گنجور

شمارهٔ ۱۶۱ - وقال ایضایمدحه

گرفت پایۀ تخت خدایگان زمین
قرارگاه همایون براوج علییّن
جهانگشای جوانبخت اتابک عادل
پناه سلغریان،شهریار روی زمین
مظفّرالدّین بوبکرسعدبن زنگی
که روی ملک کیانست وپشت ملّت ودین
ز دور دولت ایّام تا که غایت وقت
نبود مملکت آن طرف بدین آیین
نه چنگ گرگ گراید همی بنای گلو
نه میش لنگ هراسد همی زشیر عرین
چنان بیک ره میزان عدل شد طیّار
که میل سوی کبوترنمی کندشاهین
زنفخ صور مبادا مزلزل این دولت
که نیک جای گرفتست درقرارمکین
زهی زخنجرتیرتو ملک را آرام
زهی بزیورعدل توشرع راتزیین
شعاع رای تو گرسایه برچمن فکند
درختها را نبودشکوفه جز پروین
زبار لعل چوخاتم خمیده پشت شود
چوبرق ازکف توزربرون جهدزکین
چو نیزۀ تو میان گر بندد از سر دست
بیک زمان بگشاید حصارهای حصین
سپاه فقر کجا همچو ابر سایه فکند
چو برق از کف نوزر برون جهد زکمین
چوچشم ترک شودحالتنگ برمردم
گهی که ابروی تودادعرض لشکرچین
بهررگی زعدو ازتو میرسد زخمی
چوچنگ ازان کند از سینه ناله های حزین
بآب تیغ توآیند تشنگان اجل
درآن مقام که بالا گرفت آتش کین
زبس که تیغ ترا درلبست جان عدو
بذوق خصم توشدتیغ رازبان شیرین
چوخامه هرکه زبان تر کند بمدحت شاه
کنددهان چودهان دویت مشک آگین
زبخشش تو بجز باد نیست درکف بحر
اگرچه داشت ازین پیش مایه درّثمین
زدست جود تواکنون بماند با لب خشک
چوعاجزست ز دست توچون کندمسکین؟
بتلخ وشور رسانیدکارخود بکنار
بماند کان جگرخسته بادلی خونین
ببرده بودجگرگوشگانش راجودت
بباد داد هرآن خرده یی که داشت دفین
بعهد جودتوکان کیست؟کنده یی زردوست
زروی عجزشده زیرتیشۀ میتین
سخاوت توچه خواهدزجان سنگینش؟
چه گردخیزدازاین خاک پای راه نشین؟
چونیست برجگربحرآب،کم کن از آن
چونیست دررگ کان خون تونیزبس کن ازین
جهان پناها! آنی که کرد روح قدس
زبان تیغ تراآیت ظفرتلقین
چوخامۀ توگهر زیر پای می سپرد
بدستبوس خودآنراکه داده یی تمکین
شد از یسار نگین وارغرق در زر و سیم
زنیک بختی هرکوتراست ملک یمین
اگرنه خنجرتوعدل را دهد یاری
وگرنه هیبت توفتنه راکند تسکین
کلاه ازسرهدهدبغصب بربایند
برون کنندبغارت زپای بط نعلین
صدای نوبت عدلت باصفهان برسید
چوطاس چرخ زآوای اوگرفت طنین
عروس طبع مرا ازثنای فایح شاه
همه زعنبرومشک است بستر و بالین
نمی دهد بطمع زحمت خزاین شاه
وگرنه دور نبودی توقّع کابین
مرا حقوق دعاگویی است بردولت
همه اکابر این دولت آگهند و یقین
ستایش توکه درنظم بنده می آید
هم ازتمامت اقبال ودولت خودبین
مسامع همه شاهان به آرزوخواهند
که از زبان دعاگو شوند گوهر چین
بپای مردی عفوت بضاعتی مزجاة
بدان جناب فرستاده است غثّ وثمین
بچشم گوشۀ لطف اربسوی آن نگری
شونداهل معانی بمنّت تو رهین
دوبنده رابدرشاه رهنمون شده ام
یکی زماء مهین ویکی زماء معین
یکی بمعنی پاک ازعطای روح قدس
یکی بصورت خوب ازنژادحورالعین
یکی بزلف وخط آشوب وفتنۀ دلها
یکی بچهرۀ زیبا،نگارخانۀ چین
یکی زبهرتمنّای گوش معنی جوی
یکی زبهرتماشای چشم صورت بین
یکی گشاده میانست لیک بس دلبند
