شمارهٔ ۳ - و قال ایضایمدحه
ای آفتاب ملک که تا دامن ابد
بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را
فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو
خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را
ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست
بربسته اند منظر وهم و خیال را
لرزان چو شاخ بید برآرد سر از زمین
گر هیبتت مثال دهد پور زال را
خورشید افتتاح بخاک درت کند
هرروز بامداد نکوییّ فال را
زوبین آب داده کند دست هیبتت
در حلق دشمنان تو آب زلال را
برگردنش شکفته شود شاخ ارغوان
از تیغ تو چو سبزه دمد بدسگال را
بر پای اسبت ار بمثل دست یافتی
بر آفتاب فخر رسیدی هلال را
سرتاسر وجود به یک ره فرو گرفت
سیمرغ همّتت چو بگسترد بال را
باشد همیشه کوفته و زرد روی زر
از بس که خوار دارد جود تو مال را
همچون کشف به سینه سر اندر کشد اجل
آنجا که نیزهٔ تو بر افراخت یال را
شد رنگ روی خصم شکسته ز گرز تو
آن بد که بشکنند سرش روی مال را
می جست چرخ پایۀ قدر تو، عقل گفت
اولیتر آن بود که نجویی محال را
جز خون خویشتن نخورد بدسگال تو
گر زانک می بجوید چیزی حلال را
دست گهرفشان تو گویی که در ازل
شد آفریده بخشش و جود و نوال را
فرسنگهای دور پذیره همی شوند
عفوت گناه را و سخایت سؤال را
بیمار کرد غیرت لطفت نسیم را
خوش بوی کرد نفحۀ خلقت شمال را
بس شاخ دولتا که برآرد فلک ز بیخ
تا برکشد زمانه چو تو یک نهال را
تا روی من بخاک درت یافت اتّصال
تاریخ عمر کرده ام این اتّصال را
در عرصۀ ثنای تو کانرا کرانه نیست
گرچه فراخ یافت دعاگو مجال را
تخفیف را نمود برین گونه اختصار
تاره بخاطر تو نباشد ملال را
دست سخن ز دامن مدح تو کوتهست
خیره چرا دراز کنم قیل و قال را ؟
در حضرت تو عرض سخن ریزه کرده ام
نز روی اعتداد ولی امتثال را
عین الرّضای لطف تو می باید این زمان
هم این نوشته راوهم این حسب حال را
تا دامن قیامت ازین دولت و شکوه
مصروف دار یا رب عین الکمال را
عکسی ز فر پرتو سرسبزی تو باد
سرسبزی که هست قرین ماه و سال را
شمارهٔ ۲ - و له یمدح المولی رکن الدین مسعود حین انصرافه من خوارزم و یذکر ماجری: منم اینکه گشتست ناگه مراشمارهٔ ۴ - ایضا له یمدح الصّدر العالم نورالدّین المنشی: نوری از روزن اقبال درافتاد مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای آفتاب ملک که تا دامن ابد
بر تو مباد دست ، کسوف و زوال را
هوش مصنوعی: ای آفتاب پادشاهی که هیچ کس نمیتواند به تو آسیب برساند یا تو را کاهش دهد، نه کسوف و نه زوال.
فرزانه قطب دین که ببوسند خاک تو
خورشید و مه زیادتِ حسن و جمال را
هوش مصنوعی: فرزانه و شیخ بزرگ دین که مردم او را احترام میگذارند و خاک پایش را میبوسند، از زیباییهای طبیعی مانند خورشید و ماه هم فراتر است و حسن و زیباییاش بیشتر از آنهاست.
ز انجا که جلوه گاه عروسان طبع تست
بربسته اند منظر وهم و خیال را
هوش مصنوعی: از آنجایی که زیبایی و جلوهگری خویشتن در وجود تو نمایان است، دنیا و خیال را از آنچه هست، دور کردهاند.
لرزان چو شاخ بید برآرد سر از زمین
گر هیبتت مثال دهد پور زال را
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو به من نگاهی بیندازند، مانند شاخ بید که از زمین سر بیرون میآورد، لرزان و آشفته میشوم. تو آنچنان هیبتی داری که حتی زال، پدر رستم، هم نسبت به تو احساس کوچکی میکند.
خورشید افتتاح بخاک درت کند
هرروز بامداد نکوییّ فال را
هوش مصنوعی: هر روز صبح، خورشید بر در خانهات آغاز و روشنایی را میتاباند، و همچنین نشانههای نیکویی را برای تو به ارمغان میآورد.
زوبین آب داده کند دست هیبتت
در حلق دشمنان تو آب زلال را
هوش مصنوعی: تیر تو با قدرت و هیبتی که دارد، مانند آبی زلال بر حلقه دشمنان مینشیند و آنها را مجروح میکند.
برگردنش شکفته شود شاخ ارغوان
از تیغ تو چو سبزه دمد بدسگال را
هوش مصنوعی: اگر بر گردن او شاخ ارغوان شکفته شود، این زیبایی به خاطر محبت و عشق تو است، مثل اینکه سبزهها در بهار شکوفا میشوند و برای خوش آمدگویی به تو زنده و شاداب میگردند.
بر پای اسبت ار بمثل دست یافتی
بر آفتاب فخر رسیدی هلال را
هوش مصنوعی: اگر بر روی اسب خود به مانند دستت مهارت داشتی، در زیر آفتاب به مانند هلال ماه به فخر و افتخار میرسی.
