شمارهٔ ۴۹ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی
بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد
آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد
از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد
هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد
چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو
زودم بدست اشک سزا درکنار کرد
احوال من که بود چو قدّ تو مستقیم
هجر آمد و چو زلف تواش تار و مار کرد
دلرا چو زلفت آرزو ار چه دراز بود
بر کم ز هیچ چون دهنت اختصار کرد
بر کف بود نگار و نیایی تو خود بکف
پس خیره نام تو نتوانم نگار کرد
با قامت تو دست ز سر و سهی بشست
زان ابر آب در کف دست چنار کرد
شاخ از شکوفه دست بدندان همی برد
زانها که حسن روی تو با نو بهار کرد
در سر کشید چادر صبح آفتاب از آنک
در چشم اخترش رخ تو شرمسار کرد
سرو سهی بجای گیا سر بر آورد
بر هر زمین که سایه قدّت گذار کرد
گرچه دهان تنگ تو چون صفر هیچ نیست
باری شمار حسن ترا صد هزار کرد
آرامش و قرار همه خلق در شبست
در زلف تیرۀ تو دلم زان قرار کرد
چندین چرا نشانی بر چهره زلف را؟
شب را بر آفتاب که هرگز سوار کرد؟
آری بر افتاب شب امروز دست یافت
کو از سواد مسند خواجه شعار کرد
دریای مکر مت عضدالدّین حسن که چرخ
دایم بگرد نقطۀ امرش مدار کرد
چشم ستاره در هوس گرد موکبش
آنک سپید گشت ز بس کانتظار کرد
تا گشت جادویی ز سر کلک او پدید
ای بس که چشم ماه رخانرا خمار کرد
از تیغ تیز دولت او آب و سبزه ساخت
وز برگ بید هیبت او ذوالفار کرد
در پیش خامل دو زبانش بگوش جود
اومید خلق چشم توقّع چهار کرد
از طعنه ها زبان سنان کند میشود
چون شرح می دهیم که کلکت چه کار کرد
ای سروری که طبع تو مانند خطّ خویش
کار جهانیان بقلم چون نگار کرد
رخساره پر ز گوهر اشکست تیغ را
بس کز نهیب عدل تو پهلو نزار کرد
بختی ّکه که سر سوی هامون همی کشید
فرمان تو بینی او در مهار کرد
روید بجای نرگس از او چشم حورعین
از هر زمین که سمّ سمندت غبار کرد
آنرا که روزگار نه در طاعت تو یافت
چون کرم پیله جامه بتن بر حصار کرد
می کرد زر دورویی در عهد عدل تو
او را ترازو از پی آن سنگسار کرد
دیدست آنکه بر خط تو سر همی نهند
در سر خرد نشیمن از آن اختیار کرد
زر خاک ریز دایست که مهرش عزیز کرد
بازش سخای دست تو چون خاک خوار کرد
جز در ثنای ابر نکوشید آنکه او
حود ترا ز قطرۀ باران شمار کرد
بخشی تو نیز قطره باران چو ابر لیک
زان بس که بحر نیز برو دستکار کرد
ای بس که شور و تلخ چشیدست کام بحر
تا چند قطره را گهر شاهوار کرد
جود گزاف کار تو ناگه چو خاک راه
آنرا نثار دامن هر خاکسار کرد
شد پای بند خاطر من مدح دست تو
زیرا که مشکلست گذر بر بحار کرد
با تو فلک دماغ ترفّع چو در گرفت
منّت خدایرا که ترا برد بار کرد
آری فلک بپایه بلندست شک مکن
لیکن که دید کو کرمی خواجه وار کرد
با صد هزار خنجر چون آب آخته
در شمر خویش بید کجا کار زار کرد
گلزار معنی از سر کلکت شکفته شد
آری مناسب است گل از نوک خار کرد
بر خطّه یی که هیبت تو سایه افکند
خورشید رخ نیارد در آن دیار کرد
کوه درشت طبع که در پیش کاروان
آهخت تیغ و بند کمر استوار کرد
چون سنگ هیبت تو بدندان در آمدش
بنهاد تندی از سرو رای وقار کرد
در موج خیز طبع تو اندیشه غوطه خورد
پس شعرم از ترشّح آن آبدار کرد
صدرا فرود پایۀ قدر رفیع تست
هر منصبی که خلق بدو اعتبار کرد
چو گشت معتضد بمکان تو دست شرع
بر شهپر ملک ز شرف افتخار کرد