یکی ببسته میان لیک بس گشاده جبین
یکی سپیدولیکن چوچشم ودل روشن
یکی سیاه ولیکن چوعقل وجان شیرین
زبهرخدمت خاص این سپید را بپذیر
برای راحت عام آن سیاه رابگزین
که تانیابت این دل شکسته میدارند
بقدر وسع برآن آستان همان وهمین
اگرقبولی یابند از نوازش شاه
بدیع نیست ازآن خانه لطفهای چنین
مرا گوارش احسان گرم ده چو دهی
که ممتلی شده ام از بوارد تحسین
چو هرکجا که زبان آوریست شمع صفت
زکنه مدح توشدبالگن زعجز قرین
مراصواب نباشدبجزدعاگفتن
علی الخصوص که روح الامین کندآمین
هزارسال زیادت ازآنچه معهودست
بکامرانی برتخت مملکت بنشین
شاه زاده قرنتاش باش پشت قوی
فلک مطیع شما و خدای یار و معین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفت پایۀ تخت خدایگان زمین
قرارگاه همایون براوج علییّن
هوش مصنوعی: پایه و اساس سلطنت خدایان زمین در جایی عالی و با شکوه قرار دارد.
جهانگشای جوانبخت اتابک عادل
پناه سلغریان،شهریار روی زمین
هوش مصنوعی: اتابک عادل، که از خانواده سلغریان است و خوشبختی و پیروزی در زندگی را تجربه کرده، مانند شاهی است که بر زمین حکومت می‌کند و در عالم پهناور وجود، منزلت و جایگاهی والا دارد.
مظفّرالدّین بوبکرسعدبن زنگی
که روی ملک کیانست وپشت ملّت ودین
هوش مصنوعی: مظفرالدین بوبکرسعد بن زنگی، فردی است که بر سرزمین کیان حکمرانی می‌کند و پشتوانه ملت و دین است.
ز دور دولت ایّام تا که غایت وقت
نبود مملکت آن طرف بدین آیین
هوش مصنوعی: از زمان‌های قدیم تا زمانی که سرنوشت نهایی فرا نرسیده، کشور در آن طرف به این شیوه اداره می‌شد.
نه چنگ گرگ گراید همی بنای گلو
نه میش لنگ هراسد همی زشیر عرین
هوش مصنوعی: نه گرگ به صدا کردن گرگ‌ها تمایل دارد و نه میش از شیر درنده می‌ترسد، یعنی در شرایطی که هر موجودی در جای خود طبیعی و معقول عمل می‌کند و هیچ‌کدام از آن‌ها نباید به یکدیگر آسیب برسانند.
چنان بیک ره میزان عدل شد طیّار
که میل سوی کبوترنمی کندشاهین
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که عدالت در این مسیر برقرار شده است که حتی پرنده‌ای همچون شاهین هم به سوی کبوتر تمایل پیدا نمی‌کند.
زنفخ صور مبادا مزلزل این دولت
که نیک جای گرفتست درقرارمکین
هوش مصنوعی: مبادا صدای دمیدن در صور، این حکومت را به لرزه بیندازد، چرا که در این مکان به خوبی مستقر شده و جایگاهش را یافته است.
زهی زخنجرتیرتو ملک را آرام
زهی بزیورعدل توشرع راتزیین
هوش مصنوعی: خوشا به حال تیرت که پادشاهی را آرام می‌کند و زیبایی عدالتت موجب زینت بخشیدن به شرع می‌شود.
شعاع رای تو گرسایه برچمن فکند
درختها را نبودشکوفه جز پروین
هوش مصنوعی: نور فکر و اندیشه تو مانند سایه‌ای بر روی چمن افتاده است و درختان هیچ شکوفه‌ای ندارند جز شکوفه‌های پروین.
زبار لعل چوخاتم خمیده پشت شود
چوبرق ازکف توزربرون جهدزکین
هوش مصنوعی: وقتی انگشتر زیبایت به خاطر خمیده شدنش از تو دور می‌شود، مانند نوری که از دستت می‌افتد و به زمین می‌افتد.
