شمارهٔ ۴۸ - وقال ایضاً یمدح الملک المعظّم مظفّرالدّین محمّد بن المبارز صاحب ایک
بحکمتی که خدای جهان مقدّرکرد
ملک مظفّردین رابحق مظفّرکرد
زتاب خاطراعلی چراغ فضل افروخت
زنور دانش اوچشم جان منوّرکرد
زخامۀ توکلیددرمعانی ساخت
زگرد موکب تو توتیای اغبرکرد
چو داد رایت احسان بدست همّت تو
همه ممالک دلها ترا مسخّرکرد
محمدّبن مبارز،کریم دربا دل
که کان زدست سخای توخاک برسرکرد
روایح نفس خلق روح پرور شاه
محیط گوی فلک را چوگوی مجمرکرد
چه کیمیاست سخایت که هرکه نامش برد
زبان اورا چون تیغ دردهان زرکرد؟
نپرورید نظیر تو زیر دامن خویش
سپهر،تاکه ز جیب وجود سربر کرد
رموز غیب نمای ترا بوقت بیان
عطارد ازپی تشحیذخاطرازبرکرد
سریرملکت دارا مقام آن زیبد
که تاجداری بادانش سکندر کرد
چنانکه جان خضر را بچشمۀ حیوان
قضاترابمعانیّ خوب رهبر کرد
به علم وفضل کسی کو برابری توجست
چنان بودکه کسی سنک و زر برابرکرد
ریاضتی که ملک درطریق فضل کشید
چوآفتابش مشهورهفت کشورکرد
ببین که گشت مشار الیه بالاصبع
قلم چودرطلب علم،جسم لاغرکرد
حرام خواره وغمّاز را نداری دوست
مکارم توازآن ترک جام وساغرکرد
زبخشش توفروماند بحر با لب خشک
چودرمقام سخاکلک توزبان ترکرد
بخواب دیدشبی دست شاه رانرگس
ز بامداد که برخاست سیم و زر سرکرد
نسیم خلق ترا خواستم که وصف کنم
چوغنچه دردلم اندیشه را معطّرکرد
به وصف تیغ توچون برگماشتم فکرت
کمال حدّت او فکرتم مبتّرکرد
بروزآنکه زپرخاش جنگ ونالۀ کوس
بلا و فتنۀ خفته زخواب سر برکرد
سپهرکحّال ازنوک رمح خون آلود
برای چشم کواکب شیاف احمرکرد
زدستیاری پرّعقاب درپرواز
خدنگ مرغ دل آهنگ هردلاورکرد
اگرچه مادرتیغست کوه،تیغ یلان
بگاه زخم زتیری عقوق مادرکرد
زبان طعن بجوشن دراز کرد سنان
لب حسام تبسم زشکل مغفرکرد
زکشتگان،رخ هامون همه محدّب شد
چوکوه راسرگرز گران مقعّرکرد
شعاع برق اجل کورکرد چشم حذر
نوای کوس فزع گوش هوش را کرکرد
بپای خویش بقاازدرفنادررفت
بدست خویش روان روی سوی محشرکرد
بزخم تیغ امیدازبقاطمع ببرید
زبیم تیر تبرّا عرض ز جوهرکرد
بهرکجا که زشمشیر رخنه یی افتاد
اجل زروزن آن رخنه ها سراندرکرد
نکرد رستم دستان به تیغ،صدیک آن
که زور بازوی خسرو بزخم خنجرکرد
بجزتوکیست زشاهان بروزعرض هنر
که کلک فتوی باتیغ ملک یاورکرد؟
هنرنوازا ! شاها ! عنایت ازلی
نه ازگزاف تراپادشاه و داورکرد
ایادی تو ز انعامهای گوناگون
مراداهل معانی همه میّسرکرد
یکی زجملۀ ایشان منم که حال مرا
ازآنچه بودتمنّای من نکوترکرد
بهرکجا که حکایت کنم که جود ملک
چه مایه درحق من لطفهای بی مرکرد
کسم نداردباور،چراکه آنکه بدید
بچشم خود نه همانا که نیز باورکرد
زبحرهمّت تواغتراف می کردم
بسان ابرکنارم ملاء گوهرکرد
چو بحرهرچه بداد ازدل فراخم داد
