گنجور

شمارهٔ ۱۵۷ - وله فی الصدر شرف الدین افتخار العراق علی ادام الله ظله

زهی شگرف نوالی که بر کرم فرضست
به سنّت دل و دست تو اقتدا کردن
جهان جان شرف الدین علی که گردون را
ضرورتست بدرگاهت التجا کردن
ز معجزات دم خلق تست عیسی وار
به نو بهاران جان در دم صبا کردن
اگر فلک سپر حشمتت کشد در روی
نیارد آتش سرنیزه بر هوا کردن
وگربخواهد خشمت تواند اندرحال
چو ذرّه چشمه خورشید را هبا کردن
در آن مصاف که رای تو روی بنماید
حسود را نبود روی جز قفا کردن
در آن مقام که خلق تو تازه رویی کرد
نه کار صبح بود دعوی صفای کردن
ز بدسگال تو آموختست غنچه ْ گل
بدست تنگدلی پیرهن قبا کردن
چو رای پیر تو گیرد عصای کلک بدست
بکار ملک تواند قیامها کردن
سپهر کحّال آموخت چشم اختر را
ز گرد نعل سمند تو توتیا کردن
زمانه خصم ترا چون غرور جاه دهد
بلند بر کشدش از پی رها کردن
بجود دست تو اندر نمی رسد خورشید
بصدهزار تکاپوی و کیمیا کردن
به باد دادن سرمایه ی جهان چه بود؟
بدست تو دو سرانگشت رافرا کردن
گر آب رویی ابراز تو چشم می دارد
نباشدش پس ازین دعوی سخا کردن
ز خدمت تو بجایی رسید قدر فلک
که می ندانمش از درگهت جدا کردن
بمن یزید خرد نکته یی ز لفظ ترا
خطا بود بکم از عالمی بها کردن
چنان ز کلک تو بشکست نیزۀ خّطی
که می نیارد اندیشۀ خطا کردن
ترا کرم عملیّ است و جز ترا قولی
مسافتیست ز سرحدّ گفت تا کردن
ز عکس رای تو اندازه برگرفت فلک
چو خواست کالبد خطّ استوا کردن
مسلّم است سرکلک ناتوان ترا
مزاج فاسد ایّام را دوا کردن
بحسن سیرت و تدبیر خوب و رای صواب
تو میتوانی تدبیر شهر ما کردن
زبان چرب و دل نرم هم بمی باید
برای تمشیت کار پادشا کردن
که هم ز چربی روغن بود فروغ چراغ
زموم نرم توان ساز روشنا کردن
برآب، بند که داند نهاد جز که نسیم؟
گره زموی که داند جز آب وا کردن؟
چو باد نرم بود تیزتر رود کشتی
بسعی آب توان چرخ آسیا کردن
هزار حاجت بینم نهفته در هر دل
که نیست هیچ کسی را یکی روا کردن
مگر بحوصلۀ هّمت تو در گنجد
امید ما و امید همه وفا کردن
اگرچه خادم از آنجا که خویشتن داربست
نخواست زحمت این شعر ناسزا کردن
ولیک محض شقاوت شناخت دور از تو
بنزد لطف تو تعریف خویش نا کردن
چو در حضور تو توفیق نظم مدح نیافت
بغیبتت چه تواند بجز دعا کردن؟
قضای تهنیت فایت ار کسی کردست
فریضتست بسر خدمت این قضا کردن
مدار چرخ بران باد کآورد پیشت
هرآنچه خواهد رای تو اقتضا کردن
سپاه حفظ الهی خفیر راه تو باد
که واجبست دعای تودایما کردن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی شگرف نوالی که بر کرم فرضست
به سنّت دل و دست تو اقتدا کردن
هوش مصنوعی: ای نوال بزرگوار، چه شگفت‌انگیز است که بر کرم، بر اساس سنت، دل و دست تو را پیروی کردن.
جهان جان شرف الدین علی که گردون را
ضرورتست بدرگاهت التجا کردن
هوش مصنوعی: جهان به جان شرف الدین علی نیازمند است و از او می‌خواهد که به درگاهش بیافتد و درخواست کند.
ز معجزات دم خلق تست عیسی وار
به نو بهاران جان در دم صبا کردن
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قدرت زندگی اشاره دارد که در هر بهار، به طور معجزه‌آسا جان تازه‌ای می‌گیرد. به عبارتی، همان‌طور که عیسی (ع) معجزاتی را به نمایش گذاشت، روح طبیعت نیز در فصل بهار با وزش نسیم، جان دوباره‌ای می‌یابد و حیات را به ارمغان می‌آورد.
