شمارهٔ ۲۳ - و قال ایضاً یمدح الصّدر السعیّد رکن الدّین مسعود و یلتمس الوظیفه
دوش عقلم که ترجمان نست
پرده از پوشش نهان برداشت
گرم در گفتگوی شد با من
مطلعی سرد ناگهان برداشت
سخنی چند در غلاف براند
که نشاید حجاب ازآن برداشت
عاقبت بی تحاشیی ، سرپوش
از طبقهای سوزیان برداشت
گفت زنهار کار خود دریاب
که فلک ساز امتحان برداشت
نانوا روزی تو باز گرفت
سر نرخی چو تر گران برداشت
ارتفاعی کامید بوود نماند
متغلّب یکان یکان برداشت
در سرای ملوک دست نیاز
سبب نان و رسم خوان برداشت
تو و ده پانزده خورنده کنون
چون توانید دل زنان برداشت
خواجه از حال تو گرآگه نیست
قصّه باید همین زمان برداشت
تا که بردارد از تواین کلفت
همچنان کز دگر کسان برداشت
گفتمش در میان این تشویق
که بلا سر زهر کران برداشت
خنجر اندر بریدن آجال
فرق از پیر تا جوان برداشت
بر سر نیزه ها زبان سنان
بمنادی ز خلق امان برداشت
عافیت را بلای ناگاهان
امن و عصمت ز خان و مان برداشت
جای در قبۀ دماغ گرفت
گرز چون سر ز بادبان برداشت
کرد اندیشۀ جگر در دل
تیر چون پی ز تیردان برداشت
خوابگه در کنار دیده گزید
راست کز خانۀ کمان برداشت
خنجر کابلی بحدّت طبع
سبل تن ز چشم جان برداشت
در رباطات سینه منزل کرد
خشت و چون پهلو از مکان برداشت
بسویدای دل فرود امد
نوک ناوک چو از بنان برداشت
بر شوارع ز دست خون ریزش
پای مشکل ز گل توان برداشت
سرش از تن چو شمع بردارند
هرکه از بیم جان فغان برداشت
کرد منقار مرگ رقّۀ او
هر که سوفارسان دهان برداشت
تیز شد گفت و گوی تیغ که جنگ
آن زمان بندش از زفان برداشت
لشکر جهل تاختن آورد
هنر و فضل را نشان برداشت
آن کسی را میسّرست دو نان
که بجای قلم سنان برداشت
تیغ از بس که چیره شد بر کلک
تاسرش بی گنه چنان برداشت
گرتقاضا کنم کنون گویند
شرع تکلیف از فلان برداشت
گفت اگر چه چنین که کی گویی
فتنه خود خاک ار اصفهان برداشت
نه همانا که نیز یکباره
رسم نان خوردن از جهان برداشت
غلّۀ سال و رسم خویش بخواه
رسم نتوان بهیچ سان برداشت
طع از رسم خواجگان هرگز
شاعر خام قلتبان برداشت
غلّه گر کمترست زر نقدست
خود توانی برایگان برداشت
برندارد ترازو از پی زر
کو ترازو خود از میان برداشت
دیرگاهست تا که بخشش او
عصمت از مال بحروکان برداشت
دست گوهرفشان او بسخا
از گهر بند ریسمان برداشت
لرزه بر استخوان نیزه فتاد
تا که او کلک ناتوان برداشت
شب بیاسوود زانکه معدلتش
زحمت بانگ پاسبان برداشت
چرخ در پای همّتش افتاد
چون سر از بام آسمان برداشت
ماهنوز اندرین سخن بودیم
صبحدم سر ز قیروان برداشت
آفتاب از سپهر تیغ بزد
شب بترسید ،دل زجان برداشت
زحمت طبل نوبتی برسید
بفرو داشت آمد آن برداشت
شمارهٔ ۲۲ - و له فی المولی رکن الدّین مسعود و انفذها بخوارزم: دریای غصّه را بن و پایان پدید نیستشمارهٔ ۲۴ - و قال ایضآ یمدح الصّدر المعظّم فخر الدّین: مپرس کز تو چگونه شکستهدل برگشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش عقلم که ترجمان نست
پرده از پوشش نهان برداشت
هوش مصنوعی: دیروز، عقل من که مانند یک مترجم عمل میکند، پرده از روی رازهای پنهان برداشت و آنها را افشا کرد.
گرم در گفتگوی شد با من
مطلعی سرد ناگهان برداشت
هوش مصنوعی: ناگهان در وسط صحبت با من، خبری یا موضوعی سرد و بیاحساس مطرح شد.
سخنی چند در غلاف براند
که نشاید حجاب ازآن برداشت
هوش مصنوعی: چند کلامی را در پس پرده نگهدار که بهتر است از آن پردهبرداری نشود.
عاقبت بی تحاشیی ، سرپوش
از طبقهای سوزیان برداشت
هوش مصنوعی: سرانجام بدون هیچ احتیاطی، پوشش را از سینیهای داغ برداشت.
