شمارهٔ ۵۴ - وله یمدح الملک السّعیدسعدبن زنگی رحمة الله
تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد
جزکه برخوان نکویی تود رروی زمین
من ندیدم شکرستان که نمکدان باشد
عاشقیّ من بیدل عجبست ارنه تورا
باچنان زلف ورخی دلبری آسان باشد
سبزۀ خطّ توچون تازه وتر بر ناید؟
تاکه آبشخورش ازچاه زنخدان باشد
زلف تونامۀ خوبی چو مسلسل بنوشت
زیبد ار برسرش ازخطّ توعنوان باشد
با تو ما را چه عجب گرسخن اندرجانست
تا بود درلب شیرین تودرجان باشد
گربخندم تومپندارکه خوش دل شده ام
غنچه راخنده همه ازدل ویران باشد
دل شکسته ست هرآن پسته که لب بگشادست
سرگرفتست هرآن شمع که خندان باشد
چشم خون ریزمرا گرنکنی عیب،سزد
تاترا غمزۀ خون ریز بر آن سان باشد
اشک یاقوتی عاشق راطعنه نزند
هرکه او را لب چون لعل بدخشان باشد
نه همه کس راچوگان زسرزلف بود
کس بودنیزکش ازقامت چوگان باشد
مشکل آنست که مارارخ وقدّت هوسست
ورنه خودسرووگل اندرهمه بستان باشد
عاشقان رازگل وسروچه حاصل جزآنک
یادگاری زرخ وقامت جانان باشد
تاکی ای دل زبرای لب شیرین پسران
دل مجروح تودرسینه بزندان باشد
برو و خاک سم اسب اتابک بکف آر
که ترا آن بدل چشمۀ حیوان باشد
خسرو روی زمین شاه مظفّر که برزم
گذر نیزۀ او بردل سندان باشد
سعدبن زنگی شاهی که فرود حق اوست
سعد اکبر اگرش نایب دربان باشد
چشم خورشیداگرچنددقایق بینست
هم ز ادراک کمالاتش حیران باشد
تامگردردل وچشم عدوش جای کند
غنچۀ گل همه برصورت پیکان باشد
دست خنجرچوکندزاستی حرب برون
تابدامن زرۀ خصم گریبان باشد
ای خداوندی کز فضلۀ جودکف تست
هرچه در بحر پدید آید و درکان باشد
زیردستیست ترا خنجر هندو کورا
جاودان برسراعدای توفرمان باشد
گرچورمح توبزددشمن توسربفلک
استخوانهاش هم ازبیم تولرزان باشد
گرزت انصاف گرانی همی ازحدّببرد
دایم اعدای تراکوفتگی زان باشد
زانکه دربحرکف تست شناور پیوست
خنجر تو تر و لرزنده و عریان باشد
حجّت قاطع بازوی توشمشیربس است
درجهان گیری اگرکار ببرهان باشد
مهره ساییست سر گرز توکو را پیوست
زبرگردن اعدای تو دکّان باشد
گندناییست حسام تووخصم ارچه دهد
جان بیک دسته ازآن نیز گران جان باشد
دست بردوش فلک قدر تو دی می آمد
این چه لطفست فلک نیز از آنان باشد
سبزۀ تیغ توچون خوان فنا آراید
جگردشمن توسوختۀ خوان باشد
عاریت خواهدازدشمن توکاسۀ سر
چون اجل راسرشمشیرتومهمان باشد
ازتوملک یدوزحاسد دولت رقبه است
هرکجادعوی باتیغ سرافشان باشد
اندرآن روزکه ازگرد وغاچشمۀ روز
همچوجان ملک اندرتن شیطان باشد
نیزه سرتیزشود،تیغ بلرزد برخود
تیردرتاب فتد،کوس درافغان باشد
شیهۀ ابرش تو درخم گردون پیچد
مجری ناوک تودیدۀ کیوان باشد
خنجر شاه چوخورشیدکه برسمت آید
سپرخصم چومه درشب نقصان باشد
روز بازار فنا گرم شود و ندر وی
تیغ دلّال بود،نرخ سرارزان باشد
سنگ حلم تواگرنایدش اندردندان
خاک رادرحرکت سبحۀ گردان باشد
شادباش ای شه پردل که نداردپایت
دشمن ارخودبمثل رستم دستان باشد
خنجرتیز زبانت چو درآید بسخن
کلماتش همه برصفحۀ ابدان باشد
اندرآن لحظه زبیم تو چو کرم پیله
کفن خصم گژاکندش وخفتان باشد
