شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح رکن الدّین صاعد گوید
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
از لفظ درفشان تو هر نکته آیتی
بخشیده فیض طبع تو هر لحظه عالمی
بگرفته صیت جاه تو هر دم ولایتی
خورشید را غلالۀ زربفت برکشند
گر نبودش ز سایۀ جاهت حمایتی
هستند ابرو معدن و خورشید و بحر کان
زانگشت پنچ گاندت هر یک کنایتی
روز و شبی همی گذارند فلک بدان
کش می دهی ز قرص مه و خور جرایتی
بگذاشت درگه تو و کرد اختیار چرخ
انصاف هم نداشت عطارد کفایتی
کر پرده پوشی تو علی الوجه داندی
آیینه پیش چشم نکردی حکایتی
احداث دهر وجود تو غصّه های من
هر یک ازین سه گانه ندارد نهایتی
با من جهان بدست، و گر زین بتر شود
حّقا کرم کراکند از وی شکایتی
در حقۀ من اگر چه گروهی ز مفسدان
هر یک همی کنند بنوعی سعایتی
گر دوستی و بندگی تو جنایتست
دارم جنایتّی و چه معظم جنایتی
مقصود بنده ره بدهی می برد هنوز
گر باشدش ز نور ضمیرت هدایتی
جمعند حاسدانم و تنها من ضعیف
وانصاف دل شکسته شدستم بغایتی
در هر زبانی از سخن من فسانه ییست
در هر ضمیری از سبب من نکایتی
با این همه ز قصه همه عالمم چه باک؟
گر باشدم ز لطف تو اندک عنایتی
در حضرتت که مرعی از او شد حقوق خلق
دانم بود حقوق رهی را رعایتی
شمارهٔ ۱۷۴ - و قال ایضا یمدحه: ای که در شیوۀ گوهر باریشمارهٔ ۱۷۶ - و له ایضاً یمدحه بعد وفات ابیه و یذکر جلوسه القضاء الرباسه: باقتصاد ارادت نهاد حکم خدای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
هوش مصنوعی: ای کسی که در عرش شرف و مقام قرار داری و به خاطر حکمت و دانشت مانند خورشید درخشان هستی.
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
هوش مصنوعی: هر دم که به لطف و زیبایی صحبت میکند، گویی زبان گل سوسن آزاد است و از همان آغاز خلقت داستانی دارد.
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
از لفظ درفشان تو هر نکته آیتی
هوش مصنوعی: در بعضی از مواقع، حوادث و اتفاقات به نحوی پیش میروند که از گفتار و کلام تو میتوان به راهحلها و تصمیمات رسید. هر یک از نکات و مطالبی که تو بیان میکنی، نشاندهندهی نکتهای عمیق و ارزشمند است.
بخشیده فیض طبع تو هر لحظه عالمی
بگرفته صیت جاه تو هر دم ولایتی
هوش مصنوعی: هر لحظه از لطف و خلاقیت تو، جهانی را تحت تاثیر قرار میدهد و نام و جایگاه تو هر آن در حال گسترش است.
خورشید را غلالۀ زربفت برکشند
گر نبودش ز سایۀ جاهت حمایتی
هوش مصنوعی: اگر حمایتی از سایۀ قدرتت نباشد، حتی خورشید نیز نمیتواند با زربفتی برکشیده شود.
هستند ابرو معدن و خورشید و بحر کان
زانگشت پنچ گاندت هر یک کنایتی
هوش مصنوعی: ابرو مانند معادن، خورشید و دریا است که هر کدام به نوعی از زیبایی و خاصیتهای منحصر به فرد برخوردارند. این ویژگیها به زیبایی و جذابیت شخص اشاره دارد که از حالتهای مختلف چهره و نگاه او ناشی میشود.
روز و شبی همی گذارند فلک بدان
کش می دهی ز قرص مه و خور جرایتی
هوش مصنوعی: روز و شب در حال گذرند و آسمان به خاطر تو، از نور ماه و خورشید مایه میگذارد و به این ترتیب جراتی به تو میبخشد.
بگذاشت درگه تو و کرد اختیار چرخ
انصاف هم نداشت عطارد کفایتی
هوش مصنوعی: او از درگاه تو گذشت و اختیار سرنوشت را به دست گرفت، اما سیاره عطارد حتی انصاف هم نداشت.
کر پرده پوشی تو علی الوجه داندی
آیینه پیش چشم نکردی حکایتی
هوش مصنوعی: هر کس که پردهپوشی میکند، مانند آینهای است که حقیقت را در برابر چشمانت مینمایاند، اما تو خود داستانی را در برابر آن ندیدهای.
احداث دهر وجود تو غصّه های من
هر یک ازین سه گانه ندارد نهایتی
هوش مصنوعی: ساختمان زندگی تو باعث شده است که غمهای من هر یک از این سه مورد پایانی نداشته باشد.
با من جهان بدست، و گر زین بتر شود
حّقا کرم کراکند از وی شکایتی
هوش مصنوعی: با من دنیا به خوبی میگذرد، و اگر اوضاع از این هم بدتر شود، به راستی که خداوند از کسی که جزای اعمالش را میبیند، شاکی نخواهد شد.
در حقۀ من اگر چه گروهی ز مفسدان
هر یک همی کنند بنوعی سعایتی
هوش مصنوعی: اگرچه در دل من عدهای از بداندیشان هر کدام به نوعی در حال تلاش و کارشکنی هستند،
گر دوستی و بندگی تو جنایتست
دارم جنایتّی و چه معظم جنایتی
هوش مصنوعی: اگر عشق و خدمت به تو خطا و گناهی باشد، من این گناه را با افتخار میپذیرم و آن را بزرگ میدانم.
مقصود بنده ره بدهی می برد هنوز
گر باشدش ز نور ضمیرت هدایتی
هوش مصنوعی: من امیدوارم که تو راهی را به من نشان دهی، چرا که هنوز نیازمند روشنی و هدایت از وجود و فهم تو هستم.
جمعند حاسدانم و تنها من ضعیف
وانصاف دل شکسته شدستم بغایتی
هوش مصنوعی: حاسدان و دشمنان من دور هم جمع شدهاند و من به تنهایی ضعیف و ناتوانم. انصاف هم به خاطر بدیهایشان شکسته شده است.
در هر زبانی از سخن من فسانه ییست
در هر ضمیری از سبب من نکایتی
هوش مصنوعی: هر زبانی که درباره من صحبت شود، داستانی خاص دارد و در هر دل و ذهنی، نکته ای درباره من وجود دارد.
با این همه ز قصه همه عالمم چه باک؟
گر باشدم ز لطف تو اندک عنایتی
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و غصههایی که در زندگی وجود دارد، برایم اهمیتی ندارد. فقط اگر تو کمی به من توجه کنی، برایم کافی است.
در حضرتت که مرعی از او شد حقوق خلق
دانم بود حقوق رهی را رعایتی
هوش مصنوعی: در حضور تو، حقوق مردم را رعایت میکنم و میفهمم که رعایت حقوق رهروان نیز اهمیت دارد.