گنجور

شمارهٔ ۱۷ - وله ایضآ یمدحه

برتافتست بخت مرا روزگار دست
زانم نمی رسد بسر زلف یار دست
سر بر نیاورد فلک از دست دست من
با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست
آرم برون زهر شکنش صد هزار دل
گر در شود مرا بدو زلف نگار دست
صبر و جوانی و دل و جان بود در غمش
شستم بآب دیده ازین هر چهار دست
بر دمّ مار پای نهادست بیگمان
هر کس که زد در آن سر زلف چو ماردست
غم دست نیک میدهد از هر طرف و لیک
اینم بترکه می ندهد غمگسار دست
چون آستین ز دست گذشتست کار من
و او در نمی کشد ز چنین دستکار دست
ای دل گرت بعافیتی دسترس بود
کوته مکن ز دامن او زینهار دست
سربازیست کار تو با دست بازیش
چون پای او نداری رو زو بدار دست
بر جه یکی ز چاه ز نخدانش مرد وار
در زن بدان دو تا رسن مشکبار دست
ایدست رنگ کرده چه دستت! این که باز
آلوده یی بخون دلم آشکار دست
در خون عاشقان تو سعی ار نمی کند
بهر چراست بسته کمر از سوار دست؟
پیکان تیر غمزۀ تو در دل منست
ورنیست باورت ز من اینک بیاردست
طوطیّ عقل در هوس شکَر لبت
بر سر همی زند چو مگس زاز زار دست
نامد بدست وصل تو بی زحمت فراق
بر کل کسی نیابد بی زخم خار دست
لعل ترا شبی ببسودم من و هنوز
می لیسم از حلاوت آن گربه واردست
از ارزوی سلسلۀ زلف تست اینک
دیوانه وار گردد بر نی سوار دست
در آرزوی روی تو دارم چو اینه
دایم ستون بزیر ز نخ ز انتظار دست
چون در در آب جویند این مهرۀ گلین
گر باز دارم از مژۀ اشکبار دست
پای از میان کار غمت آورم برون
گر گیردم عنایت صدر کبار دست
سلطان شرع صاعد کانگام حلّ و عقد
بر بند آسمانرا از اقتدار دست
گشتست پنج شاخ سر دست بهر آنک
ز اسیب بار بخشش او شد فکار دست
در زان سبب یتیم نهادست نام خود
تاوی درآورد بسرش خوار خوار دست
کردست دستیاری ظالم بعهد او
در خام از آن گرفته بود بازیار دست
مستظهر است دست شریعت بذات او
زان سینه می کند ز پی افتخار دست
ای مانده زیر سنگ وقار تو دست کوه
وی یافته شکوه تو برنه حصار دست
برداریش ز خاک و رسانیش بر فلک
هر کو بدامن تو زند چون غبار دست
گر جان آدمی نه بدست قضا درست
از بهر چیست جای تو ای نامدار دست؟
چون آستین زیمن تو صاحب علم شود
هر کس که بوسه داد ترا یک دوبار دست
زور آزمای خشم تو چون پای بفشرد
یا زد بقهر در کمر کوهسار دست
بستست دست خصم ز امساک و مر ترا
از جود مطلق است در این روزگار دست
از روی آنکه از پس پشتش فکنده یی
دایم چو دشمن تو بود سوگوار دست
چون بالش تو دست تو در صدر چرخ را
بر هم نهد پیش درت بنده وار دست
آنجا که هست دست تو در صدر چرخ را
دربان بسینه باز نهد روزبار دست
گر هیبت تو باطشه را بانگ برزند
چون سرو باز داردش از گیر و دار دست
حالی بسر درآید انگشتها ز عجز
از بار بخشش تو چو گیرد شمار دست
کان کیست باسخای تو تا هست دست تو
خود کس نبرد نزد چنان خاکسار دست
احرار دهر ملک یمین تواند از آنک
بر همگنانت هست ز جود و یسار دست
خورشید دولتیّ و بفّر تو زر شود
گر فی المثل بری بسوی خاک خوار دست
چون کوزه سر نیافت بگردن براز نهیب
