گنجور

شمارهٔ ۱۶۹ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الّدین صاعد

زهی ز سنبل تر کرده لاله را پرده
بر آسمان زده عکس رخت سرا پرده
نه مرد عشق تو بودم من این قدر دانم
ولی بدیده فرو می هلد قضا پرده
زمانه بس، که دریست پردۀ عشّاق
تو نیز خیره مدر بر من از جفا پرده
از آرزوی لقای تو مردم چشمم
همی بدرّد بر خویش هفت لا پرده
یکی ز چهره بر انداز پده تا خورشید
فرو گذارد بر چهره از حیا پرده
مرا چو مردم چشمی ز پرده بیرون آی
که نیست مردمک چشم را سزا پرده
تو افتاب بلندیّ و من چو سایه نژند
همی کندمان از یکدگر جدا پرده
به آفتاب پرستی اگرچه دایم هست
میان ببسته بزنّار اندر جا پرده
بپشت گرمی روی تو روی ازو برتافت
چو با فروغ رخت گشت آشنا پرده
ز شرم قامت تو، سر و بوستان چه عجب
که همچو غنچه کند دامن قبا پرده
بچار میخ هوای تو بسته دارم دل
بر آن صفت که بود بسته بر هوا پرده
بمانده ام ز وصال تو سال و مه بردر
چنانکه پیش در صدر مقتدا پرده
سرصدور جهان رکن دین که چون خورشید
همی بدرّد بذابذ در سخا پرده
همیشه از پی آن با نوا بود کارش
که کرده است بدرگاهش انتما پرده
چو برکشیدۀ فرّاش خاص درگه اوست
سزد که یازد بر ذروۀ سها پرده
بروز آنکه زر افشان کند کف رادش
گمان بری که زمین راست بوربا پرده
ز بیم حسبت او مرده اند از آن کردند
بنات نعش ازین نیلگون وطا پرده
چو چرخ از آن همه تن دامنست، بر در او
که آمدست بدر یوزۀ عطا پرده
زهی فزوده کمال تو عقل را حیرت
خپی دریده ضمیر تو غیب را پرده
بروز عدل تو این هم تهتّکیست بزرگ
که غنچه را بدرد جنبش صبا پرده
بگرم و سرد جهان زان سبب تن اندر داد
کز آستان تو میخواست متّکا پرده
هم از رسیلی صیت تو عاجزست ار چه
نکو شناسد آواز از صدا پرده
برای بستن و آویختن ترقّی کرد
ز بدسگال تو آموخت گوئیا پرده
چو سایه پرده نشین گردد آفتاب ز شرم
چو بکر فکر تو بردارد از لقا پرده
کنار پرده پر از زر همی کند خوشید
بدانک تا کندش پیش تو رها پرده
اگرچه هندوی تیغت کشیده است و لیک
درید بر دل خصم تو بارها پرده
کجا بیفکند از تیغ آفتاب سپر
چو کرده است بدرگاهت التجا پرده
بسایه گستری از خلق بر سر آمده یی
که بر سر آمده زینست دایما پرده
تو در عنا و جهانی بسایه ات نازان
برای راحت خلقست در عنا پرده
ز صبح تیغ تو گردد بیک نفس رسوا
وگرچه سازد خصمت شب سیا پرده
حسود کور دلت رادلیست همچو انار
که قطر قطرۀ خونست و جای جا پرده
من و ملازمت درگهت کزین معنی
شدست محرم اسرار پادشا پرده
همه چو صبح دوم دم زنم ز پردۀ راست
اگرچه کژ دهدم چرخ بی وفا پرده
بنات فکرم در پرده زان گریخته اند
که کرد صورت حال من اقتضا پرده
مرا چو خانۀ طنبور، خانه بی برگست
فرو گذاشته به، بر چنین نوا پرده
نه جز ادیم زمین زیر پهلویم نطعیست
نه بر سرم بجز از کلّۀ سما پرده
ز پی نوایی جایی رسیده ام که مرا
مسافتیست ز آهنگ صفّه تا پرده
بسوز هر نفس از پردۀ حزین گویم
خنک هوای زمستان و حبّذا پرده
چنین که گرم در آمد بگفت وگو خورشید
چگونه راست کنم من بدین ادا پرده
من از ریاضت چون صبح در مکاشفه ام
چه کار دارد در راه اولیا پرده
گشاده است مرا بام و در حجابی نیست
که بر گرفته ام از راه کبریا پرده
میان خانۀ ما و آفتاب گستاخیست
درآید و برود نیستش زما پرده
چو سایبان سرم ستر عالی فلکست
