شمارهٔ ۱۸۲ - وله ایضاً
زین پس نبیند این دل من روی خوشدلی
بر بسته کشت راه من از کوی خوشدلی
غمگین دلم که خوی گر درد و محنت است
تا غم بود کجا نگرد سوی خوشدلی؟
بی بر بماند کشت امیدم از آنکه نیست
آب حیات را مدد از جوی خوشدلی
چون مجمر ار چه سینۀ تنگم پر آتشست
زین سوخته جگر ندمد بوی خوشدلی
در عرصۀ وجود اگر چه بسر دوم
چوگان قامتم بنزد گوی خوشدلی
این طرفه بین که در دل تنگم هزار غم
گنجید و می نگنجد یک موی خوشدلی
بگرفت های های گرستن همه جهان
بنشست با دو بانگ و هیاهوی خوشدلی
چاووش ناله در همه آفاق بانگ زد
وای دلی که هست هواجوی خوشدلی
نه غم شکیبد از من و نه من ز غم کنون
کز سر برون شدست مرا خوی خوشدلی
از بس بلا و غصّه که بر یکدگر نشست
در دل نماند جای تکاپوی خوشدلی
سیمرغ خوشدلی پس قاف عدم گریخت
جز نقش نیست صورت نیکوی خوشدلی
الّا اگر چو خوشدلی اندر عدم شود
ورنه، نبیند این دل من روی خوشدلی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین پس نبیند این دل من روی خوشدلی
بر بسته کشت راه من از کوی خوشدلی
هوش مصنوعی: از این پس، دل من دیگر خوشی و شادکامی را نخواهد دید؛ زیرا راهی که من را به کمال و خوشدلی هدایت میکند، مسدود شده است.
غمگین دلم که خوی گر درد و محنت است
تا غم بود کجا نگرد سوی خوشدلی؟
هوش مصنوعی: دل من غمگین است و از درد و رنج پر شده است؛ وقتی که غم وجود دارد، چگونه میتوان به سوی شادی و خوشحالی رفت؟
بی بر بماند کشت امیدم از آنکه نیست
آب حیات را مدد از جوی خوشدلی
هوش مصنوعی: اگر امیدم بیثمر بماند، به دلیل آن است که آب زندگی و شادی در دسترس نیست.
چون مجمر ار چه سینۀ تنگم پر آتشست
زین سوخته جگر ندمد بوی خوشدلی
هوش مصنوعی: اگرچه قلب تنگم مثل آتش سوزان است، اما از دل سوختهام بویی از خوشدلی نمیآید.
در عرصۀ وجود اگر چه بسر دوم
چوگان قامتم بنزد گوی خوشدلی
هوش مصنوعی: اگرچه در زندگی، حالتی مانند سر دوم چوب راحتم دارم، اما همچنان در میدان وجود، به دنبال خوشدلی و شادکامی هستم.
این طرفه بین که در دل تنگم هزار غم
گنجید و می نگنجد یک موی خوشدلی
هوش مصنوعی: عجب از این که در دل کوچک من هزاران غم جا گرفته و یک رشته موی خوشدلی نمیتواند در آن جا بگیرد.
بگرفت های های گرستن همه جهان
بنشست با دو بانگ و هیاهوی خوشدلی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر گرسنگی و زحمت به هم ریخته و همه جا پر از سر و صدا و شادمانی است که از دل خوش ناشی میشود.
چاووش ناله در همه آفاق بانگ زد
وای دلی که هست هواجوی خوشدلی
هوش مصنوعی: در همه جا صدای نالهای به گوش میرسد و کسی میگوید ای دل بیچاره، چقدر خوب است که دل شاداب و خوشحال داشته باشی.
نه غم شکیبد از من و نه من ز غم کنون
کز سر برون شدست مرا خوی خوشدلی
هوش مصنوعی: نه غمی از من باقی مانده و نه من از غم رنج میبرم، زیرا حالا که خوشدلیام به طور کامل نمایان شده، دیگر غمی در دل ندارم.
از بس بلا و غصّه که بر یکدگر نشست
در دل نماند جای تکاپوی خوشدلی
هوش مصنوعی: به خاطر تجمع زیاد مشکلات و ناراحتیها، دیگر جایی در دل برای شادی و خوشحالی باقی نمانده است.
سیمرغ خوشدلی پس قاف عدم گریخت
جز نقش نیست صورت نیکوی خوشدلی
هوش مصنوعی: سیمرغی که نماد خوشدلی است، از قلههای عدم فرار کرد و جز تصویر زیبای خوشدلی چیزی باقی نمانده است.
الّا اگر چو خوشدلی اندر عدم شود
ورنه، نبیند این دل من روی خوشدلی
هوش مصنوعی: مگر اینکه هنگام خوشی و شادابی در حالتی از عدم و نیستی به سر ببرم، در غیر این صورت، دل من هیچگاه جمال و زیبایی شادابی را نخواهد دید.