شمارهٔ ۵۵ - و قال ایضاض یمدحه «نظرنامه»
اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست
خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد
آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر
که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد
هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق
چون گل از آرزوی دیدن تو صد پر شد
سخن از مدحت تو زیور جان و تن گشت
نظر از دانش تو مدرک خیر و شر شد
هرکه منظور تو شد همچو ستاره ز شرف
جایگاهش برازین طارم نه منظر شد
کرد با نور ضمیرت سوی خورشید نظر
در زمان مردم چشم از خوی خجلت تر شد
در هرآن سوخته یی کآتش مهر تو گرفت
همچو شمع از نظر دولت تو سرور شد
نظر کوکب مسعود بهرکس که رسید
چشم بد دور ، چه گویم که چه نیک اختر شد
یک ره اندر نظر لطف تو آمد نرگس
آن نظر بر سر او تا بابد افسر شد
کمترین ذرّه ز رای تو همین خورشیدست
که زیمن نظرش خاک زر و گوهر شد
نظری در حق من کردی و من چون نرگس
گفتم از این نظرم کار همه چون زر شد
بست پیش نظرم پردۀ حرمان تقدیر
تا باقبال من آن تیز نظر ابتر شد
داشتم چشم بسی زرّ و درم از نظرت
لیک بی فایده تر از نظر عبهر شد
گشت ادرار سر شکم زره دیده روان
کآن نظر از چه یکی نیمه بآب اندر شد
بود وجه نظرم آینۀ اسکندر
کید اعداد برآن باروی اسکندر شد
گشت چون وجه معیشت نظر من تاریک
بس کزین سوخته دل دود بچشمم برشد
مشکل حال من ای تیز نظر حل کن از آنک
در محلّ نظر آن معظله سر دفتر شد
طرفی از جود تو بربستم و از بلعجلی
تا که من چشم زدم حال نظر دیگر شد
چشم بندی نگر ای خواجه که در لعب نظر
مهره یی کز تو گشاد از دگران ششدر شد
هیچ معروف نفرماید تنقیص نظر
هم زقاصر نظران کار چنین منکر شد
حاسدانم را از چشم برون می آید
این نظر کز کرمت بهرۀ من کهتر شد
لاجرم چون زچنان چشم برون میآید
چه عجب گر خللی با نظرم همبر شد
پیش ازینم نظری نیک روان بود چو آب
چشم بد بر نظر من زد و کاریگر شد
میدود هم زقفای نظرم چشم حسود
کار او از نظرت گرچه بگردون بر شد
نظر هیچ جهان دیده چنین عبرت نیست
که درو عبرت ارباب نظر مضمر شد
پس عجب نیست اگر شد نظر من باریک
گشت باریک نظر هرکه سخن پرور شد
نظر لطف تو چون نیست سوی من بکمال
لاجرم آن نظرش نیمه یی اندر سر شد
نظر کوته من خود دو وجب بود و از آن
یک وجب پیش همانا بعدد کمتر شد
چشم من برکرمت از نظر احوال بود
بخت کوری مرا خود نظرم اعور شد
زین حدیثم نه نظر بر دو سه دینار زرست
لیک تادانی کین بنده چه مستحقر شد
بیش ازین چون نظر از چشم فرو مگذارش
که ز بس آمد و شد همچو نظر مضطر شد
شعر بیچاره چرا از نظرت ساقط گشت
گیر کین بنده گنه کرد و بدان کافر شد
زین نظر نامه اگر کار نگردد بمراد
پس چنان دان که همه رنج رهی بی بر شد
شمارهٔ ۵۴ - وله یمدح الملک السّعیدسعدبن زنگی رحمة الله: تادلم درخم آن زلف پریشان باشدشمارهٔ ۵۶ - ایضاً له: خدایگان بزرگان و مقتدای کرام
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست
خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد
هوش مصنوعی: آن بزرگمردی که هرجا بگویی و از او یاد کنی، به احترام او سر را به زمین میگذارد و از دل و جان به او ارادت دارد.
آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر
که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد
هوش مصنوعی: خورشید است که با نگاهی عالی و سرشار از زیبایی به تو می نگرد، بنگر که چه چیزهایی از حرص و شوق زمین، به خاطر تو به وجود آمده است.
هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق
چون گل از آرزوی دیدن تو صد پر شد
هوش مصنوعی: هرکسی که مانند نرگس است و به زیباییها و ارزشها توجه دارد، از شوق و اشتیاق برای دیدن تو مانند گلی که در انتظار برآورده شدن آرزوهایش است، پر از احساسات میشود.
سخن از مدحت تو زیور جان و تن گشت
نظر از دانش تو مدرک خیر و شر شد
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به روح و جسم من زینت بخشیده است و نگاه من به دانش تو راهنمایی برای درک خوبی و بدی شده است.
