شمارهٔ ۱۵۸ - و له یمدحه ویهنّئه بالعود من السفر مع الخلعة
زهی بنور جمال تو چشم جان روشن
زماه چهرۀ تو عذر عاشقان روشن
خیال روی تو اندر ضمیر من بگذشت
مرا چو آینه شد مغز استخوان روشن
زسوز سینۀ من گر نه آگهی تا من
چو شمع با تو کنم از سر زبان روشن
دو چشم من دو گواهند هردو شاهردحال
کنند راز دل من یکان یکان روشن
زبس که مهر دل تو پرتو زند سینۀ من
مرا چو صبح شود هر نفس دهان روشن
ز سوز عشق توام در زمانه روی شناس
بود زشعلۀ آتش چراغدان روشن
سرشک من ز چه شد تیره رنگ بادم سرد
گر آب باشد در موسم خزان روشن
بتار زلف تو نسبت کند شب تاری
که هست نسبت شبها برنگ آن روشن
چراست تیره ؟ چو هر حلقه یی ززلف ترا
دلی چو شمع همی سوزد از میان روشن
ززلف ارچه سیه گشت خان و مان دلم
همیشه زلف ترا باد خان ومان روشن
چه صورتی ؟ که در آیینۀ رخت صفا
بچشم سر بتوان دید نقش جان روشن
ندیده سایۀ تو آفتاب در پرده
اگرچه میدهد از چهره ات نشان روشن
سرشکم از لب لعل تو خون روشن شد
عجب مدار که خون شد زناردان روشن
شود زیاد تو امید را دهان شیرین
کند خیال تو اندیشه را روان روشن
هوای سینۀ تاریک تنگ دلگیرم
زعکس روی تو شد همچو گلستان روشن
اگر ندیدی در شأن رویش آیت حسن
بیا ز صفحۀ رویش خطی بخوان روشن
زآب اشک چرا تیره گشت دیدۀ من ؟
نه دیده ها شود از چشمۀ روان روشن؟
بسعی خواجه مگر خون خویش خواهم باز
کنون که گشت بران چشم ناتوان روشن
پناه مملکت شرع رکن دین مسعود
که تیغ دولت او هست بی فسان روشن
شکوه طلعت او در میان مسند شرع
چنانکه نوریقین در دل گمان روشن
زبس جواهر معنی ، همی فروغ زند
زبان خامۀ او چون سر سنان روشن
بمیل کلک و لعاب دویت داند کرد
معمیّات مسائل بامتحان روشن
چو ترجمان دوز بانست خامه اش، زانست
که راز غیب کند همچو ترجمان روشن
زهی زگریۀ کلکت لب امل خندان
زهی ز تابش مهرت دل جهان روشن
خیالت ار شب تاریک در ضمیر آرد
شود ز پرتو رای تو در زمان روشن
فلک بخدمت تو پشت خویش چون خم داد
ز قرص مهر و مهش گشت وجه نان روشن
ز خاک پای تو گر سرمه درکشد نرگس
چو اختران شودش چشم جاودان روشن
اگر ز جود تو منسوب شد بنامردی
ز خون لعل چوزن هست عذر کان روشن
شگفتم آید با عدل تو ز شاخ درخت
ته گردن در خون ارغوان روشن
کف تو چون ید بیضا نمود در بخشش
وجوه رزق شد از نور ان بنان روشن
لوامع نکنت در نقاب خط ّسیاه
چو آفتاب بابر اندرون نهان، روشن
ز صبح و تیره شبم خنده آید آن ساعت
که معضلات کنی از ره بیان روشن
مگر سواد محکّست مسند سیهت
که نقدهای دعاوی شود از آن روشن
حیات دشمن از اغضای حلم تست، بلی:
چراغ دزد کند خواب پاسبان روشن
ز بس شد آمد اختر بدر گهت آنک
فتاده جاده یی از راه کهکشان روشن
بشکل کلک تو پروین همی کند مسواک
ازین سبب شد دندان او چنان روشن
چراغ دانش را در شب جهالت کرد
