گنجور

شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضآ یمدحه

ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست
طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست
بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم
تنها جریده رو که گذر برمضایقست
از عقل پرس راه که پیری موحدّست
مسپر پی خیال که دزدی منافقست
ز افلاک برگذر اگرت عزم نزهتست
کین گرد خیمه نیز محلّ طوارقست
خود را ز پس گذار و برو تا بدو رسی
کآنکس مقرّبست که بر خویش سابقست
بگشای چشم باطن و آن چشم گوش دار
کآن نیز عرصۀ خطفات بوارقست
از گوش سرّ ندای ازل استماع کن
نزگوش سر که منفذ او برصواعقست
جان دادن و نفس زدن او را یکی بود
مانند صبح هر که در این راه صادقست
چون غنچه دل درین تن ده رویه بسته یی
پس لاف یکدلی زنی ، این هم نه لایقست
دیوت غرور داده که تو خود فرشته یی
نفس مهوّس تو بدین عشوه واثقست
خورشید حق ز سایۀ تو در حجاب شد
ورنه همه سراسر عالم مشارقست
در خلوت «ابیت» ترا ذوق کی بود
تا شرب تو رحیق و مقامت حدایقست
غلمان و حورکی طلبد مرد حق شناس؟
شهوت پرست کی بود آنکس که عاشقست؟
سر بر فلک ز باد چو آتش چرا کشی؟
آخر نه اوّل تو خود از ماء دافقست
از بهر لقمه خرقه بپوشی که صوفیم
و آنگه نه شرم خلق و نه ترست ز خالقست
بر طاق نه دو تویی و رسم خشن بمان
بر کن هزار میخ که جمله عوایقست
گویی ز بیم مرگ کنم ادّخار قوت
دانی که قابضست، ندانی که رازقست
بر هیچکس مدار بپیوند اعتماد
تا هستی تو دم بدم از تو مفارقست
محراب رفتن تو چو قندیل هرزه ایست
تا باطن تو آتش و ظاهر معالقست
زنجیر صورتی چه کنی طوق گردنت؟
بس نیست این که بستۀ چندین علایقست
عقلت چراغ دیو و زبان نیم کار غول
گوشت دریچۀ طمع و چشم فاسقست
انسان بر حقیقت آنست در جهان
کورا نظر چو صدر جهان برحقایقست
مسعود صاعد آنکه بانواع اصطناع
بر اهل فضل همّت او را سوابقست
از یمن آن سوابق و تاثیر آن همم
هر دم ز غیب دولت او را لواحقست
در گلشن مکارم اخلاق سوسنست
در بوستان مذهب نعمان شقایقست
اقبال با اشارت رایش عنان زنان
توفیق با جنیبۀ عزمش موافقست
در نگذرد دقیقه یی از رای روشنش
خورشید را همیشه گذر بر دقایقست
در وادی مقدّس شرع محمّدی
از علم او بحور و زحلمش شواهقست
بر عرصه یی که رخ بنماید شکوه او
شاه ستارگان ز عداد بیادقست
آب حیات را بزبان بر نیاورد
آن را که لب بخاک جنابش ملاصقست
احسنت! ای ستوده خصالی که حضرتت
مستجمع مصالح چندین خلایقست
ذات تو در مجامع ابنای روزگار
چون نور ماه در دل شبهای غاسقست
نشگفت اگر معانی ذوقیست در خطت
در شام شک مکن که شکرهای فایقست
احیاء علم در کلمات تو مدرجست
گویی دم با دم عیسی مطابقست
گر خرق عادتست کرامات اولیا
عادات را مکارم خلق تو خارقست
در حضرت تو مقتبسان علوم را
شهپّر جبرئیل بجای نمارقست
چشم و چراغ اهل حقایق تویی از انک
انوار معرفت ز ضمیر تو شارقست
آثار تو لطیف و معانیّ تو دقیق
انعام تو جزیل و فصولت رقایقست
اصلیست منصب که سلیم از معارضست