بر سر چو زد حسود تو از اضطراب دست
با دست دستگاهش چندانکه گرد خویش
خصم تو می برآرد همچون چنار دست
مبسوط دست خصم تو چندان بود که او
بهر سوال دارد بر رهگذار دست
در زر گرفت باد خزان دست شاخسار
زیرا که داشت بهر تو برکردگار دست
پهلو ز تو هر آنکه تهی کرد چون چنار
بر پیش و پس گرفته بود ز افتقار دست
وانکو برهنه پیش سخایت رود چو کاج
حالی چو سرو جامه کند از هزار دست
بر خاطرم نهادی دستی ز مکر مت
ورنه بشسته بودم از این کار و بار دست
سر دستی است شعر من ایراکه می نداد
ابکار فکر بر حسب اختیار دست
بهر قبول بخشش بی انتهای تو
بنگر چگونه داشته ام بر قطار دست
آورده ام بدست وبر آورده ام ز دست
شعری که یافت بر گهر شاهوار دست
دوشیزگان خاطر من بین که غنچه وار
بر رخ گرفته اند ز تو شرمسار دست
هستم هزار دستان در باغ مدحتت
کز هگمتان ببردم در این دیار دست
مرغی که در خزانش از این دست لحنهاست
خود چون بود چو تازه کند نو بهار دست
بر دست از آن نهادم این شعر چون نگار
کایّام عید خوب بود درنگار دست
خصم شتر دلت را قربان کند همی
زین روی سعد ذابح آهخته کار دست
جاوید زی که مملکت پایدار تو
در دامن قیامت زد استوار دست
هم عهد خود شدند بقای تو و ابد
وانگه زدند بر هم بر این قرار دست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برتافتست بخت مرا روزگار دست
زانم نمی رسد بسر زلف یار دست
هوش مصنوعی: روزگار با بخت من به خوبی رفتار نمی‌کند و من نمی‌توانم به وصل محبوبم دست یابم.
سر بر نیاورد فلک از دست دست من
با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌ها به خواست من بخواهند، شبی را در کنار یار خود سپری می‌کنم.
آرم برون زهر شکنش صد هزار دل
گر در شود مرا بدو زلف نگار دست
هوش مصنوعی: اگر صد هزار دل هم در چنگ زهرآگین او باشد، باز هم اگر زلف خوش‌نگار او به من برسد، آرام می‌گیرم.
صبر و جوانی و دل و جان بود در غمش
شستم بآب دیده ازین هر چهار دست
هوش مصنوعی: اندوه او باعث شد که من صبر، جوانی، دل و جانم را با اشک‌های چشمانم بشویم و از بین ببرم.
بر دمّ مار پای نهادست بیگمان
هر کس که زد در آن سر زلف چو ماردست
هوش مصنوعی: هر کسی که به زلف پیچیده و درهم رفته‌ای شبیه مار دست بزند، بدون شک پای خود را روی دم مار گذاشته است.
غم دست نیک میدهد از هر طرف و لیک
اینم بترکه می ندهد غمگسار دست
هوش مصنوعی: غم از هر سو به انسان نیکی می‌رساند، اما این غمگسار که در دست است، به هیچ وجه زود تسلیم نمی‌شود و نمی‌گذارد آدم از غم رهایی یابد.
چون آستین ز دست گذشتست کار من
و او در نمی کشد ز چنین دستکار دست
هوش مصنوعی: وقتی که آستین از دست رفته، یعنی کار من و او به پایان رسیده است و از این دست‌کار دیگر هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیرم.
ای دل گرت بعافیتی دسترس بود
کوته مکن ز دامن او زینهار دست
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به خوشبختی و آرامش دست یابی، از کنار او کوتاهی نکن و هرگز دست از او برندار.
