شمارهٔ ۲۱ - ایضاً له
پناه و قدوۀ حکّام عصر صدر جهان
تویی که حکم ترا روزگار محکومست
محیط دایرۀ چرخ با جلالت تو
چو نقطه ییست که در ذهن عقل موهومست
ز پهلوی کرمت آرزو شکم پر کرد
بدان صفت که کنون حاجتش به هاضومست
چنان مسخّر رای تو گشت شمع فلک
که در تصرّف او همچو پارۀ مومست
بیاد خلق تو بر دست نو بهار نهند
شقایقی که بصورت رحیث مختومست
پیاپی از چه فتد عطسه های صبح ارنه
ز نفحۀ گل خلقت سپهر مزکومست
بر مهابتت ار لاف پر دلی زد شیر
تو عفو کن هذیانات او که محمومست
زر از دورویی و زردی بدشمنت ماند
از آن زنکبت ایّام خوار و مظلومست
گهی شکسته بود گاه بسته گاه ز ده
گهی ز سیلی و گاه از تپانچه مرحومست
گهی بخنجر گازش میان دو نیم کنند
گهی ز دست ترازو بسنگ مرجومست
کهش برستۀ بازار در کشند بروی
گهش در آتش سوزان مقام معلومست
گه از شکنجّ سکّه رخش پر آژنگست
گهیش چهره ز دندان گاز مثلومست
گهیش خرج کنند و گهیش دفن کنند
ببین مشابهت دشمنت که چون شومست
جوامع هنر بنده حرص خدمت تست
اگر چه حرص بنزدیک عقل مذمومست
چو من ز چرخ کنم استزادتی گوید
دگر چه باید آنرا که خواجه مخدومست؟
مرا ز حلقۀ درست چو حلقه بر در زد
فلک که خود بچنین کارکرد موسومست
خلوص معتقد بنده اندرین خدمت
جهانیان را در سلک علم منظومست
چنین که حرمان بر حال بنده مستولیست
چه جای جبّه و دستان وورسم و مرسومست
ز خاک پای تو کش می برند دست بدست
ببین که مردم چشمم چگونه محرومست
شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضآ فیه ویصف الازار و الخشبه الموضوعه فی داره: این وضع بین که گویی لطف مشکّلستشمارهٔ ۲۲ - و له فی المولی رکن الدّین مسعود و انفذها بخوارزم: دریای غصّه را بن و پایان پدید نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پناه و قدوۀ حکّام عصر صدر جهان
تویی که حکم ترا روزگار محکومست
هوش مصنوعی: تو پناه و الگوی فرمانروایان دنیا هستی و زمان، زیر فرمان توست.
محیط دایرۀ چرخ با جلالت تو
چو نقطه ییست که در ذهن عقل موهومست
هوش مصنوعی: محیط دایرهای که تو آن را احاطه کردهای، چنان است که نقطهای در ذهن عقل نامتعادل به نظر میرسد.
ز پهلوی کرمت آرزو شکم پر کرد
بدان صفت که کنون حاجتش به هاضومست
هوش مصنوعی: از مهربانی و کرامت تو، آرزوهایم به لطف و گشایش تو برآورده شدند، به گونهای که اکنون نیازم به هاضمه و گوارش به وجود آمده است.
چنان مسخّر رای تو گشت شمع فلک
که در تصرّف او همچو پارۀ مومست
هوش مصنوعی: چنان تحت تأثیر تصمیم تو قرار گرفته است که مانند یک تکه موم در اختیار توست.
بیاد خلق تو بر دست نو بهار نهند
شقایقی که بصورت رحیث مختومست
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی تو، در دست بهار تازه، شقایقهایی قرار میدهند که همچون جمال تو در نهایت لطافت و زیباییاند.
پیاپی از چه فتد عطسه های صبح ارنه
ز نفحۀ گل خلقت سپهر مزکومست
هوش مصنوعی: چرا صبحها به طور مکرر عطسه میزنیم؟ به خاطر اینکه بوی خوش گلها به ما میرسد و این بوی خوش نشانهای از آفرینش زیبای جهان است.
