گنجور

شمارهٔ ۱۸۱ - و قال ایضآ یمدحه

ای بتو مملکت و ملّت را
تازه گشته زنو استظهاری
فخر دین صاحب عادل که بشست
دولت تو اثر هر عاری
از کتاب لطفت گل ورقی
وز لباس عدوت شب تاری
نه چو حلم تو بود کم سخنی
نه چو جود تو بود مکثاری
باد بی یاری لطف نزند
صبحدم مروحۀ گلزاری
ابر بی رخصت دستت ننهد
پای بر کنگرۀ کهساری
زد بدست تو کرم بر در بخل
هم ز نوک قلمت مسماری
ای که در نوبت فرماندهیت
جز جهان نیست دگر غدّاری
وی که در عالم دین پروریت
جز جنین نیست دگر خونخواری
اگرت صاحب کافی خوانم
نکند عقل برین انکاری
وگرت آصف ثانی گویم
نبود موجب استغفاری
همه اضداد جهان متّفقند
در زمان چو تو خوب آثاری
بید لرزنده چنان زان سبب است
که برو نام خلافست آری
نکند باده خرابی اکنون
که جهان یافت چو تو معمار ی
در میان هنر و فقر ز زر
کرد اقبال تو شه دیواری
ندمد بی مدد خاک درت
گل حسن از چمن رخساری
نبود بی سخن شکر کفت
بخشش و دانش را دیداری
طوطی عقل شکر خای شود
هر کجا زد قلمت منقاری
جز ز نوک قلمت کس نشنید
که شکر زاد زبان ماری
در ثنای تو زند صبح نفس
که چو من نیست جز اینش کاری
زین سبب چرخ ز خورشید نهد
هر نفس در دهنش دیناری
هان کجایید هنرمندان هین
تیز تر زین نبود بازاری
ای ز خلق آمده بر سر چون چشم
نظری کن سوی ما یکباری
همچو چشم آید بر سر ناچار
هر کجا باشد مردم داری
کار اهل هنر ای صدر جهان
دست در هم ندهد بی یاری
چون نمی دارد شان کس تیمار
هر یکی هست چو بوتیماری
کرمت از پی این طایفه خاص
چه بود گر بکند پیکاری
اندرین عهد که قحط کرمست
بنه از نام نکو انباری
صیت احسان ببهای اندک
می فروشند، بخر بسیاری
رسم بی رسمی گردون دانی
که چنو نیست جفا کرداری
همچو نیشکّر ازو در بندست
هر کجا هست شکر گفتاری
باز با تیغ و کمر چون کوهست
هر گرانجانی و ناهمواری
بارها گفت سخایت که ترا
هست در ذمّت ما ادراری
بده ای خواجه کنون تا برهم
از تقاضای تقاضا باری
هفت سالست بهم پیوسته
رسم داعی که بدی هر باری
غم آنست که، چون در بندم
صد و هفتاد و سه گز دستاری
مدّت عمر تو بادا چندان
که ابد باشد از آن معشاری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بتو مملکت و ملّت را
تازه گشته زنو استظهاری
هوش مصنوعی: ای عشق، به خاطر تو مملکت و ملت دوباره زنده و شاداب شده‌اند.
فخر دین صاحب عادل که بشست
دولت تو اثر هر عاری
هوش مصنوعی: وقتی که عادل، نماینده دین و اصول اخلاقی است، نشان می‌دهد که قدرت و موفقیت تو در زندگی، از هر چیز غیرمستقیم و گذرا جداست.
از کتاب لطفت گل ورقی
وز لباس عدوت شب تاری
هوش مصنوعی: از کتاب لطفت، گلی برای من برگزیده شده و از لباس دشمنی‌ات، شب تیره‌ای به وجود آمده است.
نه چو حلم تو بود کم سخنی
نه چو جود تو بود مکثاری
هوش مصنوعی: نه مثل صبر تو کم‌گفته‌ای و نه مانند generosity تو از بخشش دریغ کرده‌ای.