سربازیست کار تو با دست بازیش
چون پای او نداری رو زو بدار دست
هوش مصنوعی: کار تو در اینجا مانند سربازی است که با دقت و احتیاط رفتار می‌کند. با اینکه امکان کنترل او را نداری، اما می‌توانی با دقت و زیرکی، او را مدیریت کنی و دست از تلاش برنداری.
بر جه یکی ز چاه ز نخدانش مرد وار
در زن بدان دو تا رسن مشکبار دست
هوش مصنوعی: یکی از مردان، با شجاعت و از عمق چاه، دو رشته طناب مشکی با خود به بالا می‌آورد.
ایدست رنگ کرده چه دستت! این که باز
آلوده یی بخون دلم آشکار دست
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که چه نیازی به زینت و آرایش یافته است، وقتی که دلی در خون و غم غوطه‌ور است. به عبارتی به زیبایی‌های ظاهری تأکید ندارد و بیشتر بر روی درون و احساسات واقعی متمرکز است.
در خون عاشقان تو سعی ار نمی کند
بهر چراست بسته کمر از سوار دست؟
هوش مصنوعی: عاشقان تو به شدت در حال تلاش و کوشش هستند، حالا اگر تو در این میان کاری نمی‌کنی، دلیلش چیست؟ آیا غم نمی‌خوری وقتی می‌بینی سوار کارزاری را با کمر بسته به زحمت می‌رود؟
پیکان تیر غمزۀ تو در دل منست
ورنیست باورت ز من اینک بیاردست
هوش مصنوعی: پیکان عشق تو در قلب من نشسته، اما تو به من اعتماد نداری و این حال را نمی‌فهمی.
طوطیّ عقل در هوس شکَر لبت
بر سر همی زند چو مگس زاز زار دست
هوش مصنوعی: عقل انسان مانند طوطی‌ای است که برای رسیدن به لذت و شیرینی لب‌های تو تلاش می‌کند و به شدت به آن سرگرم شده، مانند مگسی که با زاری و ناله به دور آن می‌چرخد.
نامد بدست وصل تو بی زحمت فراق
بر کل کسی نیابد بی زخم خار دست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به راحتی به وصال تو برسد؛ همه باید زخم‌ها و دردهای جدایی را تحمل کنند تا به تو نزدیک شوند.
لعل ترا شبی ببسودم من و هنوز
می لیسم از حلاوت آن گربه واردست
هوش مصنوعی: شب گذشته از شراب لعل رنگی نوشیدم و هنوز طعم شیرین آن در دهانم هست.
از ارزوی سلسلۀ زلف تست اینک
دیوانه وار گردد بر نی سوار دست
هوش مصنوعی: از آرزوی موهای تو اکنون دیوانه‌وار بر نی سوار می‌شوم.
در آرزوی روی تو دارم چو اینه
دایم ستون بزیر ز نخ ز انتظار دست
هوش مصنوعی: من همیشه در آرزوی دیدن روی تو هستم، مانند آینه‌ای که به طور مداوم برای نشستن منتظر است و بر روی نخ احساسات معلق است.
چون در در آب جویند این مهرۀ گلین
گر باز دارم از مژۀ اشکبار دست
هوش مصنوعی: وقتی که در آب، مهره‌ای از گل را جستجو می‌کنند، اگر دستم را از اشک‌های سرازیر نکنم، چه باید کرد؟
پای از میان کار غمت آورم برون
گر گیردم عنایت صدر کبار دست
هوش مصنوعی: اگر محبت و توجه بزرگان شامل حالم شود، می‌توانم از مشکلات و غم‌هایم رها شوم.
سلطان شرع صاعد کانگام حلّ و عقد
بر بند آسمانرا از اقتدار دست
هوش مصنوعی: سلطان شریعت در زمان برقراری قوانین و مقررات، قدرت خود را از آسمان و دست خداوند می‌گیرد.