زبان چرب تو از لفظ درفشان روشن
زهاب چشمۀ خورشید تیره گردد اگر
بنزد تو نبود آب اسمان روشن
زرای تست مقامات ملک ودین مشهور
ز آفتاب، زمان آمد و مکان روشن
بدست چرخ، شب و روز از مه و خورشید
دو نسختست از آن رای غیب دان روشن
زهی رسیده بجایی که روشنان فلک
کننده دیده بدین گرد آستان روشن
ز پیش آنکه ندیدیم سرعت عزمت
نبود ما را تفسیر کن فکان روشن
شب حوادث ایّام نیک مظلم بود
ز ماه رایت تو گشت ناگهان روشن
غبار خیل تو چون بر سپهر کحلی شد
ستارگان همه گفتند : چشممان روشن
مخالف تو اگر کور نیست، می بیند
یکایک آیت این بخت کامران روشن
ز خصمی تو ندانم رسد بسود ار نه
بنقد باری می بینمش زیان روشن
چگونه منکردین جلالت تو شدند؟
بدیده معجز اقبال تو عیان روشن
هلال نعل سمند تو شکر ایزد را
که کرد بار دگر خاک اصفهان روشن
تو آفتابی و اسبت سپهر و طوق هلال
ستام اختر تابان زهر کران روشن
سپر ز تیغ تو بفکند مهر و آنک ماه
ز تیر عزم تو انداخته کمان روشن
کواکب از سپرت آنچنان همی تابد
کز آفتاب گرفته ستارگان روشن
چو زنگیی که زندخنده در شب تاریک
چو آتشی که زند شعله از دخان روشن
به رتبت تو در این روزگار کس نرسید
کنم به بیّنت این طرفه داستان روشن
عیّان به چشم خود ابناء عهد را دیدم
هم از کتب شود احوال باستان روشن
کرم پناها! گفتم قصیده ای که از آن
کنند اهل سخن طبع شادمان روشن
بسان شمع شب افروز نکته هاش ولیک
برو چو چشم ببسته بریسمان روشن
چو من بخود ز تفکّر فرو روم چون شمع
شب سیه کنم از لفظ شمع سان روشن
فرو برم چو قلم سر ببحر تاریکی
که تا برآرم درّی نظرستان روشن
بآب تیره فرو می شوم ز شرم چو کلک
اگر چه هست برت عجز مدح خوان روشن
ترا بشعر چه گویم؟ که سرورّی تو هست
ز قیر وان جهان تا بقیر وان روشن
نفس نمی زنم از حال خویش تا نشود
کمیّ آب رخم پیش همگنان روشن
معاتبم ز فلک، چون بخدمت تو رسد
بلطف موجب این حال باز دان روشن
چو آب رویی روشن ندارم آن بهتر
که بیش از این ندهم شرح سوزیان روشن
همیشه تاز دم باد همچو چشم و چراغ
برون دمد گل و نرگس ببوستان روشن
مدام تا چو چراغ اندر آبگینه بود
دل پیاله بنور می جوان روشن
ز آفتاب لقای تو باد تا جاوید
هوای عرصۀ این دولت آشیان روشن
تو معتضد بمکان قوام ملّت و دین
ورا بخدمت تو جان مهربان روشن
ز روی خرّمتان پشت اهل فضل قوی
ز رای روشنتان چشم خاندان روشن
شمارهٔ ۱۵۷ - وله فی الصدر شرف الدین افتخار العراق علی ادام الله ظله: زهی شگرف نوالی که بر کرم فرضستشمارهٔ ۱۵۹ - وقال ایضاً یمدحه: ای بهنگام شداید کرمت عدّت من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی بنور جمال تو چشم جان روشن
زماه چهرۀ تو عذر عاشقان روشن
هوش مصنوعی: ای چشم جانم با نور زیبایی تو روشن است و چهرهات دلیل روشنی عاشقان است.