حکم قدر بگاه قضا زیر دست تست
زین روی شرع رای ترا پیشکار کرد
در ماه روزه گر شب قدرست مختفی
وانرا قدر خلاصه لیل و نهار کرد
اینک بنقد خود شب قدری ز مسندت
دست قضا بروز سپید آشکار کرد
در حضرتت چو کرد نثار زر و گهر
هر کس که او نگاه درین کارو بار کرد
جز جان خشک و شعر ترش دسترس نبود
این بنده نیز خشک و تر خود نثار کرد
صدرا! چو روزگار ز جمیع عبید تست
در حضرتت توان گله از روزگار کرد
از من مدار مرهم الطاف خود دریغ
کز حد برون زمانه مرا دلفگار کرد
مپسند کش بعهد تو بر من ظفر بود
گردون که قصد نکبت من اندر بار کرد
دندان نائبات برو کند می شود
هر کو بدامن کرمت اعتصار کرد
چون بنده در جوار تو آمد برو فلک
گر جور کرد، دان که خلل در جوار کرد
درد سر دعات نیارم که خود سپهر
امالهای تو همه بهتر ز پار کرد
شمارهٔ ۴۸ - وقال ایضاً یمدح الملک المعظّم مظفّرالدّین محمّد بن المبارز صاحب ایک: بحکمتی که خدای جهان مقدّرکردشمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه: فراق روی تو ما را بروی آن آورد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد
آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد
هوش مصنوعی: هر جایی که مردم چشمم را بر آن قرار دادند، با آرزو از دیدن تو، تبدیل به باغ لاله شد.
از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد
هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد
هوش مصنوعی: هر صبح که قافلهٔ شب بار خود را برمیدارد، اشکهای من به جان و ناتوانیام نمایشگر قدرت و زیبایی هستند.
چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو
زودم بدست اشک سزا درکنار کرد
هوش مصنوعی: چشمانم وقتی تو را در دوری دیدند، زود شروع به گریستن کردند و اشکهایم را به نشانه غم و اندوه کنار گذاشتند.
احوال من که بود چو قدّ تو مستقیم
هجر آمد و چو زلف تواش تار و مار کرد
هوش مصنوعی: وضعیت من زمانی که تو به طور مستقیم و با زیبایی خود در کنار من بودی، چگونه بود؟ حالا با دوری تو، هجرانی غمانگیز آمده و مانند گیسوان تو، ساز و کار قلبم را به هم ریخته است.
دلرا چو زلفت آرزو ار چه دراز بود
بر کم ز هیچ چون دهنت اختصار کرد
هوش مصنوعی: دل به زلف تو بسیار آرزو دارد، هرچند که این آرزوها بیپایان است، اما وقتی که لبانت سکوت کنند، آرزوهایم هم کم میشود.
بر کف بود نگار و نیایی تو خود بکف
پس خیره نام تو نتوانم نگار کرد
هوش مصنوعی: نگار در دستان من است و تو خود نیز باید در دستانت باشی، بنابراین نمیتوانم نام تو را به زیبایی توصیف کنم.
با قامت تو دست ز سر و سهی بشست
زان ابر آب در کف دست چنار کرد
هوش مصنوعی: با زیبایی و قامت تو، دست از سرم برداشتم و آن ابر لطیف آبی که در دست چنار بود، را شستشو دادم.
شاخ از شکوفه دست بدندان همی برد
زانها که حسن روی تو با نو بهار کرد
هوش مصنوعی: درختان با شکوفههای خود، به طرز زیبایی به یاد تو دست در دندان میبرند، زیرا زیبایی چهرهات به یاد بهار نوین است.
در سر کشید چادر صبح آفتاب از آنک
در چشم اخترش رخ تو شرمسار کرد
هوش مصنوعی: صبح وقتی آفتاب طلوع کرد، نور آن به قدری زیبا و درخشان بود که ستارهها به خاطر زیبایی تو شرمنده شدند و به نظر میرسید چادر صبح را بر سر کشیدهاند.
سرو سهی بجای گیا سر بر آورد
بر هر زمین که سایه قدّت گذار کرد
هوش مصنوعی: درخت سرو بلندی سر خود را بر افراشته و بر روی هر زمینی که برمیخیزد، سایهای از قدرتش را میاندازد.