گفت زنهار کار خود دریاب
که فلک ساز امتحان برداشت
هوش مصنوعی: مواظب باش کار خود را درست و سنجیده انجام بده، زیرا زمان به تو فرصت آزمون و امتحان میدهد.
نانوا روزی تو باز گرفت
سر نرخی چو تر گران برداشت
هوش مصنوعی: نانوا روزی تو را به خاطر بالارفتن قیمتها کم کرده است و این موضوع باعث ناراحتیات شده است.
ارتفاعی کامید بوود نماند
متغلّب یکان یکان برداشت
هوش مصنوعی: در اوج موفقیت و خوشبختی، هیچ چیز نتوانست بر سر راهمان سد شود و هر مانعی را یکی پس از دیگری برداشتیم.
در سرای ملوک دست نیاز
سبب نان و رسم خوان برداشت
هوش مصنوعی: در قصر پادشاهان، وقتی که به دنبال تامین نیازمندیها هستی، باید به خاطر نان و برپایی سفره، دست به کار شوی.
تو و ده پانزده خورنده کنون
چون توانید دل زنان برداشت
هوش مصنوعی: شما و گروهتان حالا چهطور میتوانید دلهای زنان را به دست آورید و به آرامش برسانید؟
خواجه از حال تو گرآگه نیست
قصّه باید همین زمان برداشت
هوش مصنوعی: اگر خواجه از حال تو خبر ندارد، پس باید همین حالا داستان را بازگو کنی.
تا که بردارد از تواین کلفت
همچنان کز دگر کسان برداشت
هوش مصنوعی: این کلفت به یاد تو خواهد بود و بر اساس تجربیاتش با دیگران، از تو نیز به یاد خواهد داشت.
گفتمش در میان این تشویق
که بلا سر زهر کران برداشت
هوش مصنوعی: به او گفتم که در این هیاهو و تشویق، بلای سختی از اطراف به سمت زهر فاصله گرفته است.
خنجر اندر بریدن آجال
فرق از پیر تا جوان برداشت
هوش مصنوعی: خنجر در دست برای بریدن زمان، از پیر تا جوان، آماده شده است.
بر سر نیزه ها زبان سنان
بمنادی ز خلق امان برداشت
هوش مصنوعی: بر روی نیزهها، زبان نیزهها فریاد میزد که مردم از ترس و وحشت آسوده خاطر شوند.
عافیت را بلای ناگاهان
امن و عصمت ز خان و مان برداشت
هوش مصنوعی: عافیت به ناگاه از ما دور میشود و امنیت و آرامش از خانه و خانوادهمان گرفته میشود.
جای در قبۀ دماغ گرفت
گرز چون سر ز بادبان برداشت
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد، قلهی دماغ او جابهجا شد، مانند اینکه سر بادبان را برداشتند.
کرد اندیشۀ جگر در دل
تیر چون پی ز تیردان برداشت
هوش مصنوعی: فکر عمیق و سنگینی در دل جگرم نشسته است، مانند اینکه تیر از کمان رها شده و به هدف میزند.
خوابگه در کنار دیده گزید
راست کز خانۀ کمان برداشت
هوش مصنوعی: در کنار دیدگانش، جایی برای خواب انتخاب کرد که از دل خانه کمان، عشق و محبت را برداشت.
خنجر کابلی بحدّت طبع
سبل تن ز چشم جان برداشت
هوش مصنوعی: خنجر کابلی به شدت و تیزی خود، جان انسان را از بدنش میگیرد.
در رباطات سینه منزل کرد
خشت و چون پهلو از مکان برداشت
هوش مصنوعی: در جایگاه قلب، سنگریزهای قرار گرفت و زمانی که از جای خود کمی جابجا شد.
بسویدای دل فرود امد
نوک ناوک چو از بنان برداشت
هوش مصنوعی: دل به شدت دچار دلتنگی و ناراحتی شده است. وقتی که تیر غم از سمت او به سوی من پرتاب میشود، احساس میکنم که به عمق وجودم نفوذ کرده است.
بر شوارع ز دست خون ریزش
پای مشکل ز گل توان برداشت
هوش مصنوعی: بر خیابانها، به خاطر خونریزیهای او، برداشتن پا از میان گلها دشوار است.
سرش از تن چو شمع بردارند
هرکه از بیم جان فغان برداشت
هوش مصنوعی: هرکس از ترس جانش فریاد برآورد، سرش را همانند شمع از تنش جدا خواهند کرد.
کرد منقار مرگ رقّۀ او
هر که سوفارسان دهان برداشت
هوش مصنوعی: مرگ به عنوان چالش و تهدیدی برای همه حاضر است، و هر کس که دهانش را باز کند و به میدان بیایید، باید با این واقعیت روبهرو شود.
