گنجور

شمارهٔ ۱۷۰ - وقال ایضاً فی الموعظة

ایا بگام هوس راه عمر پیموده
هنوز سیر نگشتی ز کار بیهوده
روا بود که توعمری بسربری که درآن
نه تو زخودنه کسی ازتوگرددآسوده؟
میاز دست بخوان جهان که عقل براو
ندیدجزدل بریان واشک پالوده
کسی توقع بخشایش ازتوچون دارد
بعمرخوش توبرخویشتن نبخشوده؟
گره برابرو و کیسه نهاده یی وآنگاه
زبان ودست بدشنام و جور بگشوده
روان آدم می نازد از چو تو خلفی
که حورعین بفروشی بشاة موقوده
زعرش تابثری ازپی تودربیگار
توجزکفایت خودرادرآن بنستوده
دل شکسته پسندندناقدان بصیر
درست قلب نخواهندروی اندوده
اگرخودآتشی ای میر،هم فرو میری
وگرخودآهنی ای خواجه،هم شوی سوده
مکونات نپیچند سر ز فرمانت
اگرتودست بداری خلاف فرموده
بچشم خویش بدیدی وباورت هم نیست
عجایبی که چنان هیچ گوش نشنوده
شد از بسیط جهان کاسته سه چاراقلیم
ترا بیک جو در اعتبار نفزوده
چه تخمهای برومندرابباغ جهان
زمانه کشته وپس نارسیده بدروده
چه شمعهای دل افروز رابباداجل
جهان بکشته واندوه بررخش دوده
کجاشدندسلاطین که چرخ باعظمت
غبار درگهشان جزبدیده نبسوده؟
سرسنان یکی روی مه خراشیده
سم سمند یکی پشت گاوفرسوده
شب دراز ز آواز پاسبانانشان
ستارگان را تا روز دیده نغنوده
چنان بخواب عدم درشدندناگاهان
که شد ز هستی ایشان وجود پالوده
خراب وهالک،درپای مستی افتادند
بکاسۀ سرشان بادخاک پیموده
تن ملوک جهان بین درآرزوی کفن
زخاک خوار تر افتاده توده برت وده
بپای اسب خران همچونعل سوده سری
کلاه گوشۀ نخوت برآسمان سوده
به پشت پای ملامت زده وحوش وسباع
رخی ز ناز بآیینه روی ننموده
شکیل پای ستوران شده سرزلفی
کز او گره بجز از دست شانه نگشوده
کجاست آن تن و اندام سایه پرورده؟
کجاست آن رخ چون آفتاب نزدوده
چه کردآن همه سیم بغارت آورده؟
که خورد آن همه زر بزور بربوده؟
زپشت اسب جداگشته شاه رخ برخاک
پیاده مانده سرش پای پیل بشخوده
رخی که سایۀ برگ گلش نیازرده
لبی که هم زخودش بوسه آرزو بوده
زبان تیغ بلب روی این بخاییده
دهان سگ بزبان کام آن بیالوده
نه هیچ فایده این را زعدت ولشکر
نه هیچ حاصلی آنرازرقیه وعوده
ببینی،ارتوکنی بازچشم عبرت بین
که نسیه هاهمه نقدست وبوده نابوده
زخاک سجده گه وآب چشم یاری خواه
که جزبدین نشودپاک جان آلوده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا بگام هوس راه عمر پیموده
هنوز سیر نگشتی ز کار بیهوده
هوش مصنوعی: آیا هنوز به دنبال خواسته‌های خود در زندگی هستی و از کارهای بیهوده سیر نشدی؟
روا بود که توعمری بسربری که درآن
نه تو زخودنه کسی ازتوگرددآسوده؟
هوش مصنوعی: جایز است که تو تمام عمرت را در رنج و زحمت سپری کنی، در حالی که نه خودت آسوده‌ای و نه کسی از تو آسایش دارد؟
میاز دست بخوان جهان که عقل براو
ندیدجزدل بریان واشک پالوده
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده که جهان را بسنجی، چون عقل هیچ چیزی جز دل پاک و بی‌آلایش را نمی‌بیند.
کسی توقع بخشایش ازتوچون دارد
بعمرخوش توبرخویشتن نبخشوده؟
هوش مصنوعی: آیا کسی که از تو انتظار بخشش دارد، خود را در زندگی خوشبختی برای بخشش به دیگران آماده نکرده است؟
گره برابرو و کیسه نهاده یی وآنگاه
زبان ودست بدشنام و جور بگشوده
هوش مصنوعی: تو که با چهره‌ای عبوس و قیافه‌ای نگران ظاهر شده‌ای، در عین حال زبان و دستت را به فحش و خیانت گشوده‌ای.