نه همچوکان مدنّق عطا محقّرکرد
زبندگان وغلامان درسرای مرا
چودرگه ملکان مستقرّلشکرکرد
برای مطبخم ازعود خام هیزم داد
سوادن قش دواتم زمشک وعنبرکرد
سپهرنیلی شرمنده گشت ورنگ آورد
چو آستان سرای مرا مصوّرکرد
بچشم همّت من بحرنیل گشت سراب
که شاه قدرمرارشک بحراخضرکرد
نه خاص بامن تنهاست این شگرفیها
که این چنین وازین به هزاردیگرکرد
بساکه خلق بخواهندگفت درعالم
ازین که درحق من شاه بنده پرورکرد
که مادحی راخسروندیده شکل ازدور
بیک قصیده زانعام خودتوانگرکرد
خدایگانا ! معذور دار داعی را
بحق گزاری نعمت تقاعدی گرکرد
که بنده ازهمه اسباب اعتمادتمام
برآن مکارم اخلاق لطف گسترکرد
همین شرف زجهان بس بود دعاگورا
که مدح شاه جهان نقش روی دفترکرد
برای عدّت اخلاف ومفخر اسلاف
خلوص خویش درین بارگه مقرّرکرد
شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا یمدحه: ای خسروی که آتش تیغ تو روز کنشمارهٔ ۴۹ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی: بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بحکمتی که خدای جهان مقدّرکرد
ملک مظفّردین رابحق مظفّرکرد
هوش مصنوعی: به دستور و حکمت خداوند، سلطنت مظفّرالدین به حق و شایستگی او محول شد.
زتاب خاطراعلی چراغ فضل افروخت
زنور دانش اوچشم جان منوّرکرد
هوش مصنوعی: از شدت یاد و خاطره علی، چراغ دانش روشن شده و نور آگاهی او چشم دل من را روشن کرده است.
زخامۀ توکلیددرمعانی ساخت
زگرد موکب تو توتیای اغبرکرد
هوش مصنوعی: از رشته توکل، معانی زیبا و عمیق شکل گرفته است و از گرد و غبار موکب تو، دانههای کوچک و روشن مانند تودهای از مروارید پدید آمده است.
چو داد رایت احسان بدست همّت تو
همه ممالک دلها ترا مسخّرکرد
هوش مصنوعی: وقتی که به لطف و نیکی تو، ارادهات را به کار میگیری، تمام سرزمینهای دلها در اختیار تو قرار میگیرد.
محمدّبن مبارز،کریم دربا دل
که کان زدست سخای توخاک برسرکرد
هوش مصنوعی: محمد بن مبارز، مرد نیکوکار و مهربان، به خاطر سخاوت و generosity تو، خود را در خاک و گِل میبیند.
روایح نفس خلق روح پرور شاه
محیط گوی فلک را چوگوی مجمرکرد
هوش مصنوعی: عطر نفس و روح آدمیان به قدری غنی و پرورشدهنده است که مانند گویهای آتشینی در دل آسمان میدرخشند.
چه کیمیاست سخایت که هرکه نامش برد
زبان اورا چون تیغ دردهان زرکرد؟
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو همچون گنجی ارزشمند است که هر کسی نام تو را بر زبان میآورد، زبانش همچون شمشیری زرین بینظیر میشود.
نپرورید نظیر تو زیر دامن خویش
سپهر،تاکه ز جیب وجود سربر کرد
هوش مصنوعی: در زیر آسمان، نظیری همچون تو را پرورش ندادهاند، چرا که وجودت از چنان ارزش و شگفتی برخوردار است که میتواند به راحتی از دل خود نمایان شود.
