شمارهٔ ۴۰ - وله ایضآ یمدحه
درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد
بهر نثار موکب صدر جهان نهاد
بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار
تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد
آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت
دست جلال برطرف لامکان نهاد
چون صبح باز کرد دهان را بمدح او
چرخش درست مغربی اندر دهان نهاد
بیرون فکند جرم ترازو زبان ز کام
از بس که بار جود برو بی کران نهاد
گامی که برگرفت سمندش ز روی خاک
بر پشت مهرۀ گذر کهکشان نهاد
در سایۀ تواضع و خورشید همّتش
جرم زمین و پیکر گردون توان نهاد
بر خامه نظم گوهر الفاظ مشکلست
زین قاعده که آن کف گوهر فشان نهاد
سیمرغ صبح را نبود جای دم زدن
آنجا که مرغ همّت او آشیان نهاد
دست امید دوزد بر دامن غرض
تیری که رأی صائب او در کمان نهاد
یکروزه خرج کیسۀ صراف جود اوست
از مهر هر ذخیره که کان در دکان نهاد
جیب و کنار عقل پر از مشک و در شود
کلک سخن طراز چو اندر بنان نهاد
ای سروری که لفظ کرم را بنان عقل
اندر زبان خامۀ تو ترجمان نهاد
آثار لطف تست که از باد روح کرد
اعجاز کلک تست که سحر از بیان نهاد
روح القدس مگس بود آنجا که عقل را
لفظ شکرفشان تو از نطق خوان نهاد
باس تو باز و بدرقه بر ماه و خور فکند
جودت خراج و جزیت بر بحر و کان نهاد
تیغ گهر فروش زبانرا کبود کرد
از بس که بر سخایت امان الامان نهاد
صفراویان آتش خشم ترا فلک
از اشک چشم دشمن تو ناردان نهاد
در پای او فکند فلک اطلسی که داشت
قدرت چو گام در وطن اختران نهاد
رای تو خواست تا که مکافات او کند
تاجی ز نور بر سر چرخ کیان نهاد
خصمت سبک سرآمد از آن دست روزگار
برپای او ز حادثه بندی گران نهاد
پنداشت لاله را که دل دشمنان تست
سوسن درو زبان وقعیت از آن نهاد
چون آستان مقیم شود بخت بردرش
هر کو چو بخت روی برین آستان نهاد
در مدح جز تو چرب زبانی نمود شمع
عقلش ز غیرت آتشی اندر زبان نهاد
با آسمان ضمیر تو روزی کرشمه کرد
زان روز آفتاب سر اندر جهان نهاد
تقدیر از تواضع و لطف تو در ازل
بر ساخت عنصری و از آن جسم و جان نهاد
سرّی که از سپهر نهان داشتی قضا
با منهیان فکر تو اندر میان نهاد
در عرصۀ وجود بنای فلک نبود
کاقبال رخت خویش درین خاندان نهاد
قهرت ز پای خواست در آورد چرخ را
لیکن و قارو حلم تو دستی بر آن نهاد
در نام تو نهاد قضا روح خلق را
خاصیّتی که دل را با زعفران نهاد
صدرا! بدان خدای که دست ارادتش
طفل وجود در رحم کن فکان نهاد
ادراک صنع اورا بر بام معرفت
از پایۀ حواس خرد نردبان نهاد
قهرش بیک تپانچه فلک را کبود کرد
خوفش غیار بر کتف آسمان نهاد
گردر نهاد دوزخ از آن سوز صدیکیست
کاندیشۀ فراق تو در اصفهان نهاد
یا رب چه فتنه بود که از سهم و هیبتش
مریّخ تیر خود همه در دو کدان نهاد
آن رفت، شکرهاست ز ایزد که مقدمت
انگشت لطف بر دل پیر و جوان نهاد
در ضمن آن هر آینه مدرج سعادتیست
رنجی که بر تو این سفر ناگهان نهاد
در سختیست راحت و زین روی کردگار
مغز لطیف تعبیه در استخوان نهاد
چشم بد از تو دور که گردون زمام خویش
اندر کف تو خواجۀ صاحب قران نهاد
تا می قدر به کالبد اندر روان نهد
گوید خرد که گوهر در خاکدان نهاد
جاوید زی که دور فلک وضع روزگار
چونانکه رفت اشارت تو همچنان نهاد
پیوسته باد چشم تو روشن ببخت آن
کش عقل نام مهدی آخر زمان نهاد
یا رب تو در قماط بزرگی بپرورش
کز عمر او ابد مدد جاودان نهاد
شمارهٔ ۳۹ - وله ایضاً: ای طلعت تو عید بزرگ جهانیانشمارهٔ ۴۱ - وله ایضاً فیه: دعاگو را توقّع بود صدرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد
بهر نثار موکب صدر جهان نهاد
هوش مصنوعی: گوهر گرانبهایی که آسمان بر پایهای قرار داده، برای تقدیم به جایگاه عالی صدر عالم قرار داده شده است.
بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار
تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد
هوش مصنوعی: آسمان با نمای هلالیاش دو بار بر زمین سایه افکند تا اینکه فرمانروای بزرگ بتواند اسبش را به راحتی راند.
آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت
دست جلال برطرف لامکان نهاد
هوش مصنوعی: آن آقایی که جایگاهش به قدری بالا است که مقامش حتی از مرزهای امکان نیز فراتر رفته است.
چون صبح باز کرد دهان را بمدح او
چرخش درست مغربی اندر دهان نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که صبح میرسد و آغاز میشود، آسمان به هنگام ستایش خداوند لب میگشاید و در این حال، چرخ خورشید به درستی در سمت غرب قرار میگیرد.
بیرون فکند جرم ترازو زبان ز کام
از بس که بار جود برو بی کران نهاد
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی بخشش و generosity تو، حتی ترازو هم نمیتواند بار سنگین بخششهایت را اندازهگیری کند و از کلماتش خارج میشود.
گامی که برگرفت سمندش ز روی خاک
بر پشت مهرۀ گذر کهکشان نهاد
هوش مصنوعی: اسب او گام از روی زمین برداشت و پا بر روی مهرهای گذاشت که نشاندهندهی گذر کهکشان بود.
در سایۀ تواضع و خورشید همّتش
جرم زمین و پیکر گردون توان نهاد
هوش مصنوعی: در زیر سایهی تواضع و قدرت ارادهی تو، زمین و آسمان نیز میتوانند به تو اتکا کنند و وجودشان را به تو بسپارند.
بر خامه نظم گوهر الفاظ مشکلست
زین قاعده که آن کف گوهر فشان نهاد
هوش مصنوعی: نوشتن کلمات زیبا و ارزشمند کار سختی است، زیرا باید به دقت و به خوبی از گوهری که در دل این کلمات وجود دارد، استفاده کرد.
سیمرغ صبح را نبود جای دم زدن
آنجا که مرغ همّت او آشیان نهاد
هوش مصنوعی: پرنده سیمرغ، نشانی از صبح را ندارد و نمیتواند در مکانی که مرغی با همت او آشیانه کرده، صحبت کند.
دست امید دوزد بر دامن غرض
تیری که رأی صائب او در کمان نهاد
هوش مصنوعی: امید، به آرامی و زیرکانه، بر دامن خواستهها نهادن یک تیر را نشان میدهد؛ تیری که نظر درست و صائب او را در کمان قرار داده است.
یکروزه خرج کیسۀ صراف جود اوست
از مهر هر ذخیره که کان در دکان نهاد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بخش کوچکی از ثروت و generosity (بخشش) او میتواند تأثیر بزرگی بر زندگی دیگران بگذارد، بهخصوص اگر آن ثروت از تلاش و محبت او ناشی شده باشد. به عبارتی، کارهای نیک و محبت او میتواند بر زندگی دیگران تأثیر مثبت و گستردهای داشته باشد.
جیب و کنار عقل پر از مشک و در شود
کلک سخن طراز چو اندر بنان نهاد
هوش مصنوعی: عقل و درک انسان پر از زیبایی و مفاهیم ارزشمند است، وقتی که کلمات به طور هنرمندانه و با دقت انتخاب شوند، به مانند هنری که در انگشتان نشان داده میشود، تاثیرگذار و دلنشین خواهند بود.
ای سروری که لفظ کرم را بنان عقل
اندر زبان خامۀ تو ترجمان نهاد
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که واژهی "کرم" را عقل در زبان تو به تصویر کشیده است.
