گنجور

شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضآ فیه ویصف الازار و الخشبه الموضوعه فی داره

این وضع بین که گویی لطف مشکّلست
یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست
یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است
یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست
یا در بر مصاف سپرهای دیلمست
یا بر محیط چرخ سپهر ممثّلست
تقطیعش از مرقّع ابدال نخستست
ترتیبش از غرایب اشکال فصیلست
در بقعۀ مبارکه هست آن درخت انس
کز اختصتص حضرت قدسی مسجّلست
تا عقل کرد نسبت این وضع با فلک
هیآت مستطیل کنون شکل افضلست
از خلق بر کناره چو او تاد منزویست
زان جای او بهشت و ثوابش معجّلست
در کنج خانه پشت بدیوار دادنش
از خشک زاهدیست نه از رزق و تنبلست
با آسمان جربا دارد مشابهت
زان سطح او بکوکب ثابت مکللّست
چون آینه تنش همه رویست و رویهاش
از بس گره چو زلف نکویان مسلسلست
سر تا قدم ز بس که بر آورده پر زهاست
شکل ازار نیست پس ار هست مخملست
ای همچو نیشکر خوش و پر بند صورتی
کو بر همه نفوس نباتی مفضّلست
مجموعه ییست ذاتت از اوضاع مختلف
کاشکال هندسی همه در وی مفصّلست
اوهام زیر کان ز نهاد تو قاصرست
ار تنگ مانوی ز نقوشت معطّلست
اجزاء ذات تو چوبهم دست در زدند
گفتی که بر قبای صفا گوی و انگلست
زیرا هر آن نقار و قطعیت که بد نخست
اکنون باتّحاد و تالّف مبدّلست
نجّاری اعتقادی و اندر اصول صلب
طبعت باعتزال ازین روی امیلست
ترکیب تو مشجّرۀ اصل نیکوست
مشروح ازوست هر چه ازین باب مجملست
رویت اگر چه زابله زخم مجدّرست
تخطیطت از تناسب اعضا معدّلست
هم پشت را پناهی وهم چشم را چراغ
نشگفت اگر زمر تبتت حظ اکملست
دلبستگیت اگر بنقوش منبّتست
شاید چو بر تو طبع نباتی موکّلست
دستی و صد هزار نگارت بد از نخست
وین دست واپسینت نه آن دست اوّلست
نه باد را مفاصل عظم تو مدرجست
نه آب را جداول عرق تو منهلست
آمد بگاه ضرب مصحّح کسور تو
زیرا که کسرو جبر تو با هم مقابلست
لوحیست صورت تو که بر صفحه های او
یکسر عشور و آیت و اخماس و جدولست
از وصل تو اصول قواعد ممهّدست
وز لطف تو لباس عمارت مذیّلست
پای نظر ز شکل تو در تخته بند ماند
تا خرده های قایمه هایت مشکّلست
بر سینه نقش کنده چو عیّار پیشگان
پر زخم بازوی تو چو بازوی منبلست
ز اسیب کوبها بنجنبد تنت ز جای
گویی ز پر دلیست گر از طبع کاهلست
یا چون منافقانی پر بند و پیچ پیچ
خشب مسندّه ز برای تو منزلست
از بهر حفظ خانه تنت جمله چشم شد
هر چند صورت تو چو چشمی مغفّلست
پهلوی خشک داری و از یمن سایه ات
چربیّ پهلوی همه عالم محصّلست
در تو هزار رخنه فزونست و چشم را
در روضۀ بهشت ازین رخنه مدخلست
از غیرت تو بر سر آتش نشست عود
بر سنگ سر زدن ز غمت کار صندلست
تا پیکر تو صورت منج آشیان گرفت
کام و دهان عقل زیادت معسّلست
اصحاب صفّه را تو مسایند کرده یی
وین منصبت ز یافتن عمر ارذلست
آراسته ست رویت و پیراسته قدت
سرمایۀ قبولت ازین رو مکمّلست
نظمت ز خرده کاری چون لفظ جزل من
آمد خفیف وزن و بمعنی مثقّلست
تا حرز بازویت عضدالدّین حسن بود
مدح تو نقش صفحۀ این هفت هیکلست
خورشید رفعتی که بمیزان همّتش
اقلیم هفت گانه بمثقال خردلست
چون غوص فکر، دانش او نیست منتهی
چون فیض عقل، بخشش او نامعطّلست
میزان عقل را سر کلکش معیّرست