چو نیزۀ تو میان گر بندد از سر دست
بیک زمان بگشاید حصارهای حصین
هوش مصنوعی: زمانی که نیزه‌ات به شدت در کار می‌آید و از دستانت رها می‌شود، به یکباره موانع مستحکم را می‌شکند.
سپاه فقر کجا همچو ابر سایه فکند
چو برق از کف نوزر برون جهد زکمین
هوش مصنوعی: فقر نمی‌تواند مانند ابر سایه بیفکند، زیرا قدرت و عظمتش به اندازه‌ای نیست که بتواند همچون آسمان، هیچ چیز زیر خود را بپوشاند. در مقابل، نوزری که مانند برق سریع و پرتوان است، از کمین بیرون می‌جهد و نشان از قدرت و توانمندی دارد.
چوچشم ترک شودحالتنگ برمردم
گهی که ابروی تودادعرض لشکرچین
هوش مصنوعی: وقتی چشمان تو به حالت خسته و نگران می‌شود، من به یاد ابرهای تیرگی می‌افتم که لشکری از غم را به همراه دارند.
بهررگی زعدو ازتو میرسد زخمی
چوچنگ ازان کند از سینه ناله های حزین
هوش مصنوعی: از تو، مانند زخم چنگی که بر دل می‌زند، دردی به جانم می‌رسد و از سینه‌ام ناله‌هایی پر از غم برمی‌خیزد.
بآب تیغ توآیند تشنگان اجل
درآن مقام که بالا گرفت آتش کین
هوش مصنوعی: تشنگان مرگ به سراغ آب تیز تو می‌آیند در جایی که آتش کینه به شدت شعله‌ور است.
زبس که تیغ ترا درلبست جان عدو
بذوق خصم توشدتیغ رازبان شیرین
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و شدت تیغ تو، جان دشمن به شدت ترسیده و به طرز عجیبی از مواجهه با تو وحشت دارد.
چوخامه هرکه زبان تر کند بمدحت شاه
کنددهان چودهان دویت مشک آگین
هوش مصنوعی: هر کسی که زبانش را برای ستایش و تعریف از پادشاه به کار گیرد، همانند قلمی می‌شود که با رنگ مشکی خوشبو نوشته می‌شود.
زبخشش تو بجز باد نیست درکف بحر
اگرچه داشت ازین پیش مایه درّثمین
هوش مصنوعی: بخششت مانند بادی است که در دریا وجود دارد، هرچند که قبلاً از این دریا، لؤلؤ و گوهرهای گرانبها یافت می‌شد.
زدست جود تواکنون بماند با لب خشک
چوعاجزست ز دست توچون کندمسکین؟
هوش مصنوعی: از دست بخشندگی تو، اکنون بر دل من باقی مانده، در حالی که لب من خشک شده است. چگونه یک انسان ناتوان می‌تواند از تو چیزی بخواهد؟
بتلخ وشور رسانیدکارخود بکنار
بماند کان جگرخسته بادلی خونین
هوش مصنوعی: شاخ و برگ‌های زیبا و شاداب، به کار خود ادامه می‌دهند و کنار می‌مانند، در حالی که دلی شکسته و زخمی در درون خود دارند.
ببرده بودجگرگوشگانش راجودت
بباد داد هرآن خرده یی که داشت دفین
هوش مصنوعی: او تمام عزیزانش را از دست داده و هر چیزی که از آنها باقی مانده بود را به باد سپرد.
بعهد جودتوکان کیست؟کنده یی زردوست
زروی عجزشده زیرتیشۀ میتین
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند به لطف تو و بزرگواری‌ات پاسخگو باشد؟ کسی که به خاطر ناتوانی‌اش به زانو در آمده و زیر پای تو قرار گرفته است.
سخاوت توچه خواهدزجان سنگینش؟
چه گردخیزدازاین خاک پای راه نشین؟
هوش مصنوعی: سخاوت تو چه تاثیری بر دل سنگین او خواهد داشت؟ چه چیزی از این خاک برخواهد خواست، وقتی که راه‌نشینان به آن می‌رسند؟
چونیست برجگربحرآب،کم کن از آن
چونیست دررگ کان خون تونیزبس کن ازین
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این است که اگر بخواهیم در مورد عمق دریا و ویژگی‌های آن صحبت کنیم، باید از جزئیات کم کنیم و به جای آن بر روی اصل و ماهیت موضوع تمرکز کنیم. به عبارتی، به جای غرق شدن در جزئیات، بهتر است به کلیت و جوهر موضوع بپردازیم.
