گنجور

شمارهٔ ۵ - وله ایضاً فیه

ایا سرفرازی که خورشید پر دل
که تندابرش چرخ او راست مرکب
ز بیم تو با تیغ گردد همه روز
ز سهم تو در خاک غلتد همه شب
شوی پی سپر همچو چوب معلّم
برت تیر چرخ ار نباشد مؤدّب
از آسیب قهر تو دریا مقعّر
ز بار عطای تو گردون محدّب
بسر پنجه یی بشکند همّت تو
سر رمح مریّخ در قلب عقرب
چو کلکت کند لوح محفوظ املی
خرد چون قلم بر سرآید بمکتب
قضا بهر منشور عمر تو پر کرد
ز روز و شب این شیشه های مرکّب
ز نعل سمندت که ناخن وش آمد
همی خارد اندام خود چرخ اجرب
بدرگاه تو چرخ را قربت آنگه
چو من بنده آنجا نباشد مقرّب
بچشمم زمانه سیاهست ازیرا
که هستم حقیر از بلندی چو کوکب
چو تیرم ز احسنت وزه رفته در تاب
چو تیغم ز زخم زبان مانده در تب
چو آنرا که نوخاسته چون هلالست
طلب میکنی تو ز خلق مهذّب
رهی را که بر تو حقوق قدیمست
ز روی کرم نیز گه گاه بطلب
که دانند اهل تجارب که بهتر
مجرّب بهر حال از نا مجرّب
مقدّم مؤخّر نهادند ما را
از آن گشت احوال ما نا مرتّب
نخست ار چه لب بود و انگاه دندان
نگر تا چه طرفه ست این حال یارب
همه در درون صف کشیده چو دندان
بدربر بمانده من خسته چون لب
چو دیدم که در حضرتت نیست مقبول
هر آن مادحی کان نباشد مهذّب
اگر چه مهّذب نیم لیک کردم
برین یک لقب خویشتن را ملقّب
بتعیین نام و لقب در هم دهم تن
بدان تا بنزد تو باشم مقرّب
ولکن رهی مرد این کار نیست
اگر نیز شرطست تعیین مذهب
مرا چاره صبرست امروز تا باز
دگر گونه گردد سپهر مذبذب
ولی سخت دشوار با قالب افتد
هر آن خشت کافتاد روزی ز قالب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا سرفرازی که خورشید پر دل
که تندابرش چرخ او راست مرکب
هوش مصنوعی: آیا تو همان فرد سرفراز و شجاعی هستی که خورشید با دل شادابش بر مرکب تو سوار است و چرخ زمان بر وفق خواسته‌های تو می‌چرخد؟
ز بیم تو با تیغ گردد همه روز
ز سهم تو در خاک غلتد همه شب
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تو، هر روز با شمشیر فعالیت می‌کند و به خاطر سهم تو، هر شب در خاک می‌غلتد.
شوی پی سپر همچو چوب معلّم
برت تیر چرخ ار نباشد مؤدّب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مانند چوبی در دست معلم باشی، باید به خوبی تربیت شوی وگرنه همچون تیر در آسمان بی‌هدف خواهی بود.
از آسیب قهر تو دریا مقعّر
ز بار عطای تو گردون محدّب
هوش مصنوعی: به خاطر خشم تو، دریا به سطحی صاف تبدیل شده و به لطف تو، آسمان به شکلی منحنی درآمده است.
بسر پنجه یی بشکند همّت تو
سر رمح مریّخ در قلب عقرب
هوش مصنوعی: اگر با قدرت و اراده‌ات تلاش کنی، می‌توانی بر هر دشواری غلبه کنی و بر خطرات پیروز شوی.
چو کلکت کند لوح محفوظ املی
خرد چون قلم بر سرآید بمکتب
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت تو نوشته شود و تقدیرت مشخص گردد، مانند اینکه قلمی بر روی کاغذ می‌نویسد، تو نیز به مدرسه زندگی می‌آیی و تجربه‌هایت را فرا می‌گیری.
قضا بهر منشور عمر تو پر کرد
ز روز و شب این شیشه های مرکّب
هوش مصنوعی: سرنوشت تو زمان زندگیت را با روزها و شب‌ها پر کرده و این شیشه‌های ترکیبی، نمادی از حوادث و تجربیات زندگی‌ات هستند.
ز نعل سمندت که ناخن وش آمد
همی خارد اندام خود چرخ اجرب
هوش مصنوعی: از آهنگ و صدای نعل اسبت که به زیبایی و حس شگفت‌آور است، چرخ زمان هم انگار به خود می‌لرزد و به حرکت درمی‌آید.
