گنجور

شمارهٔ ۴۷ - و له ایضا یمدحه

ای خسروی که آتش تیغ تو روز کن
در قلب چرخ زهرۀ مرّیخ آب کرد
دارای ملک، شاه مظّفر پناه دین
کت چرخ نام خسرو مالک رقاب کرد
طبعت بر شحه یی سر خورشید غوطه داد
تیغت به لمعه یی دل آتش کباب کرد
در مغز تیغ تو گهر ازبیم جود تو
رخسار خود بخون حسودت خضاب کرد
جود تراکه هست حسابش برون ز عقل
نتوان بعقد از سردستش حساب کرد
بهر ثبات خیمۀ ملک ترا فلک
از نیزه و کمند تو میخ و طناب کرد
خورشید زخم تیغ ترا دید در مصاف
حالی ز گرد خیل تو بر رخ نقاب کرد
گردون برسم خویش غرورش همی دهد
گریک دو روز خصم ترا کامیاب کرد
کی جای اعتماد بود خاصه روز باد
آن گنبدی که بر سر آبش حباب کرد؟
وز جرعه های ساغر لطف تو در چمن
دست بهار نصفی گل پر شراب کرد
لطف نسیم طبع تو از سنگ لاله ساخت
تفّ سموم قهر تو در یا سراب کرد
چون زلف دلربایان خطّ مسلست
در پای عقل سلسله مشک ناب کرد
اندیشه ی ثنای گلستان خلق تو
اندر مسام طبع، عرق را گلاب کرد
بنشینید بوی خلق تو مشک خطا، ز شرم
برباد داد بوی خود، الحق صواب کرد
الطاف ایزدیست معانیّ ذات تو
آنرا بسعی خود نتوان اکتساب کرد
تا صبح رستخیز بماند در آن جهان
هر مغز را که شربت کینت خراب کرد
دایم برد ز چشمۀ خورشید آب روی
هر کو بخاک در گه تو انتساب کرد
با این سکون امن که در عهد عدل تست
زلف بتان عجب که ز باد اضطراب کرد
ای آفتاب سایه شهی کز برای تو
چرخ سبک عنان زمه نو رکاب کرد
از شوق خدمت تو ضمیرم شب دراز
صدگونه عشقبازی با آن جناب کرد
بهر نثار خیل خیال تو دست شوق
چشم مرا خزینۀ در خوشاب کرد
گردون مرا خطاب خداوند می کند
زانگه که شاه بنده ی خویشم خطاب کرد
این تربیت که کرد مرا لطف شهریار
باهیچ ذرّه حقّا گر آفتاب کرد
مداحی ترا بدعا خواستم همی
آخر خدای دعوت من مستجاب کرد
همتای تو خیال بخوابم همی نمود
چشم رهی ز غیرت آن ترک خواب کرد
جودت زما سؤال تقاضا همی کند
آسان بود همی سؤال چنین را جواب کرد
تشریف شه نه پایه ی امثال ماست لیک
لطف تو هرچه کرد ز بهر ثواب کرد
درج ضمیر بنده ی پر از درّ مدح تست
این چند دانه حالی از آن انتخاب کرد
کلک مرا از عجز سخن در زبان نماند
زیرا که مسرع تو فراوان شتاب کرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خسروی که آتش تیغ تو روز کن
در قلب چرخ زهرۀ مرّیخ آب کرد
هوش مصنوعی: ای شاهی که تیغ تو مانند آتش می‌درخشد و قلب آسمان را می‌سوزاند، زهره و مریخ را نیز تحت تأثیر خود قرار داده‌ای.
دارای ملک، شاه مظّفر پناه دین
کت چرخ نام خسرو مالک رقاب کرد
هوش مصنوعی: شاه مظفری که صاحب سرزمین و پناه‌گاه مومنان است، به لطف و قدرت خود همچون خسرو، مالک و فرمانروا بر سرنوشت‌ها و عرصه زندگی مردم شده است.
طبعت بر شحه یی سر خورشید غوطه داد
تیغت به لمعه یی دل آتش کباب کرد
هوش مصنوعی: طبیعت تو بر شاخساری از نور خورشید غرق شد و تیغ تو با نوری دل را مانند کبابی سوزانید.
