شمارهٔ ۱۸۰ - وله ایضاً یمدحه ببلد النّشابور
جهان کرم پادشاه شریعت
که هستت بر اقلیم دین شهر یاری
تو آن سرفرازی که فیض بنانت
بریزد همی آب ابر بهاری
تو آنی که روی قدرت توانی
که پیشانی شیر گردون بخاری
تو آن فیض بخشی که در روز جودت
چو کان گشت دریا زبس خاکساری
فلک از سر صدق تو صبگاهی
کند در هوایت چو من جان سپاری
مزاج صبازان سبب روح بخش است
که کردست با خلقت آمیزگاری
درختان لطف ترا میوه آبی
نهنگان خشم ترا معده ناری
قضا کی شدی ضامن رزق مردم ؟
اگر نه کفت را گرفتی بیاری
گشایش زجود تو می یابد ارنی
عروق امل را ببندد مجاری
بگاورسۀ مشک بر صفحۀ سیم
کند کلک تو هر زمان خرده کاری
بقای ابد را به محشر همانا
بمسمار مهرت بود استواری
خور تیغ زن گرچه هرشب زبأست
درین خاک توده گزیند تواری
ضمیر تو هر روز گیسو کشانش
ببازار گیتی برآرد بخواری
وقار ترا کوه می خوانم انصاف
ازین بیشتر چون بود بردباری
بسیلاب انعام تو شسته گردد
ز روی جهان وصمت خاکساری
قضا را بس است این قدر شغل کورا
بدیوان حکمت بود پیشکاری
کسی را که یک ذرّه در سایه گیری
زخورشید تابان سرش برگذاری
سوی مهر اگر بنگرد تیز کینت
چو سایه بخاک اندر افتد بزاری
تو سلطان سیّار کان وجودی
چو خورشید ازین روی لندر مداری
بقدر و بزرگی علی رغم دشمن
بحمدالله امروز هریک هزاری
فلک رفعتا ! پیش صدر توام هیچ
زبان سخن نیست از شرمساری
درین چند روز از جفا آن کشیدم
که گر برشمارم تو باور نداری
چه از خاصۀ خود، چه از خویش و پیوند
چه از شرمساری ، چه از سوگواری
همانا که اندر ازل کار ما را
قرار افتادست بر بی قراری
کسی را که تیره شود آب دولت
زآب حیاتش بود ناگواری
سزاوار آنی و در خورد اینم
که بر ما و بر عجز ما رحمت آری
از آن می نمائیم بر جرم اقدام
که عفوت زما می کند خواستاری
غریب و پراکنده و مستمندیم
تبه حال و حیران زبد روزگاری
نباشد ترا ضایع از کردکارت
اگر بی کسان را کنی دستیاری
حقوق قدیمیِ ما خود رها کن
نه هستیم آخر ترا زینهاری
چو هرکس رسیدند از دولت تو
باسب و ستور و مهد و عماری
اگر خسته یی را زشوق رکابت
کند فی المثل آرزوی سواری
توقّع چنانست کز من دعا گوی
بحکم کرم این گنه در گذاری
بر اهل نیشابور فرخنده بادا
قدوم تو در دولت کامکاری
شمارهٔ ۱۷۹ - فی النصیحة ویتخلص بمدح الامام شهاب الدین السهروردی: دلابکوش که باقی عمردریاییشمارهٔ ۱۸۱ - و قال ایضآ یمدحه: ای بتو مملکت و ملّت را
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان کرم پادشاه شریعت
که هستت بر اقلیم دین شهر یاری
هوش مصنوعی: جهان همچون کرمی است که پادشاه شریعت است و تو بر سرزمین دین در شهر یاری قرار داری.
تو آن سرفرازی که فیض بنانت
بریزد همی آب ابر بهاری
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که با نعمتهای خود، همچون باران بهاری، برکات و فیضها را میپاشی و زندگی را سرشار از خوشی و رونق میکنی.
تو آنی که روی قدرت توانی
که پیشانی شیر گردون بخاری
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که قدرت تو مانند قدرت شیر بر آسمان است.