روان آدم می نازد از چو تو خلفی
که حورعین بفروشی بشاة موقوده
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و دلربایی یک شخص است که به قدری جذاب و دلنشین است که حتی زیبایی و لذت‌های بهشتی نیز در برابر او کم‌رنگ به نظر می‌آید. به نوعی، این فرد توانایی دارد که احساسات و آرزوهای عمیق‌تری را در دیگران بیدار کند و ارزش‌های حقیقی را در زندگی به نمایش بگذارد.
زعرش تابثری ازپی تودربیگار
توجزکفایت خودرادرآن بنستوده
هوش مصنوعی: از بالای عرش، نوری به‌سوی تو می‌تابد که تنها به خودکفایی‌ات در آنجا اشاره دارد.
دل شکسته پسندندناقدان بصیر
درست قلب نخواهندروی اندوده
هوش مصنوعی: ناقدان آگاه و صاحب نظر، دل شکسته را می‌پسندند و در حقیقت، قلب‌های حقیقی و عاطفی را نمی‌خواهند و روی آن‌ها را پنهان می‌کنند.
اگرخودآتشی ای میر،هم فرو میری
وگرخودآهنی ای خواجه،هم شوی سوده
هوش مصنوعی: اگر تو آتش باشی، خود به خود خاموش خواهی شد و اگر مانند آهن باشی، به مرور زمان، زنگ زده و خراب خواهی شد.
مکونات نپیچند سر ز فرمانت
اگرتودست بداری خلاف فرموده
هوش مصنوعی: اگر تو دست به کاری نزنی که برخلاف دستورات باشد، دنیا و موجودات به فرمان تو عمل خواهند کرد و به ناپسندیدگی‌ها متوجه نخواهند شد.
بچشم خویش بدیدی وباورت هم نیست
عجایبی که چنان هیچ گوش نشنوده
هوش مصنوعی: به چشم خودت دیده‌ای، اما نمی‌خواهی باور کنی، شگفتی‌هایی که هیچ‌گوشی تا به حال نشنیده است.
شد از بسیط جهان کاسته سه چاراقلیم
ترا بیک جو در اعتبار نفزوده
هوش مصنوعی: از گستردگی جهان کاسته شده و تنها سه یا چهار اقلیم باقی مانده است، اما این کاهش هیچ ارزشی به تو افزوده است.
چه تخمهای برومندرابباغ جهان
زمانه کشته وپس نارسیده بدروده
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که در دنیا، بذرهای زیادی بذر شده‌اند که هنوز به بلوغ نرسیده‌اند و در واقع، می‌توان گفت آنچه در حال حاضر وجود دارد، هنوز به شکوفایی و کمال نرسیده است. این مفهوم نشان‌دهنده نارسایی و ناقص بودن برخی چیزها در زمان حال است.
چه شمعهای دل افروز رابباداجل
جهان بکشته واندوه بررخش دوده
هوش مصنوعی: شمع‌های دل‌افروز، مثل امید و شادی، به دست زمان و حوادث بی‌رحم خاموش شده‌اند و اکنون فقط غم و اندوه بر چهره‌ام نشسته است.
کجاشدندسلاطین که چرخ باعظمت
غبار درگهشان جزبدیده نبسوده؟
هوش مصنوعی: کجا رفتند آن پادشاهان بزرگ که عظمت و شکوه آن‌ها تنها در دیدگان ما باقی مانده و جز غبار بر درگاه‌هایشان چیزی از آنان نمانده است؟
سرسنان یکی روی مه خراشیده
سم سمند یکی پشت گاوفرسوده
هوش مصنوعی: یکی از نشانه‌های زیبایی یک چهره، مثل اثر خطی روی یک صفحۀ زیبا است که می‌تواند جذابیت بی‌نظیری به آن ببخشد. همچنین، نشانه‌هایی در زندگی و گذشته که مثل زخم‌های قدیمی بر روی موجودی شجاع و نیرومند باقی مانده، می‌توانند داستان‌هایی از شجاعت و تجربه را روایت کنند.
شب دراز ز آواز پاسبانانشان
ستارگان را تا روز دیده نغنوده
هوش مصنوعی: در شب طولانی، صدای نگهبانان باعث شده که ستارگان تا صبح خواب راحتی نداشته باشند.