صدر تو جامعیست که فارغ ز فارقست
هم شرع ز احتشام تو بر ملک حاکمست
هم ملک ز اهتمام تو بادین مساوقست
رای تو ناصحست کجا فتنه قاطعست
کلک تو را تقست کجا تیغ فاتقست
خود باش تا نتایج رای تو در رسد
کین نوجوان هنوز خود اکنون مرا هقست
آن دست نیست، چیست؟ینابیع روزست
وان کلک نیست، چیست؟کلید مقالقست
نی پاره یی که دست مبارک بدو بری
نزدیک عقل صورت اوحیّ ناطقست
بند نیاز را ز وجودش گشایش است
دست امید را ز زبانش مرافقست
عذراء خدر غیب بنات ضمیر تست
وان کلک زرد لاغر گریان چو وامقست
دریاش تا بگردن و بر فرق می رود
هندونگر که او بسباحت چه حاذقست
از بس که در خزاین اسرار نقب زد
شد مستحقّ قطع که آن حدّ سارقست
فرقش محلّ نطق و میان جای منطقه
منطبق آن بود که سراسر مناطقست
نقد سخن بسکّۀ مدح تو را بجست
بازار فضل بر سر کوی تو نافقست
صدرا! ز خدمت تو از آن بهره ور نیم
کاقسام بی مرادی ایّام عایقست
دوشیزگان مدح ترا فکر منحتم
دیریست تا برغبت صادق معانقست
اغباب در وظایف انعام شرط نیست
چون نه زناشزات و نه نیز از طوالقست
تقصیر از تو نیست در اشبال اهل فضل
خود روزگار دولت ما نا موافقست
در نظمها اگر چه بسی لاف میزنند
فرقست از آنکه ناطق تا آنکه ناهقست
اطناب در دعا چه کنم من؟ برای آنک
پیرامنش ز حفظ الهی سرادقست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست
طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست
هوش مصنوعی: ای کسی که به عشق خود می‌بالید، خوشا به حال تو! اما اگر زبان تو با دلت یکی نباشد، این ادعا چه ارزشی دارد؟
بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم
تنها جریده رو که گذر برمضایقست
هوش مصنوعی: اجازه بده که ساز و ادوات حس و خیال و وهم تنها بمانند، زیرا این‌ها فقط بر روی مشکلات و دشواری‌ها حرکت می‌کنند.
از عقل پرس راه که پیری موحدّست
مسپر پی خیال که دزدی منافقست
هوش مصنوعی: از عقل بپرس که چگونه باید رفت، زیرا درختی کهن و با ایمان وجود دارد. به دنبال خیال نرو که آن، دزدی فریبکار است.
ز افلاک برگذر اگرت عزم نزهتست
کین گرد خیمه نیز محلّ طوارقست
هوش مصنوعی: اگر قصد سفر و گردش در آسمان‌ها را داری، بدان که این مکان نیز جایی است که باید احتیاط کنی، زیرا اطراف خیمه‌ات نیز ممکن است خطراتی وجود داشته باشد.
خود را ز پس گذار و برو تا بدو رسی
کآنکس مقرّبست که بر خویش سابقست
هوش مصنوعی: خود را کنار بگذار و به جلو برو تا به او برسی، زیرا کسی که به او نزدیک است، کسی است که پیش از این بر نفس خود غلبه کرده است.
بگشای چشم باطن و آن چشم گوش دار
کآن نیز عرصۀ خطفات بوارقست
هوش مصنوعی: چشم درونت را باز کن و گوش را آماده باش؛ زیرا که اینجا نیز میدان نمایش نکات رازآلود وجود دارد.
از گوش سرّ ندای ازل استماع کن
نزگوش سر که منفذ او برصواعقست
هوش مصنوعی: از درون خود به ندای آغازین گوش بسپار، زیرا از درون خود است که ارتباطش با نیروهای شدید و تاثیرگذار برقرار است.