چو لعبتان خیالم چه کار با پرده؟
چه راست خانه کسی ام که روزگار مرا
همی طرازد بر خطّ استوا پرده
ز ساز تیر مهی بنده خانه را امروز
همی بیاید ده چیز اولّا پرده
چه سایه افکندم پرده های زنبوری
چو عنکبوت تند خانۀ مرا پرده
مزاج خانۀ من گرم گشت و نجلی گفت
علاج آن بدو چیز است: ابر یا پرده
ز تاب مهر سیه رو شدم چو مردم چشم
از آن گرفت مرا عنکبوت با پرده
چو آفتاب از این شرم در عرق غرقم
امید آنکه بپوشی بدین خطا پرده
اگر ز پده مرا سایه نیست غم نخورم
چو هست بر سرم از سایۀ شما پرده
همیشه تا که بنور چراغ مهر برند
مخدّرات سماوات ره فرا پرده
هر آنکه با تو نه در پردۀ اراد ت تست
ز روی کارش برداردا خدا پرده
دعای جان تو از دل سحرگهان گویم
که آن زمان نب.د در ره دعا پرده

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی ز سنبل تر کرده لاله را پرده
بر آسمان زده عکس رخت سرا پرده
هوش مصنوعی: گل سنبل به قدری زیباست که لاله را تحت تاثیر قرار داده و پرده‌ای از زیبایی بر آسمان کشیده که تصویر چهره تو در آن قابل مشاهده است.
نه مرد عشق تو بودم من این قدر دانم
ولی بدیده فرو می هلد قضا پرده
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم که چقدر عاشق تو بوده‌ام، اما می‌دانم که سرنوشت پرده‌ای از غم و درد را بر چشمانم می‌افکند.
زمانه بس، که دریست پردۀ عشّاق
تو نیز خیره مدر بر من از جفا پرده
هوش مصنوعی: زمانه به قدری تاریک و سخت است که مانند پرده‌ای در برابر چشم‌های ما قرار گرفته است. ای معشوق، تو نیز از این ظلم و بی‌رحمی بی‌خبر نیستی و دیگر بر من زحمات خود را نزن.
از آرزوی لقای تو مردم چشمم
همی بدرّد بر خویش هفت لا پرده
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی دیدن تو جانم را فدای عشق تو کرده‌ام و چشمانم در حسرت تو به خود می‌خورد و همچون پرده‌ای هفت‌لایه بر وجودم سنگینی می‌کند.
یکی ز چهره بر انداز پده تا خورشید
فرو گذارد بر چهره از حیا پرده
هوش مصنوعی: یکی از چهره‌ها حجاب و پرده‌ای را کنار می‌زند تا نور خورشید به صورت بیفتد و زیبایی را نمایان کند.
مرا چو مردم چشمی ز پرده بیرون آی
که نیست مردمک چشم را سزا پرده
هوش مصنوعی: مرا مانند دیگران به مثابه یک انسان ببین و از پشت پرده بیرون بیای، چرا که مردمک چشم، نیازی به پرده ندارد.
تو افتاب بلندیّ و من چو سایه نژند
همی کندمان از یکدگر جدا پرده
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب بلندی و من مانند سایه‌ای غمگین هستم که از یکدیگر جدایم.
به آفتاب پرستی اگرچه دایم هست
میان ببسته بزنّار اندر جا پرده
هوش مصنوعی: اگرچه همیشه در حال پرستش آفتاب هستیم، اما به رغم این، خود را در چارچوب‌هایی که ایجاد کرده‌ایم محدود ساخته‌ایم.
بپشت گرمی روی تو روی ازو برتافت
چو با فروغ رخت گشت آشنا پرده
هوش مصنوعی: وقتی که گرمی و زیبایی چهره‌ات نمایان شد، چیزی از پشت به آن رو اقبال نکرد و مانند پرده‌ای که با نور چهره‌ات آشنا می‌شود، درخشش تو همه چیز را روشن کرد.
ز شرم قامت تو، سر و بوستان چه عجب
که همچو غنچه کند دامن قبا پرده
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، قامت زیبای تو، تعجبی ندارد که دامن لباس پارچه‌ای مانند گلبرگ غنچه نرم و لطیف شود.
