شمارهٔ ۵۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد
از این بشارت خرْم که ناگهان آمد
هزار جان غمی گشته شادمان آمد
گمان بری که سوی جان خستگان فراق
صبا بمژدۀ جانان ز گلستان آمد
که افتاب شریعت بطالع مسعود
باوج برج سعادت ز ناگهان آمد
خدایگان افاضل که موکب او را
ظفر جنیبه کش و فتح هم عنان آمد
ز سرّ غیب قضا با سپهر رمزی گفت
زبان کلکش از آْن رمز ترجمان آمد
زد افتاب فلک دست عجز بر دیوار
ز بس که طیره از آن رمز ترجمان آمد
ز اعتماد بر آن کلک ساق بستۀ اوست
که رزق را سر انگشت او ضمان آمد
عدوش عاقبت کار سر نگون افتد
ز جام دشمنی او چو سر گران آمد
بر سخاوت دستش گهر چه سنگ آرد
که زیر تیشۀ جودش هزار کان آمد
سر خلافش برداشت خصم و سر بنهاد
درین معامله بنگر که بر زیان آمد؟
میان گردن و سر تیغ باشد آنکس را
که بر خلاف ویش تیغ بر میان آمد
زبان و دل بوفایش هر آنکه داشت یکی
چو پسته خندان از بخت کامران آمد
ببرد دست بدندان ز رشک قدرش چرخ
برو ز شکل ثریّا از آن نشان آمد
شب ضلالت از آن رایت آشکارا کرد
که روزکی دو سه خورشید دین نهان آمد
اگر ز طلعت او دیده مانده بد محروم
رواست، کو ز لطافت همه روان آمد
وگر نبود مکانش نشان پذیر ، سزد
چو جای او ز شرف اوج لامکان آمد
بسان عنقا یکچند شد نهان و آخر
همای وار بدین دولت آشیان آمد
چو کرد صدر جهان روی سوی این حضرت
درست گشت که این قبلۀ جهان آمد
باهل بیت نبوّت چو اعتضاد نمود
ز موج لجّۀ آفات بر کران آمد
ز خاندان شریعت چو عزم هجرت کرد
بخاندان شهنشاه خاندان آمد
پناه دین ، ملک السّاده ، مرتضی کبیر
که در جهان فتّوت خدایگان آمد
سپهر مرتبت و فضل، عزب دین یحیی
که امر حزمش تفسیر کن فکان آمد
شعاع نسبت او دیده دوز اختر شد
حریم درگه او کعبۀ امان آمد
مکارمی که ز اسلاف او خبر بودست
ز خلق و سیرت پاکش همه عیان آمد
اگر نه هندوی مالک رقاب شد تیغش
چگونه حکمش بر گردنان روان آمد؟
زهی شگرف عطایی که دست و ساعد تو
بتیغ و کلک جهان بخش و جان ستان آمد
ز حکم قاطع تو تیغ ضربه پیشی خواست
ز نوک کلک تو صد طعنه در سنان آمد
بنزد خصم تو تیغت نذیر عریانست
که در اداء پیامت همه زبان آمد
چو دید طلعت خصم ترش لقای ترا
نیام تیغ ترا آب بر دهان آمد
همای قدر ترا از جوارح دشمن
هزار ساله ذخیره ز استخوان آمد
بجز عنان که بدستت درون قرار گرفت
دگر همه بدهی هر چه در بنان آمد
همی بلرزد بر جان دشمنان تو تیغ
ز رقّتست کزین گونه مهربان آمد
طبیب گرز تو وقتست اگر رود بسرش
چنین که حاسد جاه تو ناتوان آمد
ز خضر تیغ تو کآب حیات مشرب اوست
بقا و نصرت و اقبال جاودان آمد
بجان ز خاک درت شمّه یی خرید فلک
بجان تو که مرا سخت رایگان آمد
زبان ز کام برون کرد تیغ گوهر بار
بزینهار از آن دست در فشان آمد
از آن زمانه کند تیر بر حسود تو راست
که خم گرفته قدش ، راست چون کمان آمد
بنعل اسب تو ماند هلال از این معنی
سریع سیرتر از جمله اختران آمد
هر انکه نام تو بر دل نگاشت همچو نگین
فراز حلقۀ تدویر آسمان آمد
بمدح چون تو نسیبی کجا رسد سخنم
که ره چه گویم قدرت ورای آن آمد
مسلّمست ترا میزبانی عالم
