گنجور

شمارهٔ ۳۱ - و قال ایضاً یمدحه

ای خداوندی که القاب تو چون فصل الخطاب
در قوانین سخن خیر المطالع می شود
هر نفس بر مجمر انفاس ارباب هنر
نشر اخلاق خوشت عطر مجامع می شود
قطره های نوک کلکت همچو باران ربیع
در ریاض ملک و دین محض منافع می شود
خاک پایت دستگاه چرخ و انجم می دهد
دست جودت پایمرد آز طامع می شود
دم زدن بر حاسدت چون صبح جان کندن بود
زآنکه در حلقش نفس شمشیر قاطع می شود
معظلات شرع را رای تو روشن میکند
حادثات دهر را عزم تو دافع می کند
طایر میمون کلکت را کمین بازیچه ایست
حلّ هر مشکل که در ایّام واقع می شود
ذرّۀ خاکی که بر سّم سمندت بوسه داد
از ترفّع در دماغ چرخ سابع می شود
با عروسان ضمیرت روی خورشید از حیا
هر شبی در زیر تو بر تو براقع می شود
بر سه پایه منبر انگشت کلکت زان نشست
کز عبارت شارح احکام شارع می شود
نیست در وسع اصابع جود کلکت را حساب
چون حساب ارچه گرفتار اصابع می شود
دردکان نو بهاران فکر شیرین کارتست
کاوستاد نقش بندان طبایع می شود
کوه را جلّاد خشمت تیغ بر سر داشتست
سنگ حلمت تیغ را از زخم مانع می شود
آفتاب انگشت خدمت می نهد بر خاک راه
پس بکمتر التفاتی از تو قانع می شود
اختر جاه تو در برج شرف شد مستقیم
طالع دشمن کنون منحوس و راجع می شود
سرورا ! فرخنده باد این ماه نو کآمد پدید
کآفتابش از شرف چون سایه تابع می شود
پر تو انوار الطاف الهی از رخش
رشک صبح صادق و خورشید ساطع می شود
دست مسند تا بلالائیش گیرد در کنار
پیش فرمانش چو هندوی مطاوع می شود
اصفحان از مولد او موقع انجم شدست
لاجرم از فرّ او خیر المواضع می شود
گوهری بس نامدار آمد ز دریا باکنار
کز نکویی زیب اصناف بدایع می شود
گوهر اندر درج تابانست یا اختر زبرج
نور رخسارش که از گهواره لامع می شود
در خم تعویج گهواره بدان سان ساکنست
همچو دل کاندر تضاعیف طبایع می شود
دانۀ درآمد از دریا و در کشتی نشست
کز لطافت آیتی از صنع صانع می شود
گر کسی از طالع مسعود نیک اختر شود
فرّخ این اختر که از مسعود طالع می شود
ناشود چشم مجامع روشن از دیار او
وقت را نام خوشش جای مسامع می شود
بارها گفتم بگویم نکته یی از حال خویش
چین ابروی توام هر بار وازع می شود
خدمت دهلیزی و رسم سلامی برگذر
حاصل عمرم پس از چندین ذرایع می شود
چون حقوق خلق مرعی زین همایون حضرتست
پس حقوق من چرا از این گونه ضایع می شود
حقّ من بر تو همین بس کاندر آفاق جهان
تا ابد از نظم من مدح تو شایع می شود
گرد شعر و شاعری کمتر همی گردم از آنک
این متاع از کاسدی ادنی البضایع می شود
سالها بر خور بکام دل ز فرزندان از آنک
تیغ حکمت قاطع حکم قواطع می شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خداوندی که القاب تو چون فصل الخطاب
در قوانین سخن خیر المطالع می شود
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که نام‌های زیبای تو مانند فصل الخطاب در کلام و قوانین معانی روشن و خوب به حساب می‌آید.
هر نفس بر مجمر انفاس ارباب هنر
نشر اخلاق خوشت عطر مجامع می شود
هوش مصنوعی: هر دم که هنرمندان نفس می‌کشند، انگار بویی خوش از اخلاق آن‌ها در فضا پخش می‌شود و محافل را معطر می‌کند.
قطره های نوک کلکت همچو باران ربیع
در ریاض ملک و دین محض منافع می شود
هوش مصنوعی: قطره‌های نوک کلکت مانند باران بهاری در باغ‌های ملک و دین، خالص و تنها موجب منفعت می‌گردد.