بچار میخ هوای تو بسته دارم دل
بر آن صفت که بود بسته بر هوا پرده
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو، دل خود را به چیزی که شایسته است، وابسته کرده‌ام، همان‌طور که پرده‌ای بر فضای دل می‌افکنم.
بمانده ام ز وصال تو سال و مه بردر
چنانکه پیش در صدر مقتدا پرده
هوش مصنوعی: من در انتظار دیدار تو، سال‌ها و ماه‌ها بگذرانده‌ام، به طوری که به حالت پیشین خود، در مقام رهبری، پرده در میان است.
سرصدور جهان رکن دین که چون خورشید
همی بدرّد بذابذ در سخا پرده
هوش مصنوعی: سرآغاز وجود، پایه و اساس دین است که مانند خورشید در وسط آسمان می‌درخشد و با سخاوت و بخشندگی، نور و گرما می‌دهد.
همیشه از پی آن با نوا بود کارش
که کرده است بدرگاهش انتما پرده
هوش مصنوعی: او همیشه در پی آن است که با آواز خوش کار کند و در برابر پروردگارش خود را به خوبی معرفی کند.
چو برکشیدۀ فرّاش خاص درگه اوست
سزد که یازد بر ذروۀ سها پرده
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به مقام و منزلت بلندی دست یابد، شایسته است که به نقاط عروج و بلنداهای بیشتری برسد و به ویژه در مقام و منزلت خود به درخشش ادامه دهد.
بروز آنکه زر افشان کند کف رادش
گمان بری که زمین راست بوربا پرده
هوش مصنوعی: زمانی که کسی با ثروت خود به نمایش می‌پردازد، بهتر است گمان کنیم که زمین زیر پای او پوشیده از زیبایی و زینت است.
ز بیم حسبت او مرده اند از آن کردند
بنات نعش ازین نیلگون وطا پرده
هوش مصنوعی: از ترس و نگرانی دربارهٔ نسب و خانواده‌اش، زنانی که به او وابسته‌اند، از دنیا رفته‌اند و به همین دلیل دختران نعش (یعنی دخترانی که جان خود را از دست داده‌اند) از این دیار آبی‌رنگ به خاک سپرده شده‌اند.
چو چرخ از آن همه تن دامنست، بر در او
که آمدست بدر یوزۀ عطا پرده
هوش مصنوعی: زمانی که گردونه زمان بر همه تن‌ها سایه افکنده است، فقط آن کسی که به درگاه او آمده، می‌تواند از دارایی و نعمت‌های او بهره‌مند شود.
زهی فزوده کمال تو عقل را حیرت
خپی دریده ضمیر تو غیب را پرده
هوش مصنوعی: ای بسا کمال تو که عقل را به حیرت واداشته و دل تو پرده‌های غیب را شکافته است.
بروز عدل تو این هم تهتّکیست بزرگ
که غنچه را بدرد جنبش صبا پرده
هوش مصنوعی: ظهور عدالت تو، یک معجزه بزرگ است که غنچه را به خاطر وزش نسیم صبح، می‌شکفد.
بگرم و سرد جهان زان سبب تن اندر داد
کز آستان تو میخواست متّکا پرده
هوش مصنوعی: در گرما و سرما، به خاطر تو، جانم را به خطر انداختم، چون از درگاه تو درخواست آرامش داشتم.
هم از رسیلی صیت تو عاجزست ار چه
نکو شناسد آواز از صدا پرده
هوش مصنوعی: تمجید و ستایش تو به گونه‌ای است که حتی بهترین صداها نیز نمی‌توانند به درستی آن را بازتاب دهند، هرچند که می‌دانند صدای تو چقدر زیباست.
برای بستن و آویختن ترقّی کرد
ز بدسگال تو آموخت گوئیا پرده
هوش مصنوعی: برای بافتن و قرار دادن چیزهایی، به خوبی آموخت و به نظر می‌رسد که از نیت بد تو درسی گرفته است.
چو سایه پرده نشین گردد آفتاب ز شرم
چو بکر فکر تو بردارد از لقا پرده
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب از شرم در پشت پرده می‌نشیند و سایه‌اش نمایان می‌شود، مانند این است که فکر خالص و پاک تو از ملاقات و دیدار با آن پرده برمی‌دارد.
کنار پرده پر از زر همی کند خوشید
بدانک تا کندش پیش تو رها پرده
هوش مصنوعی: کنار پرده‌ای که از طلا پر شده است، خورشید روشنایی خود را به آن می‌تاباند تا بتواند جلوه‌اش را از پشت پرده برای تو نمایان کند.
