گنجور

شمارهٔ ۵۶ - ایضاً له

خدایگان بزرگان و مقتدای کرام
که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد
کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست
که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد
هزار بار فزون دیده ام که همّت تو
بنردبان معالی بر اوج گردون شد
زمانه از پی تعویذ بست بر بازو
هر آن قصیده که در مدحت تو موزون شد
مرا بکام دل بدسگال بنشاندن
نه مقتضی کرم بود، لکن اکنون شد
صداع حضرت عالی نمیتوانم داد
که ماجرای من از مکر دشمنان چون شد
ولیکن از سر ضجرت پریر ناگاهان
در آن دعا که بسمع شریف مقرون شد
بگفتم الحق وان هم نگفته بهتر بود
که از شماتت اعدا مرا جگر خون شد
خیال بود را کاختر سعادت من
بدین دقیقه ز برج و بال بیرون شد
ز لطفها که بر الفاظ مولوی میرفت
یقین شدم که همه کار من دگرگون شد
چو بعد از آنکه بکفتم تدارکی بنرفت
از آنچه بود شماتت یکی ده افزون شد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایگان بزرگان و مقتدای کرام
که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگان و پیشوای نیکان، نام نیک تو باعث برقراری عدالت در سراسر جهان شده است.
کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست
که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد
هوش مصنوعی: عظمت و ارزش تو به حدی بالاست که حتی بلندی‌های آسمان هم به اندازه‌ی زمین هامون می‌رسد.
هزار بار فزون دیده ام که همّت تو
بنردبان معالی بر اوج گردون شد
هوش مصنوعی: من بارها دیده‌ام که تلاش و اراده‌ی تو همچون یک نردبان، تو را به اوجی بلند در آسمان رسانده است.
زمانه از پی تعویذ بست بر بازو
هر آن قصیده که در مدحت تو موزون شد
هوش مصنوعی: دنیا برای هر قصیده‌ای که در ستایش تو سروده شده، حرز و طلسمی به دور بازو می‌بندد.
مرا بکام دل بدسگال بنشاندن
نه مقتضی کرم بود، لکن اکنون شد
هوش مصنوعی: دوست نداشتن و بدسگالی به من جا دهند، به هیچ عنوان نشانه‌ی بزرگی و مهربانی نیست، اما حالا این اتفاق افتاده است.
صداع حضرت عالی نمیتوانم داد
که ماجرای من از مکر دشمنان چون شد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم داستان خود را به شما بگویم، چون در مورد درد و رنجی که می‌کشم، به خاطر ترفندهای دشمنانم، بسیار پیچیده و دشوار است.
ولیکن از سر ضجرت پریر ناگاهان
در آن دعا که بسمع شریف مقرون شد
هوش مصنوعی: اما ناگهان از روی ناامیدی، در آن دعا که با گوش شریف همراه شد، فریاد زد.
بگفتم الحق وان هم نگفته بهتر بود
که از شماتت اعدا مرا جگر خون شد
هوش مصنوعی: من به حق گفتم و حتی اگر هم نمی‌گفتم، بهتر بود، زیرا از سرزنش دشمنانم دل خونم شد.
خیال بود را کاختر سعادت من
بدین دقیقه ز برج و بال بیرون شد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به لحظه‌ای اشاره می‌کند که آرزوها و امیدهای او به واقعیت نزدیک می‌شود. او می‌گوید که خیالات و آمالش از ارتفاعات و بلندی‌های زندگی‌اش پایین آمده و به زمین واقعیت نزدیک شده‌اند. این تغییر نویدبخش لحظه‌ای از خوشبختی و سعادت را برای او به ارمغان می‌آورد.
ز لطفها که بر الفاظ مولوی میرفت
یقین شدم که همه کار من دگرگون شد
هوش مصنوعی: از مهربانی‌هایی که از کلمات مولوی به من رسید، مطمئن شدم که همه امور من تغییر کرد.
چو بعد از آنکه بکفتم تدارکی بنرفت
از آنچه بود شماتت یکی ده افزون شد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه من تلاشی کردم و برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام دادم، از آنچه که بود، یک نفر به من سرزنش کرد و مشکلات بیشتری برایم ایجاد شد.