سرتاسر وجود به یک ره فرو گرفت
سیمرغ همّتت چو بگسترد بال را
هوش مصنوعی: تمام وجودت را به یک مسیر معطوف کن؛ مانند سیمرغ که وقتی بالهایش را میگشاید، به عظمت و گستردگی دست مییابد.
باشد همیشه کوفته و زرد روی زر
از بس که خوار دارد جود تو مال را
هوش مصنوعی: همیشه مال و ثروت به خاطر دست generosity تو کمارزش و بیمقدار به نظر میرسد.
همچون کشف به سینه سر اندر کشد اجل
آنجا که نیزهٔ تو بر افراخت یال را
هوش مصنوعی: مرگ همچون ضربهای ناگهانی به قلب میزند، زمانی که تیر تو به سوی هدف بلند شده است.
شد رنگ روی خصم شکسته ز گرز تو
آن بد که بشکنند سرش روی مال را
هوش مصنوعی: رنگ صورت دشمن به خاطر ضربههای تو تغییر کرده است. بد نیست که سرش را بشکنند، چون او به ثروت دیگران چشم دوخته است.
می جست چرخ پایۀ قدر تو، عقل گفت
اولیتر آن بود که نجویی محال را
هوش مصنوعی: چرخ زمان در پی آن بود که قدر و منزلت تو را بیابد، اما عقل به او گفت که بهتر است به دنبال چیزهایی نرود که غیرممکن است.
جز خون خویشتن نخورد بدسگال تو
گر زانک می بجوید چیزی حلال را
هوش مصنوعی: تنها خونی که از خودت ریخته میشود، بخور؛ زیرا تو اگر دنبال چیزی حلال هستی، نباید از بدی دیگران تغذیه کنی.
دست گهرفشان تو گویی که در ازل
شد آفریده بخشش و جود و نوال را
هوش مصنوعی: دست بخشنده و سخاوتمند تو چنان به نظر میرسد که گویی در آغاز خلقت، برای بخشش و کرم و نعمت دادن خلق شده است.
فرسنگهای دور پذیره همی شوند
عفوت گناه را و سخایت سؤال را
هوش مصنوعی: گناهان انسان مانند فاصلههای دور به آرامی از میان میروند و سوالات در مورد بخشش و رحمت نیز به آسانی مطرح میشوند.
بیمار کرد غیرت لطفت نسیم را
خوش بوی کرد نفحۀ خلقت شمال را
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو به حدی قوی است که به روح و جان دیگران هم آسیب میزند. نسیم خوشبو به خاطر لطافت تو، آغوشش را به روی همه گشوده و بوی خوشی را در فضا منتشر کرده است. همچنین، نسیم شمال نیز به خاطر جاذبه و زیبایی آفرینش، تحت تأثیر قرار گرفته است.
بس شاخ دولتا که برآرد فلک ز بیخ
تا برکشد زمانه چو تو یک نهال را
هوش مصنوعی: بسیاری از درختان بزرگ و سرسبز وجود دارند که آسمان از ریشههایشان میروید تا زمانه بتواند یک نهال کوچک مانند تو را به اوج برساند.
تا روی من بخاک درت یافت اتّصال
تاریخ عمر کرده ام این اتّصال را
هوش مصنوعی: من عمرم را صرف رسیدن به درگاه تو کردهام، همانگونه که وجود من به خاک در تو پیوند خورده است.
در عرصۀ ثنای تو کانرا کرانه نیست
گرچه فراخ یافت دعاگو مجال را
هوش مصنوعی: در ستایش تو، هیچ حد و مرزی وجود ندارد؛ هرچند که فضای دعا کردن نیز گسترده است.
تخفیف را نمود برین گونه اختصار
تاره بخاطر تو نباشد ملال را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به خاطر تو و به دلایل خاصی، فشردگی و کوتاهی در بیان احساسات و مشکلات را نشان میدهد تا هیچ کس احساس ناامیدی نکند.
دست سخن ز دامن مدح تو کوتهست
خیره چرا دراز کنم قیل و قال را ؟
هوش مصنوعی: دستم به مدح و ستایش تو نمیرسد، پس چرا باید وقت خود را صرف حرفهای بیهوده و بحثهای بیپایه کنم؟
در حضرت تو عرض سخن ریزه کرده ام
نز روی اعتداد ولی امتثال را
هوش مصنوعی: در حضور شما صحبتهایی کردهام که به منزله احترام و ادب بوده است، نه از روی تکبر، بلکه به خاطر اطاعت و پیروی از شما.
عین الرّضای لطف تو می باید این زمان
هم این نوشته راوهم این حسب حال را
هوش مصنوعی: در این زمان، باید این نوشته و این حال و روز را به خاطر لطف و رضایت تو بنویسم.
تا دامن قیامت ازین دولت و شکوه
مصروف دار یا رب عین الکمال را
هوش مصنوعی: خداوندا، تا زمانی که این دولت و عظمت برقرار است، دامن قیامت را از آن دور نگهدار و کمال را به چشم ما نشان بده.
عکسی ز فر پرتو سرسبزی تو باد
سرسبزی که هست قرین ماه و سال را
هوش مصنوعی: عکسی از زیبایی و طراوت تو وجود دارد، زیباییای که همیشه همسفر ماه و سال بوده است.