اگرچه هندوی تیغت کشیده است و لیک
درید بر دل خصم تو بارها پرده
هوش مصنوعی: اگرچه تیغ هندوی تو را کشیده‌اند، اما بارها پرده‌ی دل دشمن‌ات را پاره کرده‌ای.
کجا بیفکند از تیغ آفتاب سپر
چو کرده است بدرگاهت التجا پرده
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند آفتاب شمشیرش را کنار بگذارد، وقتی که برای تو از درگاهت درخواست mercy می‌کند؟
بسایه گستری از خلق بر سر آمده یی
که بر سر آمده زینست دایما پرده
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به افرادی که به خاطر رفتارها و خلق و خوهای دیگران، تحت فشار و آزار قرار گرفته‌اند. هر روز با مشکلات و چالش‌هایی مواجه‌اند که ناشی از تعاملات انسانی است و این وضعیت مانند پرده‌ای دائم بر سر آن‌ها وجود دارد. به عبارت دیگر، زندگی در میان مردم و تعاملات اجتماعی می‌تواند بارها و چالش‌هایی برای انسان ایجاد کند.
تو در عنا و جهانی بسایه ات نازان
برای راحت خلقست در عنا پرده
هوش مصنوعی: تو در زینت و زیبایی خود چنان هستی که ناز و نعمت تو برای آسایش و راحتی دیگران در پشت پرده‌ای از زیبایی نهفته است.
ز صبح تیغ تو گردد بیک نفس رسوا
وگرچه سازد خصمت شب سیا پرده
هوش مصنوعی: از صبح، تیغ تو باعث می‌شود که یک نفس دشمن رسوا شود، و حتی اگر دشمن در شب پرده‌پوشی کند.
حسود کور دلت رادلیست همچو انار
که قطر قطرۀ خونست و جای جا پرده
هوش مصنوعی: حسود مانند حبه‌های انار است که هر دانه‌اش مانند قطراتی از خون در دل انسان جای دارد. او نمی‌تواند سلامت و شادی تو را ببیند و به همین دلیل از تو کینه دارد.
من و ملازمت درگهت کزین معنی
شدست محرم اسرار پادشا پرده
هوش مصنوعی: من و همراهی در پیشگاه تو این‌قدر نزدیک شدم که به رازهای سلطنت دست یافتم.
همه چو صبح دوم دم زنم ز پردۀ راست
اگرچه کژ دهدم چرخ بی وفا پرده
هوش مصنوعی: همه چیز را مانند صبحی تازه بیدار می‌کنم و از پشت پرده حقیقت سخن می‌گویم. اگرچه ممکن است کمی نادرست و کج به نظر بیاید، اما این دنیای بی‌وفا بر من تاثیراتی دارد.
بنات فکرم در پرده زان گریخته اند
که کرد صورت حال من اقتضا پرده
هوش مصنوعی: فرزندان اندیشه‌ام در پرده‌ای پنهان شده‌اند و به همین دلیل، وضعیتم خواسته پرده‌نشینی را به وجود آورده است.
مرا چو خانۀ طنبور، خانه بی برگست
فرو گذاشته به، بر چنین نوا پرده
هوش مصنوعی: من همچون خانه‌ای بی درخت و سبزه‌ایم که تنها صدای نوا را به دوش می‌کشم و هیچ چیز دیگری ندارم.
نه جز ادیم زمین زیر پهلویم نطعیست
نه بر سرم بجز از کلّۀ سما پرده
هوش مصنوعی: تنها چیزی که زیر بدنم قرار دارد، خاک زمین است و هیچ چیزی بر سرم جز سقف آسمان نیست.
ز پی نوایی جایی رسیده ام که مرا
مسافتیست ز آهنگ صفّه تا پرده
هوش مصنوعی: به جایی رسیده‌ام که از صدای نوا و آهنگ آن، فاصله‌ای بسیار دارم، انگار که از محل نشستن تا پرده مربوط به آن فاصله زیادی وجود دارد.
بسوز هر نفس از پردۀ حزین گویم
خنک هوای زمستان و حبّذا پرده
هوش مصنوعی: هر نفسی که می‌کشم، آتش می‌زنم به پرده‌های غمگینم و چه خوب است هوای زمستان و چه خوب است این پرده‌ها.