جان دادن و نفس زدن او را یکی بود
مانند صبح هر که در این راه صادقست
هوش مصنوعی: در واقع، پیوستگی جان دادن و نفس کشیدن او به یکدیگر شبیه است به صبحی که برای هر کسی که در این راه صادق و راستین است، روشن و واضح است.
چون غنچه دل درین تن ده رویه بسته یی
پس لاف یکدلی زنی ، این هم نه لایقست
هوش مصنوعی: دل تو همچون غنچه‌ای است که در این جسم بسته شده است؛ بنابراین ادعای یکدلی و وفاداری تو صحیح نیست و شایسته نیست.
دیوت غرور داده که تو خود فرشته یی
نفس مهوّس تو بدین عشوه واثقست
هوش مصنوعی: غرور به تو این احساس را داده که خودت فرشته‌ای، در حالی که نفس تو دچار وسوسه است و به این چالش و فریفتگی اطمینان دارد.
خورشید حق ز سایۀ تو در حجاب شد
ورنه همه سراسر عالم مشارقست
هوش مصنوعی: خورشید حقیقت به خاطر سایه‌ات در پوشش قرار گرفت وگرنه تمام عالم نورانی و پر از روشنی است.
در خلوت «ابیت» ترا ذوق کی بود
تا شرب تو رحیق و مقامت حدایقست
هوش مصنوعی: در زمانی که تنها بودم، شوق و ذوقی برای نوشیدن شراب نداشتم، مگر اینکه مقام و جایگاه تو به مانند باغ‌هایی زیبا و دل‌نشین باشد.
غلمان و حورکی طلبد مرد حق شناس؟
شهوت پرست کی بود آنکس که عاشقست؟
هوش مصنوعی: مرد حق شناس و با بصیرت به دنبال جوانان زیبا و حوریان بهشتی نمی‌گردد. کسی که فقط به دنبال لذت و شهوت است، هرگز نمی‌تواند عاشق واقعی باشد.
سر بر فلک ز باد چو آتش چرا کشی؟
آخر نه اوّل تو خود از ماء دافقست
هوش مصنوعی: چرا خود را به آتش می‌زنی و از باد بالا می‌روی؟ در نهایت، خودت از آب زلال آغاز شده‌ای.
از بهر لقمه خرقه بپوشی که صوفیم
و آنگه نه شرم خلق و نه ترست ز خالقست
هوش مصنوعی: برای اینکه لقمه‌ای به دست بیاوری، لباس مخصوصی می‌پوشی و خود را در مقام صوفی قرار می‌دهی؛ اما نه از مردم شرم می‌کنی و نه از خدا می‌ترسی.
بر طاق نه دو تویی و رسم خشن بمان
بر کن هزار میخ که جمله عوایقست
هوش مصنوعی: بر کمان بلند دو تو شکل گرفته‌ای و نقش خشن آن را تحمل کن. هزار میخ به آن کوبیده شده است که همه‌اش موانع است.
گویی ز بیم مرگ کنم ادّخار قوت
دانی که قابضست، ندانی که رازقست
هوش مصنوعی: انگار از ترس مرگ تلاش می‌کنم که در ذخیره‌سازی قوت و نعمت بکوشم، در حالی که نمی‌دانم کسی وجود دارد که قوت و روزی را از من نمی‌گیرد، بلکه او خود رازق و روزی‌دهنده است.
بر هیچکس مدار بپیوند اعتماد
تا هستی تو دم بدم از تو مفارقست
هوش مصنوعی: به هیچ‌کس اعتماد نکن که به او پیوند بخوری، زیرا وجود تو همیشه در حال جدایی از توست.
محراب رفتن تو چو قندیل هرزه ایست
تا باطن تو آتش و ظاهر معالقست
هوش مصنوعی: وقتی تو به مکان‌های معنوی می‌روی، مثل قندیل خاموشی می‌مانی. ظاهر تو زیباست، اما باطن تو آتشین و پر از شور و نشاط است.