که مثل صدر جهانت بمیهمان آمد
بلند همّت صدری که چرخ با عظمت
فتاده بر در او همچو آستان آمد
بزرگوارا! دل تنگ می نباید داشت
ز نکبتی که برین دولت جوان آمد
عیار نقد کمال بزرگواری را
ز حادثات جهان سنگ امتحان آمد
اگر بکند عدو خاک درگهت چه شود
که کان فضل و کرم در جهان همان آمد
چه نقص ذات ترا از خرابی مسکن
خرابه هم وطن گنج شایگان آمد
چو عرض تو ز حوادث مصون و محروس است
همه سعادت و اقبال را نشان آمد
دماغ بود حسود ترا جهانگیری
گرفتن تو مگر زانش در گمان آمد
بتو چگونه رسد دست هر ستمکاری
خدای عزّ و جلّت چو مستعان آمد
چرا ز ظلم ستم پیشگان هراس کند
کسی که حفظ خدایش نگاهبان آمد؟
خدائیست همه کار تو عدو پنداشت
که با خدای به تلبیس بر توان آمد
شود حریص بر اطفاء روشنایی شمع
چو نیم سوخته پروانه را زمان آمد
چو نیک نیک ازین حال می براندیشم
تبارک الله خصم تو همچنان آمد
سپهر قدرا ! بی حضرت تو خادم را
مپرس شرح که احوال بر چه سان آمد
نفس مراد بدو ناله از دهن می رفت
سخن غرض بد و از لب همی فغان آمد
ز غصّه جان بلب آمد مرا و طرفه تر آنک
ز باد سرد لبم نیز هم بجان آمد
هزار شکر و سپاس از خدای عزّوجل
که باز چشمم بر صدر انس و جان آمد
ترا سعادت بادا که تا نه بس گویند
که فتح نامۀ خیلت ز اصفهان آمد
چو مصطفی بمدینه ز مکّه هجرت کرد
بفتح مکّه بشارت ز آسمان آمد
بر آسمان جلالت بر اوج برج شرف
دو کوکب چو شما را چو اقتران آمد
قرین جاه شما باد اقتران مسعود
چنانکه منشأ هر دولت این قران آمد
شمارهٔ ۵۶ - ایضاً له: خدایگان بزرگان و مقتدای کرامشمارهٔ ۵۸ - وقال ایضاً و یذکر فیه مصالة الصّدر السّعید رکن الدّین مسعود صاعد و صدر الدّین عمر الخجندی: دلا گرمی کنی شادی، چه داری ؟ گاه آن آمد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از این بشارت خرْم که ناگهان آمد
هزار جان غمی گشته شادمان آمد
هوش مصنوعی: خبر خوشی به من رسید که ناگهان هزاران دل غمگین به شادی و سرور درآمدند.
گمان بری که سوی جان خستگان فراق
صبا بمژدۀ جانان ز گلستان آمد
هوش مصنوعی: میتوانی تصور کنی که نسیم صبحگاهی، خبر وصال محبوب را برای دلهای خسته و غمگین از باغی پر از گل آورده است.
که افتاب شریعت بطالع مسعود
باوج برج سعادت ز ناگهان آمد
هوش مصنوعی: آفتاب علم و دستور دین، با خوشبینی و خوش شانسی، ناگهان در اوج مقام و جایگاه بلند سعادت ظهور کرد.
خدایگان افاضل که موکب او را
ظفر جنیبه کش و فتح هم عنان آمد
هوش مصنوعی: پروردگار بزرگوار و فرزانه، که در پیروزی و پیروزیهایش دست نوازشگرش بر سر ماست، به ما عزت و کامیابی عطا کرده است.
ز سرّ غیب قضا با سپهر رمزی گفت
زبان کلکش از آْن رمز ترجمان آمد
هوش مصنوعی: از اسرار پنهان تقدیر با آسمان رمزی به میان آمد و زبان فصیح او از آن رمز روشنایی بخشید.
زد افتاب فلک دست عجز بر دیوار
ز بس که طیره از آن رمز ترجمان آمد
هوش مصنوعی: به خاطر تابش بیپایان آفتاب آسمان، دیوارها از شدت خستگی و ناتوانی چارهای جز زانو زدن ندارند، زیرا که نشانهای از آن با رمز و راز به ما رسیده است.