خاک پایت دستگاه چرخ و انجم می دهد
دست جودت پایمرد آز طامع می شود
هوش مصنوعی: خاک پای تو، چرخ و فلک و ستاره‌ها را به حرکت درمی‌آورد و این سخاوت تو باعث می‌شود که من در برابر آزمون و سختی‌ها مقاوم شوم و به آرزوهای خود نزدیک‌تر شوم.
دم زدن بر حاسدت چون صبح جان کندن بود
زآنکه در حلقش نفس شمشیر قاطع می شود
هوش مصنوعی: حرف زدن درباره حسادت تو مانند این است که بخواهد صبح به سختی نفس بکشد، زیرا در گلویش نفسی وجود دارد که مانند شمشیر برنده است و او را می‌زند.
معظلات شرع را رای تو روشن میکند
حادثات دهر را عزم تو دافع می کند
هوش مصنوعی: مشکلات و مسائل مذهبی با فکر و رای تو روشن و مشخص می‌شود و حوادث و چالش‌های زمانه با اراده و تلاش تو از میان برداشته می‌شود.
طایر میمون کلکت را کمین بازیچه ایست
حلّ هر مشکل که در ایّام واقع می شود
هوش مصنوعی: پرنده‌ی خوشحال تو به دام بازیچه‌ای افتاده است که راه‌حل هر مشکلی است که در زمان‌های مختلف به وجود می‌آید.
ذرّۀ خاکی که بر سّم سمندت بوسه داد
از ترفّع در دماغ چرخ سابع می شود
هوش مصنوعی: خاکی که بر پای اسب تو بوسه زده، به خاطر مقام و مرتبه‌اش به درخشش و بالا رفتن در آسمان پرچم می‌زند.
با عروسان ضمیرت روی خورشید از حیا
هر شبی در زیر تو بر تو براقع می شود
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و جذابیتی اشاره شده که عروس‌ها با پرده‌هایی از حیا به خورشید نزدیک می‌شوند، و هر شب در زیر سایه تو به جلوه‌گری می‌پردازند. این تصویرسازی نشان‌دهنده‌ی نوعی راز و زیبایی در ارتباط با عشق و احساسات است.
بر سه پایه منبر انگشت کلکت زان نشست
کز عبارت شارح احکام شارع می شود
هوش مصنوعی: بر روی سه پایه منبر، انگشت اشاره‌ات از آن می‌نشیند که از تفسیر و توضیحات در مورد احکام شرع به وجود می‌آید.
نیست در وسع اصابع جود کلکت را حساب
چون حساب ارچه گرفتار اصابع می شود
هوش مصنوعی: در توان انگشتان من نیست که بزرگی بخشش تو را اندازه بگیرم، چون حتی اگر حسابش را هم بکنم، باز هم در چنگ انگشتان محدود من نمی‌گنجد.
دردکان نو بهاران فکر شیرین کارتست
کاوستاد نقش بندان طبایع می شود
هوش مصنوعی: درد و ناراحتی در آغاز بهار فکر شیرین توست، که شخصیت‌های مختلفی را به تصویر می‌کشد.
کوه را جلّاد خشمت تیغ بر سر داشتست
سنگ حلمت تیغ را از زخم مانع می شود
هوش مصنوعی: کوه به خاطر خشم تو در معرض نابودی است، اما صبر و حلم تو مانع از آسیب‌رسانی به آن می‌شود.
آفتاب انگشت خدمت می نهد بر خاک راه
پس بکمتر التفاتی از تو قانع می شود
هوش مصنوعی: خورشید با نهایت نرمی به زمین احترام می‌گذارد، اما تو بدون آنکه خیلی به من توجه کنی، راضی می‌شوم.
اختر جاه تو در برج شرف شد مستقیم
طالع دشمن کنون منحوس و راجع می شود
هوش مصنوعی: ستاره‌ی مقام تو در اوج خود قرار گرفته است و حالا خوشبختی تو زیباتر و روشن‌تر از همیشه است، در حالی که بخت دشمنان تو دچار شگون بدی شده و به سرنوشت نامساعدی دچار خواهند شد.
سرورا ! فرخنده باد این ماه نو کآمد پدید
کآفتابش از شرف چون سایه تابع می شود
هوش مصنوعی: ای سرور! خوش باد بر تو این ماه نو که اکنون ظاهر شده است، زیرا آفتاب از مقام خود مانند سایه‌ای به آن وابسته می‌شود.
پر تو انوار الطاف الهی از رخش
رشک صبح صادق و خورشید ساطع می شود
هوش مصنوعی: چهره تو روشنایی‌های رحمت‌های خداوند را در خود دارد که مانند نور صبح صادق و خورشید درخشان است و دیگران به آن حسادت می‌کنند.