زنجیر صورتی چه کنی طوق گردنت؟
بس نیست این که بستۀ چندین علایقست
هوش مصنوعی: زنجیر صورتی چه سودی دارد اگر بر گردن تو طوق باشد؟ آیا این کافی نیست که این زنجیر نشان‌دهنده‌ی وابستگی‌های مختلفی است که به آن دست و پا گیر شده‌ای؟
عقلت چراغ دیو و زبان نیم کار غول
گوشت دریچۀ طمع و چشم فاسقست
هوش مصنوعی: عقل تو مانند چراغی است که در تاریکی‌های نادانی راه را روشن می‌کند، اما زبانت مانند نیرویی است که تنها در مراحل ابتدایی کارایی دارد. پنجره به سوی طمع و نیت‌های ناپسند را چشمت باز می‌کند و ممکن است تو را به گمراهی بکشاند.
انسان بر حقیقت آنست در جهان
کورا نظر چو صدر جهان برحقایقست
هوش مصنوعی: انسان در حقیقت مانند کسی است که در یک دنیای تاریک به حقیقت‌ها نگاه می‌کند، همان‌طور که در کائنات، جهان بالای سر به واقعیت‌ها اشراف دارد.
مسعود صاعد آنکه بانواع اصطناع
بر اهل فضل همّت او را سوابقست
هوش مصنوعی: مسعود صاعد، کسی است که با مهارت‌های مختلف و تلاش‌هایش در زمینه‌های علمی، پیشینه‌هایی در میان اهل فضل دارد.
از یمن آن سوابق و تاثیر آن همم
هر دم ز غیب دولت او را لواحقست
هوش مصنوعی: به خاطر آن پیشینه‌ها و تأثیر آن حمام‌ها، هر لحظه از ناپیدا، برکت و دولت او به او ملحق می‌شود.
در گلشن مکارم اخلاق سوسنست
در بوستان مذهب نعمان شقایقست
هوش مصنوعی: در باغ virtues اخلاق، گل سوسن وجود دارد و در باغ مذهب، گل شقایق چشم‌نواز است.
اقبال با اشارت رایش عنان زنان
توفیق با جنیبۀ عزمش موافقست
هوش مصنوعی: اقبال با اشاره‌ای که به دیگران می‌زند، مسیر موفقیت را با ارادۀ قوی‌اش همسو می‌کند.
در نگذرد دقیقه یی از رای روشنش
خورشید را همیشه گذر بر دقایقست
هوش مصنوعی: به هیچ وجه یک دقیقه هم از روشنایی ذهن او نمی‌گذرد، چرا که خورشید همواره در حال حرکت بر روی دقایق زمان است.
در وادی مقدّس شرع محمّدی
از علم او بحور و زحلمش شواهقست
هوش مصنوعی: در سرزمین پاک قوانین اسلامی محمد، دریای علم او و ویژگی‌هایش به ارتفاعات بلندی می‌رسد.
بر عرصه یی که رخ بنماید شکوه او
شاه ستارگان ز عداد بیادقست
هوش مصنوعی: بر سطحی که زیبایی او خود را نشان می‌دهد، عظمتش همچون ستاره‌ای در میان سایر ستاره‌ها می‌درخشد و از آنها درخشان‌تر و برجسته‌تر است.
آب حیات را بزبان بر نیاورد
آن را که لب بخاک جنابش ملاصقست
هوش مصنوعی: کسی که لب‌هایش به خاک پای حضرت خداوند چسبیده، نمی‌تواند راز زندگی را با زبانش بیان کند.
احسنت! ای ستوده خصالی که حضرتت
مستجمع مصالح چندین خلایقست
هوش مصنوعی: خوب است! ای کسی که ویژگی‌های پسندیده‌ات در تمامیت، شامل خیرتوانی و شخصیت‌های نیکو، مورد ستایش قرار گرفته است و وجود تو برای بسیاری از مردم مفید و سودمند است.
