشد
خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند
زهر زمین که غبار نیاز برخیزد
گفت بآب سخا آن غبار بنشاند
چراغ مهر شود کشته زیر دامن چرخ
اگر مهابت تو آستین برافشاند
روانه گردد کشتی بروی بادیه بر
ز فیض طبعت ار آنجا کسی سخن راند
جهان پناها معلوم رای انور هست
که خلق جز ره تحقیق رفت نتواند
نگر ز نکبت ایّام تنگ دل نشوی
که چرخ گه بدهد چیز و گاه بستاند
حطام دنیی فانی ندارد آن مقدار
که یاد کردن آن خاطری بشوراند
بسا لطیفه که درضمن نامرادیهاست
خدای مصلحت کار بنده به داند
ترا عنایت سلطان چوپای مرد بود
فلک ز چنبر حکم تو سر نپیچاند
اسیر خسرو عالم شدن زبونی نیست
که سیل چونکه بدریا رسد فروماند
اگر مهابت سلطان عالمت بگرفت
همت عواطف او زین مضیق برهاند
سخاوت تو خلاص ترا ضمان کردست
گشاده دست سخی، پای بسته کی ماند؟
درخت پادشهی را از آن چه نقص که چرخ
بباد حادثه شاخی ازو بجنباند
اساس جاه تو الحمدلله آن سدّست
که نفخ صورش از جای هم نجنباند
تن درست تو عذر شکست لشکر خواست
سلامت تو همه نقص ها بپوشاند
سخاوتست که دست یسار تنگ کند
شجاعتست که پای بقا بلغزاند
برهنه خون گرید تیغ در کف پر دل
ولیک بد دلش اندر حریر خواباند
گران رکابی آرد بروی مردان رنج
سبک گریز بجز اسب را نرنجاند
از آن گرفته شود آفتاب گه گاهی
که او ز تیغ زدن روی برنگرداند
هر آن گهر که رهی داشت در خزانۀ طبع
در آرزوی تو از دیده می بیاراند
هزار چندان اندر دعا فزون کردست
ز رسم خدمت اگر اندکی بکاهاند
تو شاد زیّ و بلطف خدای واثق باش
که کارها بمراد تو زود گرداند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا شهی که ضمیرت بچشم گوشۀ فکر
رموز غیب ز لوح ازل فروخواند
هوش مصنوعی: آیا تو شاهی هستی که ضمیر و فکر تو از اسرار پنهان و از لوح ازل خبر می‌دهد؟
نسیم لطف تو اومید را روان بخشد
خیال تیغ تو اندیشه را بسوزاند
هوش مصنوعی: نسیم محبت تو امیدها را زنده می‌کند، ولی تصور تیغ تو ذهن را می‌سوزاند.
زهر زمین که غبار نیاز برخیزد
گفت بآب سخا آن غبار بنشاند
هوش مصنوعی: غبار نیاز از دل زمین به‌وجود می‌آید و وقتی که آب بخشش و generosity بیاید، این غبار را از بین می‌برد.
چراغ مهر شود کشته زیر دامن چرخ
اگر مهابت تو آستین برافشاند
هوش مصنوعی: اگر تو لباس خود را بالا بزنی و به سمت دنیا بیندازی، نور مهر و محبت به زیر سایه چرخ تقدیر و سرنوشت خواهد رفت و از بین خواهد رفت.
روانه گردد کشتی بروی بادیه بر
ز فیض طبعت ار آنجا کسی سخن راند
هوش مصنوعی: اگر کسی در بیابان بگوید، کشتی‌ای از روی قدرت طبیعت به حرکت درمی‌آید.
جهان پناها معلوم رای انور هست
که خلق جز ره تحقیق رفت نتواند
هوش مصنوعی: جهان به خوبی درک می‌شود که تنها در سایه‌ی عقل و فهم روشن است و مردم نمی‌توانند جز از طریق تحقیق و بررسی به حقیقت دست یابند.
نگر ز نکبت ایّام تنگ دل نشوی
که چرخ گه بدهد چیز و گاه بستاند
هوش مصنوعی: نگران سختی‌های زمانه نباش، زیرا روزهایی هست که زندگی می‌تواند به تو چیزهایی بدهد و روزهایی هم هست که از تو می‌گیرد.
حطام دنیی فانی ندارد آن مقدار
که یاد کردن آن خاطری بشوراند
هوش مصنوعی: آشغال‌های دنیا آن‌قدر ارزش ندارند که یادآوری آن‌ها بتواند دل کسی را به درد آورد.
بسا لطیفه که درضمن نامرادیهاست
خدای مصلحت کار بنده به داند
هوش مصنوعی: بسیاری از لطایف و زیبایی‌ها در دل مشکلات و ناامیدی‌ها نهفته است، و تنها خداوند است که می‌داند چه چیزی برای بندگانش خوب است.