زهرۀ ابرزبیم کف توآب شدست
گه گهی چون بچکد،قطرۀ باران باشد
خاک برداشتی ازکان وتهی شدکف بحر
وانگهی جود ترا خود چه غم آن باشد
نیست پایان سخای توودرزیرفلک
همه چیزی را جز عمر توپایان باشد
جمع مالست غرض این دگرانرا ازملک
تویی آن شه که زملکت غرض احسان باشد
هردرم دارکه او را نبود همّت وجود
اوخداوند درم نیست،نگهبان باشد
مردمی ومردمی ودانش واحسان وکرم
وانچ ازین معنی آیین بزرگان باشد
در نهاد تو بحمدالله ازینها هریک
بیش ازآنست که در حیّز امکان باشد
فرض عین است تراطاعت وخدمتکاری
وین بود معتقد هرکه مسلمان باشد
هرکه درخدمت درگاه تو تفصیرکند
ای بسا روز که ازکرده پشیمان باشد
وارث تخت سلیمان چوتوشاهی زیبد
کآصفی ازجهتش حاکم دیوان باشد
هست پیدا که زدستورگرانمایۀ تو
زآنچه درپردۀ غیبست چه پنهان باشد
عنده علم بباید صفت آصف را
آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟
بنده راشاها عمریست که تا این سوداست
که درآن حضرت یک روزثنا خوان باشد
هم شوم روزی برخاک جنابت چاکر
دردحرمانش اگرقابل درمان باشد
چون همه خلق دعاگوی توشدپس چه زیان
که ترا مادحی ازخاک سپاهان باشد؟
لابدش مور چو سیمرغ بباید پرورد
هرکه در پادشهی تلو سلیمان باشد
تا چوخورشیدفلک مایدۀ نوردهد
دورونزدیک جهانش همه یکسان باشد
سایه ات بادا پاینده ودرعالم کیست
آنکه پاینده تر از سایۀ یزدان باشد؟
شمارهٔ ۵۳ - و قال ایضاً: اگر چه صدر فخرالدّین کریمستشمارهٔ ۵۵ - و قال ایضاض یمدحه «نظرنامه»: اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل من گرفتار زلفهای آشفته و بینظم او باشد، چه جای تعجبی دارد که کار و زندگی من به هم ریخته و بیقرار باشد.
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
هوش مصنوعی: من ارزش آن زلف آشفته را میدانم و به همین اندازه کافی است، زیرا کسی دیگر نمیداند که چگونه آن ریشها نیز میتوانند باشد.
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد
هوش مصنوعی: لب رشد تو مانند دندانی است که با خندهای سفید و زیبا خود را نشان میدهد. گوهر گرانبهایی که در گوشش حلقهای شگفتانگیز وجود دارد، از عمق دندانش نمایان است.
جزکه برخوان نکویی تود رروی زمین
من ندیدم شکرستان که نمکدان باشد
هوش مصنوعی: تنها زیبایی تو را بر روی زمین مشاهده نکردم، که همانندش شکرستانی باشد که نمکدان در آن وجود داشته باشد.
عاشقیّ من بیدل عجبست ارنه تورا
باچنان زلف ورخی دلبری آسان باشد
هوش مصنوعی: عاشق بودن من، بیدل، جالب است؛ چرا که اگر تو با آن زلف و چهره زیبا، دلربایی را آسان کنی.
سبزۀ خطّ توچون تازه وتر بر ناید؟
تاکه آبشخورش ازچاه زنخدان باشد
هوش مصنوعی: چرا سبزی و شادابی خط تو مانند برگ تازه و تر نمیماند؟ تا زمانی که منبع زندگیاش از چاه گُودی که در گردن توست به دست نیاید.
زلف تونامۀ خوبی چو مسلسل بنوشت
زیبد ار برسرش ازخطّ توعنوان باشد
هوش مصنوعی: زلف تو همچون نامهای زیبا و جذاب است که نوشته شده است. اگر بر روی آن از خط تو عنوانی باشد، به آن زیبایی و جذابیت میبخشد.