در مغز تیغ تو گهر ازبیم جود تو
رخسار خود بخون حسودت خضاب کرد
هوش مصنوعی: در ذهن تو که به مانند تیغی تیز و برنده است، جواهراتی از خطر و قدرت وجود دارد. به خاطر بخشش و سخاوت تو، صورت خود را به خون حسد و کینه‌ تو رنگین کرده است.
جود تراکه هست حسابش برون ز عقل
نتوان بعقد از سردستش حساب کرد
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو به قدری زیاد است که عقل نمی‌تواند آن را حساب کند و اندازه‌گیری کند. این ویژگی تو فراتر از آن است که با محاسبات معمولی سنجیده شود.
بهر ثبات خیمۀ ملک ترا فلک
از نیزه و کمند تو میخ و طناب کرد
هوش مصنوعی: برای حفظ استحکام پادشاهی تو، آسمان به‌جای میخ و طناب، از نیزه و کمند تو استفاده کرده است.
خورشید زخم تیغ ترا دید در مصاف
حالی ز گرد خیل تو بر رخ نقاب کرد
هوش مصنوعی: خورشید، زخم تیغ تو را در نبرد مشاهده کرد و اکنون به خاطر شمار زیاد تو، بر چهره‌اش پرده‌ای کشیده است.
گردون برسم خویش غرورش همی دهد
گریک دو روز خصم ترا کامیاب کرد
هوش مصنوعی: آسمان به خود می‌بالد و راضی است، اما اگر دشمن تو برای مدتی موفق شود، این خوشبختی پایدار نخواهد بود.
کی جای اعتماد بود خاصه روز باد
آن گنبدی که بر سر آبش حباب کرد؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در روزهایی که اوضاع ناپایدار و نامطمئن است، نباید به چیزهایی که ظاهراً محکم و ثابت به نظر می‌رسند، اعتماد کنیم. به ویژه وقتی که نشانه‌هایی از ناپایداری، مانند حباب‌ها بر روی آب وجود داشته باشد، نشان‌دهنده عدم ثبات و تغییرات ناگهانی است.
وز جرعه های ساغر لطف تو در چمن
دست بهار نصفی گل پر شراب کرد
هوش مصنوعی: با نوشیدن از جام محبت تو، بهار در باغ گل‌ها را نیمه مست و پر از نشاط کرد.
لطف نسیم طبع تو از سنگ لاله ساخت
تفّ سموم قهر تو در یا سراب کرد
هوش مصنوعی: نسیم مهربانی تو به قدری لطیف و مؤثر است که می‌تواند از سنگ، گلی زیبا بسازد. در عوض، شدت خشم تو می‌تواند دریا را به سرابی بی‌فایده تبدیل کند.
چون زلف دلربایان خطّ مسلست
در پای عقل سلسله مشک ناب کرد
هوش مصنوعی: زلف‌های زیبا و دلربا چون رشته‌ای نرم و خوش‌نما هستند که عقل را در دام خود می‌اندازند.
اندیشه ی ثنای گلستان خلق تو
اندر مسام طبع، عرق را گلاب کرد
هوش مصنوعی: تفکر در مورد ستایش و زیبایی گلستان وجود تو، مانند این است که عرق و زحمت را به گلاب تبدیل کرده است.
بنشینید بوی خلق تو مشک خطا، ز شرم
برباد داد بوی خود، الحق صواب کرد
هوش مصنوعی: بنشینید و بوی شخصیت شما مانند مشک است، از شرم بوی خود را از دست دادید. درست است که شما به طور صحیح عمل کردید.
الطاف ایزدیست معانیّ ذات تو
آنرا بسعی خود نتوان اکتساب کرد
هوش مصنوعی: نعمت‌های الهی و زیبایی‌های درونی تو از آنچنان لطف و محبت برخوردارند که هرگز نمی‌توان آن‌ها را با تلاش و کوشش فردی به دست آورد.