گشتست پنج شاخ سر دست بهر آنک
ز اسیب بار بخشش او شد فکار دست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با پنج چهره یا وضعیت مختلف در زندگی خود متجلی می‌شود و در عین حال به خاطر ویژگی‌های خود و تاثیراتی که بر دیگران دارد، دچار دردسر و مشکلات می‌گردد. به عبارت دیگر، او با وجود اینکه می‌تواند به دیگران کمک کند، خود نیز از بار این مسئولیت‌ها رنج می‌برد.
در زان سبب یتیم نهادست نام خود
تاوی درآورد بسرش خوار خوار دست
هوش مصنوعی: او به همین دلیل نامش را بر روی یتیم گذاشته تا او را تحقیر کند و از او با بی‌احترامی یاد کند.
کردست دستیاری ظالم بعهد او
در خام از آن گرفته بود بازیار دست
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که کسی که خود را به ظالمی وابسته کرده و در برابر او تسلیم شده، به زودی از او آسیب خواهد دید. او که در ابتدا گمان می‌کرد می‌تواند از قدرت ظالم بهره‌مند شود، در واقع در دام او گرفتار شده و این وابستگی به ضرر او تمام می‌شود.
مستظهر است دست شریعت بذات او
زان سینه می کند ز پی افتخار دست
هوش مصنوعی: دست شریعت به توانمندی و عظمت او اشاره دارد و از دل او، برای کسب افتخار و بزرگی، تلاش می‌کند.
ای مانده زیر سنگ وقار تو دست کوه
وی یافته شکوه تو برنه حصار دست
هوش مصنوعی: تو که با وقار و عظمت خود، حتی سنگ را تحت تأثیر قرار داده‌ای، از قدرت و شکوه تو چنان است که کوه‌ها نیز احساس کوچکی می‌کنند و نمی‌توانند از دایره‌ای که تو در آن قرار داری، فرار کنند.
برداریش ز خاک و رسانیش بر فلک
هر کو بدامن تو زند چون غبار دست
هوش مصنوعی: هر کسی که به دامان تو پناه آورد، تو او را از زمین بلند کرده و به اوج آسمان می‌رسانی، مانند اینکه از خاک برمی‌خیزد و به جاهای بلندتر می‌رسد.
گر جان آدمی نه بدست قضا درست
از بهر چیست جای تو ای نامدار دست؟
هوش مصنوعی: اگر جان انسان به دست تقدیر و سرنوشت نیست، پس برای چه جای تو، ای بزرگوار، در این دنیا تعیین شده است؟
چون آستین زیمن تو صاحب علم شود
هر کس که بوسه داد ترا یک دوبار دست
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو بوسه بزند، دانا و صاحب علم می‌شود، همان‌طور که آستین و یقه زمین وقتی به خودشان تزیینی می‌دهند، زیبا و معتبر می‌شوند.
زور آزمای خشم تو چون پای بفشرد
یا زد بقهر در کمر کوهسار دست
هوش مصنوعی: وقتی خشم تو برانگیخته شود، مانند این است که درختی تحت فشار قرار می‌گیرد یا با خشونت به کوه ضربه می‌زند.
بستست دست خصم ز امساک و مر ترا
از جود مطلق است در این روزگار دست
هوش مصنوعی: دست دشمن به خاطر نگه‌داری و خودداری محدود است، اما دست تو در این دوران پر از generosity و بخشش است.
از روی آنکه از پس پشتش فکنده یی
دایم چو دشمن تو بود سوگوار دست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به خاطر رفتارهای منفی و پنهانی دیگران، دایماً در عذاب و غم به سر می‌برد، انگار که آن شخص به او آسیب زده و او را به دشمنی تبدیل کرده است.