با تو ما را چه عجب گرسخن اندرجانست
تا بود درلب شیرین تودرجان باشد
هوش مصنوعی: ما با تو هیچ تعجبی نداریم که اگر گرسنهایم، دلیلش این است که تا وقتی که لبهای تو شیرین است، جان ما هم در خود تو زندگی میکند.
گربخندم تومپندارکه خوش دل شده ام
غنچه راخنده همه ازدل ویران باشد
هوش مصنوعی: اگر من بخندم، تو فکر نکن که دلم شاد است. در واقع، هر لبخند من از دل شکسته و ویران من برمیخیزد.
دل شکسته ست هرآن پسته که لب بگشادست
سرگرفتست هرآن شمع که خندان باشد
هوش مصنوعی: هر پستهای که لب باز کند، دلش شکسته است و هر شمعی که خوشحال و خندان به نظر میرسد، در واقع در درونش شعلهای خاموش دارد.
چشم خون ریزمرا گرنکنی عیب،سزد
تاترا غمزۀ خون ریز بر آن سان باشد
هوش مصنوعی: اگر تو عیبی در چشم گریان من نبینی، حق این است که غم و اندوه من هم به اندازهٔ آن باشد.
اشک یاقوتی عاشق راطعنه نزند
هرکه او را لب چون لعل بدخشان باشد
هوش مصنوعی: اشک های یاقوتی عاشق را کسی سرزنش نکند که آن عاشق لب هایی به زیبایی لعل بدخشان دارد.
نه همه کس راچوگان زسرزلف بود
کس بودنیزکش ازقامت چوگان باشد
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند با موهای پریشان و آشفته، مانند یک تیرک چوبی یا چوبی که به عنوان چوب فوتبال از آن استفاده میشود، رفتار کند. برخی افراد خودشان شایسته پیروی و تحسین هستند و نمیتوان به راحتی از ظاهری که دارند قضاوت کرد.
مشکل آنست که مارارخ وقدّت هوسست
ورنه خودسرووگل اندرهمه بستان باشد
هوش مصنوعی: مشکل این است که اگر به وسوسهها اجازه دهیم، خودخواهی و زیادهخواهی ما را از مسیر درست دور میکند؛ در غیر این صورت، زیبا و ارجمند خواهیم بود و در هر باغی درخشان و خوشمنظر خواهیم شد.
عاشقان رازگل وسروچه حاصل جزآنک
یادگاری زرخ وقامت جانان باشد
هوش مصنوعی: عاشقان، کسی که به زیبایی و محبت گل و سرو عشق میورزد، چیزی جز خاطرهای از زیبایی و قامت معشوق در دلشان نمیماند.
تاکی ای دل زبرای لب شیرین پسران
دل مجروح تودرسینه بزندان باشد
هوش مصنوعی: تا کی باید دل بسوزانی به خاطر لبهای شیرین پسران؟ دلهای مجروح تو در سینه، همچنان در زندان است.
برو و خاک سم اسب اتابک بکف آر
که ترا آن بدل چشمۀ حیوان باشد
هوش مصنوعی: برو و خاک سم اسب اتابک را جمع کن، زیرا این خاک میتواند جان تو را به حیات دوباره بخشد.
خسرو روی زمین شاه مظفّر که برزم
گذر نیزۀ او بردل سندان باشد
هوش مصنوعی: شاه مظفّر که با قدرت و شجاعت خود در میدان نبرد همه را تحت تأثیر قرار میدهد، حتی زمانی که سوار بر اسب میگذرد، نعرهای مانند ضربه نیزه بر دل دشمنانش میزند و وحشتی در وجود آنها ایجاد میکند.
سعدبن زنگی شاهی که فرود حق اوست
سعد اکبر اگرش نایب دربان باشد
هوش مصنوعی: سعد بن زنگی شاهی است که به او حق فرود آمده است. سعد بزرگتر از اوست، اگرچه نایب او کسی باشد که درباری است.
چشم خورشیداگرچنددقایق بینست
هم ز ادراک کمالاتش حیران باشد
هوش مصنوعی: چشم انسان هر چند میتواند چند دقیقه نور خورشید را ببیند، اما باز هم از درک تمام ویژگیها و کمالات آن ناتوان است و دچار حیرت میشود.
تامگردردل وچشم عدوش جای کند
غنچۀ گل همه برصورت پیکان باشد
هوش مصنوعی: عشق و محبت در دل و چشمان عاشق، همچون غنچهای از گل است که تمام زیباییهایش به تصویر افکنده شده.