اگر فلک سپر حشمتت کشد در روی
نیارد آتش سرنیزه بر هوا کردن
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم بر تو درود بفرستد و از ثروت و قدرت تو حمایت کند، باز هم نمی‌تواند تو را از خطرات و آسیب‌ها محافظت کند.
وگربخواهد خشمت تواند اندرحال
چو ذرّه چشمه خورشید را هبا کردن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، می‌توانی در آن لحظه به مانند پرتو نوری که از خورشید می‌نشیند، دشمنی و حرص خود را دور بریزی.
در آن مصاف که رای تو روی بنماید
حسود را نبود روی جز قفا کردن
هوش مصنوعی: در آن نبردی که تصمیم و اراده تو نمایان شود، حسودان راهی جز پشت کردن به تو نخواهند داشت.
در آن مقام که خلق تو تازه رویی کرد
نه کار صبح بود دعوی صفای کردن
هوش مصنوعی: در آن جایگاه که وجود تو زیبایی و تازگی را به رخ کشید، نه صبح بود که ادعای روشنایی کند.
ز بدسگال تو آموختست غنچه ْ گل
بدست تنگدلی پیرهن قبا کردن
هوش مصنوعی: از نارضایتی و بدجنسی تو، غنچه گل یاد گرفته که با دل تنگ، پوشش و لباس بپوشد.
چو رای پیر تو گیرد عصای کلک بدست
بکار ملک تواند قیامها کردن
هوش مصنوعی: وقتی نظر و رأی فردی سالخورده را بپذیری و به آن اهمیت بدهی، می‌توانی با در دست داشتن ابزارهای مناسب، کارهای بزرگ و مهمی را انجام دهی.
سپهر کحّال آموخت چشم اختر را
ز گرد نعل سمند تو توتیا کردن
هوش مصنوعی: آسمان به چشمان ستاره‌ها یاد داد که چگونه از گرد نعل اسب تو به رنگ و زیبایی برسند.
زمانه خصم ترا چون غرور جاه دهد
بلند بر کشدش از پی رها کردن
هوش مصنوعی: زمانه مانند یک دشمن است که وقتی به تو مقام و جاه می‌دهد، تو را در اوج خود نگه می‌دارد، اما به دنبال آن، ممکن است که تو را رها کند و به زمین بیفکند.
بجود دست تو اندر نمی رسد خورشید
بصدهزار تکاپوی و کیمیا کردن
هوش مصنوعی: نور و روشنی خورشید به پای وجود و وجود تو نمی‌رسد، حتی با هزاران تلاش و جادوگری.
به باد دادن سرمایه ی جهان چه بود؟
بدست تو دو سرانگشت رافرا کردن
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم تمام دارایی‌های دنیا را به هدر بدهیم، چه ارزشی دارد؟ وقتی که با دو انگشت خود می‌توانی آن را به دست بیاوری.
گر آب رویی ابراز تو چشم می دارد
نباشدش پس ازین دعوی سخا کردن
هوش مصنوعی: اگر چشمت زیبایی تو را نشان می‌دهد، پس پس از این ادعای بخشندگی نکن.
ز خدمت تو بجایی رسید قدر فلک
که می ندانمش از درگهت جدا کردن
هوش مصنوعی: به خاطر خدمت به تو، به جایی رسیده‌ام که ارزش آسمان را نمی‌شناسم و نمی‌دانم چطور می‌توانم از درگاه تو جدا شوم.
بمن یزید خرد نکته یی ز لفظ ترا
خطا بود بکم از عالمی بها کردن
هوش مصنوعی: اگر از راه کلام تو نکته‌ای به من بیاموزد، حتی اگر آن نکته خطا باشد، بهتر از آن است که از عالمی (مردی با دانش) تنها نام او را بشنوم.
چنان ز کلک تو بشکست نیزۀ خّطی
که می نیارد اندیشۀ خطا کردن
هوش مصنوعی: نوشته‌های تو به قدری قوی و تاثیرگذار است که هرگونه خطای فکری را از ذهن دور می‌کند.
ترا کرم عملیّ است و جز ترا قولی
مسافتیست ز سرحدّ گفت تا کردن
هوش مصنوعی: تو به مهربانی و عمل شناخته می‌شوی و تنها سخن گفتن به دور از عمل است که فاصله‌ای میان ما ایجاد می‌کند.