دست مسند تا بلالائیش گیرد در کنار
پیش فرمانش چو هندوی مطاوع می شود
هوش مصنوعی: دست کسی که در موقعیت بالاتری قرار دارد، تا او را به آرامش برساند، در کنار آن فرمانروا، مانند یک هندو که مطیع و فرمان‌بردار است، می‌شود.
اصفحان از مولد او موقع انجم شدست
لاجرم از فرّ او خیر المواضع می شود
هوش مصنوعی: اصفهان به خاطر وجود او به جایی مشهور و با اهمیت تبدیل شده است، بنابراین به خاطر سعادت و خوبی او، این مکان یکی از بهترین جاها می‌شود.
گوهری بس نامدار آمد ز دریا باکنار
کز نکویی زیب اصناف بدایع می شود
هوش مصنوعی: یک گوهر بسیار مشهور و ارزشمند از دریا به ساحل آمده است که به خاطر زیبایی و خوبی‌اش، باعث می‌شود انواع زیبایی‌ها و آثار هنری جلوه‌گری کنند.
گوهر اندر درج تابانست یا اختر زبرج
نور رخسارش که از گهواره لامع می شود
هوش مصنوعی: دردستن برگردان این بیت به زبان فارسی: جواهر در درخشندگی خود مانند ستاره‌ای در آسمان است؛ نور چهره‌اش چنان تابان است که حتی از زمان نوزادی‌اش نیز می‌درخشد.
در خم تعویج گهواره بدان سان ساکنست
همچو دل کاندر تضاعیف طبایع می شود
هوش مصنوعی: در نوسان و تغییرات زندگی، دل انسان نیز به همین صورت ثابت و ساکن می‌ماند، همان‌طور که گهواره در حرکت خود به آرامی ثابت است.
دانۀ درآمد از دریا و در کشتی نشست
کز لطافت آیتی از صنع صانع می شود
هوش مصنوعی: دانه‌ای که از دریا به دست آمده و در کشتی قرار می‌گیرد، به خاطر نرمی و زیبایی‌اش نشانی از خلق و هنر خالق می‌باشد.
گر کسی از طالع مسعود نیک اختر شود
فرّخ این اختر که از مسعود طالع می شود
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوش‌شانسی و سرنوشت نیک دست یابد، باید به این خوشبختی که از سرنوشت مسعود ناشی می‌شود، افتخار کند.
ناشود چشم مجامع روشن از دیار او
وقت را نام خوشش جای مسامع می شود
هوش مصنوعی: چشم‌ها و دل‌ها از دیدن او روشن نمی‌شود، و وقتی که زمان را به نام زیبا و دل‌نشین او بخوانند، در محافل یادش زنده می‌شود.
بارها گفتم بگویم نکته یی از حال خویش
چین ابروی توام هر بار وازع می شود
هوش مصنوعی: بارها پیش خود فکر کرده‌ام که چیزی از احوالی که دارم بگویم، اما هر بار زیبایی و جذابیت ابروهای تو باعث می‌شود نتوانم این کار را انجام دهم.
خدمت دهلیزی و رسم سلامی برگذر
حاصل عمرم پس از چندین ذرایع می شود
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام، پس از تلاش‌ها و تجربه‌های زیاد، در نهایت به یک احوال ساده و رسمی که همان سلام کردن است، می‌رسم.
چون حقوق خلق مرعی زین همایون حضرتست
پس حقوق من چرا از این گونه ضایع می شود
هوش مصنوعی: وقتی که حقوق مردم در این مقام عالی محترم شمرده می‌شود، پس چرا حقوق من این‌گونه نادیده گرفته می‌شود؟
حقّ من بر تو همین بس کاندر آفاق جهان
تا ابد از نظم من مدح تو شایع می شود
هوش مصنوعی: حق من بر تو همین است که در سراسر این جهان، تا ابد، به خاطر نظم و آفرینش من، ستایش تو منتشر خواهد شد.
گرد شعر و شاعری کمتر همی گردم از آنک
این متاع از کاسدی ادنی البضایع می شود
هوش مصنوعی: من کمتر به سراغ شعر و شاعری می‌روم، زیرا این هنر به نوعی از کالاهایی تبدیل می‌شود که ارزششان کمتر است.
سالها بر خور بکام دل ز فرزندان از آنک
تیغ حکمت قاطع حکم قواطع می شود
هوش مصنوعی: سال‌ها بر سر چشمانم اشک ریختم از فرزندان، زیرا که تیغ حکمت، قاطع و برنده است و حکم‌های آن را نمی‌توان تغییر داد.