ترا عنایت سلطان چوپای مرد بود
فلک ز چنبر حکم تو سر نپیچاند
هوش مصنوعی: تو مانند چوپانی برای مردان هستی که تحت حمایت سلطان قرار دارند، بنابراین آسمان نیز از فرمان تو سر باز نمی‌زند و تابعی از حکم توست.
اسیر خسرو عالم شدن زبونی نیست
که سیل چونکه بدریا رسد فروماند
هوش مصنوعی: اینکه انسان به محبت و عشق کسی همچون خسرو دچار شود، نشانه‌ای از ذلت نیست، چون وقتی سیل به دریا می‌رسد، دیگر در آن محبوس نمی‌ماند و به سوی عظمت و وسعت می‌رود.
اگر مهابت سلطان عالمت بگرفت
همت عواطف او زین مضیق برهاند
هوش مصنوعی: اگر ترس و دلهره از قدرت و سلطنت تو را احاطه کرد، امید و محبت او تو را از این تنگنا نجات دهد.
سخاوت تو خلاص ترا ضمان کردست
گشاده دست سخی، پای بسته کی ماند؟
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو باعث شده که نگرانی‌ها و مشکلاتت حل شوند. وقتی که انسان دستش را در کمک به دیگران باز می‌کند، دیگر بند نگه‌داشتن خود را تجربه نمی‌کند.
درخت پادشهی را از آن چه نقص که چرخ
بباد حادثه شاخی ازو بجنباند
هوش مصنوعی: درختی که به بزرگی و عظمت پادشاهی است، با وجود همه‌ی قدرتش، نمی‌تواند از چرخ حوادث در امان بماند و ممکن است یکی از شاخ‌هایش به دلیل این حوادث بلرزد و دچار مشکل شود.
اساس جاه تو الحمدلله آن سدّست
که نفخ صورش از جای هم نجنباند
هوش مصنوعی: خوشبختانه پایه و اساس مقام و مرتبت تو به گونه‌ای است که هیچ صدا و عاملی نمی‌تواند آن را از جا بکشاند یا تحت تأثیر قرار دهد.
تن درست تو عذر شکست لشکر خواست
سلامت تو همه نقص ها بپوشاند
هوش مصنوعی: بدن سالم و درست تو، بهانه‌ای است برای شکست دادن دشمنان، و سلامت تو می‌تواند تمامی نواقص را بپوشاند.
سخاوتست که دست یسار تنگ کند
شجاعتست که پای بقا بلغزاند
هوش مصنوعی: اگر کسی دستش را بر کار خیر تنگ کند، به دلیل بخل و یا ترس از کمبود است. اما اگر شجاعت داشته باشد، می‌تواند در مسیر حفظ و بقای خود قدم بردارد و از سختی‌ها نترسد.
برهنه خون گرید تیغ در کف پر دل
ولیک بد دلش اندر حریر خواباند
هوش مصنوعی: تیغ برهنه در دست کسی با دل پرشور و احساسات، در حالی که دلش بد و ناپاک است، بر روی پارچه‌ای نرم و لطیف آرام گرفته است و احساس غم و اندوهی عمیق را تجربه می‌کند.
گران رکابی آرد بروی مردان رنج
سبک گریز بجز اسب را نرنجاند
هوش مصنوعی: کسی که سنگین‌بار است، بر دوش مردان زحمت می‌آورد. اما در میان رنج و سختی، جز اسب، هیچ‌کس را آزرده نمی‌کند.
از آن گرفته شود آفتاب گه گاهی
که او ز تیغ زدن روی برنگرداند
هوش مصنوعی: آفتاب گاهی اوقات از تماشای چیزی می‌خزد و دور می‌شود که به زیبایی آن توجه نکند و از روشن کردن آن روی برنگرداند.
هر آن گهر که رهی داشت در خزانۀ طبع
در آرزوی تو از دیده می بیاراند
هوش مصنوعی: هر گوهری که به راهی می‌رفت و در ذهن من ذخیره شده بود، در آرزوی تو از دیدگانم نمایان می‌شود.
هزار چندان اندر دعا فزون کردست
ز رسم خدمت اگر اندکی بکاهاند
هوش مصنوعی: دعای نیکو و خالصانه‌ای که از دل برمی‌آید، ارزشش از هر نوع خدمت و اقدام دیگر بیشتر است، حتی اگر خدمات کمتر و جزئی باشد.
تو شاد زیّ و بلطف خدای واثق باش
که کارها بمراد تو زود گرداند
هوش مصنوعی: تو شاد باش و با اعتماد به لطف خدا زندگی کن، زیرا او به زودی کارهایت را به راه می‌اندازد.