چون بالش تو دست تو در صدر چرخ را
بر هم نهد پیش درت بنده وار دست
هوش مصنوعی: وقتی که سر بر روی بالشت می‌گذاری، انگار که دست تو بر روی چرخ فلک تأثیر می‌گذارد و به احترام تو، این چرخ به جلو می‌آید. تو به این صورت، با تواضع و بندگی، راهی به سوی موفقیت و پیشرفت پیدا می‌کنی.
آنجا که هست دست تو در صدر چرخ را
دربان بسینه باز نهد روزبار دست
هوش مصنوعی: در جایی که تو هستی، قدرت دستت به گونه‌ای است که دروازه‌های آسمان را به روی تو می‌گشاید. روز و شب به خاطر وجود تو آماده‌ هستند و به تو احترام می‌گذارند.
گر هیبت تو باطشه را بانگ برزند
چون سرو باز داردش از گیر و دار دست
هوش مصنوعی: اگر جلوه و شکوه تو موجب ترس و وحشت شود، مانند درخت سروی است که خود را از بند و زنجیر رها می‌کند.
حالی بسر درآید انگشتها ز عجز
از بار بخشش تو چو گیرد شمار دست
هوش مصنوعی: وقتی که به دلیل ناتوانی در تحمل بار رحمت و بخشش تو نمی‌دانیم چه کار کنیم، انگشتانمان به نشانه شگفتی و امید به تو دراز می‌شود.
کان کیست باسخای تو تا هست دست تو
خود کس نبرد نزد چنان خاکسار دست
هوش مصنوعی: کیست که در برابر بزرگواری تو قرار گیرد؟ تا زمانی که دست تو وجود دارد، هیچ کس نمی‌تواند با چنین خاکساری، مقابله کند.
احرار دهر ملک یمین تواند از آنک
بر همگنانت هست ز جود و یسار دست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌های آزاد و نیکوکار زمان، قدرت دارند به دیگران کمک کنند و با کرامت و سخاوت خود به آن‌ها یاری رسانند. آنها به خاطر دست generosity و فراخ‌دلیشان می‌توانند بر گردن دیگران تاثیر مثبت بگذارند.
خورشید دولتیّ و بفّر تو زر شود
گر فی المثل بری بسوی خاک خوار دست
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر تو تابیده و تو به او نزدیک شوی، مانند زر و طلا زینت و قدرتی به دست می‌آوری. اما اگر به خاک و ذلت بیفتی، آن ارزش‌ها از تو دور خواهند شد.
چون کوزه سر نیافت بگردن براز نهیب
بر سر چو زد حسود تو از اضطراب دست
هوش مصنوعی: وقتی کوزه نتوانست بر روی گردن بیفتد، حسود از نگرانی بر سرش فریاد زد.
با دست دستگاهش چندانکه گرد خویش
خصم تو می برآرد همچون چنار دست
هوش مصنوعی: با دقت و مهارت خود، به اندازه‌ای که دشمن تو را به چالش می‌کشد، می‌توانی مانند درخت چنار قوی و استوار بایستی و از خود دفاع کنی.
مبسوط دست خصم تو چندان بود که او
بهر سوال دارد بر رهگذار دست
هوش مصنوعی: دست دشمن تو به قدری گشاد و باز بود که او برای هر سوالی، دستش را در راه پاسخگویی دراز کرد.
در زر گرفت باد خزان دست شاخسار
زیرا که داشت بهر تو برکردگار دست
هوش مصنوعی: در اثر وزش باد خزان، شاخسار درختان به زردی و زردی پوشانده شد، زیرا که برای تو، به خاطر باران و نعمت‌ها، از درختان دلسوزانه دست بر می‌دارند.
پهلو ز تو هر آنکه تهی کرد چون چنار
بر پیش و پس گرفته بود ز افتقار دست
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو جدا شود، مانند درخت چناری است که به جلو و عقب خم شده و از مقام خود کاسته است.