شمشیر جود را کف کافیش صیقلست
با علم او دقایق جزوی مبرهنست
باقهر او قواعد کلّی مزلزلست
تا جود او رعایت آمال می کند
یکبارگی جوانب اموال مهملست
زیبد که در محامد او منتظم شود
در مدح هر مبالغه کز باب افعلست
ای سروری که گردون سر سبک
همچون زمین ز بار ایادیت مثقلست
همچون ارم سرای تو ذات العماد شد
زان در خوشی برابر خلد مجمّلست
نظمی تراش کرده ام از طبع کز نکت
کمتر تراشه چینش اعشی واخطلست
گر هیچ کس بگوید یا گفت مثل این
پس مال من محرّم و خونم محلّلست
مپسندش از زمانه لگد کوب هر ذلیل
آنرا که ملک عالم معنی مذلّلست
می خور غم رهی که مرا در همه جهان
بعد از خدای بر کرم تو معولّست
بر ذوق عقل هر سخنی کان مدیح تست
چون زندگی خوشست اگر چه مطولّست
برخور زمال و جاه که در مجلس قضا
مکتوب عمر تو بدرازی مسجّلست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این وضع بین که گویی لطف مشکّلست
یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست
هوش مصنوعی: این وضعیت را ببین که انگار لطفی در آن نهفته است، یا شاخه‌های درخت سدر به درخت طوبی متصل هستند.
یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است
یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ممکن است انسان در یک حالت محدود و بسته از علم و دانش قرار داشته باشد، یا اینکه در حالتی رو به جلو و فعال در مسیر عمل و اقدام مانند پیامبر نوح، پیشرفت کند. این دو حالت نمادین از دو نوع متفاوت زندگی و برخورد با مسائل را نشان می‌دهد.
یا در بر مصاف سپرهای دیلمست
یا بر محیط چرخ سپهر ممثّلست
هوش مصنوعی: یا در میدان جنگ و نبرد، سپرهای قوی‌تری داری یا در دایره آسمان، نشانه و نمادی از بزرگی و عظمت هستی.
تقطیعش از مرقّع ابدال نخستست
ترتیبش از غرایب اشکال فصیلست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ترکیب و انتخاب اشکال مختلف در اینجا از بهترین و برجسته‌ترین نمونه‌ها صورت گرفته و نتیجه‌ای شگفت‌انگیز به وجود آورده است.
در بقعۀ مبارکه هست آن درخت انس
کز اختصتص حضرت قدسی مسجّلست
هوش مصنوعی: در مکان مقدس، درختی از دوستی وجود دارد که به خاطر اختصاص به مقام بلند قدسی، ثبت شده است.
تا عقل کرد نسبت این وضع با فلک
هیآت مستطیل کنون شکل افضلست
هوش مصنوعی: وقتی عقل به مقایسه این وضعیت با آسمان و ستاره‌ها می‌پردازد، درمی‌یابد که اکنون شکل و حالت برتر و بهتری وجود دارد.
از خلق بر کناره چو او تاد منزویست
زان جای او بهشت و ثوابش معجّلست
هوش مصنوعی: کسی که از مردم فاصله بگیرد و به تنهایی زندگی کند، در حقیقت در مکانی است که بهشت و پاداش او در آنجا به سرعت می‌آید.
در کنج خانه پشت بدیوار دادنش
از خشک زاهدیست نه از رزق و تنبلست
هوش مصنوعی: در گوشه‌ی خانه و پشت دیوار، کسی که به بدی نشسته، ناشی از خشک‌سالی زاهد نیست، بلکه دلیلش تنبلی و کمبود روزی است.
با آسمان جربا دارد مشابهت
زان سطح او بکوکب ثابت مکللّست
هوش مصنوعی: آسمان جربا به خاطر اینکه سطح آن مانند ستاره‌های ثابت زینت داده شده است، شباهتی دارد.
چون آینه تنش همه رویست و رویهاش
از بس گره چو زلف نکویان مسلسلست
هوش مصنوعی: چهره او مانند آینه روشن و زیباست و زیبایی‌اش به حدی است که موهایش شبیه به گیسوان زیبا و بافته شده است.