جهان پناها! آنی که کرد روح قدس
زبان تیغ تراآیت ظفرتلقین
هوش مصنوعی: ای پناه جهان! آن که روح قدس را به زبان تیغ تو تعلیم داد، تویی.
چوخامۀ توگهر زیر پای می سپرد
بدستبوس خودآنراکه داده یی تمکین
هوش مصنوعی: به مانند تار و پود زندگی‌ات، پای خویش را بر زمین می‌گذاری و به احترام کسی که به تو توانایی و اقتدار داده است، به او سجده می‌کنی.
شد از یسار نگین وارغرق در زر و سیم
زنیک بختی هرکوتراست ملک یمین
هوش مصنوعی: از سمت چپ، انگشتری زیبا بر دست آیا آن زن بختی خوش نصیب است که در سمت راستش پادشاهی دارد؟
اگرنه خنجرتوعدل را دهد یاری
وگرنه هیبت توفتنه راکند تسکین
هوش مصنوعی: اگر خنجرت در راستای عدالت کمک نکند، پس قدرت تو می‌تواند باعث آرامش در میان فتنه‌ها شود.
کلاه ازسرهدهدبغصب بربایند
برون کنندبغارت زپای بط نعلین
هوش مصنوعی: کلاه را از سر کسی می‌گیرند و او را غافل می‌کنند، سپس او را به زور از جای خود بیرون می‌کنند و اموالش را هم می‌دزدند.
صدای نوبت عدلت باصفهان برسید
چوطاس چرخ زآوای اوگرفت طنین
هوش مصنوعی: صدای عدالت به گوش مردم اصفهان رسید و چرخ روزگار تحت تأثیر این صدا به نغمه‌ای پرطنین در آمد.
عروس طبع مرا ازثنای فایح شاه
همه زعنبرومشک است بستر و بالین
هوش مصنوعی: عروس ذوق و احساس مرا با ستایش از شاه فایح، همه چیزش از عطر و خوشبویی مانند زعفران و مشک است، مفرش و بالش پر از زیبایی و خوشبوئی است.
نمی دهد بطمع زحمت خزاین شاه
وگرنه دور نبودی توقّع کابین
هوش مصنوعی: اگر به ثروت و دارایی شاه امیدی نداشتی، حتماً توقع داشتن کابین (مهریه) برایت دور از دسترس نمی‌بود.
مرا حقوق دعاگویی است بردولت
همه اکابر این دولت آگهند و یقین
هوش مصنوعی: من درخواستی از قدرت‌های بزرگ این دولت دارم و همه‌ی مقامات آن از این موضوع مطلع و به آن اطمینان دارند.
ستایش توکه درنظم بنده می آید
هم ازتمامت اقبال ودولت خودبین
هوش مصنوعی: ستایش تو آن‌قدر در اشعار من جریان دارد که تمام نعمت‌ها و موفقیت‌هایم را مدیون تو می‌دانم.
مسامع همه شاهان به آرزوخواهند
که از زبان دعاگو شوند گوهر چین
هوش مصنوعی: همه پادشاهان آرزو دارند که دعاگویان، به‌عنوان نیاکان و خوبان، دلنوشته‌های خود را بر زبان بیاورند و آن‌ها را به فرزندان و نسل‌های آینده منتقل کنند.
بپای مردی عفوت بضاعتی مزجاة
بدان جناب فرستاده است غثّ وثمین
هوش مصنوعی: به پای مردی از تو مقام و کرامت این هدیه را فرستاده‌اند که دارای ارزش و اهمیت است.
بچشم گوشۀ لطف اربسوی آن نگری
شونداهل معانی بمنّت تو رهین
هوش مصنوعی: به لطف و رحمت آن معشوق نظر کن، زیرا اهل معنا و فهم به خاطر نوازش‌های تو نیازمند و وابسته هستند.
دوبنده رابدرشاه رهنمون شده ام
یکی زماء مهین ویکی زماء معین
هوش مصنوعی: من دو بندۀ خود را به سوی رهنما فرستاده‌ام؛ یکی از آن‌ها به سرزمین بزرگ و مهم و دیگری به سرزمین خاص و معین.