ذات تو در مجامع ابنای روزگار
چون نور ماه در دل شبهای غاسقست
هوش مصنوعی: وجود تو در میان مردم زمانه مانند نور ماه در شب‌های تاریک و غمگین است.
نشگفت اگر معانی ذوقیست در خطت
در شام شک مکن که شکرهای فایقست
هوش مصنوعی: اگر معانی زیبا و دلنشین در نوشته‌های تو وجود دارد، تعجبی ندارد. در شام (شام به معنای زیبایی و جذابیت) تردید نکن که آنچه نوشته‌ای فوق‌العاده و بی‌نظیر است.
احیاء علم در کلمات تو مدرجست
گویی دم با دم عیسی مطابقست
هوش مصنوعی: علم و دانش در سخنان تو به وضوح در حال زنده شدن است، انگار که هر لحظه سخن تو همانند دمیدن عیسی به زندگی می‌بخشد.
گر خرق عادتست کرامات اولیا
عادات را مکارم خلق تو خارقست
هوش مصنوعی: اگر کارهای شگفت‌انگیز اولیا به دلیل خروج از عادات روزمره باشد، آفرینش ویژگی‌های برجسته‌ات از عادات فراتر است.
در حضرت تو مقتبسان علوم را
شهپّر جبرئیل بجای نمارقست
هوش مصنوعی: در حضور تو، کسانی که از علم و دانش بهره‌مند هستند، مانند پرندگان نازکی هستند که جبرئیل به جای آن‌ها سالک و رهرو شده است.
چشم و چراغ اهل حقایق تویی از انک
انوار معرفت ز ضمیر تو شارقست
هوش مصنوعی: تو روشنی و نور دل اهل حقایق هستی و از باطن تو، جلوه‌گاه شناخت و معرفت تابیده است.
آثار تو لطیف و معانیّ تو دقیق
انعام تو جزیل و فصولت رقایقست
هوش مصنوعی: شما آثار زیبایی دارید و معانی‌تان بسیار دقیق و ژرف است. نعمت‌ها و بخشش‌های شما فراوان و فصل‌های وجودتان لطیف و دل‌نواز است.
اصلیست منصب که سلیم از معارضست
صدر تو جامعیست که فارغ ز فارقست
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که مقام و موقعیت به افرادی تعلق دارد که از رقابت و تضاد دور باشند. همچنین، اشاره می‌کند که صدر و جایگاه تو باید به گونه‌ای باشد که از تفاوت‌ها و جدایی‌ها برکنار باشد.
هم شرع ز احتشام تو بر ملک حاکمست
هم ملک ز اهتمام تو بادین مساوقست
هوش مصنوعی: شرع به دلیل وجود احترام و وقار تو بر کشور حاکم است و همچنین کشور به خاطر توجه و تلاش تو با دین همخوانی دارد.
رای تو ناصحست کجا فتنه قاطعست
کلک تو را تقست کجا تیغ فاتقست
هوش مصنوعی: نظر تو نصیحت است، اما جایی که فتنه قدرتی قطعی دارد، نوشته تو ناتوان است در برابر تیغی که خطای بزرگ را برطرف می‌کند.
خود باش تا نتایج رای تو در رسد
کین نوجوان هنوز خود اکنون مرا هقست
هوش مصنوعی: خودت را پیدا کن و به آنچه که هستی اعتماد کن، چون این جوان هنوز به شناخت واقعی خودش نرسیده است و به همین دلیل از من دور است.
آن دست نیست، چیست؟ینابیع روزست
وان کلک نیست، چیست؟کلید مقالقست
هوش مصنوعی: این دست که اشاره شده، چه چیزی است؟ این روز مانند چشمه‌ای زنده و پرجنب‌وجوش است و آن نوشته نیز در واقع کلید فهم درست یک مطلب است.