سر تا قدم ز بس که بر آورده پر زهاست
شکل ازار نیست پس ار هست مخملست
هوش مصنوعی: تمام وجودش پر از زیبایی و زرق و برق است، به طوری که حتی اگر لباسی هم به تن داشته باشد، به قدری فاخر و شیک است که مانند مخمل به نظر می‌رسد.
ای همچو نیشکر خوش و پر بند صورتی
کو بر همه نفوس نباتی مفضّلست
هوش مصنوعی: ای تو که مانند نیشکر خوشبو و شیرین هستی و به خاطر زیبایی که داری، بر روی همه موجودات گیاهی برتری داری.
مجموعه ییست ذاتت از اوضاع مختلف
کاشکال هندسی همه در وی مفصّلست
هوش مصنوعی: ذات تو از حالت‌های مختلفی تشکیل شده است؛ شکل‌ها و نمودهای گوناگون همگی در آن به طور کامل وجود دارند.
اوهام زیر کان ز نهاد تو قاصرست
ار تنگ مانوی ز نقوشت معطّلست
هوش مصنوعی: انسان‌ها به راحتی نمی‌توانند به عمق واقعیات وجود تو دست یابند؛ اگرچه ممکن است در موقعیت‌های خاصی، مانند زمان‌های سخت و دشوار، نتوانند به درستی درک کنند و پاسخ‌های مناسب بدهند.
اجزاء ذات تو چوبهم دست در زدند
گفتی که بر قبای صفا گوی و انگلست
هوش مصنوعی: اجزای وجود تو، همچون چوب‌هایی که بر هم زدن، به نظر می‌رسد بر تن لطیف و زیبا تو، نشانه‌هایی از زخم و آسیب وجود دارد.
زیرا هر آن نقار و قطعیت که بد نخست
اکنون باتّحاد و تالّف مبدّلست
هوش مصنوعی: چون هر اختلاف و جدایی که قبلاً وجود داشته الآن به هم پیوستگی و توافق تبدیل شده است.
نجّاری اعتقادی و اندر اصول صلب
طبعت باعتزال ازین روی امیلست
هوش مصنوعی: نجار باوری و در اصول نرمش طبیعتش به خاطر اعتزال به این سمت تمایل دارد.
ترکیب تو مشجّرۀ اصل نیکوست
مشروح ازوست هر چه ازین باب مجملست
هوش مصنوعی: ترکیب تو مانند درختی با ریشه‌های خوب است و هر چیزی که از این موضوع به‌طور مختصر بیان شده باشد، از آن نشأت می‌گیرد.
رویت اگر چه زابله زخم مجدّرست
تخطیطت از تناسب اعضا معدّلست
هوش مصنوعی: هرچند چهره‌ات زخم و نقص دارد، اما زیبایی‌ات به خاطر تناسب اعضایت جبران شده است.
هم پشت را پناهی وهم چشم را چراغ
نشگفت اگر زمر تبتت حظ اکملست
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که شخصی که همواره مورد حمایت و پشتیبانی قرار دارد و همچنین در راه خود دارای بینایی و روشنی است، شگفتی ندارد که در سختی‌ها و چالش‌ها به موفقیت‌های کاملی دست یابد.
دلبستگیت اگر بنقوش منبّتست
شاید چو بر تو طبع نباتی موکّلست
هوش مصنوعی: اگر دل‌بستگی تو به طرح‌های منبت کاری است، احتمالاً طبیعت گیاهان هم به تو وابسته شده است.
دستی و صد هزار نگارت بد از نخست
وین دست واپسینت نه آن دست اوّلست
هوش مصنوعی: دست تو و صدها زیبایی‌اش از همان ابتدا بد بوده، اما این دست آخری که داری دیگر مثل دست اول نیست.
نه باد را مفاصل عظم تو مدرجست
نه آب را جداول عرق تو منهلست
هوش مصنوعی: نه باد بر استخوان کارت اثر دارد و نه آب بر رگ‌های بدن تو تأثیری می‌گذارد.
آمد بگاه ضرب مصحّح کسور تو
زیرا که کسرو جبر تو با هم مقابلست
هوش مصنوعی: وقتی زمان رسیدن ضربه‌ای به تو فرا رسید، بدان که جبر و تسلط تو در برابر کسری و نقص‌هات قرار دارند.
لوحیست صورت تو که بر صفحه های او
یکسر عشور و آیت و اخماس و جدولست
هوش مصنوعی: تصویر تو همچون لوحی است که تمام صفحات آن مملو از عشق و نشانه‌ها و معانی عمیق است.