آثار لطف تست که از باد روح کرد
اعجاز کلک تست که سحر از بیان نهاد
هوش مصنوعی: آثاری از محبت و مهربانی تو در دنیای اطراف مشهود است که مانند نسیمی روحافزا عمل میکند. نوشتهها و کلام تو چنان جادویی دارند که مانند سحر و جادو بر دلها تأثیر میگذارند.
روح القدس مگس بود آنجا که عقل را
لفظ شکرفشان تو از نطق خوان نهاد
هوش مصنوعی: روح پاک و الهی مانند مگسی است که در جایی حضور دارد که عقل و خرد، با کلمات شیرینی که از گفتار تو برمیخیزد، خود را معرفی میکند.
باس تو باز و بدرقه بر ماه و خور فکند
جودت خراج و جزیت بر بحر و کان نهاد
هوش مصنوعی: تو با سخاوت خود، به ماه و خورشید آرامش و میهمانی عطا کردی، و بر دریاها، مالیات و بخششهایت را قرار دادی.
تیغ گهر فروش زبانرا کبود کرد
از بس که بر سخایت امان الامان نهاد
هوش مصنوعی: زبان گهربار، به خاطر زیبایی و افسون کلامش، چنان تحت تأثیر قرار گرفته که به شدت آسیب دیده و کبود شده است. این اثر ناشی از زیبایی کلام و تأثیر آن بر دیگران است.
صفراویان آتش خشم ترا فلک
از اشک چشم دشمن تو ناردان نهاد
هوش مصنوعی: آسمان از روی کینه دشمن تو به خاطر خشم و عصبانیت آنها، اشکی بر صورتش میریزد و آن را به صورت آتش و خشم به تو میفرستد.
در پای او فکند فلک اطلسی که داشت
قدرت چو گام در وطن اختران نهاد
هوش مصنوعی: فلک به خاطر عظمت او، چون فرش نقرهای زیر پایش پهن کرد، زیرا که او به اندازهای توانا بود که گامهایی محکم در سرزمین ستارهها برداشت.
رای تو خواست تا که مکافات او کند
تاجی ز نور بر سر چرخ کیان نهاد
هوش مصنوعی: نظر تو خواست که پاداش او را بدهد و تاجی از نور بر سر آسمان بزرگ بگذارد.
خصمت سبک سرآمد از آن دست روزگار
برپای او ز حادثه بندی گران نهاد
هوش مصنوعی: دشمنت به خاطر روزگار و حوادثی که بر او گذشته، به زانو درآمده و از پا افتاده است.
پنداشت لاله را که دل دشمنان تست
سوسن درو زبان وقعیت از آن نهاد
هوش مصنوعی: لاله فکر کرد که دل دشمنان تو است، اما در واقع، زبان سوسن از آن نهاد.
چون آستان مقیم شود بخت بردرش
هر کو چو بخت روی برین آستان نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که شانس و اقبال در خانهای مقیم شود، هر کس که به آن خانه نزدیک شود، شانس نیز به او روی میآورد.
در مدح جز تو چرب زبانی نمود شمع
عقلش ز غیرت آتشی اندر زبان نهاد
هوش مصنوعی: عقل او به قدری غیرت داشته که وقتی درباره کسی جز تو صحبت میکند، زبانش نرم و خوشایند نیست و مانند شمعی که در آتش میسوزد، شعلهور میشود.
با آسمان ضمیر تو روزی کرشمه کرد
زان روز آفتاب سر اندر جهان نهاد
هوش مصنوعی: روزی آسمان دل تو به زیبایی خود جلوهگری کرد، و از آن روز خورشید بر جهان درخشیدن آغاز کرد.
تقدیر از تواضع و لطف تو در ازل
بر ساخت عنصری و از آن جسم و جان نهاد
هوش مصنوعی: سرنوشت به خاطر تواضع و محبت تو در آغاز خلقت، موجودی را پدید آورد و از آن، روح و جسم را ساخت.
سرّی که از سپهر نهان داشتی قضا
با منهیان فکر تو اندر میان نهاد
هوش مصنوعی: راز و کارهایی که از آسمان پنهان داشتید، قضا قدر با اندیشههای شما در میان قرار داد.
در عرصۀ وجود بنای فلک نبود
کاقبال رخت خویش درین خاندان نهاد
هوش مصنوعی: در عالم هستی، ساختار آسمان وجود نداشت که خوشبختی تو را در این نسل قرار دهد.