نی پاره یی که دست مبارک بدو بری
نزدیک عقل صورت اوحیّ ناطقست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نی، که تکه‌ای از نی است و به دست مبارک کسی داده شده، با عقل در ارتباط بوده و توانایی بیان و گفتار دارد. این بیان به نوعی نشان‌دهنده ارتباط عمیق میان وجود مادی و معنا، و توصیف حالتی است که در آن وجود مادی می‌تواند قابلیت‌های معنوی را به تصویر بکشد.
بند نیاز را ز وجودش گشایش است
دست امید را ز زبانش مرافقست
هوش مصنوعی: وجود او راهگشای مشکلات و نیازهاست و امید من از گفتار او یاری می‌گیرد.
عذراء خدر غیب بنات ضمیر تست
وان کلک زرد لاغر گریان چو وامقست
هوش مصنوعی: دختر پاک و معصوم در پرده‌ای از غیب و رازهای درون توست و آن قلم زرد و نحیف، مانند وامق، در حال گریه است.
دریاش تا بگردن و بر فرق می رود
هندونگر که او بسباحت چه حاذقست
هوش مصنوعی: دریا تا گردن می‌رسد و بر سر او می‌ریزد، اما آن کسی که در آب شنا می‌کند، چقدر ماهر است.
از بس که در خزاین اسرار نقب زد
شد مستحقّ قطع که آن حدّ سارقست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در گنجینه‌های اسرار زیاد کنکاش کرده و کاوش کرده است، مستحق مجازات شده است و این به اندازه‌ای جدی است که مرز سرقت را رد کرده است.
فرقش محلّ نطق و میان جای منطقه
منطبق آن بود که سراسر مناطقست
هوش مصنوعی: تفاوت در جایی است که صدا می‌زند و محلّی که قرار دارد، در واقع این دو باید با هم تطابق داشته باشند، زیرا همه مناطق تحت پوشش این مفهوم قرار می‌گیرند.
نقد سخن بسکّۀ مدح تو را بجست
بازار فضل بر سر کوی تو نافقست
هوش مصنوعی: در بازار علم و هنر، سخن و ستایش تو را به خوبی جستجو کردم و در کوچه‌های تو، نشانه‌های فضیلت و ارزش تو را پیدا کردم.
صدرا! ز خدمت تو از آن بهره ور نیم
کاقسام بی مرادی ایّام عایقست
هوش مصنوعی: صدرا! من از خدمت تو بهره‌ای نمی‌برم، زیرا روزگار ناامیدی و بدبختی خیلی زیاد است.
دوشیزگان مدح ترا فکر منحتم
دیریست تا برغبت صادق معانقست
هوش مصنوعی: دولتی از زمان به فکر تو هستیم و مدت زیادی است که به شوق و علاقه‌مندی واقعی به تو می‌رسیم.
اغباب در وظایف انعام شرط نیست
چون نه زناشزات و نه نیز از طوالقست
هوش مصنوعی: وظایف انعام به هیچ وجه وابسته به وجود اغباب نیست؛ چرا که نه شامل زناشویی‌های غیرمجاز می‌شود و نه به محدودیت‌های دیگر مربوط است.
تقصیر از تو نیست در اشبال اهل فضل
خود روزگار دولت ما نا موافقست
هوش مصنوعی: تقصیر تو نیست، چون زمانه با ما خوب نیست و مشکلات به خاطر ناهماهنگی روزگار و کمبود شرایط مناسب به وجود آمده است.
در نظمها اگر چه بسی لاف میزنند
فرقست از آنکه ناطق تا آنکه ناهقست
هوش مصنوعی: با اینکه در شعرها خیلی از دستاوردها و سخنان بزرگ صحبت می‌شود، اما باید توجه داشت که تفاوت زیادی میان کسی که به واقعیت سخن می‌گوید و کسی که فقط ادعا می‌کند وجود دارد.
اطناب در دعا چه کنم من؟ برای آنک
پیرامنش ز حفظ الهی سرادقست
هوش مصنوعی: دعای من چه فایده‌ای دارد؟ زیرا اطراف او با حفاظت الهی احاطه شده است.