گرچه دهان تنگ تو چون صفر هیچ نیست
باری شمار حسن ترا صد هزار کرد
هوش مصنوعی: هرچند که دهانت به اندازه صفر کوچک و بیمحتواست، اما به هر حال زیبایی تو را به اندازهای زیاد میشمارند که به صد هزار میرسد.
آرامش و قرار همه خلق در شبست
در زلف تیرۀ تو دلم زان قرار کرد
هوش مصنوعی: آرامش و آسایش همه مردم در تاریکی شب نهفته است و دل من نیز به خاطر زلف سیاه تو به این آرامش دست یافته است.
چندین چرا نشانی بر چهره زلف را؟
شب را بر آفتاب که هرگز سوار کرد؟
هوش مصنوعی: چرا چندین علامت بر چهره تار مو وجود دارد؟ شب چگونه میتواند بر آفتاب سوار شود؟
آری بر افتاب شب امروز دست یافت
کو از سواد مسند خواجه شعار کرد
هوش مصنوعی: بله، امشب آفتاب را در تاریکی شب دید که از جایگاه بلند خود به دیگران پیام داد.
دریای مکر مت عضدالدّین حسن که چرخ
دایم بگرد نقطۀ امرش مدار کرد
هوش مصنوعی: دریای فریب و نیرنگ، تحت فرمان و ارادهی عضدالدین حسن است و مانند دایرهای که همیشه به دور نقطهای میچرخد، زندگی و حوادث به دور ارادهاش میچرخد.
چشم ستاره در هوس گرد موکبش
آنک سپید گشت ز بس کانتظار کرد
هوش مصنوعی: چشم ستاره به خاطر آرزوی دیدن سر و شکل او به سفیدی درآمد و روشن شد، زیرا مدت زیادی منتظر مانده بود.
تا گشت جادویی ز سر کلک او پدید
ای بس که چشم ماه رخانرا خمار کرد
هوش مصنوعی: چشمان زیبای او به قدری جذاب و سحرآمیز است که بر همه تاثیر میگذارد و دلها را مسحور میکند.
از تیغ تیز دولت او آب و سبزه ساخت
وز برگ بید هیبت او ذوالفار کرد
هوش مصنوعی: دولت و قدرت او به حدی قوی و تأثیرگذار است که با آن توانسته است زندگی و سرسبزی ایجاد کند، و از زیبایی و ظرافت او به گونهای تمجید شده که یادآور شمشیر معروفی شده است.
در پیش خامل دو زبانش بگوش جود
اومید خلق چشم توقّع چهار کرد
هوش مصنوعی: در حضور خدمتگزار، زبان او بلند است و به هر دو گوش جودش میرسد. مردم با امید به او چشم دوختهاند و انتظار دارند که در انتظارند.
از طعنه ها زبان سنان کند میشود
چون شرح می دهیم که کلکت چه کار کرد
هوش مصنوعی: زبانش به شدت گزنده میشود و مانند سنان به دیگران طعنه میزند، وقتی که ما درباره اقداماتی که تو انجام دادی، صحبت میکنیم.
ای سروری که طبع تو مانند خطّ خویش
کار جهانیان بقلم چون نگار کرد
هوش مصنوعی: ای سروری که استعداد و ذوق تو چون خط خوشی است، کارهای جهانیان را به زیبایی و هنرمندی به تصویر کشیدهای.
رخساره پر ز گوهر اشکست تیغ را
بس کز نهیب عدل تو پهلو نزار کرد
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو مانند گوهری درخشان است و اشکهایت مانند تیغ بر دل دشمنان میزند، زیرا به باعث قدرت و برابری تو، آنها شکستخورده و آسیبپذیر شدهاند.
بختی ّکه که سر سوی هامون همی کشید
فرمان تو بینی او در مهار کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیری که به سمت هامون میرود، در واقع تحت کنترل توست و تو حاکم بر آن هستی.
روید بجای نرگس از او چشم حورعین
از هر زمین که سمّ سمندت غبار کرد
هوش مصنوعی: به جای نرگس، چشمی زیبا و دلربا در سرزمینی که اثر پای اسبان تو را به جا گذاشته است، به وجود خواهد آمد.
آنرا که روزگار نه در طاعت تو یافت
چون کرم پیله جامه بتن بر حصار کرد
هوش مصنوعی: آن کسی که روزگار او را در خدمت تو نتوانست یافت، به مانند کرمی که پیلهای از تار بر دور خود میبندد، به دور خودش حفاظی ایجاد کرد.