از وصل تو اصول قواعد ممهّدست
وز لطف تو لباس عمارت مذیّلست
هوش مصنوعی: از اتصال و وصال تو، همه چیز به خوبی و نظم پیش می‌رود و به لطف و محبت تو، زیبایی‌های زندگی مثل لباسی زیبا بر تن ماست.
پای نظر ز شکل تو در تخته بند ماند
تا خرده های قایمه هایت مشکّلست
هوش مصنوعی: نگاه من به زیبایی تو چنان چسبیده که نمی‌تواند حرکت کند، چون ویژگی‌ها و جزئیات تو بسیار پیچیده و جذاب است.
بر سینه نقش کنده چو عیّار پیشگان
پر زخم بازوی تو چو بازوی منبلست
هوش مصنوعی: بر سینه‌ام نشانه‌هایی به‌جا مانده از سختی‌ها و مبارزات، مانند زخم‌های بازوی تو که نشان‌دهنده‌ی قدرت و استقامت توست، به نظر می‌آید.
ز اسیب کوبها بنجنبد تنت ز جای
گویی ز پر دلیست گر از طبع کاهلست
هوش مصنوعی: اگر از آسیب و ضربات دیگران نتوانی حرکت کنی، گویا از دل قوی و پرشوری برخورداری، اما اگر در طبیعت خود کسالت و تنبلی داشته باشی، این توانایی تو برمی‌گردد به روحیه‌ات.
یا چون منافقانی پر بند و پیچ پیچ
خشب مسندّه ز برای تو منزلست
هوش مصنوعی: شاید مانند افرادی نفاق‌پیشه و پر از دروغ و فریب هستند، که با ظاهری آراسته و فریبنده برای تو در این دنیا جا و مکان دارند.
از بهر حفظ خانه تنت جمله چشم شد
هر چند صورت تو چو چشمی مغفّلست
هوش مصنوعی: برای نگهداری و محافظت از وجود تو، همه نگاه‌ها به تو معطوف شده است، هرچند که ظاهرت مانند چشمی غافل و نادان به نظر می‌رسد.
پهلوی خشک داری و از یمن سایه ات
چربیّ پهلوی همه عالم محصّلست
هوش مصنوعی: تو ظاهری لاغر و خشک داری، اما سایه‌ات در یمن، بر همه عالم چاق و فربه به نظر می‌رسد.
در تو هزار رخنه فزونست و چشم را
در روضۀ بهشت ازین رخنه مدخلست
هوش مصنوعی: در تو هزار راه و گسستگی وجود دارد و می‌توان با دقت به آن نگاه کرد، گویا در باغ بهشت درگاهی برای ورود به این راه‌ها وجود دارد.
از غیرت تو بر سر آتش نشست عود
بر سنگ سر زدن ز غمت کار صندلست
هوش مصنوعی: از عشق و غیرت تو، عود (مغز چوب خوشبو) بر روی آتش قرار گرفت و با غم و اندوه تو، صندل (چوب خوش‌عطر) به سنگ می‌خورد.
تا پیکر تو صورت منج آشیان گرفت
کام و دهان عقل زیادت معسّلست
هوش مصنوعی: وقتی که جسمت به زیبایی و دلخواهی شکل گرفت، عقل و فکر تو بیشتر و بهتر عمل می‌کند.
اصحاب صفّه را تو مسایند کرده یی
وین منصبت ز یافتن عمر ارذلست
هوش مصنوعی: تو اصحاب صفه را به مقام و موقعیت نمی‌سنجی و این جایگاه، از نظر عمر، بی‌ارزش است.
آراسته ست رویت و پیراسته قدت
سرمایۀ قبولت ازین رو مکمّلست
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات و قامت خوش‌فرم‌ات باعث جلب توجه و پذیرش تو می‌شود و این ویژگی‌ها در کنار هم تو را کامل می‌کند.
نظمت ز خرده کاری چون لفظ جزل من
آمد خفیف وزن و بمعنی مثقّلست
هوش مصنوعی: شعر من از جمله کارهای کوچک و ناچیز است، اما با وجود اینکه به نظر سبک و کم‌وزن می‌آید، در واقع دارای معنای عمیق و سنگین است.