دست خنجرچوکندزاستی حرب برون
تابدامن زرۀ خصم گریبان باشد
هوش مصنوعی: دست خنجر به قدرت و شدت در برابر دشمن تاب میآورد و اگر زره دشمن در دست او باشد، آن را در هم میشکند.
ای خداوندی کز فضلۀ جودکف تست
هرچه در بحر پدید آید و درکان باشد
هوش مصنوعی: ای خداوندی که از رحمت و کرم توست، هر چیزی که در دریا پدیدار شود و در زمین وجود داشته باشد، از عنایت توست.
زیردستیست ترا خنجر هندو کورا
جاودان برسراعدای توفرمان باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در مقام پایینتری قرار دارد، نزد انسانهایی که قدرت و جایگاه بالاتری دارند، در خطر و آسیب است. او باید همیشه آماده باشد و مراقب خود باشد؛ چرا که ممکن است از سوی کسانی که در موقعیت بالایی قرار دارند، آسیب ببیند.
گرچورمح توبزددشمن توسربفلک
استخوانهاش هم ازبیم تولرزان باشد
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو را مورد حمله قرار دهد، حتی استخوانهایش از ترس تو در مقابل آسمان میلرزند.
گرزت انصاف گرانی همی ازحدّببرد
دایم اعدای تراکوفتگی زان باشد
هوش مصنوعی: اگر انصاف تو سنگین باشد، همیشه دشمنانت را در موقعیت دشواری قرار میدهد و این به خاطر آن است که تو، با این انصاف، همیشه در حال کوبیدن و تحت فشار گذاشتن آنها هستی.
زانکه دربحرکف تست شناور پیوست
خنجر تو تر و لرزنده و عریان باشد
هوش مصنوعی: چون در دریا قرار داری، همیشه خنجر تو نرم، لرزان و برهنه خواهد بود.
حجّت قاطع بازوی توشمشیربس است
درجهان گیری اگرکار ببرهان باشد
هوش مصنوعی: قدرت و دلیل قاطع من به اندازهی شمشیر تو قوی است و اگر در دنیا کار به برهان و دلیل باشد، همواره پیروز خواهی شد.
مهره ساییست سر گرز توکو را پیوست
زبرگردن اعدای تو دکّان باشد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت اشاره به قدرت و مهارت شخصی دارد که توانسته است با تسلط و دقت به کار خود ادامه دهد. در این متن، به نوعی بیان میشود که نیرویی که در دست دارد، به او این امکان را میدهد که با اطمینان بر دشواریها غلبه کند و رقبای خود را با قوت و هوش مدیریت نماید. همچنین، به اهمیت جایگاه و موقعیت او در مقابله با دشمنان اشاره میکند، به طوری که تواناییها و فنون او به مثابه محل و مغازهای است برای فروش توانمندیهایش.
گندناییست حسام تووخصم ارچه دهد
جان بیک دسته ازآن نیز گران جان باشد
هوش مصنوعی: حسام تو، حتی اگر در برابر دشمن جان خود را فدای یک دسته از آن کنی، باز هم این کار سنگین و دشوار است.
دست بردوش فلک قدر تو دی می آمد
این چه لطفست فلک نیز از آنان باشد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ستارهها و آسمان بر تو تاثیر دارند و در حالتی عجیب به تو لطف کردهاند. این چه نوع محبت است که آسمان نیز از چنین افرادی بهرهمند میشود؟
سبزۀ تیغ توچون خوان فنا آراید
جگردشمن توسوختۀ خوان باشد
هوش مصنوعی: سبزۀ تیغ تو چون سفرهٔ فنا گسترده میشود و جگر داغ من همچون مهمان بر آن میباشد.
عاریت خواهدازدشمن توکاسۀ سر
چون اجل راسرشمشیرتومهمان باشد
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند سرپوشی باشد که زمان مرگ بر روی سر تو افتاده است، پس شمشیر تو مهمان آن سرپوش خواهد شد.
ازتوملک یدوزحاسد دولت رقبه است
هرکجادعوی باتیغ سرافشان باشد
هوش مصنوعی: از تو و ملک تو حسودانی هستند که برای به دست آوردن مقام و ثروت تو هر جا که بتوانند، نقشهکشی میکنند و با دلایل و ترفندهایشان به دنبال آسیب زدن به تو هستند.