تو آن فیض بخشی که در روز جودت
چو کان گشت دریا زبس خاکساری
هوش مصنوعی: تو بخشندهای که در روز بخشش، مانند دریایی به وسعت خاکساری و فروتنی، فیض و نعمت میپاشی.
فلک از سر صدق تو صبگاهی
کند در هوایت چو من جان سپاری
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر صداقت تو هر صبح در عشق تو به تپش در میآید، زمانی که تو جانت را فدای عشق کنی.
مزاج صبازان سبب روح بخش است
که کردست با خلقت آمیزگاری
هوش مصنوعی: طبیعت خوشدلها باعث آرامش روح انسان میشود و این ترکیب در خلقت آنها وجود دارد.
درختان لطف ترا میوه آبی
نهنگان خشم ترا معده ناری
هوش مصنوعی: درختان برای تو میوهای خوشمزه دارند و نیروی خشم تو همچون هیولاهایی در دریا عمل میکند و این خشم میتواند به آتش تبدیل شود.
قضا کی شدی ضامن رزق مردم ؟
اگر نه کفت را گرفتی بیاری
هوش مصنوعی: تو چطور مسئول تامین رزق مردم شدی؟ مگر نه اینکه تنها با کمک و یاری دیگران میتوانی به این کار بپردازی؟
گشایش زجود تو می یابد ارنی
عروق امل را ببندد مجاری
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به این که گشایش و رهایی از طریق خلوص و عبادت تو حاصل میشود، به طوری که در این حالت، مشکلات و راههای بسته به زندگی فرد باز میشود. در واقع، لطف و رحمت الهی باعث میشود تا فرد بتواند بر موانع و چالشها غلبه کند.
بگاورسۀ مشک بر صفحۀ سیم
کند کلک تو هر زمان خرده کاری
هوش مصنوعی: مشک بر روی صفحه نقرهای مینشیند و قلم تو هر لحظه چیزهای ریز و زیبایی را به تصویر میکشد.
بقای ابد را به محشر همانا
بمسمار مهرت بود استواری
هوش مصنوعی: دوام و پایداری ابدی به خاطر عشق توست که مانند میخی محکم در قلبم نشسته است.
خور تیغ زن گرچه هرشب زبأست
درین خاک توده گزیند تواری
هوش مصنوعی: خورشید هر شب تیره و تار است، اما در این خاک هنوز باید برگزید و انتخاب کرد.
ضمیر تو هر روز گیسو کشانش
ببازار گیتی برآرد بخواری
هوش مصنوعی: ضمیر تو هر روز با آرایش و زیبایی خود را به نمایش میگذارد و در دنیا خود را به دیگران معرفی میکند.
وقار ترا کوه می خوانم انصاف
ازین بیشتر چون بود بردباری
هوش مصنوعی: من تو را به قدرت و استحکام کوه تشبیه میکنم، چون میزان صبر و بردباری تو از انصاف بیشتر است.
بسیلاب انعام تو شسته گردد
ز روی جهان وصمت خاکساری
هوش مصنوعی: با بارش رحمت تو، دنیا از آلودگی پاک خواهد شد و خاموشی و فروتنی بر آن حاکم خواهد گردید.
قضا را بس است این قدر شغل کورا
بدیوان حکمت بود پیشکاری
هوش مصنوعی: سرنوشت، به قدر کافی برای این کار عجیب کافی است؛ این شغل، به نوعی پیش از این، در دیوان حکمت، مسئولیت داشته است.
کسی را که یک ذرّه در سایه گیری
زخورشید تابان سرش برگذاری
هوش مصنوعی: کسی که تنها یک لحظه هم زیر سایه خورشید درخشان میرود، ارزش و مقام او را بالا میبرد.
سوی مهر اگر بنگرد تیز کینت
چو سایه بخاک اندر افتد بزاری
هوش مصنوعی: اگر به سوی عشق توجه کنی، کینهات مانند سایهای بر زمین میافتد و به تدریج کمرنگ میشود.