خیال روی تو اندر ضمیر من بگذشت
مرا چو آینه شد مغز استخوان روشن
هوش مصنوعی: تصویر چهرهات در ذهنم نقش بست و به قدری تأثیر عمیقی بر من گذاشت که مانند آینهای، روح و وجودم را روشن کرد.
زسوز سینۀ من گر نه آگهی تا من
چو شمع با تو کنم از سر زبان روشن
هوش مصنوعی: اگر از آتش سینهام خبردار نباشی، من همچون شمع از سر سخن با تو روشنایی خواهم بخشید.
دو چشم من دو گواهند هردو شاهردحال
کنند راز دل من یکان یکان روشن
هوش مصنوعی: چشمان من دو شاهد برای احساساتم هستند و هر کدام به تنهایی داستان قلبم را روشن میکنند.
زبس که مهر دل تو پرتو زند سینۀ من
مرا چو صبح شود هر نفس دهان روشن
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو چنان در دل من تابان است که هر بار که نفس میکشم، مثل صبحی که آغاز میشود، باعث روشنی و شفافیت میگردد.
ز سوز عشق توام در زمانه روی شناس
بود زشعلۀ آتش چراغدان روشن
هوش مصنوعی: از شدت عشق تو، وجود من در این دنیا شناخته شده است مانند شعلهای که چراغ را روشن میکند.
سرشک من ز چه شد تیره رنگ بادم سرد
گر آب باشد در موسم خزان روشن
هوش مصنوعی: چرا اشک من رنگین و تیره شده است؟ اگرچه در فصل پاییز سرد است، اما اگر آب باشد، میتواند روشنایی داشته باشد.
بتار زلف تو نسبت کند شب تاری
که هست نسبت شبها برنگ آن روشن
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری تاریک و پر رمز و راز است که شب را به یاد میآورد، اما با این حال، روشنیاش باعث میشود که شبها هم با رنگی روشن به نظر برسند.
چراست تیره ؟ چو هر حلقه یی ززلف ترا
دلی چو شمع همی سوزد از میان روشن
هوش مصنوعی: چرا تاریک است؟ زیرا هر حلقهای از موهایت مانند شمعی در دل من میسوزد و آن را روشن نگهمیدارد.
ززلف ارچه سیه گشت خان و مان دلم
همیشه زلف ترا باد خان ومان روشن
هوش مصنوعی: اگرچه زلف تو باعث سیاه شدن زندگی من شده، اما دل من همیشه با یاد زلف تو روشن و سرشار است.
چه صورتی ؟ که در آیینۀ رخت صفا
بچشم سر بتوان دید نقش جان روشن
هوش مصنوعی: چهرهای چه زیباست که در آینهی چهرهات، روشنی روح را میتوان مشاهده کرد.
ندیده سایۀ تو آفتاب در پرده
اگرچه میدهد از چهره ات نشان روشن
هوش مصنوعی: اگرچه سایهات را ندیدهام، اما نور چهرهات را از پشت پرده احساس میکنم.
سرشکم از لب لعل تو خون روشن شد
عجب مدار که خون شد زناردان روشن
هوش مصنوعی: از لب شیرین تو اشک من به رنگ خون درآمد، عجیب است که خون من هم روشن و روشنتر شده است.
شود زیاد تو امید را دهان شیرین
کند خیال تو اندیشه را روان روشن
هوش مصنوعی: امید تو زیاد میشود و فکرهای خوشایت را شیرین میکند و افکارت را روشن و روان میسازد.
هوای سینۀ تاریک تنگ دلگیرم
زعکس روی تو شد همچو گلستان روشن
هوش مصنوعی: احساس دلتنگی و ظلمت در درونم به اندازهای زیاد است که وجود تو، مانند نمایی از یک باغ روشن، در آن تاریکی میدرخشد.