باد بی یاری لطف نزند
صبحدم مروحۀ گلزاری
هوش مصنوعی: باد وقتی به کمک کسی نیاید، صبحگاهی در باغ گل‌ها نشاط نخواهد داشت.
ابر بی رخصت دستت ننهد
پای بر کنگرۀ کهساری
هوش مصنوعی: ابر نمی‌تواند بدون اجازه به قله‌های کوه برود و بر آنجا بنشیند.
زد بدست تو کرم بر در بخل
هم ز نوک قلمت مسماری
هوش مصنوعی: با دستان تو، لطفی بر درِ بخل می‌زنی، مانند اینکه با نوک قلمت، زهر را به آن می‌نویسی.
ای که در نوبت فرماندهیت
جز جهان نیست دگر غدّاری
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمان رهبری‌ات هیچ چیز جز دنیا وجود ندارد، خیانتکاری.
وی که در عالم دین پروریت
جز جنین نیست دگر خونخواری
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیای دین زاد و رشد کرده باشد، دیگر جایی برای خشونت و خونریزی ندارد.
اگرت صاحب کافی خوانم
نکند عقل برین انکاری
هوش مصنوعی: اگر تو را صاحب کمال و شایستگی بدانم، عقل اجازه نمی‌دهد که در این مورد شک و تردید کنم.
وگرت آصف ثانی گویم
نبود موجب استغفاری
هوش مصنوعی: اگر آصف ثانی را به عنوان مثال بیاورم، هیچ دلیلی برای طلب بخشش وجود ندارد.
همه اضداد جهان متّفقند
در زمان چو تو خوب آثاری
هوش مصنوعی: تمام نظام هستی در گذر زمان به توافق می‌رسد، وقتی که تو نشانه‌های خوبی از خود به جا می‌گذاری.
بید لرزنده چنان زان سبب است
که برو نام خلافست آری
هوش مصنوعی: بیدها به خاطر نامی که دارند، لرزان هستند.
نکند باده خرابی اکنون
که جهان یافت چو تو معمار ی
هوش مصنوعی: مبادا که در این حال که دنیا به زیبایی تو شکل گرفته، مشروب و می مستی به خرابکاری بپردازد.
در میان هنر و فقر ز زر
کرد اقبال تو شه دیواری
هوش مصنوعی: در بین هنر و فقر، سرنوشتی که به تو داده شده، همچون دیواری از طلا است.
ندمد بی مدد خاک درت
گل حسن از چمن رخساری
هوش مصنوعی: بدون کمک، چهره‌ی زیبای تو همچون گلی از زمین نمی‌روید.
نبود بی سخن شکر کفت
بخشش و دانش را دیداری
هوش مصنوعی: شکر و قدردانی از بخشش و دانش، نیاز به کلام ندارد و خودشان را به خوبی نشان می‌دهند.
طوطی عقل شکر خای شود
هر کجا زد قلمت منقاری
هوش مصنوعی: هر جا که قلمت به کار می‌افتد، عقل مانند طوطی با شیرینی کلامش برمی‌خیزد.
جز ز نوک قلمت کس نشنید
که شکر زاد زبان ماری
هوش مصنوعی: فقط نوک قلم تو می‌تواند بگوید که شیرینی کلام زبانی سمی را به تصویر می‌کشد.
در ثنای تو زند صبح نفس
که چو من نیست جز اینش کاری
هوش مصنوعی: صبح در ستایش تو جان تازه‌ای می‌گیرد، زیرا مانند من هیچ‌کس دیگری نیست که به جز اینکار توجهی داشته باشد.
زین سبب چرخ ز خورشید نهد
هر نفس در دهنش دیناری
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع، زمان به گونه‌ای پیش می‌رود که هر لحظه از خورشید، قدر یک دینار در اختیار ما قرار می‌دهد.