ز عکس رای تو اندازه برگرفت فلک
چو خواست کالبد خطّ استوا کردن
هوش مصنوعی: به خاطر نظر تو، آسمان اندازه‌ای از تو گرفت، چون خواست که خط استوا را به وجود آورد.
مسلّم است سرکلک ناتوان ترا
مزاج فاسد ایّام را دوا کردن
هوش مصنوعی: بدون شک، ناتوانی تو نمی‌تواند درمانی برای مشکلاتی باشد که روزگار به وجود آورده است.
بحسن سیرت و تدبیر خوب و رای صواب
تو میتوانی تدبیر شهر ما کردن
هوش مصنوعی: با داشتن اخلاق خوب و تدبیر و فکر درست، می‌توانی در مدیریت و سازماندهی شهر ما نقش بسزایی داشته باشی.
زبان چرب و دل نرم هم بمی باید
برای تمشیت کار پادشا کردن
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن مقام و رسیدن به موفقیت، باید هم سخنانی نیرومند و جذاب داشته باشی و هم قلبی مهربان و لطیف. در واقع، ترکیبی از مهارت‌های کلامی و رفتارهای انسانی لازم است تا بتوانی کارهای بزرگ و مهمی را انجام دهی.
که هم ز چربی روغن بود فروغ چراغ
زموم نرم توان ساز روشنا کردن
هوش مصنوعی: روغن چربی باعث روشنی چراغ می‌شود، بنابراین باید به آرامی تلاش کنیم تا نور را ایجاد کنیم.
برآب، بند که داند نهاد جز که نسیم؟
گره زموی که داند جز آب وا کردن؟
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند که در آب چه اتفاقاتی می‌افتد جز نسیم، همان‌طور که هیچ‌کس نمی‌داند چگونه می‌توان گره‌ی یخ را جز آب باز کرد.
چو باد نرم بود تیزتر رود کشتی
بسعی آب توان چرخ آسیا کردن
هوش مصنوعی: زمانی که باد ملایمی وزیدن می‌گیرد، کشتی با سرعت بیشتری در آب حرکت می‌کند و این توانایی باعث می‌شود تا چرخ آسیا به خوبی بچرخد.
هزار حاجت بینم نهفته در هر دل
که نیست هیچ کسی را یکی روا کردن
هوش مصنوعی: در دل هر کس هزاران نیاز و آرزو وجود دارد، اما هیچ کس نیست که بتواند حتی یکی از این نیازها را برآورده کند.
مگر بحوصلۀ هّمت تو در گنجد
امید ما و امید همه وفا کردن
هوش مصنوعی: آیا امید ما و امید همه در ظرفیت و تسلط اراده تو جای می‌گیرد و تو می‌توانی به این امیدها وفا کنی؟
اگرچه خادم از آنجا که خویشتن داربست
نخواست زحمت این شعر ناسزا کردن
هوش مصنوعی: این شخص گرچه خود را موظف به خدمت می‌داند، اما دوست ندارد برای گفتن این شعر زحمت بکشد.
ولیک محض شقاوت شناخت دور از تو
بنزد لطف تو تعریف خویش نا کردن
هوش مصنوعی: اما به خاطر بدبختی، از شناخت دوری تو عاجز هستم و نمی‌توانم از لطف تو تعریف و تمجید کنم.
چو در حضور تو توفیق نظم مدح نیافت
بغیبتت چه تواند بجز دعا کردن؟
هوش مصنوعی: وقتی در حضور تو نتوانستم شعر مدح بگویم، در غیبت تو چه چیزی جز دعا کردن از من برمی‌آید؟
قضای تهنیت فایت ار کسی کردست
فریضتست بسر خدمت این قضا کردن
هوش مصنوعی: اگر کسی برای شادی و تبریک به مقام و منزلت دیگران اقدام کند، این کار او یک وظیفه و مسئولیت است که باید با کمال خدمت و توجه انجام شود.
مدار چرخ بران باد کآورد پیشت
هرآنچه خواهد رای تو اقتضا کردن
هوش مصنوعی: هر چه باد به همراه خود می‌آورد، بر حسب اراده‌ات به سوی تو می‌آید.
سپاه حفظ الهی خفیر راه تو باد
که واجبست دعای تودایما کردن
هوش مصنوعی: به تو آرزوی محافظت الهی دارم در مسیری که می‌پیمایی، چرا که دعا و یادآوری تو همیشه ضروری است.