اندرآن روزکه ازگرد وغاچشمۀ روز
همچوجان ملک اندرتن شیطان باشد
هوش مصنوعی: در روزی که هیاهو و آشفتگی وجود دارد، نور روز مانند جان یک موجود زنده، در وجود انسان منبع شیطنت و وسوسه میشود.
نیزه سرتیزشود،تیغ بلرزد برخود
تیردرتاب فتد،کوس درافغان باشد
هوش مصنوعی: چنان میشود که نیزهها تیز و برنده شوند و شمشیرها از ترس بلرزد. تیرها در پرتاب کردن به اهداف دوردست کمک میکنند و صدایی از درگیری و مبارزه در فضا میپیچد.
شیهۀ ابرش تو درخم گردون پیچد
مجری ناوک تودیدۀ کیوان باشد
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق ابرها در آسمان میپیچد و مانند تیر آتشینی است که از دماوند به سوی کیوان پرتاب میشود.
خنجر شاه چوخورشیدکه برسمت آید
سپرخصم چومه درشب نقصان باشد
هوش مصنوعی: خنجر سلطان مانند خورشید است که وقتی به سمت کسی میتابد، مانند سپر برای حریف عمل میکند. به مثل اینکه در شب کمنوری، آن را در آغوش نمیگیریم.
روز بازار فنا گرم شود و ندر وی
تیغ دلّال بود،نرخ سرارزان باشد
هوش مصنوعی: در روزی که بازار زوال و فنا داغ میشود، اگر تیغی باشد که دلّال آن را به کار بگیرد، قیمتها نسبت به ارزش واقعی خود بسیار پایین خواهد بود.
سنگ حلم تواگرنایدش اندردندان
خاک رادرحرکت سبحۀ گردان باشد
هوش مصنوعی: اگر سنگ صبری در دل داشته باشی، مانند دندان و خاک، میتوانی در حرکت و آرامش مانند گردشی در تسبیح باشی.
شادباش ای شه پردل که نداردپایت
دشمن ارخودبمثل رستم دستان باشد
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای پادشاه دلیر، زیرا اگر دشمنی به قدرت رستم هم به پا خیزد، تو نگران نبودی.
خنجرتیز زبانت چو درآید بسخن
کلماتش همه برصفحۀ ابدان باشد
هوش مصنوعی: زبان تو چون با سرعت و تندی سخن بگوید، هر کلمهای که بیان میکنی اثرش عمیق و ماندگار خواهد بود.
اندرآن لحظه زبیم تو چو کرم پیله
کفن خصم گژاکندش وخفتان باشد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، از ترس تو مانند کرمی که در پیلهاش پنهان شده، دشمن نمیتواند به او دست پیدا کند و او به آرامی در خواب است.
زهرۀ ابرزبیم کف توآب شدست
گه گهی چون بچکد،قطرۀ باران باشد
هوش مصنوعی: دانهای از ابر به دست تو افتاده و تبدیل به قطرهای آب شده است. گاهی که این قطره بچکد، باعث بارش باران میشود.
خاک برداشتی ازکان وتهی شدکف بحر
وانگهی جود ترا خود چه غم آن باشد
هوش مصنوعی: خاکی که از کناره دریا برداشتی، سطح دریا را خالی کرد و در این بین، بخشش و generosity تو را نگران نمیکند که چه مسئلهای پیش میآید.
نیست پایان سخای توودرزیرفلک
همه چیزی را جز عمر توپایان باشد
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشش تو هیچگاه تمام نمیشود و در دنیای پر از ناعدالتی، تنها چیزی که از تو باقی میماند، عمر توست.
جمع مالست غرض این دگرانرا ازملک
تویی آن شه که زملکت غرض احسان باشد
هوش مصنوعی: جمعآوری ثروت هدف دیگران است، اما تو آن شاهی هستی که هدف از سلطنت تو، نیکی و احسان به مردم است.
هردرم دارکه او را نبود همّت وجود
اوخداوند درم نیست،نگهبان باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش اراده و همت برادری و دوستی نداشته باشد، به نوعی به خداوند نزدیکتر است و در دلش این محبت و نگرانی از دیگران وجود ندارد. در واقع، این بیت به نوعی به مفهوم دوری از دنیا و فراق از مادیات اشاره دارد و بیان میکند که کسی که همتی جز خدمت به دیگران ندارد، ارزش بیشتری دارد و خداوند نگهدار اوست.