می کرد زر دورویی در عهد عدل تو
او را ترازو از پی آن سنگسار کرد
هوش مصنوعی: در زمان حکومت تو که عدل و انصاف برقرار بود، شخصی که به دورویی و نفاق اقدام میکرد، به خاطر اعمالش به جزای سختی دچار شد و نتیجه کارش سنگسار شد.
دیدست آنکه بر خط تو سر همی نهند
در سر خرد نشیمن از آن اختیار کرد
هوش مصنوعی: کسی که میبیند که بر روی چهرهات تکیه میکنند، میفهمد که تصمیم گرفتهای از عقل و اندیشه خود دور شویدی.
زر خاک ریز دایست که مهرش عزیز کرد
بازش سخای دست تو چون خاک خوار کرد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در آغاز همه چیز به شکل خاک و بیارزش به نظر میرسد، اما با محبت و نیکی، ارزش آن افزایش مییابد. زمانی که تو با دست سخاوتمندت آن را دستیاری میکنی، در واقع او را از حالت ذلت و بیارزشی به عزت و ارزش میرسانی.
جز در ثنای ابر نکوشید آنکه او
حود ترا ز قطرۀ باران شمار کرد
هوش مصنوعی: جز در ستایش ابر، زحمتی نکشید کسی که تو را به اندازه یک قطره باران ارزشمند شمرد.
بخشی تو نیز قطره باران چو ابر لیک
زان بس که بحر نیز برو دستکار کرد
هوش مصنوعی: تو نیز مانند قطره باران هستی که از ابر میریزد، اما فراموش نکن که دریا هم به خاطر تو دست به کار شده و شکل گرفته است.
ای بس که شور و تلخ چشیدست کام بحر
تا چند قطره را گهر شاهوار کرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دریای بزرگ و عمیق، بارها طعم تلخ و سختی را تجربه کرده است؛ حالا چه نیازی به این دارد که تنها چند قطره از آن را به مانند مروارید ارزشمند درآورد؟ این تصویر به ما یادآوری میکند که تجارب و چالشها ممکن است به نتایج بزرگ و ارزشمندی منجر شوند، اما در نهایت ارزش واقعی در عمق و وسعت تجربیات نهفته است.
جود گزاف کار تو ناگه چو خاک راه
آنرا نثار دامن هر خاکسار کرد
هوش مصنوعی: نهال بخشش تو چون باران ناگهانی، دامن هر خاکساری را پر از نعمت کرد.
شد پای بند خاطر من مدح دست تو
زیرا که مشکلست گذر بر بحار کرد
هوش مصنوعی: دست تو باعث شده که من به یاد تو وابسته شوم، زیرا عبور از دریاها همیشه دشوار است.
با تو فلک دماغ ترفّع چو در گرفت
منّت خدایرا که ترا برد بار کرد
هوش مصنوعی: به خاطر تو، آسمان به بلندی و عظمت خود افتخار میکند؛ زیرا خدا را شکر که تو را بهعنوان هدیهای بزرگ پذیرفته است.
آری فلک بپایه بلندست شک مکن
لیکن که دید کو کرمی خواجه وار کرد
هوش مصنوعی: بله، آسمان به ارتفاع زیادی دسترسی دارد، اما تردیدی نیست که باید دید آیا او که مانند یک شخص بزرگ و محترم عمل کرده، به حقیقت امر پی برده است یا نه.
با صد هزار خنجر چون آب آخته
در شمر خویش بید کجا کار زار کرد
هوش مصنوعی: با صد هزار خنجر مانند آب جوش در دل شمر، آیا بید چطور در نبرد قرار گرفت؟
گلزار معنی از سر کلکت شکفته شد
آری مناسب است گل از نوک خار کرد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خلاقیت در طبیعت اشاره دارد. اشاره به این دارد که زیبایی و شکوفایی از دل مشکلات و سختیها به وجود میآید. گلی که از نوک خاری میروید نماد امید و زندگی است که میتواند در شرایط دشوار نیز ظهور کند.
بر خطّه یی که هیبت تو سایه افکند
خورشید رخ نیارد در آن دیار کرد
هوش مصنوعی: در منطقهای که سایه تو بر آن افتاده، حتی خورشید هم نمیتواند در آنجا تابش کند.