هان کجایید هنرمندان هین
تیز تر زین نبود بازاری
هوش مصنوعی: ای هنرمندان، کجایید! بیایید و نشان دهید که چقدر سریع و تیز هستید، چون در اینجا خبری از بازار و داد و ستد نیست.
ای ز خلق آمده بر سر چون چشم
نظری کن سوی ما یکباری
هوش مصنوعی: ای کسی که از میان مردم آمده‌ای، همچون تاجی بر سر، یک بار نگاهت را به ما بینداز.
همچو چشم آید بر سر ناچار
هر کجا باشد مردم داری
هوش مصنوعی: هر جا که باشی، باید مردم‌داری را در نظر داشته باشی، چون مانند چشم که هر جا باشد، همیشه در دسترس است.
کار اهل هنر ای صدر جهان
دست در هم ندهد بی یاری
هوش مصنوعی: کار هنرمندان به قدری سخت و نیازمند همکاری است که هیچگاه نمی‌توانند به تنهایی و بدون حمایت دیگران به موفقیت برسند.
چون نمی دارد شان کس تیمار
هر یکی هست چو بوتیماری
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به کسی اهمیت نمی‌دهد و در واقع هر کسی به نوعی به خود مشغول است، مانند بوتیمار که به خود می‌پردازد.
کرمت از پی این طایفه خاص
چه بود گر بکند پیکاری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید دربارهٔ شخصیت و رفتار خاص یک گروه سؤال کنیم؛ اگر در برابر آن‌ها مقاومت و مبارزه‌ای صورت گیرد، چه تاثیری خواهد داشت؟
اندرین عهد که قحط کرمست
بنه از نام نکو انباری
هوش مصنوعی: در این زمان که بخشندگی و مهربانی کم شده است، از نام نیک باید انباری بسازیم.
صیت احسان ببهای اندک
می فروشند، بخر بسیاری
هوش مصنوعی: نام نیک و خوبی را با کمترین قیمت می‌فروشند، بنابراین از آن با قیمت زیاد خرید کن.
رسم بی رسمی گردون دانی
که چنو نیست جفا کرداری
هوش مصنوعی: می‌دانید که در این دنیا، حتی در کارهای بی‌قید و شرط هم ممکن است از کسی بدی ببینید و درستی را فراموش کنید.
همچو نیشکّر ازو در بندست
هر کجا هست شکر گفتاری
هوش مصنوعی: هر جا که سخن شکرین و دلنشینی به میان می‌آید، باید بدانیم که پشت آن نوعی تلاشی و زحمت وجود دارد که مانند نیشکر به دقت و صبر تولید می‌شود.
باز با تیغ و کمر چون کوهست
هر گرانجانی و ناهمواری
هوش مصنوعی: مثل کوه، هر کسی که سنگین و ناهموار است، دوباره با تیغ و کمر مواجه می‌شود.
بارها گفت سخایت که ترا
هست در ذمّت ما ادراری
هوش مصنوعی: شما بارها گفته‌اید که در دل ما حق و احساسی نسبت به شما وجود دارد که باید ادای آن را بکنیم.
بده ای خواجه کنون تا برهم
از تقاضای تقاضا باری
هوش مصنوعی: ای آقا، اکنون لطفاً بده تا به خاطر درخواست‌های مکرر، از این موضوع خلاص شوم.
هفت سالست بهم پیوسته
رسم داعی که بدی هر باری
هوش مصنوعی: مدت هفت سال است که به طور مداوم در حال انجام این کار هستم، به طوری که هر بار یادآوری می‌شود.
غم آنست که، چون در بندم
صد و هفتاد و سه گز دستاری
هوش مصنوعی: غم این است که وقتی در بند و زنجیر هستم، به اندازه‌ای که دست‌هایم به هم بسته شده، احساس محدودیت می‌کنم.
مدّت عمر تو بادا چندان
که ابد باشد از آن معشاری
هوش مصنوعی: باشد که مدت عمر تو به اندازه‌ای طولانی باشد که حتی ابد نیز از آن معشوقه تو باشد.