ز اعتماد بر آن کلک ساق بستۀ اوست
که رزق را سر انگشت او ضمان آمد
هوش مصنوعی: به خاطر اعتماد به آن قلم زیبا و مقدس اوست که روزی و روزیخوردن انسانها به دست او تضمین شده است.
عدوش عاقبت کار سر نگون افتد
ز جام دشمنی او چو سر گران آمد
هوش مصنوعی: دشمن سرانجام به زانو درمیآید، همچنین مانند فنجان یا جامی که به خاطر سنگینیاش برمیافتد.
بر سخاوت دستش گهر چه سنگ آرد
که زیر تیشۀ جودش هزار کان آمد
هوش مصنوعی: با دست بخشش و سخاوت او، چه سنگی میتواند بیفزاید، در حالی که زیر ضربههای generosity او، هزاران گوهر و گنجینه وجود دارد.
سر خلافش برداشت خصم و سر بنهاد
درین معامله بنگر که بر زیان آمد؟
هوش مصنوعی: خصم بر ضد او سر برداشت و در این معامله سر خود را گذاشت. ببین که این کار به ضرر او تمام شد؟
میان گردن و سر تیغ باشد آنکس را
که بر خلاف ویش تیغ بر میان آمد
هوش مصنوعی: کسی که برخلاف خواسته یا نظر دیگران عمل کند، در واقع در موقعیتی دشوار و خطرناک قرار دارد و ممکن است به آسیب و خطر دچار شود.
زبان و دل بوفایش هر آنکه داشت یکی
چو پسته خندان از بخت کامران آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که زبان و دل مانند بوف عاشق داشته باشد، مانند پستهای شاد و خندان است که از روزگار خوش بهرهمند شده است.
ببرد دست بدندان ز رشک قدرش چرخ
برو ز شکل ثریّا از آن نشان آمد
هوش مصنوعی: دست به دندان بردن از حسادت به جایگاه اوست. آسمان از روی زیبایی و شکوه خود، از ستارهی ثریا یاد میکند و از آنجا نشانی از زیبایی نمودار میشود.
شب ضلالت از آن رایت آشکارا کرد
که روزکی دو سه خورشید دین نهان آمد
هوش مصنوعی: شب تاریکی و گمراهی، نشانهای را نمایان ساخت که در روزهای آینده، دو یا سه خورشید از دین و حقیقت پدیدار خواهند شد.
اگر ز طلعت او دیده مانده بد محروم
رواست، کو ز لطافت همه روان آمد
هوش مصنوعی: اگر کسی از زیبایی او محروم بماند، این ناراحتی معقولی است، چرا که او از لطافتی برخوردار است که همه را تحت تأثیر قرار میدهد.
وگر نبود مکانش نشان پذیر ، سزد
چو جای او ز شرف اوج لامکان آمد
هوش مصنوعی: اگر جایی که او قرار دارد قابل شناسایی نباشد، درست است که بجای او از عظمت و مقام او در اوج بیمکانی صحبت کنیم.
بسان عنقا یکچند شد نهان و آخر
همای وار بدین دولت آشیان آمد
هوش مصنوعی: مانند پرنده افسانهای عنقا، مدتی در پنهانی به سر برد و در نهایت به مانند پرندهای بزرگ و باشکوه به این سرزمین خوشبختی و آرامش بازگشت.
چو کرد صدر جهان روی سوی این حضرت
درست گشت که این قبلۀ جهان آمد
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهی دنیا به سوی این مقام عالی متمایل شد، همه چیز به سمت آن راهنما و قبلهی عالم سامان یافت.
باهل بیت نبوّت چو اعتضاد نمود
ز موج لجّۀ آفات بر کران آمد
هوش مصنوعی: وقتی که اهل بیت پیامبری به یکدیگر تکیه و اتحاد کردند، مانند باری که از امواج خطرات بر سر لبهی دریا بیرون میآید، آنان نیز از چالشها و مشکلات به سلامت گذر کردند.
ز خاندان شریعت چو عزم هجرت کرد
بخاندان شهنشاه خاندان آمد
هوش مصنوعی: وقتی شخصی از خانوادهای متعلق به شریعت تصمیم به ترک آنخانه گرفت، به خانوادهای که به مقام سلطنت و قدرت مربوط میشد ملحق شد.