چنین که گرم در آمد بگفت وگو خورشید
چگونه راست کنم من بدین ادا پرده
هوش مصنوعی: زمانی که به گرما و شوق صحبت کردن افتادم، از خودم پرسیدم چگونه می‌توانم خورشید را با این رفتار خودم بپوشانم؟
من از ریاضت چون صبح در مکاشفه ام
چه کار دارد در راه اولیا پرده
هوش مصنوعی: من در تمرین و سختی خود مانند سپیده‌دم در حال بیداری و روشن شدن هستم، بنابراین چه نیازی به پرده‌پوشی در مسیر بزرگان و اولیا دارم؟
گشاده است مرا بام و در حجابی نیست
که بر گرفته ام از راه کبریا پرده
هوش مصنوعی: من خود را در مسیری بی‌حد و مرز یافته‌ام و هیچ مانعی وجود ندارد که مرا از درک واقعیات عالی و الهی بازدارد.
میان خانۀ ما و آفتاب گستاخیست
درآید و برود نیستش زما پرده
هوش مصنوعی: بین خانه ما و آفتاب فاصله‌ای وجود دارد که اجازه ورود و خروج به آن را نمی‌دهد و ما هیچ مانعی در این میان نداریم.
چو سایبان سرم ستر عالی فلکست
چو لعبتان خیالم چه کار با پرده؟
هوش مصنوعی: سرپناهم آسمان بلندی است و خیال‌های من مانند بازیچه‌هایی است که نیازی به پرده ندارند.
چه راست خانه کسی ام که روزگار مرا
همی طرازد بر خطّ استوا پرده
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم بگویم که خانه کسی راست و ثابت است، در حالی که سرنوشت و زندگی من همچنان در حال تغییر و تکان دادن است؟
ز ساز تیر مهی بنده خانه را امروز
همی بیاید ده چیز اولّا پرده
هوش مصنوعی: امروز صدای ساز تیر مهی به خانه می‌رسد و از همه چیز، ابتدا پرده را می‌کشد.
چه سایه افکندم پرده های زنبوری
چو عنکبوت تند خانۀ مرا پرده
هوش مصنوعی: سایه‌ای که بر سر خانه‌ام انداخته‌ام، مانند پرده‌هایی زنبوری است که به آرامی و با دقت مانند عنکبوت تار تنیده، فضای داخلی را پوشش داده است.
مزاج خانۀ من گرم گشت و نجلی گفت
علاج آن بدو چیز است: ابر یا پرده
هوش مصنوعی: مزاج خانه‌ام گرم شده است و یکی از نجیب‌ترها گفت که درمان آن به دو چیز depends دارد: یکی باران و دیگری پرده.
ز تاب مهر سیه رو شدم چو مردم چشم
از آن گرفت مرا عنکبوت با پرده
هوش مصنوعی: از گرما و تابش خورشید، چهره‌ام تیره و سیاه شده است، چنانکه وقتی چشم‌هایم را از آن بگیرم، مانند کسی هستم که در تار عنکبوت محاصره شده‌ام.
چو آفتاب از این شرم در عرق غرقم
امید آنکه بپوشی بدین خطا پرده
هوش مصنوعی: من مانند آفتابی هستم که از شرم در عرق غوطه‌ور شده‌ام و امید دارم که به خاطر این اشتباه، تو مرا بپوشانی و نپوشانی.
اگر ز پده مرا سایه نیست غم نخورم
چو هست بر سرم از سایۀ شما پرده
هوش مصنوعی: اگر سایه‌ای از پدرم بر من نیست، نگران نیستم، چون سایه‌ی شما بر سرم وجود دارد.
همیشه تا که بنور چراغ مهر برند
مخدّرات سماوات ره فرا پرده
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه تا زمانی که نور مهر و محبت در دل‌ها و افکار وجود دارد، روشنایی و آگاهی از آسمان و فرازها به مسیر زندگی ما می‌تابد و پرده‌های تاریکی را کنار می‌زند.
هر آنکه با تو نه در پردۀ اراد ت تست
ز روی کارش برداردا خدا پرده
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو در پردهٔ خواسته‌هایت نیست و به خاطر آنچه انجام می‌دهد، از تو دور است، خداوند هم او را از چشمانت دور می‌کند.
دعای جان تو از دل سحرگهان گویم
که آن زمان نب.د در ره دعا پرده
هوش مصنوعی: من از عمق دل و با نیایش جان تو در صبح سحرگاهی صحبت می‌کنم، زمانی که در مسیر دعا هیچ مانعی وجود نداشت.