تا حرز بازویت عضدالدّین حسن بود
مدح تو نقش صفحۀ این هفت هیکلست
هوش مصنوعی: تا زمانی که ساق تو (بازوی تو) محافظت و حمایت‌کننده حسن بود، ستایش تو همچون تصویر و نشانی است بر صفحه این هفت هیکل.
خورشید رفعتی که بمیزان همّتش
اقلیم هفت گانه بمثقال خردلست
هوش مصنوعی: خورشید به اندازه‌ای بلند مرتبه است که اگر بخواهیم آن را با توجه به تلاش و کوششش مقایسه کنیم، به اندازه‌ای کوچک و ناچیز نسبت به هفت اقلیم مثل دانه‌ای خردل به نظر می‌رسد.
چون غوص فکر، دانش او نیست منتهی
چون فیض عقل، بخشش او نامعطّلست
هوش مصنوعی: فکر و دانش او در نهایت به نتیجه‌ای نمی‌رسد، اما بخشش و فیض عقل او هرگز متوقف نمی‌شود.
میزان عقل را سر کلکش معیّرست
شمشیر جود را کف کافیش صیقلست
هوش مصنوعی: میزان سنجش عقل، در سر هر شخص مشخص می‌شود و کارایی و تأثیر بخشندگی را می‌توان با کیفیت آن در عمل سنجید.
با علم او دقایق جزوی مبرهنست
باقهر او قواعد کلّی مزلزلست
هوش مصنوعی: با دانش او جزئیات دقیق و روشن هستند، اما با قدرت او اصول کلی بی‌ثبات و متزلزل می‌شوند.
تا جود او رعایت آمال می کند
یکبارگی جوانب اموال مهملست
هوش مصنوعی: تا زمانی که او سخاوت ورزد و آرزوها را مد نظر قرار دهد، یکباره توجه به بقیه اموال بی‌اهمیت می‌شود.
زیبد که در محامد او منتظم شود
در مدح هر مبالغه کز باب افعلست
هوش مصنوعی: خوب است که در زیبایی‌های او به گونه‌ای سخن گفته شود که در ستایش‌ها هرگونه اغراق و بزرگ‌نمایی باشد.
ای سروری که گردون سر سبک
همچون زمین ز بار ایادیت مثقلست
هوش مصنوعی: ای بزرگ‌مردی که آسمان به خاطر نعمت‌های تو بر زمین سبکتر و راحت‌تر شده است.
همچون ارم سرای تو ذات العماد شد
زان در خوشی برابر خلد مجمّلست
هوش مصنوعی: سرای تو مانند بهشت ارم شده و به خاطر این خوشی، در برابر تجملات بهشت قرار گرفته است.
نظمی تراش کرده ام از طبع کز نکت
کمتر تراشه چینش اعشی واخطلست
هوش مصنوعی: من شعر و نغمه‌ای تنظیم کرده‌ام که احساس و ذوق من در آن تجلی یافته است، به گونه‌ای که نکتۀ کمی در چینش آن دیده می‌شود و شباهت‌هایی به اشعار شاعران مشهور دارد.
گر هیچ کس بگوید یا گفت مثل این
پس مال من محرّم و خونم محلّلست
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید یا قبلاً گفته باشد که چیزی مانند این وجود دارد، پس مال من حرام و خون من حلال است.
مپسندش از زمانه لگد کوب هر ذلیل
آنرا که ملک عالم معنی مذلّلست
هوش مصنوعی: از زمان، چیزی نپسند که زیر پا رفته و حقیر شده است، چرا که آنچه که در واقعیت و معنا سلطنت دارد، خود به ذلت افتاده است.
می خور غم رهی که مرا در همه جهان
بعد از خدای بر کرم تو معولّست
هوش مصنوعی: بخور، ای غم دل، چرا که پس از خداوند، همان‌طور که در همه جا به فضل و کرم تو وابسته‌ام.
بر ذوق عقل هر سخنی کان مدیح تست
چون زندگی خوشست اگر چه مطولّست
هوش مصنوعی: هر سخنی که تو را ستایش کند، برای عقل پسندیده و خوشایند است، زیرا زندگی اگرچه طولانی باشد، اما زیباست.
برخور زمال و جاه که در مجلس قضا
مکتوب عمر تو بدرازی مسجّلست
هوش مصنوعی: از مقام و ثروت خود بهره‌برداری کن، زیرا در محضر حق، مدت عمرت به صورت قطعی و دقیق نوشته شده است.