بدرگاه تو چرخ را قربت آنگه
چو من بنده آنجا نباشد مقرّب
هوش مصنوعی: در حضور تو، چرخ (فلک) وقتی امکان قربت و نزدیکی به تو را پیدا می‌کند، که من آنجا نباشم، یعنی من هیچ ارزشی در آنجا نخواهم داشت.
بچشمم زمانه سیاهست ازیرا
که هستم حقیر از بلندی چو کوکب
هوش مصنوعی: در نظر من، دنیا تاریک و ناامیدکننده است، زیرا من خود را انسانی کوچک و ناچیز می‌بینم، مانند ستاره‌ای که در آسمان بسیار دور و بلند قرار دارد.
چو تیرم ز احسنت وزه رفته در تاب
چو تیغم ز زخم زبان مانده در تب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شاعر به احساسات عمیق خود اشاره می‌کند. او خود را مانند تیری می‌داند که از یک کمان رها شده و همچنان در تابی احساس می‌کند. همچنین، او به زخم زبان‌هایی که دریافت کرده اشاره می‌کند، به گونه‌ای که مانند تیغی در بدنش احساس درد می‌کند. این تصویرها نشان‌دهندهٔ حسرت و رنجی هستند که از طریق تلخی کلمات دیگران به او رسیده است.
چو آنرا که نوخاسته چون هلالست
طلب میکنی تو ز خلق مهذّب
هوش مصنوعی: شخصی را که تازه به دنیا آمده و مانند ماه نوست، تو از میان مردم جستجو می‌کنی و به دنبال او هستی.
رهی را که بر تو حقوق قدیمست
ز روی کرم نیز گه گاه بطلب
هوش مصنوعی: اگر کسی بر تو حقوقی دارد، از روی لطف و بزرگواری، گاهی اوقات آن حقوق را بخواه.
که دانند اهل تجارب که بهتر
مجرّب بهر حال از نا مجرّب
هوش مصنوعی: اهل تجربه می‌دانند که کسی که تجربیات بیشتری دارد، همیشه در هر شرایطی بهتر از کسی است که هیچ‌گونه تجربه‌ای ندارد.
مقدّم مؤخّر نهادند ما را
از آن گشت احوال ما نا مرتّب
هوش مصنوعی: آن‌ها ما را در جایی قرار دادند که زمان و مکان برای ما به هم ریخته و نامنظم شده است.
نخست ار چه لب بود و انگاه دندان
نگر تا چه طرفه ست این حال یارب
هوش مصنوعی: ابتدا به لب‌ها توجه کن و سپس به دندان‌ها؛ ببین چقدر این وضعیت جالب و شگفت‌انگیز است، ای پروردگار.
همه در درون صف کشیده چو دندان
بدربر بمانده من خسته چون لب
هوش مصنوعی: همه در صف ایستاده‌اند و مانند دندانی هستند که در دهان مانده، اما من خسته‌ام و مانند لب‌هایی که به‌سختی باز می‌شوند.
چو دیدم که در حضرتت نیست مقبول
هر آن مادحی کان نباشد مهذّب
هوش مصنوعی: وقتی دیدم در نزد تو هیچ کسی که ستایش شود، مقبول نیست، جز آن کسی که به خوبی تربیت شده باشد.
اگر چه مهّذب نیم لیک کردم
برین یک لقب خویشتن را ملقّب
هوش مصنوعی: با اینکه من تربیت شده‌ام، اما به خاطر یک عنوان، خودم را به نامی دیگر مزین کردم.
بتعیین نام و لقب در هم دهم تن
بدان تا بنزد تو باشم مقرّب
هوش مصنوعی: من با مشخص کردن نام و لقب، جسم خود را به تو تقدیم می‌کنم تا نزد تو مقام و جایگاهی داشته باشم.
ولکن رهی مرد این کار نیست
اگر نیز شرطست تعیین مذهب
هوش مصنوعی: اما راهی که مردان این کار دنبال می‌کنند، اگرچه شرطی برای تعیین مذهب وجود دارد، نیست.
مرا چاره صبرست امروز تا باز
دگر گونه گردد سپهر مذبذب
هوش مصنوعی: امروز باید صبر کنم، تا این که اوضاع و شرایط به طور دیگری تغییر کند و از بی‌ثباتی خارج شود.
ولی سخت دشوار با قالب افتد
هر آن خشت کافتاد روزی ز قالب
هوش مصنوعی: اگر یک خشت روزی از قالب خارج شود، باید خیلی سخت و دشوار باشد که دوباره در قالب بیفتد.