اگر ندیدی در شأن رویش آیت حسن
بیا ز صفحۀ رویش خطی بخوان روشن
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چهرهاش را ندیدهای، کافی است به نوشتههایی که در مورد او وجود دارد نگاهی بیندازی تا فهمی از زیباییاش پیدا کنی.
زآب اشک چرا تیره گشت دیدۀ من ؟
نه دیده ها شود از چشمۀ روان روشن؟
هوش مصنوعی: چرا چشمان من از اشک پر شده و تیره شدهاند؟ آیا چشمان نمیتوانند از چشمهای زنده و زلال روشن و شفاف باشند؟
بسعی خواجه مگر خون خویش خواهم باز
کنون که گشت بران چشم ناتوان روشن
هوش مصنوعی: من به تلاش خواجه (سرپرست یا شخص با نفوذ) نیاز دارم، زیرا دیگر نمیتوانم به امید روشنایی چشمان ناتوانم به خون خود (یعنی جانم) بپردازم.
پناه مملکت شرع رکن دین مسعود
که تیغ دولت او هست بی فسان روشن
هوش مصنوعی: پناهگاه کشور، قوانین دین استوار که به وسیلهی قدرت حکومتی او به وضوح و بدون حجاب نمایان است.
شکوه طلعت او در میان مسند شرع
چنانکه نوریقین در دل گمان روشن
هوش مصنوعی: چهره زیبا و باعظمت او در جایگاه دین، مانند نوری روشن در دل شک و تردید است.
زبس جواهر معنی ، همی فروغ زند
زبان خامۀ او چون سر سنان روشن
هوش مصنوعی: جواهرات معانی بسیار زیادی در کلمات او نهفته است، زبانش مانند نوک نیزهای درخشان و تابناک است.
بمیل کلک و لعاب دویت داند کرد
معمیّات مسائل بامتحان روشن
هوش مصنوعی: با استعداد و ذوق مخصوص خود، مسائل پیچیده را با امتحان و تجربه روشن و واضح میسازد.
چو ترجمان دوز بانست خامه اش، زانست
که راز غیب کند همچو ترجمان روشن
هوش مصنوعی: وقتی که قلم مانند یک مترجم درک دقیقی از مسائل پنهان دارد، میتواند اسرار غیرقابل مشاهده را به روشنی بیان کند.
زهی زگریۀ کلکت لب امل خندان
زهی ز تابش مهرت دل جهان روشن
هوش مصنوعی: آه به خاطر اشک های جلیلت، لب امید را خندان کردهای! و چه زیباست که نور مهرت، دلهای جهان را روشن کرده است.
خیالت ار شب تاریک در ضمیر آرد
شود ز پرتو رای تو در زمان روشن
هوش مصنوعی: اگر خیالت در دل شب تاریک حضور پیدا کند، نور اندیشهات آن را در زمان روشنی نشان خواهد داد.
فلک بخدمت تو پشت خویش چون خم داد
ز قرص مهر و مهش گشت وجه نان روشن
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو کمر خود را خم کرده و نور خورشید و ماه به صورتی درآمده که چهره نان روشن و تابناک شده است.
ز خاک پای تو گر سرمه درکشد نرگس
چو اختران شودش چشم جاودان روشن
هوش مصنوعی: اگر سرمهای از خاک پای تو به دست آید، نرگس هم مانند ستارهها چشمی جاودانی و روشن خواهد داشت.
اگر ز جود تو منسوب شد بنامردی
ز خون لعل چوزن هست عذر کان روشن
هوش مصنوعی: اگر سخاوت تو باعث شده که من به مردانگی شناخته شوم، باید بگویم که دلیلی برای این تیرگی وجود دارد، زیرا آن خون لعل به روشنی شهرتی چون تو نمیسازد.