پناه دین ، ملک السّاده ، مرتضی کبیر
که در جهان فتّوت خدایگان آمد
هوش مصنوعی: پناه دین، بزرگترین شخصیت در میان سادات، مرتضی کبیر است که در دنیای جوانمردی، مقام ویژهای دارد.
سپهر مرتبت و فضل، عزب دین یحیی
که امر حزمش تفسیر کن فکان آمد
هوش مصنوعی: در آسمان مقام و فضیلت، جوانی بیهمتا چون یحیی وجود دارد که حکمت و درایت او را میتوان تفسیر کرد و بر آن تبریک گفت.
شعاع نسبت او دیده دوز اختر شد
حریم درگه او کعبۀ امان آمد
هوش مصنوعی: نور و روشنایی او چنان درخشان است که ستارهها را به چشمپوشی وادار کرده است. حریم و بارگاه او، مکانی امن و مقدس مانند کعبه شده است.
مکارمی که ز اسلاف او خبر بودست
ز خلق و سیرت پاکش همه عیان آمد
هوش مصنوعی: خصیصههای نیکو و شایستهای که از اجداد او به جا مانده، با رفتار و سرشت پاکش به وضوح آشکار است.
اگر نه هندوی مالک رقاب شد تیغش
چگونه حکمش بر گردنان روان آمد؟
هوش مصنوعی: اگر هندوی صاحب قدرت و صاحب نفوذ نبود، چگونه میتوانست حکمش بر گردنها اجرا شود و تاثیر بگذارد؟
زهی شگرف عطایی که دست و ساعد تو
بتیغ و کلک جهان بخش و جان ستان آمد
هوش مصنوعی: چه عطای شگفتانگیزی که بازوها و دستان تو، به عنوان منبعی پر برکت، جهان را زنده و جانها را به خود جذب کرد.
ز حکم قاطع تو تیغ ضربه پیشی خواست
ز نوک کلک تو صد طعنه در سنان آمد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر فرمان قاطع و محکم تو، شمشیر ضربهای به سوی دشمن پیشی گرفت و از هنر و نیرنگ تو، بسیاری از زخمها و اهانتها به سر نیزهها باقی ماند. بدین ترتیب، قدرت و تأثیر تو در میدان مبارزه و در هنر جنگوری به وضوح دیده میشود.
بنزد خصم تو تیغت نذیر عریانست
که در اداء پیامت همه زبان آمد
هوش مصنوعی: در حضور دشمن، تیغهی شمشیر تو به وضوح نمایان است، زیرا در انتقال پیام تو، همه زبانها به کار گرفته شدهاند.
چو دید طلعت خصم ترش لقای ترا
نیام تیغ ترا آب بر دهان آمد
هوش مصنوعی: وقتی چهره دشمن را دید، دیگر نتوانست با تو ملاقات کند و تیغ تو همچون آبی بر دهانش جاری شد.
همای قدر ترا از جوارح دشمن
هزار ساله ذخیره ز استخوان آمد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که فردی مهم و با ارزش به مدت طولانی از آسیبها و سختیهای دشمنان دور بوده و از سرنوشت خود محافظت کرده است. تمام این مدت، او توانسته است که از وجود خود به خوبی مراقبت کند و قدرت و موقعیت خود را حفظ نماید.
بجز عنان که بدستت درون قرار گرفت
دگر همه بدهی هر چه در بنان آمد
هوش مصنوعی: جز رشته کنترل که در دستان توست، باقی مواردی که به ذهنت میآید را حتماً بدهی.
همی بلرزد بر جان دشمنان تو تیغ
ز رقّتست کزین گونه مهربان آمد
هوش مصنوعی: تیغ تو از شدت محبت و مهربانیات بر جان دشمنان میلرزد و آنها را میترساند.
طبیب گرز تو وقتست اگر رود بسرش
چنین که حاسد جاه تو ناتوان آمد
هوش مصنوعی: هرگاه پزشک به بالین تو بیاید، باید بداند که حسودان از مقام و جایگاه تو ناامید و ناتوان هستند.