رموز غیب نمای ترا بوقت بیان
عطارد ازپی تشحیذخاطرازبرکرد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر درباره توانایی و استعداد فردی صحبت میکند که در زمان مناسب، تواناییهای خود را برای بیان امور پنهان و رازها به کار میگیرد. او به نوعی بر توضیح و روشنسازی این رموز تأکید میکند و به یک نوع هوش و ذکاوت اشاره دارد که در شرایط خاص خود را نشان میدهد.
سریرملکت دارا مقام آن زیبد
که تاجداری بادانش سکندر کرد
هوش مصنوعی: حکومت و سلطنتی شایسته است که در آن دانایی و آگاهی وجود داشته باشد، مانند دانش سکندر که بر تاجداریاش افزوده است.
چنانکه جان خضر را بچشمۀ حیوان
قضاترابمعانیّ خوب رهبر کرد
هوش مصنوعی: چنان که جان خضر، با چشمهای حیاتبخش به معانی خوب و درست هدایت شد.
به علم وفضل کسی کو برابری توجست
چنان بودکه کسی سنک و زر برابرکرد
هوش مصنوعی: هر کسی که علم و فضیلتش را با تو برابر دانست، همانند کسی است که بخواهد سنگ و زر را معادل هم قرار دهد.
ریاضتی که ملک درطریق فضل کشید
چوآفتابش مشهورهفت کشورکرد
هوش مصنوعی: شخصی که در راه علم و فضیلت تلاش و کوشش زیادی کرده است، به مانند آفتابی درخشان است که نام و شهرتش در هفت کشور پخش شده و همه جا شناخته شده است.
ببین که گشت مشار الیه بالاصبع
قلم چودرطلب علم،جسم لاغرکرد
هوش مصنوعی: ببین که وقتی میخواهی علم بیابی، انگشت اشارهات به کجا میرود و چطور ذهن و بدن تو دگرگون میشود. این موضوع نشاندهنده تأثیر علم بر وجود انسان است.
حرام خواره وغمّاز را نداری دوست
مکارم توازآن ترک جام وساغرکرد
هوش مصنوعی: دوستی که گرفتار عیبجویی و خوردن حرام است، لیاقت همراهی و دوستی تو را ندارد؛ بنابراین بهتر است از نوشیدن مشروبات و宴سازها فاصله بگیری.
زبخشش توفروماند بحر با لب خشک
چودرمقام سخاکلک توزبان ترکرد
هوش مصنوعی: دوست من، وقتی که دریا باران نباشد و سرشکسته بماند، سخن گفتن تو که نازکدلی و لطافت کلام داری، میتواند آن را زنده کند.
بخواب دیدشبی دست شاه رانرگس
ز بامداد که برخاست سیم و زر سرکرد
هوش مصنوعی: شبی خواب دید که دست شاه مانند گل نرگس از صبح بیداری سر بر آورد و درخشش نقره و طلا را نمایش داد.
نسیم خلق ترا خواستم که وصف کنم
چوغنچه دردلم اندیشه را معطّرکرد
هوش مصنوعی: هوا را خواستم که تو را توصیف کنم، چون گلی در دل، افکارم را خوشبو کرده است.
به وصف تیغ توچون برگماشتم فکرت
کمال حدّت او فکرتم مبتّرکرد
هوش مصنوعی: من در توصیف شمشیر تو به قدری غرق شدم که فکر کردم شدت و تیزی آن باعث شد تا اندیشهام از بین برود.
بروزآنکه زپرخاش جنگ ونالۀ کوس
بلا و فتنۀ خفته زخواب سر برکرد
هوش مصنوعی: زمانی که غوغا و جنگ و صدای خطر به گوش میرسد و فتنهای که آرام است از خواب بیدار میشود.
سپهرکحّال ازنوک رمح خون آلود
برای چشم کواکب شیاف احمرکرد
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ سرخی در آمده است که انگار از نوک نیزههای خونین به دست آمده، و این رنگ به عنوان دارویی برای چشم ستارهها به کار رفته است.