شگفتم آید با عدل تو ز شاخ درخت
ته گردن در خون ارغوان روشن
هوش مصنوعی: مرا شگفتی میآورد که با عدالت تو، شاخ درخت از گردن به خون رنگین ارغوان روشن میشود.
کف تو چون ید بیضا نمود در بخشش
وجوه رزق شد از نور ان بنان روشن
هوش مصنوعی: دست تو در بخشش مانند دست حضرت موسی است که با نور انگشتانت روشن شده و زندگی دیگران را نیز روشن میکند.
لوامع نکنت در نقاب خط ّسیاه
چو آفتاب بابر اندرون نهان، روشن
هوش مصنوعی: پهنه تاریک خط سیاه، مانند خورشیدی درون خود نورانی و درخشان است.
ز صبح و تیره شبم خنده آید آن ساعت
که معضلات کنی از ره بیان روشن
هوش مصنوعی: در لحظهای که مشکلات را با بیان روشن و واضح حل کنی، حتی در تاریکی شب یا صبح زود نیز میتوانم بخندم.
مگر سواد محکّست مسند سیهت
که نقدهای دعاوی شود از آن روشن
هوش مصنوعی: آیا دانش و آگاهی تو مانند پایهای مستحکم است که حقایق و ادعاها از آن به وضوح نمایان شود؟
حیات دشمن از اغضای حلم تست، بلی:
چراغ دزد کند خواب پاسبان روشن
هوش مصنوعی: زندگی دشمن به خاطر صبر و بردباری تو ادامه دارد. باور کن که دزد در حالی که چراغ دارد، خواب نگهبان را روشن میکند.
ز بس شد آمد اختر بدر گهت آنک
فتاده جاده یی از راه کهکشان روشن
هوش مصنوعی: به دلیل شدت نور ستاره بدر در آسمان، راهی از کهکشان به وجود آمده است که چنان روشن است که توجه همه را به خود جلب میکند.
بشکل کلک تو پروین همی کند مسواک
ازین سبب شد دندان او چنان روشن
هوش مصنوعی: به عنوان یک کلک، پروین همواره دندانهایش را میساید و به همین دلیل دندانهایش بهطرز زیبایی درخشان و روشن شدهاند.
چراغ دانش را در شب جهالت کرد
زبان چرب تو از لفظ درفشان روشن
هوش مصنوعی: با دانش مانند چراغی در دل تاریکی جهل، زبان شیرین تو با گفتار زیبا و درخشانش روشنی و روشنگری به ارمغان میآورد.
زهاب چشمۀ خورشید تیره گردد اگر
بنزد تو نبود آب اسمان روشن
هوش مصنوعی: اگر آب آسمان روشن نباشد، چشمه خورشید هم تاریک و زلال نخواهد بود.
زرای تست مقامات ملک ودین مشهور
ز آفتاب، زمان آمد و مکان روشن
هوش مصنوعی: شما در مقامهای گوناگون در دنیا و دین به شهرت رسیدهاید و مانند آفتاب در زمان و مکان روشن و واضحی قرار دارید.
بدست چرخ، شب و روز از مه و خورشید
دو نسختست از آن رای غیب دان روشن
هوش مصنوعی: در دست تقدیر، شب و روز به مانند خورشید و ماه در پیشانی سرنوشت نوشته شدهاند و این حکایت از علم غیبی دارد که همواره روشن است.
زهی رسیده بجایی که روشنان فلک
کننده دیده بدین گرد آستان روشن
هوش مصنوعی: چه عالی رسیدی به جایی که روشندلان آسمان، گام بر سر درگاه نورانی تو میگذارند.
ز پیش آنکه ندیدیم سرعت عزمت
نبود ما را تفسیر کن فکان روشن
هوش مصنوعی: قبل از آنکه ما به سرعت اراده و تصمیم تو پی ببریم، ما را توضیح کن تا بتوانیم آن را به وضوح درک کنیم.