ز خضر تیغ تو کآب حیات مشرب اوست
بقا و نصرت و اقبال جاودان آمد
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند آب حیات است که خضر، نوشیدنش باعث بقا و پیروزی و خوشبختی جاودان میشود.
بجان ز خاک درت شمّه یی خرید فلک
بجان تو که مرا سخت رایگان آمد
هوش مصنوعی: به خاطر تو، آسمان از خاک در تو چیزی به قیمت جان مرا خرید، در حالی که این برای تو بدون هزینه و رایگان بود.
زبان ز کام برون کرد تیغ گوهر بار
بزینهار از آن دست در فشان آمد
هوش مصنوعی: زبان مانند تیغی که از جواهر ساخته شده است، ممکن است به راحتی به کلمات آسیبزا تبدیل شود. پس بهتر است از آن دست که میتواند آسیب برساند، دوری کنیم.
از آن زمانه کند تیر بر حسود تو راست
که خم گرفته قدش ، راست چون کمان آمد
هوش مصنوعی: از زمانی که حسود به تو بدخواهی میکند، او بهقدری خمیده و ضعیف شده که نتواند بر تو تأثیر بگذارد و در واقع، هرگز به مانند تیر کمان به تو آسیب نخواهد زد.
بنعل اسب تو ماند هلال از این معنی
سریع سیرتر از جمله اختران آمد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که نعل اسب تو شبیه به هلال است و این نماد نشاندهندهی سرعتی است که با آن به جلو میروی؛ به طوری که این سرعت از سایر ستارهها هم بیشتر است.
هر انکه نام تو بر دل نگاشت همچو نگین
فراز حلقۀ تدویر آسمان آمد
هوش مصنوعی: هر کس که نام تو را در دل دارد، مانند نگینی در بالای حلقۀ آسمان میدرخشد.
بمدح چون تو نسیبی کجا رسد سخنم
که ره چه گویم قدرت ورای آن آمد
هوش مصنوعی: در ستایش تو، سخنان من به کجا میتواند برسد؟ چون نمیدانم چه بگویم، قدرت تو فراتر از آن است.
مسلّمست ترا میزبانی عالم
که مثل صدر جهانت بمیهمان آمد
هوش مصنوعی: به طور قطع میتوان گفت که در این جهان، مهمان رویی مانند تو، در مقامی چون صدر و سرآمد، به مهمانی آمده است.
بلند همّت صدری که چرخ با عظمت
فتاده بر در او همچو آستان آمد
هوش مصنوعی: کسی که ارادهی قوی و بلندی دارد، مانند درختی است که حتی با وجود بزرگی آسمان، به زمین خود استوار است.
بزرگوارا! دل تنگ می نباید داشت
ز نکبتی که برین دولت جوان آمد
هوش مصنوعی: ای بزرگوار! نباید ناراحت و دلشکسته باشید از بدبختیهایی که بر این کشور جوان رخ داده است.
عیار نقد کمال بزرگواری را
ز حادثات جهان سنگ امتحان آمد
هوش مصنوعی: سیل حوادث دنیا معیاری است برای سنجش واقعی صفات و بزرگی انسان.
اگر بکند عدو خاک درگهت چه شود
که کان فضل و کرم در جهان همان آمد
هوش مصنوعی: اگر دشمن بخواهد به حریم و مقام تو تعرض کند، چه اتفاقی میافتد؟ در عالم، فضیلت و بزرگی تو همانند یک معدن گرانبهاست.
چه نقص ذات ترا از خرابی مسکن
خرابه هم وطن گنج شایگان آمد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی انتقاد از وجود نقصان و کمبود در ذات انسانهاست. شاعر میگوید که چه نقصی در وجود تو هست که باعث میشود با وجودی خراب و ناچیز مانند خرابه، به آن وابسته باشی، در حالی که میتوانی از گنجهای واقعی زندگی بهرهمند شوی. در واقع، او به این موضوع اشاره دارد که ممکن است انسانها خود را به چیزهای بیارزش وابسته کنند، در حالی که باید به دنبال ارزشهای واقعی و گنجینههای درونی باشند.
چو عرض تو ز حوادث مصون و محروس است
همه سعادت و اقبال را نشان آمد
هوش مصنوعی: وقتی درخواست تو از اتفاقات ناگواری در امان و محافظت شده است، همه نشانههای خوشبختی و موفقیت به تو روی میآورد.