بر مهابتت ار لاف پر دلی زد شیر
تو عفو کن هذیانات او که محمومست
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر شجاعت و بزرگی تو خود را دلیر نشان دهد، تو او را ببخش که در حالتی شبیه به جنون است.
زر از دورویی و زردی بدشمنت ماند
از آن زنکبت ایّام خوار و مظلومست
هوش مصنوعی: از دورویی و زردرویی تو، دشمنیات همچنان به یادگار مانده است. ای رانده شده و زیر دست، روزگارت خوار و مظلوم است.
گهی شکسته بود گاه بسته گاه ز ده
گهی ز سیلی و گاه از تپانچه مرحومست
هوش مصنوعی: گاهی به انسان آسیب میرسد، گاهی در آرامش است و گاهی از زمینخورده و گاهی هم از ضربهٔ دیگران. در نهایت، انسان با همه اینها مواجه است و زندگیاش با این چالشها همراه است.
گهی بخنجر گازش میان دو نیم کنند
گهی ز دست ترازو بسنگ مرجومست
هوش مصنوعی: گاهی با خنجر او را از وسط دو نیم میکنند و گاه او را با ترازویی که به سنگ مرجانی است به جان میآورند.
کهش برستۀ بازار در کشند بروی
گهش در آتش سوزان مقام معلومست
هوش مصنوعی: در بازار، شکستگی و تب و تاب وجود دارد و جایی که او را در آتش سوزان مییابند، وضعیتش مشخص است.
گه از شکنجّ سکّه رخش پر آژنگست
گهیش چهره ز دندان گاز مثلومست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات درخشش زیبای اسب در حال دویدن، مانند طنینی زیبا است و گاهی نیز چهرهاش به خاطر گاز گرفتن دندانهایش زخم یا ناقص به نظر میرسد.
گهیش خرج کنند و گهیش دفن کنند
ببین مشابهت دشمنت که چون شومست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات دشمنانتان را از خود دور میکنند و گاهی دیگر آنها را به خاک میسپارند؛ پس به این فکر کنید که وضع و حال دشمنانتان چگونه است.
جوامع هنر بنده حرص خدمت تست
اگر چه حرص بنزدیک عقل مذمومست
هوش مصنوعی: هنرها و جامعههای مختلف بر اساس نیاز و خواستههای تو شکل گرفتهاند، حتی اگر حرص و طمع در نزد عقل چیز ناپسند و بدی به شمار رود.
چو من ز چرخ کنم استزادتی گوید
دگر چه باید آنرا که خواجه مخدومست؟
هوش مصنوعی: وقتی من از چرخ فلک ناله کنم، آن وقت چه باید بگوید کسی که در مقام و منزلتش بلندمرتبه است؟
مرا ز حلقۀ درست چو حلقه بر در زد
فلک که خود بچنین کارکرد موسومست
هوش مصنوعی: فلک به من ضربهای زد که مانند حلقهای که بر در زده میشود، زیرا کارهایش به این شکل معروف است.
خلوص معتقد بنده اندرین خدمت
جهانیان را در سلک علم منظومست
هوش مصنوعی: من با صداقتی که دارم، در این خدمت به بشریت، به نوعی به علم و دانش پیوستهام.
چنین که حرمان بر حال بنده مستولیست
چه جای جبّه و دستان وورسم و مرسومست
هوش مصنوعی: در این شرایط که ناامیدی و حسرت بر زندگی من چیره شده، چه نیازی به لباسهای فاخر و شیوههای مرسوم است؟
ز خاک پای تو کش می برند دست بدست
ببین که مردم چشمم چگونه محرومست
هوش مصنوعی: از خاک پای تو، هر کسی در تلاش است که تو را لمس کند و به تو نزدیک شود. اما نگاه کن به حالتی که مردم چشمان من دارند، چقدر از تو و زیباییهای تو بیبهرهاند.