گنجور

شمارهٔ ۲۶ - و قال ایضاً

لبالبست دهانم زماجرایی چند
که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت
شکایتی که از ابنای عصر هست مرا
بگویم و نکنم شرم، نی نیارم گفت
زبان زنطق فرو بسته ام بمهر سکوت
نه آنکه طبع ندارم، بلی نیارم گفت
زیم آنکه نماندست دوستی محرم
ز صد هزار غم دل یکی نیارم گفت
بترک شعر بگفتم، چرا؟ از آنکه دروغ
ز حد ببردم و یک راست می نیارم گفت
سزای یک یکشان آنچنان که من دانم
کسی نداند گفتن، ولی نیارم گفت
سخن چگونه توان گفت کاهل این ایّام
سزای مدح نیند و هجی نیارم گفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لبالبست دهانم زماجرایی چند
که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت
هوش مصنوعی: دهانم پر از رازهایی است که نمی‌توانم به کسی جز تو بگویم.
شکایتی که از ابنای عصر هست مرا
بگویم و نکنم شرم، نی نیارم گفت
هوش مصنوعی: من از رفتار و کردار مردم زمانه شکایت دارم و نمی‌خواهم در بیان آن شرم کنم، چرا که این سخن را باید بگویم و از بیان آن خودداری نکنم.
زبان زنطق فرو بسته ام بمهر سکوت
نه آنکه طبع ندارم، بلی نیارم گفت
هوش مصنوعی: من زبانم را به خاطر احترام به سکوت بسته‌ام، نه اینکه نمی‌توانم صحبت کنم؛ بلکه این است که نمی‌خواهم بگویم.
زیم آنکه نماندست دوستی محرم
ز صد هزار غم دل یکی نیارم گفت
هوش مصنوعی: به یاد دارم که هیچ دوستی در میان صدها غم دل من باقی نمانده است و قادر نیستم حتی یک کلمه از دردهایم را بگویم.
بترک شعر بگفتم، چرا؟ از آنکه دروغ
ز حد ببردم و یک راست می نیارم گفت
هوش مصنوعی: شعر را به کناری گذاشتم، چون دلیلش این بود که دروغ‌ها به حد زیادی افزایش یافته و نمی‌توانم به صورت صادقانه صحبت کنم.
سزای یک یکشان آنچنان که من دانم
کسی نداند گفتن، ولی نیارم گفت
هوش مصنوعی: هر کسی به تناسب اعمال و رفتار خود، پاداشی دریافت می‌کند که تنها خداوند از آن آگاه است. من نمی‌توانم همه جزئیات را بیان کنم، اما به همین اندازه می‌دانم.
سخن چگونه توان گفت کاهل این ایّام
سزای مدح نیند و هجی نیارم گفت
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم سخن بگویم در حالی که تنبلی این روزها شایسته‌ی ستایش نیست و حتی نمی‌توانم درست صحبت کنم؟