دماغ بود حسود ترا جهانگیری
گرفتن تو مگر زانش در گمان آمد
هوش مصنوعی: حسودان در دنیا به دنبال این هستند که ثروت و قدرت تو را به دست آورند، مگر اینکه از روی نادانی و تصوری غلط فکر کنند که میتوانند به این هدف دست یابند.
بتو چگونه رسد دست هر ستمکاری
خدای عزّ و جلّت چو مستعان آمد
هوش مصنوعی: چطور امکان دارد که دست هر ستمگری به تو برسد، در حالی که خدای بزرگ و مهربان یاریدهندهات است؟
چرا ز ظلم ستم پیشگان هراس کند
کسی که حفظ خدایش نگاهبان آمد؟
هوش مصنوعی: کسی که خدا را در کنار خود دارد و از او محافظت میشود، چرا باید از ظلم و ستم ستمگران بترسد؟
خدائیست همه کار تو عدو پنداشت
که با خدای به تلبیس بر توان آمد
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که اگر کسی به خداوند بدبین باشد و او را دشمن خود تصور کند، نمیتواند با خدایی که همهچیز را در دست دارد و به راحتی میتواند نقشهها را بر هم بزند، در ترفندهای خود موفق شود. در واقع، قدرت خداوند هیچگاه قابل غلبه نیست و تصور دشمنی از سوی او، تنها توهم است.
شود حریص بر اطفاء روشنایی شمع
چو نیم سوخته پروانه را زمان آمد
هوش مصنوعی: شمع روشنایی خود را از دست میدهد و پروانه که نیمه سوخته است، در تلاش است تا به زندگی ادامه دهد و به همین دلیل بیتاب و حریص است.
چو نیک نیک ازین حال می براندیشم
تبارک الله خصم تو همچنان آمد
هوش مصنوعی: وقتی به این وضعیت به دقت فکر میکنم، چه خوب است که دشمن تو همچنان به همان شکل باقی مانده است.
سپهر قدرا ! بی حضرت تو خادم را
مپرس شرح که احوال بر چه سان آمد
هوش مصنوعی: ای آسمان بزرگ و با عظمت! در غیاب تو، از خادم نپرس که حال و احوال چگونه است.
نفس مراد بدو ناله از دهن می رفت
سخن غرض بد و از لب همی فغان آمد
هوش مصنوعی: نفس به خاطر آرزوها و خواستهها ناله میزده و صحبتهای منفی از زبان افراد بیرون میآمده، به طوری که از لبها فریادهای ناامیدی بلند میشده است.
ز غصّه جان بلب آمد مرا و طرفه تر آنک
ز باد سرد لبم نیز هم بجان آمد
هوش مصنوعی: از شدت اندوه جانم به لب رسیده است و نکته جالبتر اینکه، بادی سرد هم به جانم آسیب میزند.
هزار شکر و سپاس از خدای عزّوجل
که باز چشمم بر صدر انس و جان آمد
هوش مصنوعی: هزاران بار سپاسگزارم از خداوند بزرگ که دوباره چشمم به زیباییها و نعمتهای زندگی باز شد.
ترا سعادت بادا که تا نه بس گویند
که فتح نامۀ خیلت ز اصفهان آمد
هوش مصنوعی: به تو خوشبختی میزنم که دیگر حرفی نزنند و نگویند که نامهی پیروزی تو از اصفهان به دست آمد.
چو مصطفی بمدینه ز مکّه هجرت کرد
بفتح مکّه بشارت ز آسمان آمد
هوش مصنوعی: وقتی پیامبر اکرم (مصطفی) از مکّه به مدینه هجرت کرد، خبرهای خوشی از آسمان درباره پیروزی در مکّه به او رسید.
بر آسمان جلالت بر اوج برج شرف
دو کوکب چو شما را چو اقتران آمد
هوش مصنوعی: بر فراز آسمان و در اوج شکوه و بزرگی، درخشش دو ستاره همچون شما، هنگامی که به یکدیگر نزدیک میشوند، نمایان میشود.
قرین جاه شما باد اقتران مسعود
چنانکه منشأ هر دولت این قران آمد
هوش مصنوعی: درود بر شما، باشد که همراهی شما با خوشبختی و سعادت باشد، چرا که سرچشمه هر موفقیتی، این ارتباط و همراهی است.