تا صبح رستخیز بماند در آن جهان
هر مغز را که شربت کینت خراب کرد
هوش مصنوعی: تا صبح قیامت، هر کسی که به خاطر کینه‌ورزی‌ات دچار فساد و خرابی شد، در آن دنیا باقی خواهد ماند.
دایم برد ز چشمۀ خورشید آب روی
هر کو بخاک در گه تو انتساب کرد
هوش مصنوعی: همیشه از چشمه‌ی خورشید، آب را بر هر کوه میریزد و به خاک شما نسبت می‌دهد.
با این سکون امن که در عهد عدل تست
زلف بتان عجب که ز باد اضطراب کرد
هوش مصنوعی: در این زمانه که با امنیت و آرامش به سر می‌بریم و دوران عدالت برپا شده است، جای تعجب است که موهای زیبای محبوبان تحت تاثیر باد و بی‌قراری قرار گرفته‌اند.
ای آفتاب سایه شهی کز برای تو
چرخ سبک عنان زمه نو رکاب کرد
هوش مصنوعی: ای خورشید، سایه فرمانروایی که به خاطر تو، آسمان به راحتی اسب خود را مهار کرده است.
از شوق خدمت تو ضمیرم شب دراز
صدگونه عشقبازی با آن جناب کرد
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و اشتیاق خدمت به تو، شب را با افکار و احساسات مختلف و پر از عشق سپری کردم.
بهر نثار خیل خیال تو دست شوق
چشم مرا خزینۀ در خوشاب کرد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و دلشوری برای تو، چشمان من به مانند گنجینه‌ای پر از زیبایی و جذابیت تبدیل شده است.
گردون مرا خطاب خداوند می کند
زانگه که شاه بنده ی خویشم خطاب کرد
هوش مصنوعی: آسمان با من سخن می‌گوید زیرا زمانی که پادشاه به من خطاب کرد، احساس کردم که بندۀ او هستم.
این تربیت که کرد مرا لطف شهریار
باهیچ ذرّه حقّا گر آفتاب کرد
هوش مصنوعی: این تربیت که از سوی پادشاه به من اهدا شده است، واقعاً ارزشمند و درخشان است، به حدی که حتی اگر نور خورشید هم به آن می‌تابید، به اندازه‌اش نمی‌توانست توجه را جلب کند.
مداحی ترا بدعا خواستم همی
آخر خدای دعوت من مستجاب کرد
هوش مصنوعی: در پایان از خدا خواستم که دعاهایم را مستجاب کند و او دعایم را پذیرفت.
همتای تو خیال بخوابم همی نمود
چشم رهی ز غیرت آن ترک خواب کرد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساسات و خیالات خود اشاره می‌کند. او می‌گوید که در خیال خود به خواب رفته است، اما چشمان او به دلیل عشق و غیرت به معشوق، آرام و بیدار باقی مانده است. این نشان می‌دهد که عشق او به قدری عمیق و قوی است که حتی در خواب نیز نمی‌تواند از فکر معشوق خود غافل شود.
جودت زما سؤال تقاضا همی کند
آسان بود همی سؤال چنین را جواب کرد
هوش مصنوعی: سخاوت من از تو درخواست می‌کند و پاسخ دادن به چنین خواسته‌ای آسان است.
تشریف شه نه پایه ی امثال ماست لیک
لطف تو هرچه کرد ز بهر ثواب کرد
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه پادشاهی فراتر از کسانی همچون ماست، اما لطف و مهربانی تو هر چه که انجام می‌دهد، به خاطر دستاوردی نیکو و ثواب است.
درج ضمیر بنده ی پر از درّ مدح تست
این چند دانه حالی از آن انتخاب کرد
هوش مصنوعی: در این جمله گفته شده که من، که فردی سرشار از ویژگی‌های خوب هستم، به عنوان یک یادآور از توصیف‌های تو استفاده می‌کنم و از این چند نمونه، برخی را انتخاب کرده‌ام.
کلک مرا از عجز سخن در زبان نماند
زیرا که مسرع تو فراوان شتاب کرد
هوش مصنوعی: همه کلماتی که می‌خواستم بگویم به خاطر ناتوانی‌ام در بیان، از زبانم رفت. چرا که تو با شتاب زیادی به سوی من آمدی.