شمارهٔ ۱۵۱ - و قال ایضا و ارسل الیه
سلام علیک ای بزرگ جهان
سلامی ز خورشید و سایه نهان
سلامی نه برپشت باد هوا
سلامی نه بر دست گوش و زبان
سلامی چو دوشیزگان بهشت
کشیده تن از صحبت انس وجان
سلامی که نبود بر اطراف او
ز صوت و حروف تقطّع نشان
سلامی منزّه حواشی او
ز آلایش نقش کلک و بنان
سلامی که بر قصر ادراک او
نیفکند فکرت کمند گمان
سلامی که در جلوه گاه ظهور
ندارد گذر بر مضیق دهان
سلامی که گر در ره او نفس
بجنبد، ز غیرت بتابد عنان
سلامی که در خلوت عصمتش
نخواهم که باشم من اندر میان
سلامی نه کورا سیه کرده روی
نمایند رسوا به ببینندگان
سلامی نه کورا بدست قلم
برآرند در شهر گیسوکشان
سلامی نوشته بخطّ خدای
که او را نباشد قلم ترجمان
قلم دو زبانست و کاغذ دوروی
نباشند محرم درین سو زیان
سلامی که تنگ آید از موکبش
فضای زمان و حدود مکان
سلامی که شوقش ز سوز نیاز
رساند بسمع دل از مغز جان
سلامی که بی زحمت گفت و گوی
بسمع مبارک رسد هر زمان
سلامی نهان از دهان جهان
سلامی روان از روان تا روان
سلامی شب قدر تا روز حشر
بهندویی او ببسته میان
سلامی کزو دل برد زندگی
سلامی کزو جان شود شادمان
سلامی جنیبت کش باد صبح
سلامی سراپردۀ گلستان
سلامی که از وی حکایت کند
باواز خوش در چمن زند خوان
سلامی پر از سوسنش آستین
سلامی پر از عنبرش بادبان
سلامی چو اخلاق تو مشک بوی
سلامی چو الفاظ تو درفشان
سلامی چو فضل تو نامنتهی
سلامی چو انعام تو بی کران
سلامی چو طبع تو با اهل فضل
سلامی چو خلق تو با این و آن
سلامی چو در مدح تو نظم من
سلامی چو لفظ تو گاه بیان
سلامی هزاران دعاو ثنا
شده در رکابش بحضرت روان
برآن طلعت و فرّه ایزدی
برآن خاطر و فکرت غیب دان
برآن روی ورای و برآن عزم و حزم
برآن فرّو زیب و برآن شکل و سان
بر آن قد و بالا که براخمصش
بود بوسه جای لب فرقدان
بران رای روشن که خورشید از او
سیه روی چون سایه شد جاودان
برآن حلم ثابت که در جنب اوست
سبک سارو بی سنگ کوه گران
برآن عزم قاطع که گاه نفوذ
درخشیست از گوهر کن فکان
بران دست بخشنده کز فرط جود
شد از دست او چون کف دست کان
بران کلک جادو که سیراب کرد
به آب دهان روضه های جنان
بران طبع موزون که تعدیل یافت
ز لطفش سهی سرو در بوستان
زهی عرضه داده سر کلک تو
بیک نکته اندر علوم جهان
ازآن پایه بگذشته یی در کمال
که مدّاح گوید چنین و چنان
کجا پای دست تو دارد سحاب ؟
و گر خود کشد سر سوی آسمان
ز عدل توممکن که شهپّر باز
شود بچۀ کبک را سایه بان
ز سهم تو زدا که بیرون نهد
کژی رخت از خانه های کمان
چو دندان نماید سر کلک تو
شهادت بگوید زبان سنان
ز صوب ایادّی تو می رسد
بشهر امل کاروان کاروان
چو مدح تو خوانند در خانه یی
درآن خانه دولت کند آشیان
چو برخاک پای تو مالند روی
برآن روی آتش شود مهربان
صبا را دو خاصیّت عیسویست
چو جنبان شود زان بلند آستان
یکی آنکه زنده کند مرده را
چو با لفظ تو کرده باشد قران
دوم آنکه روشن کند چشم کور
چو سازد ز خاک درت سرمه دان
ایا صدر اسلام وپشت هنر
امام جهان شافعّی الزمان
تویی تو که نام هنر می بری
درین باتوکس نیست همداستان
منم از بقایای اهل هنر
اگر باورت نیست رو بازدان
اگر بخت را بویی آید ز من
خود اندازدم سوی آن خاکدان
بمدح تو روشن کنم جان چو شمع
وگر خود نهد آتشم در زبان
کنم جای سودای تو در دماغ
چو کلک ار رسد تیغ بر استخوان
و گر آستین گیردم بخت بد
تو از من درودی بدانش رسان
شمارهٔ ۱۵۰ - و قال ایضآ یمدحه: ای قلمت با دویت ، طوطی و هندوستانشمارهٔ ۱۵۲ - و قال ایضاً: صد غمّاز مجد عبّادان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سلام علیک ای بزرگ جهان
سلامی ز خورشید و سایه نهان
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای بزرگ جهان، سلامی مانند تابش خورشید و سایهای پنهان.