وانکو برهنه پیش سخایت رود چو کاج
حالی چو سرو جامه کند از هزار دست
هوش مصنوعی: وقتی که برهنه و بی‌پرده به درگاه تو می‌آید، مانند کاجی که در موقعیتی خاص لباس می‌پوشد، هزاران دست به کمکش می‌آید تا زیبایی خود را نمایان کند.
بر خاطرم نهادی دستی ز مکر مت
ورنه بشسته بودم از این کار و بار دست
هوش مصنوعی: به یادم آوردی که در دام فریب تو افتاده‌ام، وگرنه از این کار و مسائلش دست کشیده بودم.
سر دستی است شعر من ایراکه می نداد
ابکار فکر بر حسب اختیار دست
هوش مصنوعی: شعر من مانند دستی است که با دقت و فکر سر و سامان داده شده، اما به نظر می‌رسد که نتوانسته‌ام از توانایی‌های خود به خوبی استفاده کنم.
بهر قبول بخشش بی انتهای تو
بنگر چگونه داشته ام بر قطار دست
هوش مصنوعی: به خاطر پذیرش بخشش بی‌پایانت، توجه کن که چگونه به دست آورده‌ام.
آورده ام بدست وبر آورده ام ز دست
شعری که یافت بر گهر شاهوار دست
هوش مصنوعی: من شعری را به دست آورده‌ام که خودم با کوشش و زحمت به دست آورده‌ام، و این شعر به اندازه یک گوهر گرانبها ارزش دارد.
دوشیزگان خاطر من بین که غنچه وار
بر رخ گرفته اند ز تو شرمسار دست
هوش مصنوعی: دختران جوان را ببین که مانند غنچه‌ها بر صورتشان آثار شرم و خجالت به خاطر تو نقش بسته است.
هستم هزار دستان در باغ مدحتت
کز هگمتان ببردم در این دیار دست
هوش مصنوعی: من در باغ ستایش تو به اندازه هزار دست هستم که از دست تو در این سرزمین بهره برده‌ام.
مرغی که در خزانش از این دست لحنهاست
خود چون بود چو تازه کند نو بهار دست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در فصل پاییزش چنین نغمه‌هایی دارد، خود چه حال و وضعی خواهد داشت وقتی که بهار نو بیاید و تازه شود.
بر دست از آن نهادم این شعر چون نگار
کایّام عید خوب بود درنگار دست
هوش مصنوعی: این شعر را همچون نگاره‌ای زیبا بر دستانم قرار دادم، زیرا همانند نقاشی در روزهای عید، دل‌نواز و زیبا به نظر می‌رسد.
خصم شتر دلت را قربان کند همی
زین روی سعد ذابح آهخته کار دست
هوش مصنوعی: دشمن شتر دلت را به خاطر ما قربانی خواهد کرد و این نشان‌دهنده‌ی کار دشوار و تلاشی است که در پیش داریم.
جاوید زی که مملکت پایدار تو
در دامن قیامت زد استوار دست
هوش مصنوعی: جاویدان زندگی کن، زیرا سرزمین ماندگارت در دامن قیامت به ثبات و استواری رسیده است.
هم عهد خود شدند بقای تو و ابد
وانگه زدند بر هم بر این قرار دست
هوش مصنوعی: دوستداران برای همیشه با وجود تو پیمان بستند و پس از آن برای این توافق، با هم دست دادند.

حاشیه ها

1397/02/21 17:05
مینو

در بیت 15، کلمه ی گل به صورت کل آمده است که اشتباه است.

1397/02/21 17:05
مینو

در بیت 18 بین اجزای کلمه ی زنخ فاصله ایجاد شده است که موجب بدخوانی می شود.

1399/05/26 05:07
Reza Deilami

انتهای بیت 16 اینگونه تایپ شده: گربه واردست.
در صورتی که باید "می‌لیسم از حلاوت آن گربه‌وار دست" نوشته شود.