یکی بمعنی پاک ازعطای روح قدس
یکی بصورت خوب ازنژادحورالعین
هوش مصنوعی: یکی به معنای پاک و خالص از عطای روح مقدس، و دیگری به شکل زیبا و نیکو از نسل حورالعین.
یکی بزلف وخط آشوب وفتنۀ دلها
یکی بچهرۀ زیبا،نگارخانۀ چین
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و جذابیت دو ویژگی اشاره شده است. یکی از آن‌ها به زلف و خطی اشاره دارد که دل‌ها را به هم می‌زند و حالت آشفته‌ای ایجاد می‌کند. دیگری به چهره‌ای زیبا اشاره دارد که مانند نگارخانه‌ای از زیباترین آثار است و شگفتی‌ها را در خود جای داده است.
یکی زبهرتمنّای گوش معنی جوی
یکی زبهرتماشای چشم صورت بین
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و دلنشینی دو حس اشاره می‌کند. او از گوش می‌خواهد که به دنبال معنا باشد و از چشم می‌خواهد که به تماشای صورت زیبایی بپردازد. در واقع، او می‌گوید که گوش باید به جستجوی عمق و معنای پنهان در زیبایی‌ها باشد و چشم باید به تماشای زیبایی‌های ظاهری مشغول شود.
یکی گشاده میانست لیک بس دلبند
یکی ببسته میان لیک بس گشاده جبین
هوش مصنوعی: در بین دو نفر که یکی سرشار از محبت و گشاده‌دلی است، دیگری ممکن است به ظاهر بسته و کم‌حرف باشد، اما در واقع دلش پر از عشق و محبت است. این جمله نشان می‌دهد که ظواهر همیشه باطن افراد را نشان نمی‌دهند و ممکن است انسان‌های بسته‌خورده نیز در درون خود احساسات عمیقی داشته باشند.
یکی سپیدولیکن چوچشم ودل روشن
یکی سیاه ولیکن چوعقل وجان شیرین
هوش مصنوعی: یک نفر مثل نگینی سفید و زیباست، چشمی روشن و دلی شاد دارد، و نفر دیگر سیاه‌پوش است، اما عقل و جانش خیلی شیرین است.
زبهرخدمت خاص این سپید را بپذیر
برای راحت عام آن سیاه رابگزین
هوش مصنوعی: برای خدمت به ویژه، این سفید را بپذیر و برای راحتی همگانی، آن سیاه را کنار بگذار.
که تانیابت این دل شکسته میدارند
بقدر وسع برآن آستان همان وهمین
هوش مصنوعی: به اندازه توانایی‌ام، این دل شکسته‌ام را در کنار آن درگاه نگه می‌دارم.
اگرقبولی یابند از نوازش شاه
بدیع نیست ازآن خانه لطفهای چنین
هوش مصنوعی: اگر بر اثر نوازش‌ها و محبت‌های شاه، کسی به مقام و محبوبیتی برسد، این امر در خانه و دیاری که پر از لطف و محبت است، چیز عجیبی نیست.
مرا گوارش احسان گرم ده چو دهی
که ممتلی شده ام از بوارد تحسین
هوش مصنوعی: به من احسان و kindness خود را بیشتر بده، مانند کسی که از محبت و تحسین دیگران پر شده است.
چو هرکجا که زبان آوریست شمع صفت
زکنه مدح توشدبالگن زعجز قرین
هوش مصنوعی: هر کجا که سخن بگویی، شمعی روشن می‌شود که صفات تو را می‌سوزاند و به خاطر ناتوانی در بیان، فقط سایه‌ای از تو باقی می‌ماند.
مراصواب نباشدبجزدعاگفتن
علی الخصوص که روح الامین کندآمین
هوش مصنوعی: تنها کاری که برای من صحیح و درست است، دعا کردن است، به ویژه وقتی که روح‌الامین (فرشته وحی) به آن دعا آمین بگوید.
هزارسال زیادت ازآنچه معهودست
بکامرانی برتخت مملکت بنشین
هوش مصنوعی: هزار سال بیشتر از آنچه که معمول است، با لذت و خوشحالی بر تخت سلطنت بنشینی.
شاه زاده قرنتاش باش پشت قوی
فلک مطیع شما و خدای یار و معین
هوش مصنوعی: پسر شاه، مانند قهرمانان، بر پشت چرخ‌های قدرتمند آسمان قرار کن، تا تو و خداوند یار و پشتیبان شما باشید.