تو سلطان سیّار کان وجودی
چو خورشید ازین روی لندر مداری
هوش مصنوعی: تو پادشاه جهان هستی هستی، مانند خورشید که در مدار خود میچرخد.
بقدر و بزرگی علی رغم دشمن
بحمدالله امروز هریک هزاری
هوش مصنوعی: به اندازه و با عظمت علی، با وجود دشمنان، امروز هر کسی هزار بار شکرگزاری میکند.
فلک رفعتا ! پیش صدر توام هیچ
زبان سخن نیست از شرمساری
هوش مصنوعی: ای فلک بلند، در حضور تو هیچ زبانی نمیتواند سخن بگوید، چرا که از شرم چنان عجز و ناتوانی دارم.
درین چند روز از جفا آن کشیدم
که گر برشمارم تو باور نداری
هوش مصنوعی: در این چند روز از بیمهری و سختیهایی که متحمل شدهام، به قدری بوده که اگر بخواهم تمام آنها را بگویم، تو هرگز نمیپذیری.
چه از خاصۀ خود، چه از خویش و پیوند
چه از شرمساری ، چه از سوگواری
هوش مصنوعی: به عکسالعملها و احساسات خود چه در ارتباط با دیگران و خانواده و چه به خاطر احساس شرم یا اندوه اشاره میکند.
همانا که اندر ازل کار ما را
قرار افتادست بر بی قراری
هوش مصنوعی: از ابتدا مشخص شده بود که سرنوشت ما در ناآرامی رقم خورده است.
کسی را که تیره شود آب دولت
زآب حیاتش بود ناگواری
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر مشکلات اقتصادی و تنگدستی دچار سختی میشود، در حقیقت از زندگی شیرین و سرشار از vitality خود دور شده است.
سزاوار آنی و در خورد اینم
که بر ما و بر عجز ما رحمت آری
هوش مصنوعی: شایسته و مناسب حال ما این است که بر ما رحمت و لطفی نازل کنی و بر ضعف و ناتوانیمان رحم کنی.
از آن می نمائیم بر جرم اقدام
که عفوت زما می کند خواستاری
هوش مصنوعی: ما به خاطر گناهی که مرتکب شدهایم، اقدام به اصلاح و پشیمانی میکنیم، زیرا او که بخشنده و رحمان است، خواهان عفو ماست.
غریب و پراکنده و مستمندیم
تبه حال و حیران زبد روزگاری
هوش مصنوعی: ما بیکسی و دور از هم هستیم، در شرایطی سخت و گیج و سرگردان به سر میبریم، از درد و رنج زمانه رنج میکشیم.
نباشد ترا ضایع از کردکارت
اگر بی کسان را کنی دستیاری
هوش مصنوعی: اگر در کارهای خود از روی نادانی به کسانی که یاری نمیکنند، کمک کنی، نباید دلسرد یا ناامید شوی.
حقوق قدیمیِ ما خود رها کن
نه هستیم آخر ترا زینهاری
هوش مصنوعی: حق و حقوق قدیمیمان را کنار بگذار، چون ما در نهایت تو را به خوبی خواهیم نگه داشت.
چو هرکس رسیدند از دولت تو
باسب و ستور و مهد و عماری
هوش مصنوعی: هر کس به ظواهر زندگی و امکانات زندگی تو دسترسی پیدا کرد، در واقع به نعمتهای تو و شرایط آسایش و راحتی آن نائل شده است.
اگر خسته یی را زشوق رکابت
کند فی المثل آرزوی سواری
هوش مصنوعی: اگر کسی خسته باشد و به خاطر عشق به سوارکاری، انگیزه ای در او ایجاد شود، انگار که آرزوی سواری او را به جلو می راند.
توقّع چنانست کز من دعا گوی
بحکم کرم این گنه در گذاری
هوش مصنوعی: انتظار میرود که به خاطر بزرگواریات، از گناهان من بگذری و دعای من را بپذیری.
بر اهل نیشابور فرخنده بادا
قدوم تو در دولت کامکاری
هوش مصنوعی: برای مردم نیشابور، آمدن تو در زمان خوشبختی و موفقیت، مایه شادی و خوشحالی است.