کوه درشت طبع که در پیش کاروان
آهخت تیغ و بند کمر استوار کرد
هوش مصنوعی: کوهی با جثه بزرگ که در برابر کاروان، شمشیر را کشید و کمربندش را محکم کرد.
چون سنگ هیبت تو بدندان در آمدش
بنهاد تندی از سرو رای وقار کرد
هوش مصنوعی: وقتی که هیبت و زیبایی تو به دندانش رسید، آن را با لطافت و وقار مانند سرو درگیر کرد.
در موج خیز طبع تو اندیشه غوطه خورد
پس شعرم از ترشّح آن آبدار کرد
هوش مصنوعی: در خروش و جنبش خلاقیت تو، افکارم سرگردان و غوطهور شدند و به همین خاطر شعرم از چشمهساری که از آن میجوشد، سرشار و تازه شکل گرفت.
صدرا فرود پایۀ قدر رفیع تست
هر منصبی که خلق بدو اعتبار کرد
هوش مصنوعی: عزت و مقام تو همیشه بالاتر از دیگران است و هر مقام و منصبی که برای تو در نظر گرفته شده، به خاطر شخصیت و اعتبار توست.
چو گشت معتضد بمکان تو دست شرع
بر شهپر ملک ز شرف افتخار کرد
هوش مصنوعی: زمانی که معتضد به جایگاه تو رسید، دست قوانین الهی بر بال پرواز ملک به خاطر مقام و عزت تو افتخار کرد.
حکم قدر بگاه قضا زیر دست تست
زین روی شرع رای ترا پیشکار کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر در دست توست، از این رو، قوانین شرع و عقل به خدمت تو درآمدهاند.
در ماه روزه گر شب قدرست مختفی
وانرا قدر خلاصه لیل و نهار کرد
هوش مصنوعی: در ماه رمضان، اگر شب قدر پنهان است، آن را به گونهای درک کن که ارزشش از روز و شب دیگر بیشتر است.
اینک بنقد خود شب قدری ز مسندت
دست قضا بروز سپید آشکار کرد
هوش مصنوعی: اکنون شب قدر با ارزش خود را نشان داد و از مقام و جایگاه تو، تقدیر و سرنوشت، روز روشن و واضح را آشکار کرد.
در حضرتت چو کرد نثار زر و گهر
هر کس که او نگاه درین کارو بار کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در محضر تو با طلا و جواهرات ایثار کند، به حقیقت نشان میدهد که در این امور و کارها چه نیکو نگاهی دارد.
جز جان خشک و شعر ترش دسترس نبود
این بنده نیز خشک و تر خود نثار کرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز جز جان خسته و شعر تلخ در دسترس نیست. این بنده نیز احساساتش را، چه خوشایند و چه ناخوشایند، به دیگران هدیه کرده است.
صدرا! چو روزگار ز جمیع عبید تست
در حضرتت توان گله از روزگار کرد
هوش مصنوعی: ای صدرا! وقتی که روزگار همهٔ بندگان در دست توست، میتوان از آنچه در روزگار میگذرد شکایت کرد.
از من مدار مرهم الطاف خود دریغ
کز حد برون زمانه مرا دلفگار کرد
هوش مصنوعی: از من نعمتهای خود را دریغ نکن، زیرا این دنیا بیش از حد مرا آزرده خاطر کرده است.
مپسند کش بعهد تو بر من ظفر بود
گردون که قصد نکبت من اندر بار کرد
هوش مصنوعی: نپسند که بختت بر من پیروز شود، زیرا که دنیا قصد بدبختی من را دارد.
دندان نائبات برو کند می شود
هر کو بدامن کرمت اعتصار کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دامان کرمت چنگ بزند و به تو پناه ببرد، دندان ناپاکیها و مشکلاتش با تو برطرف خواهد شد و از بین میرود.
چون بنده در جوار تو آمد برو فلک
گر جور کرد، دان که خلل در جوار کرد
هوش مصنوعی: وقتی بنده در کنار تو قرار گرفت، اگر آسمان نیز به او جفا کند، بدان که خود آن بنده در این نزدیکی دچار نقص و کمبود شده است.
درد سر دعات نیارم که خود سپهر
امالهای تو همه بهتر ز پار کرد
هوش مصنوعی: من نخواهم که دردسر شما را به دوش بگذارم، زیرا خود سرنوشت آرزوهایت بهتر از گذشته به سامان خواهد رسید.