تیز شد گفت و گوی تیغ که جنگ
آن زمان بندش از زفان برداشت
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که صحبت دربارهی جنگ و درگیری در حال شدت گرفتن است و زمان آن رسیده که نزدیکی و گفتگوها به پایان برسد. بنابراین، آمادهباش برای مبارزه و نبردی قطعی اعلام شده است.
لشکر جهل تاختن آورد
هنر و فضل را نشان برداشت
هوش مصنوعی: ارتش نادانی به میدان آمد و هنر و فضیلت را تحت تأثیر خود قرار داد.
آن کسی را میسّرست دو نان
که بجای قلم سنان برداشت
هوش مصنوعی: کسی که به جای قلم و نوشتن، به کار تیر و کمان میپردازد، میتواند دو نان به دست آورد. در واقع، این به معنای این است که بعضی افراد با انتخاب روشهای عملی و کارهای مستقیم میتوانند به موفقیت و نیازهای مادی خود دست یابند.
تیغ از بس که چیره شد بر کلک
تاسرش بی گنه چنان برداشت
هوش مصنوعی: چون شمشیر به خوبی بر دست تو مسلط شد، بر سر بیگناهی چنان کاری کرد که نمیتوان به راحتی فراموش کرد.
گرتقاضا کنم کنون گویند
شرع تکلیف از فلان برداشت
هوش مصنوعی: اگر از من درخواست کنی، میگویند که قوانین دین از فلان شخص گرفته شده است.
گفت اگر چه چنین که کی گویی
فتنه خود خاک ار اصفهان برداشت
هوش مصنوعی: او گفت اگرچه تو حالا میگویی، ولی بدان که فتنه و مشکلات تنها مختص اصفهان نیست و میتواند به جاهای دیگر نیز سرایت کند.
نه همانا که نیز یکباره
رسم نان خوردن از جهان برداشت
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که به طور ناگهانی و یکجا، عادت به خوردن نان و تامین نیازهای زندگی از بین رفته است. به عبارت دیگر، ممکن است شرایطی پیش آمده باشد که دسترسی به منابع معیشتی کاهش یافته و تأمین زندگی برای افراد دشوار شده باشد.
غلّۀ سال و رسم خویش بخواه
رسم نتوان بهیچ سان برداشت
هوش مصنوعی: تولید محصول هر سال و روال خود را طلب میکند، اما نمیتوان به هیچ وجه آن را تغییر داد.
طع از رسم خواجگان هرگز
شاعر خام قلتبان برداشت
هوش مصنوعی: شاعر به رسم و رفتار افرادی که خود را بزرگ و مهم میدانند، اعتنا نکرده و از آن فاصله گرفته است.
غلّه گر کمترست زر نقدست
خود توانی برایگان برداشت
هوش مصنوعی: اگر محصول کمتر باشد، زر و پول واقعی در دست توست و میتوانی بیهیچ هزینهای برداشت کنی.
برندارد ترازو از پی زر
کو ترازو خود از میان برداشت
هوش مصنوعی: ترازو به دنبال طلا نیست، زیرا خود ترازو از میان برداشته شده است.
دیرگاهست تا که بخشش او
عصمت از مال بحروکان برداشت
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که بخشش او، معصومیت از مال دریاییها را از بین برده است.
دست گوهرفشان او بسخا
از گهر بند ریسمان برداشت
هوش مصنوعی: دست پر از جواهر او به آسانی و با سخاوت، بند ریسمان را برداشت.
لرزه بر استخوان نیزه فتاد
تا که او کلک ناتوان برداشت
هوش مصنوعی: نیزه به لرزه درآمد وقتی که او قلم ناتوانش را برداشت.
شب بیاسوود زانکه معدلتش
زحمت بانگ پاسبان برداشت
هوش مصنوعی: شب تاریک و بینور به دلیل این که وجود تو، زحمت سر و صدای نگهبان را از بین برده است.
چرخ در پای همّتش افتاد
چون سر از بام آسمان برداشت
هوش مصنوعی: وقتی کسی اراده و عزم راسخی داشته باشد، حتی گشت و گذار روزگار نیز تحت تأثیر او قرار میگیرد و از مسیر خود منحرف میشود، مانند اینکه چرخ زندگی در پای او میافتد و به سمتی که او میخواهد حرکت میکند.
ماهنوز اندرین سخن بودیم
صبحدم سر ز قیروان برداشت
هوش مصنوعی: ما هنوز در حال گفتگو بودیم که صبح زود، سر از قیروان بلند کرد.
آفتاب از سپهر تیغ بزد
شب بترسید ،دل زجان برداشت
هوش مصنوعی: خورشید از آسمان به شب حمله کرد و آن را ترساند، دل از جان به تنگی آمد.
زحمت طبل نوبتی برسید
بفرو داشت آمد آن برداشت
هوش مصنوعی: زحمت نواختن طبل به پایان رسید و او به سراغ کار خود رفت، به طوری که آن را برداشت و به جلو برد.