قهرت ز پای خواست در آورد چرخ را
لیکن و قارو حلم تو دستی بر آن نهاد
هوش مصنوعی: خشم تو چنان قوی است که میتواند چرخ گردونه زمان را متوقف کند، اما صبر و فروتنیات مانع از این کار میشود.
در نام تو نهاد قضا روح خلق را
خاصیّتی که دل را با زعفران نهاد
هوش مصنوعی: خداوند در نام تو، روح انسانها را آفرید و خاصیتی به آن بخشید که دلها را مانند زعفران رنگین و خوشبو کند.
صدرا! بدان خدای که دست ارادتش
طفل وجود در رحم کن فکان نهاد
هوش مصنوعی: صدرا! بدان که خدایی وجود دارد که با ارادهی خود، وجود را همچون کودکی در رحم میسازد و بنیاد میگذارد.
ادراک صنع اورا بر بام معرفت
از پایۀ حواس خرد نردبان نهاد
هوش مصنوعی: درک خالقیت او را بر بالای دانش و آگاهی قرار داده و به وسیله حواس و عقل، راهی برای شناخت آن ایجاد کرده است.
قهرش بیک تپانچه فلک را کبود کرد
خوفش غیار بر کتف آسمان نهاد
هوش مصنوعی: خشم او به قدری قوی است که مانند تیر کمان، skies را زخمی کرده و ترس او بر دوش آسمان سنگینی میکند.
گردر نهاد دوزخ از آن سوز صدیکیست
کاندیشۀ فراق تو در اصفهان نهاد
هوش مصنوعی: در دل دوزخ، عذابی وجود دارد که ناشی از سوختن و آتشسوزی است. این عذاب به خاطر اندیشه و فکر کردن به جدایی تو در اصفهان به وجود آمده است.
یا رب چه فتنه بود که از سهم و هیبتش
مریّخ تیر خود همه در دو کدان نهاد
هوش مصنوعی: ای خدا! چه آشوبی بود که از تاثیر و عظمتش، تیر مریخ را در دو کدان (دو طرف) قرار داد.
آن رفت، شکرهاست ز ایزد که مقدمت
انگشت لطف بر دل پیر و جوان نهاد
هوش مصنوعی: شکر و سپاس برای این است که خداوند با مهربانی و عنایت خود، دلها را چه جوانان و چه پیران را با عشق و محبت نوازش کرده است.
در ضمن آن هر آینه مدرج سعادتیست
رنجی که بر تو این سفر ناگهان نهاد
هوش مصنوعی: در میان این همه، هر بار که خوشبختی به تو روی میآورد، رنجی که ناگهان بر تو وارد میشود، نشان از آن دارد.
در سختیست راحت و زین روی کردگار
مغز لطیف تعبیه در استخوان نهاد
هوش مصنوعی: در زمان سختی و مشکلات، راحتی وجود دارد و به همین دلیل خداوند مغز حساس و هوشمند را در دل استخوانها قرار داده است.
چشم بد از تو دور که گردون زمام خویش
اندر کف تو خواجۀ صاحب قران نهاد
هوش مصنوعی: چشم حسود از تو دور باشد، زیرا زمین و آسمان زیر کنترل توست و رئیس و صاحب قرآن در دستان تو قرار دارد.
تا می قدر به کالبد اندر روان نهد
گوید خرد که گوهر در خاکدان نهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که جان در بدن است، خرد به انسان میگوید که ارزش و گوهر وجودش در خاک و دنیا قرار دارد.
جاوید زی که دور فلک وضع روزگار
چونانکه رفت اشارت تو همچنان نهاد
هوش مصنوعی: ای جاوید، بدان که دوران حوادث و تغییرات زمان، مانند نشانهای است که تو آن را راهنمایی کردی و همچنان به همان شکل ادامه دارد.
پیوسته باد چشم تو روشن ببخت آن
کش عقل نام مهدی آخر زمان نهاد
هوش مصنوعی: چشمان تو همیشه روشن باشد و بخت تو همواره خوب. عقل آدمی نام مهدی را به عنوان نجاتدهنده آخر زمان انتخاب کرده است.
یا رب تو در قماط بزرگی بپرورش
کز عمر او ابد مدد جاودان نهاد
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو در بزرگترین محفلها او را پروراندی تا از عمرش بهرهای ابد و جاودانه به او عطا کنی.