زدستیاری پرّعقاب درپرواز
خدنگ مرغ دل آهنگ هردلاورکرد
هوش مصنوعی: از کمک پرندهای مانند عقاب در پرواز، تیرکی به سوی دل که همواره در آرزوی هر دلاوری است، پرتاب شد.
اگرچه مادرتیغست کوه،تیغ یلان
بگاه زخم زتیری عقوق مادرکرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو مانند کوه استوار و قوی هستی، اما به خاطر زخمهایی که از نافرمانی و ظلم به مادر وارد کردهای، همچنان آسیبپذیری.
زبان طعن بجوشن دراز کرد سنان
لب حسام تبسم زشکل مغفرکرد
هوش مصنوعی: زبان طعنه و کنایه به شدت دراز شد و مانند تیغه شمشیر لبخند از چهرهای که مانند کاسهی سر است، نمایان شد.
زکشتگان،رخ هامون همه محدّب شد
چوکوه راسرگرز گران مقعّرکرد
هوش مصنوعی: چهره های زیبای هامون همچون آینه هایی در هم فرو رفته شدند، زیرا کوه در حفره های عمیق و سنگین خود را نمایان کرد.
شعاع برق اجل کورکرد چشم حذر
نوای کوس فزع گوش هوش را کرکرد
هوش مصنوعی: برق ناگهانی مرگ همهچیز را روشن میکند و هشدارها را نادیده میگیرد، به طوری که انسانها به هیچ چیزی گوش نمیدهند و متوجه خطر نمیشوند.
بپای خویش بقاازدرفنادررفت
بدست خویش روان روی سوی محشرکرد
هوش مصنوعی: به پای خودت بایست و به درون خودت نگاهی بینداز، که سرنوشتی که به دست خودت ساختهای، تو را به سوی روز قیامت میبرد.
بزخم تیغ امیدازبقاطمع ببرید
زبیم تیر تبرّا عرض ز جوهرکرد
هوش مصنوعی: با چارهجویی به جراحت امید پرداخت و از ترس تیر تبرأ کرد و خود را از جوهر وضعیت نجات داد.
بهرکجا که زشمشیر رخنه یی افتاد
اجل زروزن آن رخنه ها سراندرکرد
هوش مصنوعی: هر کجا که شمشیر به جسم کسی آسیب زد، سرنوشت از آن نقطه به او نزدیک میشود.
نکرد رستم دستان به تیغ،صدیک آن
که زور بازوی خسرو بزخم خنجرکرد
هوش مصنوعی: رستم دستان با شمشیر چیزی نکند، بلکه آن صدایی که قدرت زور بازوی خسرو را با خنجر زخم کرده است، بیانگر داستانی است.
بجزتوکیست زشاهان بروزعرض هنر
که کلک فتوی باتیغ ملک یاورکرد؟
هوش مصنوعی: جز تو، کسی نیست که در روز نمایش هنر، کلک فتوای خود را با تیغ ملک یاری کند.
هنرنوازا ! شاها ! عنایت ازلی
نه ازگزاف تراپادشاه و داورکرد
هوش مصنوعی: ای هنرمند! ای پادشاه! لطف و رحمت ازلی تو نباید به سادگی و بیدلیل به تو داده شده باشد، تو حقاً پادشاه و داور هستی.
ایادی تو ز انعامهای گوناگون
مراداهل معانی همه میّسرکرد
هوش مصنوعی: دستهای تو از برکات و نعمتهای مختلف پر است و همه چیز را برای کسانی که به معانی و مفاهیم عمیق دسترسی دارند، فراهم کردهای.
یکی زجملۀ ایشان منم که حال مرا
ازآنچه بودتمنّای من نکوترکرد
هوش مصنوعی: من یکی از آنها هستم که حال من از آنچه که آرزویش را داشتم، بهتر شده است.
بهرکجا که حکایت کنم که جود ملک
چه مایه درحق من لطفهای بی مرکرد
هوش مصنوعی: هر کجا که داستان سخاوت و بزرگواری پادشاه را نقل کنم، میبینم که او چه لطفها و محبتهای بیپایانی نسبت به من داشته است.