مردمی ومردمی ودانش واحسان وکرم
وانچ ازین معنی آیین بزرگان باشد
هوش مصنوعی: من انسانی هستم مهربان و دلسوز، با دانش و بخشش، و هر چیزی که از این ویژگیها نشأت بگیرد، از اصول و آداب بزرگمردان به شمار میآید.
در نهاد تو بحمدالله ازینها هریک
بیش ازآنست که در حیّز امکان باشد
هوش مصنوعی: خوشبختانه در وجود تو بیش از آنچه که قابل تصور است، ویژگیها و استعدادهای ارزشمندی وجود دارد.
فرض عین است تراطاعت وخدمتکاری
وین بود معتقد هرکه مسلمان باشد
هوش مصنوعی: شایسته است که هر کسی که مسلمان است، به طاعت و خدمتگزاری معتقد باشد و این فرضی جزو ایمان اوست.
هرکه درخدمت درگاه تو تفصیرکند
ای بسا روز که ازکرده پشیمان باشد
هوش مصنوعی: هر کس که برای تو خدمت کند و از اعمالش تفاسیر و تشریح کند، ممکن است روزی از کارهایی که انجام داده پشیمان شود.
وارث تخت سلیمان چوتوشاهی زیبد
کآصفی ازجهتش حاکم دیوان باشد
هوش مصنوعی: وارث تخت سلیمان، تنها کسی است که شایستهی سلطنت و حکومت بر مردم است، و در این میان آصف، که مقام و موقعیت او از جنبههای مختلف به عنوان حاکم دیوان شناخته میشود، اهمیت خاصی دارد.
هست پیدا که زدستورگرانمایۀ تو
زآنچه درپردۀ غیبست چه پنهان باشد
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که در زندگی، چیزهایی که در دنیای واقعی و مشخص وجود دارند، میتوانند به وضوح دیده شوند. اما آنچه در دنیای پنهان و نامرئی وجود دارد، ممکن است برای ما ناشناخته و مخفی بماند.
عنده علم بباید صفت آصف را
آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟
هوش مصنوعی: کسی که علم و دانش دارد، باید مانند آصف (انسان دانشمندی که در تاریخ شناخته شده است) عمل کند. اگر کسی نادان باشد، چگونه میتواند مانند آصف رفتار کند؟
بنده راشاها عمریست که تا این سوداست
که درآن حضرت یک روزثنا خوان باشد
هوش مصنوعی: من مدتهاست که آرزو دارم روزی در محضر حضرت با یاد و ذکر او باشم و توفیق ستایش و شعر خوانی داشته باشم.
هم شوم روزی برخاک جنابت چاکر
دردحرمانش اگرقابل درمان باشد
هوش مصنوعی: اگر روزی به خاک پاک تو بیفتم، حتی با وجود درد و غم ناشی از جدایی، خود را خدمتگزار تو میدانم، اگر که بتوانم به تو کمکی کنم.
چون همه خلق دعاگوی توشدپس چه زیان
که ترا مادحی ازخاک سپاهان باشد؟
هوش مصنوعی: وقتی همه مردم برای تو دعا میکنند، پس چه اهمیتی دارد اگر کسی از سپاهان، تو را ستایش کند؟
لابدش مور چو سیمرغ بباید پرورد
هرکه در پادشهی تلو سلیمان باشد
هوش مصنوعی: مطمئناً هر جانوری باید در کنار پادشاه خود، پرورش یابد و رشد کند. اگر کسی در مقام و قدرتی مثل سلیمان باشد، باید توانایی و استعداد خود را شکوفا کند.
تا چوخورشیدفلک مایدۀ نوردهد
دورونزدیک جهانش همه یکسان باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در آسمان میدرخشد و نورش به دور و نزدیک عالم میتابد، همهچیز در جهان باید به یک شکل و یکسان باشد.
سایه ات بادا پاینده ودرعالم کیست
آنکه پاینده تر از سایۀ یزدان باشد؟
هوش مصنوعی: سایهات همیشه پایدار باد و در دنیا چه کسی وجود دارد که پایدارتر از سایۀ خداوند باشد؟