هرکه منظور تو شد همچو ستاره ز شرف
جایگاهش برازین طارم نه منظر شد
هوش مصنوعی: هر کسی که هدف تو قرار گیرد، مانند ستارهای درخشان و ارزشمند خواهد شد و جایگاهش بسیار بلند و شایسته خواهد بود، نه اینکه تنها به ظواهر بسنده کند.
کرد با نور ضمیرت سوی خورشید نظر
در زمان مردم چشم از خوی خجلت تر شد
هوش مصنوعی: با نور ضمیر خود، به سوی خورشید نگاه کن. در این زمان، مردم از خجالت خود عمیقتر به درون خود مینگرند.
در هرآن سوخته یی کآتش مهر تو گرفت
همچو شمع از نظر دولت تو سرور شد
هوش مصنوعی: هر جا عشق و محبت تو شعلهور شده، مثل شمعی که در برابر روشنایی تو ذوب میشود، آنجا همگان شاد و خوشحال شدهاند.
نظر کوکب مسعود بهرکس که رسید
چشم بد دور ، چه گویم که چه نیک اختر شد
هوش مصنوعی: زمانی که نگاه ستاره خوشبختی به کسی بیفتد، چشمهای بد از او دور میشود. چه بگویم که آن شخص تا چه حد خوشیمن و خوششانس شده است.
یک ره اندر نظر لطف تو آمد نرگس
آن نظر بر سر او تا بابد افسر شد
هوش مصنوعی: در یک راهی که به نظر میرسد، لطف تو مانند نرگسی به چشم میآید. آن نگاه بر روی او افتاد و باعث شد که به مقام و جایگاهی بلند دست یابد.
کمترین ذرّه ز رای تو همین خورشیدست
که زیمن نظرش خاک زر و گوهر شد
هوش مصنوعی: کوچکترین ذره از اندیشه تو، همین خورشید است که به خاطر نگاهش، زمین به طلا و جواهر تبدیل شده است.
نظری در حق من کردی و من چون نرگس
گفتم از این نظرم کار همه چون زر شد
هوش مصنوعی: به من توجهی کردی و من همچون گل نرگس، از این توجهات احساس کردم که همه کارهای من به زیبایی زر است.
بست پیش نظرم پردۀ حرمان تقدیر
تا باقبال من آن تیز نظر ابتر شد
هوش مصنوعی: پردهای از غم و ناامیدی تقدیر در برابر چشمهایم قرار دارد، تا زمانی که روزگار روی خوشش را به من نشان ندهد.
داشتم چشم بسی زرّ و درم از نظرت
لیک بی فایده تر از نظر عبهر شد
هوش مصنوعی: چشمانم پر از زیبایی و جواهر بود تا تو را ببینم، اما این نگاه هیچ فایدهای نداشت و همچون آب و عبور از آن بیاثر بود.
گشت ادرار سر شکم زره دیده روان
کآن نظر از چه یکی نیمه بآب اندر شد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که در آن شخصی احساس خفگی یا ناراحتی میکند. او به چیزی توجه کرده که باعث شده بخشی از وجودش، مانند سر شکم، تحت تأثیر قرار بگیرد و حالاتی شبیه به ادرار کردن را نشان دهد. در نهایت، سوالی مطرح میشود که دلیل این وضعیت چه چیزی میتواند باشد و چه عاملی باعث ایجاد این حس در او شده است.
بود وجه نظرم آینۀ اسکندر
کید اعداد برآن باروی اسکندر شد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و شکوه آینهای اشاره میکند که وجهه و جمال اسکندر را به تصویر میکشد. او به نوعی قدرت اعداد و ریاضیات را نیز با نشان دادن دقت و ظرافت در آن تصویر، به نمایش میگذارد. به عبارت دیگر، زیبایی و قدرت در یک کادر معنادار و هنری به تصویر کشیده میشود.
گشت چون وجه معیشت نظر من تاریک
بس کزین سوخته دل دود بچشمم برشد
هوش مصنوعی: زمانی که موضوع معیشت من به مشکل برخورد و وضعیت مالیام تاریک شد، این آتش دل شکستهام، باعث شد که اشکهایم از چشمانم بیرون بریزد.
مشکل حال من ای تیز نظر حل کن از آنک
در محلّ نظر آن معظله سر دفتر شد
هوش مصنوعی: ای گیرندهی نگاههای تیز، لطفاً مشکل من را حل کن، زیرا در جایی که باید به آن توجه شود، آن معضل به دفتری بزرگ تبدیل شده است.
طرفی از جود تو بربستم و از بلعجلی
تا که من چشم زدم حال نظر دیگر شد
هوش مصنوعی: من از بخشش تو بهرهمند شدم و در حالی که به شتاب و زودگذری لحظهها توجه کردم، همه چیز به یکباره تغییر کرد.