شب حوادث ایّام نیک مظلم بود
ز ماه رایت تو گشت ناگهان روشن
هوش مصنوعی: شب، که نماد سختیها و مشکلات است، به خاطر وجود تو و پرچم پرچمداریات ناگهان روشنایی پیدا کرد و حال و روز خوب و نیکی را به ارمغان آورد.
غبار خیل تو چون بر سپهر کحلی شد
ستارگان همه گفتند : چشممان روشن
هوش مصنوعی: غبار لشکر تو وقتی که بر آسمان تاریک پاشیده شد، ستارهها همه به شوق آمدند و گفتند: چشمان ما روشن شد.
مخالف تو اگر کور نیست، می بیند
یکایک آیت این بخت کامران روشن
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو نابینایی نیست، میتواند به روشنی نشانههای موفقیت و شانس خوب تو را ببیند.
ز خصمی تو ندانم رسد بسود ار نه
بنقد باری می بینمش زیان روشن
هوش مصنوعی: من از دشمنیات نمیدانم که آیا به نفع من میرسد یا نه، اما حقیقت را میبینم که همین حالا زیان آن آشکار است.
چگونه منکردین جلالت تو شدند؟
بدیده معجز اقبال تو عیان روشن
هوش مصنوعی: چگونه میتوانند عظمت تو را انکار کنند؟ معجزهی موفقیت تو به وضوح در دیدگان نمایان است.
هلال نعل سمند تو شکر ایزد را
که کرد بار دگر خاک اصفهان روشن
هوش مصنوعی: ماه هلالی که در نعل سمند تو نقش بسته، نشانهای است از شکرگزاری به خداوند بابت این که بار دیگر خاک اصفهان را روشن کرده است.
تو آفتابی و اسبت سپهر و طوق هلال
ستام اختر تابان زهر کران روشن
هوش مصنوعی: تو درخشندگی همانند آفتاب هستی، و اسب تو نماد آسمان است. طوق هلال نشاندهنده زیبایی و درخشانی ستارهای است که در آسمان میدرخشد و در همه جا را روشن میکند.
سپر ز تیغ تو بفکند مهر و آنک ماه
ز تیر عزم تو انداخته کمان روشن
هوش مصنوعی: محبت و عشق، از تیغی که تو به دلها میزنی، به شدت آسیب میبیند و روشنایی و زیبایی مانند ماه، به خاطر اراده و قصد تو خنثی میشود.
کواکب از سپرت آنچنان همی تابد
کز آفتاب گرفته ستارگان روشن
هوش مصنوعی: ستارهها از سپهر تو به گونهای میدرخشند که حتی ستارههایی که تحت تأثیر نور آفتاب قرار دارند نیز دیده میشوند.
چو زنگیی که زندخنده در شب تاریک
چو آتشی که زند شعله از دخان روشن
هوش مصنوعی: مثل زنگی که در شب تاریک میخندد و شادی میآفریند، یا مثل آتشی که از دودش روشنایی و شعلهای میزند، اینجا نیز نمادی از روشنایی و زندگی در دل تاریکی است.
به رتبت تو در این روزگار کس نرسید
کنم به بیّنت این طرفه داستان روشن
هوش مصنوعی: در این روزگار، هیچکس به مقام و مرتبه تو نمیرسد و میخواهم داستان جالب و روشنی را به تو بگویم.
عیّان به چشم خود ابناء عهد را دیدم
هم از کتب شود احوال باستان روشن
هوش مصنوعی: من به طور مستقیم فرزندان زمانهام را با چشمان خود دیدم و همچنین از کتابها میتوانم احوال و تاریخ گذشته را روشن ببینم.
کرم پناها! گفتم قصیده ای که از آن
کنند اهل سخن طبع شادمان روشن
هوش مصنوعی: ای پناهدهنده! گفتم شعری بگویم که اهل سخن با آن دلخوش و شاد شوند و درخشش خویش را بیابند.