چنان بخواب عدم درشدندناگاهان
که شد ز هستی ایشان وجود پالوده
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، چنان در خواب عدم فرو رفتند که وجود پاک و خالصی از هستی آنها پدید آمد.
خراب وهالک،درپای مستی افتادند
بکاسۀ سرشان بادخاک پیموده
هوش مصنوعی: در حالتی از مستی و نشئگی، از پا افتاده و در وضعیتی خراب و ویران قرار دارند، مانند اینکه در ته دردی که بر سر خود دارند، غبار و خاک را تجربه کرده‌اند.
تن ملوک جهان بین درآرزوی کفن
زخاک خوار تر افتاده توده برت وده
هوش مصنوعی: افراد سلطنتی و قدرتمند جهان در آرزوی مرگ و زندگی بهترند، در حالی که از خاک پایین‌تر و بی‌ارزش‌تر افتاده‌اند.
بپای اسب خران همچونعل سوده سری
کلاه گوشۀ نخوت برآسمان سوده
هوش مصنوعی: با پای اسب‌های بارکش، همچون نعل، سری از کلاه را بر افراشته و به آسمان نگاه می‌دارد.
به پشت پای ملامت زده وحوش وسباع
رخی ز ناز بآیینه روی ننموده
هوش مصنوعی: حیوانات و درندگان به خاطر انتقادات ظالمانه‌ای که به آن‌ها شده، پشت پا زده‌اند و به خاطر زیبایی و ناز خود، رویشان را به آینه نشان نمی‌دهند.
شکیل پای ستوران شده سرزلفی
کز او گره بجز از دست شانه نگشوده
هوش مصنوعی: موی بلند و زیبای او همچون زلفی است که به خاطر زیبایی‌اش، هیچ دست دیگری به جز دست شانه نتوانسته آن را باز کند.
کجاست آن تن و اندام سایه پرورده؟
کجاست آن رخ چون آفتاب نزدوده
هوش مصنوعی: کجا رفته است آن بدن و اندام زیبا که در سایه های عشق پرورش یافته؟ کجاست آن چهره که مانند آفتاب درخشان و درخشان است؟
چه کردآن همه سیم بغارت آورده؟
که خورد آن همه زر بزور بربوده؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه شده که آن همه نقره را به غارت آورده‌اند؟ و چرا آن همه طلا را با زور از دیگران گرفته‌اند؟
زپشت اسب جداگشته شاه رخ برخاک
پیاده مانده سرش پای پیل بشخوده
هوش مصنوعی: شاه از پشت اسبش جدا شده و در حالی که بر زمین ایستاده، سرش به سمت پای فیل افتاده است.
رخی که سایۀ برگ گلش نیازرده
لبی که هم زخودش بوسه آرزو بوده
هوش مصنوعی: چهره‌ای که همواره با زیبایی و لطافتش دل‌ها را می‌نوازد، لب‌هایی که همیشه آرزوی بوسه‌ها را در خود دارد.
زبان تیغ بلب روی این بخاییده
دهان سگ بزبان کام آن بیالوده
هوش مصنوعی: زبان تیغ بلب، به معنای تیز و خطرناک بودن صحبت‌های شخص است. در مقابل، دهان سگ و زبان کام، بیانگر این است که برخی رفتارها یا سخنان می‌توانند به شدت آسیب‌زننده و بی‌احساس باشند، و یا پیامی ناخوشایند یا بی‌ملاحظه را منتقل کنند. به طور کلی، این جمله به تضاد بین قدرت و اثرگذاری کلام و رفتارهای منفی اشاره دارد.
نه هیچ فایده این را زعدت ولشکر
نه هیچ حاصلی آنرازرقیه وعوده
هوش مصنوعی: نه سودی از این جنگ و لشکرکشی وجود دارد، و نه نتیجه‌ای از آن در دست است.
ببینی،ارتوکنی بازچشم عبرت بین
که نسیه هاهمه نقدست وبوده نابوده
هوش مصنوعی: ببین، دوباره با چشم عبرت‌نگر نگاه کن که همه چیزهایی که گذشته‌اند، در واقع از بین رفته‌اند و آنچه که در آینده قرار است به دست آید، در حقیقت به نوعی از آنچه که گذشته بود، خلاصه می‌شود.
زخاک سجده گه وآب چشم یاری خواه
که جزبدین نشودپاک جان آلوده
هوش مصنوعی: از خاک سجده‌گاه و آب چشم، یاری بخواه که جز این راه، جان آلوده‌ات پاک نخواهد شد.