کسم نداردباور،چراکه آنکه بدید
بچشم خود نه همانا که نیز باورکرد
هوش مصنوعی: هیچ کسی به من ایمان ندارد، زیرا کسی که چیزی را با چشمان خود میبیند، بهراستی نمیتواند آن را باور کند.
زبحرهمّت تواغتراف می کردم
بسان ابرکنارم ملاء گوهرکرد
هوش مصنوعی: از تلاش و اراده تو بهرهبرداری میکردم، مانند ابری که به کنار دریا میآید و مرواریدها را جمع میکند.
چو بحرهرچه بداد ازدل فراخم داد
نه همچوکان مدنّق عطا محقّرکرد
هوش مصنوعی: هر چه در دل خویش بوده را مانند دریا به دیگران تقدیم میکند، اما این بخشش شبیه آن کسی نیست که با ناز و چهرهاش، بخششهایش را کوچک و ناچیز جلوه میدهد.
زبندگان وغلامان درسرای مرا
چودرگه ملکان مستقرّلشکرکرد
هوش مصنوعی: در خانه من تجمعی از درباریان و نوکران وجود دارد که مانند اردوگاهی برای پادشاهان در نظر گرفته شده است.
برای مطبخم ازعود خام هیزم داد
سوادن قش دواتم زمشک وعنبرکرد
هوش مصنوعی: برای آشپزخانهام، با چوبهای خوشبو و تازه، سوپ خوشمزهای درست کردم که بوی آن با عطر مشک و عنبر ترکیب شده است.
سپهرنیلی شرمنده گشت ورنگ آورد
چو آستان سرای مرا مصوّرکرد
هوش مصنوعی: آسمان آبی از روی خجالت رنگ باخت و به شکل درگاه خانهام درآمد.
بچشم همّت من بحرنیل گشت سراب
که شاه قدرمرارشک بحراخضرکرد
هوش مصنوعی: چشم همت من، مانند دریای نیل، سراب گشت. چرا که شاه بزرگی، آن را به دریای سبز تبدیل کرد.
نه خاص بامن تنهاست این شگرفیها
که این چنین وازین به هزاردیگرکرد
هوش مصنوعی: این شگفتیها تنها ویژه من نیستند، بلکه به صورت گستردهتری در دیگران نیز وجود دارند.
بساکه خلق بخواهندگفت درعالم
ازین که درحق من شاه بنده پرورکرد
هوش مصنوعی: بسیارند افرادی که در دنیا دربارهام میگویند و در حق من، این پادشاه مرا پرورش داده است.
که مادحی راخسروندیده شکل ازدور
بیک قصیده زانعام خودتوانگرکرد
هوش مصنوعی: شخصی که به ستایش دیگران میپردازد، از دور به نظرش میرسد که با گفتههایش میتواند بر نیازمندیهای خود غلبه کند و از نعمتهایش بهرهمند شود.
خدایگانا ! معذور دار داعی را
بحق گزاری نعمت تقاعدی گرکرد
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ! خواهش میکنم دعا کننده را ببخش، چرا که او به درستی از نعمت بازنشستگی یاد کرده است.
که بنده ازهمه اسباب اعتمادتمام
برآن مکارم اخلاق لطف گسترکرد
هوش مصنوعی: من به همه چیزهایی که برای اعتماد لازم است، از مکارم اخلاق و لطف بیپایانی که گسترش میدهی، تکیه میکنم.
همین شرف زجهان بس بود دعاگورا
که مدح شاه جهان نقش روی دفترکرد
هوش مصنوعی: شرافت و بزرگی این است که دعاگو و ستایشگر شاه جهانی را قدردانی کنیم، چرا که او با ستایش خود، نام و یاد شاه را در صفحات تاریخ ثبت کرده است.
برای عدّت اخلاف ومفخر اسلاف
خلوص خویش درین بارگه مقرّرکرد
هوش مصنوعی: برای نشان دادن زندگی پاک ancestors و افتخار آفرین فرزندان، او تصمیم گرفته است که در این مکان به خلوص خود پایبند باشد.