بسان شمع شب افروز نکته هاش ولیک
برو چو چشم ببسته بریسمان روشن
هوش مصنوعی: مثل شمعی که در شب نور میپاشد، حرفهایش بسیار زیباست؛ اما تو مثل کسی که چشمش بسته است، به سمت روشنایی برو.
چو من بخود ز تفکّر فرو روم چون شمع
شب سیه کنم از لفظ شمع سان روشن
هوش مصنوعی: وقتی که من به تفکر فرو میروم، مانند شمعی در شب تاریک میشوم که با نور خود، محیط اطراف را روشن میکند.
فرو برم چو قلم سر ببحر تاریکی
که تا برآرم درّی نظرستان روشن
هوش مصنوعی: به عمق تاریکی فرو میروم تا آنجا که یک گوهری روشن پیدا کنم که دیدگان را روشن کند.
بآب تیره فرو می شوم ز شرم چو کلک
اگر چه هست برت عجز مدح خوان روشن
هوش مصنوعی: در مقابل زیبایی و بزرگی تو، احساس خجالت میکنم و میخواهم به عمق آب تیره بروم. حتی اگر تلاش کنم تو را ستایش کنم، میدانم که در برابر تواناییهای تو ناتوان هستم.
ترا بشعر چه گویم؟ که سرورّی تو هست
ز قیر وان جهان تا بقیر وان روشن
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم درباره تو صحبت کنم؟ وقتی که تو خود خوشی و شادی هستی و این دنیا تا آن دنیا را هم نورانی کردهای.
نفس نمی زنم از حال خویش تا نشود
کمیّ آب رخم پیش همگنان روشن
هوش مصنوعی: من از وضعیت خودم چیزی نمیگویم تا رویم در مقابل دیگران کمرنگ نشود.
معاتبم ز فلک، چون بخدمت تو رسد
بلطف موجب این حال باز دان روشن
هوش مصنوعی: به من از آسمان پیامی میرسد که چون به خدمت تو بیاید، با لطفی که داری، علت این حال مرا نیز روشن میکند.
چو آب رویی روشن ندارم آن بهتر
که بیش از این ندهم شرح سوزیان روشن
هوش مصنوعی: وقتی که من نتوانم آبرو و ظاهری شفاف داشته باشم، بهتر است که بیشتر از این دربارهی دردها و سوز و گدازهایی که دارم، صحبت نکنم.
همیشه تاز دم باد همچو چشم و چراغ
برون دمد گل و نرگس ببوستان روشن
هوش مصنوعی: هرگز باد تازه و خنکی که به سمت بیرون میوزد، همواره مانند نور و روشنی چشم و چراغ در باغ ها نرگس و گل را روشن و شکوفا میکند.
مدام تا چو چراغ اندر آبگینه بود
دل پیاله بنور می جوان روشن
هوش مصنوعی: دل مانند چراغی است که در آبگینه (شیشه) قرار دارد و پیاله (جام) به نور شراب جوانی روشن است. این تصویر نشاندهندهی شفافیت و روشنی دل است که با نور جوانی پر شده و درخشندگی خاصی دارد.
ز آفتاب لقای تو باد تا جاوید
هوای عرصۀ این دولت آشیان روشن
هوش مصنوعی: از نور خورشید ملاقات تو، باد تا همیشه هوای این سرزمین را روشن و دلپذیر کند.
تو معتضد بمکان قوام ملّت و دین
ورا بخدمت تو جان مهربان روشن
هوش مصنوعی: تو به عنوان پشتیبان و قوام بخش ملت و دین در مکان خود قرار داری و من با کمال محبت و دل روشن آمادهام به تو خدمت کنم.
ز روی خرّمتان پشت اهل فضل قوی
ز رای روشنتان چشم خاندان روشن
هوش مصنوعی: از چهرهی زیبای شما، افراد فرزانه نیز قویتر میشوند و از دیدگاه روشن شما، خاندانها روشنفکرتر میگردند.