چشم بندی نگر ای خواجه که در لعب نظر
مهره یی کز تو گشاد از دگران ششدر شد
هوش مصنوعی: ای آقا، دقت کن که در بازی نگاه، مهرهای که برای تو باز شده، از دیگران آزاد شده است.
هیچ معروف نفرماید تنقیص نظر
هم زقاصر نظران کار چنین منکر شد
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمیتواند به طور قطعی بگوید که نظر دیگران ناقص است، زیرا این کار نشاندهندهی نادانی و ناتوانی خود شخص در درک مسایل است.
حاسدانم را از چشم برون می آید
این نظر کز کرمت بهرۀ من کهتر شد
هوش مصنوعی: دشمنانم از نگاه من ناراحت میشوند، زیرا این نگاه از الطاف توست که به من اشراف داده و مقامم را پایینتر نشان میدهد.
لاجرم چون زچنان چشم برون میآید
چه عجب گر خللی با نظرم همبر شد
هوش مصنوعی: پس به ناچار، وقتی که از چشمان چنین برون میآید، چه تعجبی دارد اگر افکارم هم با آن دچار مشکل شود.
پیش ازینم نظری نیک روان بود چو آب
چشم بد بر نظر من زد و کاریگر شد
هوش مصنوعی: پیش از این، دیدگاهی نیک و آرام داشتم، اما ناگهان با دیدن چیزی ناگوار، آن احساس خوب تحت تأثیر قرار گرفت و از بین رفت.
میدود هم زقفای نظرم چشم حسود
کار او از نظرت گرچه بگردون بر شد
هوش مصنوعی: چشم حسود به خوبیهای او حسادت میورزد و حتی اگر برای تو به نظر بیاید که او در تنگنا قرار دارد، در واقع او در اوج موفقیت و خوشبختی است.
نظر هیچ جهان دیده چنین عبرت نیست
که درو عبرت ارباب نظر مضمر شد
هوش مصنوعی: هیچ ناظر دنیادیدهای نمیتواند به اندازه این تجربه عبرتی بزرگ بگیرد، زیرا در آن، نکتههای عبرتآموز برای کسانی که قدرت درک دارند نهفته است.
پس عجب نیست اگر شد نظر من باریک
گشت باریک نظر هرکه سخن پرور شد
هوش مصنوعی: پس جای تعجب نیست اگر دیدگاه من دقیقتر شده است، چرا که هر کسی که به پرورش سخن بپردازد، دیدگاهش نیز تیزتر میشود.
نظر لطف تو چون نیست سوی من بکمال
لاجرم آن نظرش نیمه یی اندر سر شد
هوش مصنوعی: محبت و توجه تو نسبت به من وجود ندارد، بنابراین طبیعی است که آن نگاه و توجه تو به من در میانهی راه و ناتمام باقی بماند.
نظر کوته من خود دو وجب بود و از آن
یک وجب پیش همانا بعدد کمتر شد
هوش مصنوعی: نگاه محدود من تنها به اندازه دو قدم بود و از آن، یک قدم جلوتر نرفتم، بنابراین طبیعتا بعد از آن حتی کمتر هم شد.
چشم من برکرمت از نظر احوال بود
بخت کوری مرا خود نظرم اعور شد
هوش مصنوعی: چشمان من همیشه به لطف و مهربانی تو نگاه میکنند، ولی بدبختی من باعث شده که خودم را در میان نبودن تو نابینا ببینم.
زین حدیثم نه نظر بر دو سه دینار زرست
لیک تادانی کین بنده چه مستحقر شد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من از نظر مالی به چند سکه طلا نگاه نمیکنم، بلکه میخواهم به تو بفهمانم که چقدر این بنده در واقع تحقیر شده است.
بیش ازین چون نظر از چشم فرو مگذارش
که ز بس آمد و شد همچو نظر مضطر شد
هوش مصنوعی: بیشتر از این به چشمانت امید نداشته باش، زیرا این نگاه و توجه به حدی زیاد شده که به زحمت میتواند دوام بیاورد.
شعر بیچاره چرا از نظرت ساقط گشت
گیر کین بنده گنه کرد و بدان کافر شد
هوش مصنوعی: شعر بیچاره چرا از نگاه تو بیاعتبار شد؟ توجه کن که این بنده گناهکار، به خاطر اشتباهش به ناباوری دچار شده است.
زین نظر نامه اگر کار نگردد بمراد
پس چنان دان که همه رنج رهی بی بر شد
هوش مصنوعی: اگر به این دلیل که نوشتهای به هدف نرسد، پس بدان که تمام تلاشها و زحمتهای تو بیفایده بوده است.