سلامی نه برپشت باد هوا
سلامی نه بر دست گوش و زبان
هوش مصنوعی: سلامی که نه به باد و هوا میرسد و نه به گوش و زبان.
سلامی چو دوشیزگان بهشت
کشیده تن از صحبت انس وجان
هوش مصنوعی: سالمی همچون دختران بهشت که از معاشرت با انس و جان خود را کشیدهاند.
سلامی که نبود بر اطراف او
ز صوت و حروف تقطّع نشان
هوش مصنوعی: سلامی که به او نرسید، هیچ صدایی یا حرفی از اطرافش وجود نداشت که نشانی از برقراری ارتباط یا گفتگو باشد.
سلامی منزّه حواشی او
ز آلایش نقش کلک و بنان
هوش مصنوعی: سلامی خالص و پاک که از هرگونه آلودگی دور است، همچون نقشی زیبا که بر صفحهای صاف و صیقلی نقش بسته است.
سلامی که بر قصر ادراک او
نیفکند فکرت کمند گمان
هوش مصنوعی: هر سلامی که بر سر قصر فکر و دانش او نرسد، همانند اندیشهای است که در دام گمان گرفتار نمیشود.
سلامی که در جلوه گاه ظهور
ندارد گذر بر مضیق دهان
هوش مصنوعی: سلامی که در جایی که قابل مشاهده نیست، نمیتواند به سادگی از دهان عبور کند.
سلامی که گر در ره او نفس
بجنبد، ز غیرت بتابد عنان
هوش مصنوعی: هر سلامی که به سوی او توجه کند، از شدت عشق و غیرت، جلوتر میزند و خود را نمایان میکند.
سلامی که در خلوت عصمتش
نخواهم که باشم من اندر میان
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که در وضعیت پاکی و بینقصی او حضور داشته باشم، حتی اگر در سلام و احوالپرسی او باشم.
سلامی نه کورا سیه کرده روی
نمایند رسوا به ببینندگان
هوش مصنوعی: سلامی به کسی نمیدهند که چهرهاش را با سیاهی مخفی کرده است و این نکته برای تماشاگران واضح و رسوا میشود.
سلامی نه کورا بدست قلم
برآرند در شهر گیسوکشان
هوش مصنوعی: در شهر افرادی که موی بلند و زیبایی دارند، سلامی بهطور دقیق و جدی نوشته میشود.
سلامی نوشته بخطّ خدای
که او را نباشد قلم ترجمان
هوش مصنوعی: سلامی که به زیبایی و به نیکی از جانب خداوند نوشته شده است، که هیچ نوع قلم و واسطهای برای ترجمه آن وجود ندارد.
قلم دو زبانست و کاغذ دوروی
نباشند محرم درین سو زیان
هوش مصنوعی: قلم وسیلهای است که میتواند صحبت کند و کاغذ نیز جایی است که نوشتهها روی آن قرار میگیرند. اما این دو حتی اگر در دو طرف مختلف قرار بگیرند، نباید محرم همدیگر باشند تا از بروز مشکلات جلوگیری شود.
سلامی که تنگ آید از موکبش
فضای زمان و حدود مکان
هوش مصنوعی: سلامی که از حضور او به ما میرسد، فراتر از محدودیتهای زمان و مکان است.
سلامی که شوقش ز سوز نیاز
رساند بسمع دل از مغز جان
هوش مصنوعی: سلامی که به خاطر شوق و نیاز در دل ایجاد میشود، از عمق وجود و روح انسان به گوش میرسد.
سلامی که بی زحمت گفت و گوی
بسمع مبارک رسد هر زمان
هوش مصنوعی: سلامی که بدون تلاش و زحمت ادا شود، در هر زمان به گوش مبارکتان میرسد.
سلامی نهان از دهان جهان
سلامی روان از روان تا روان
هوش مصنوعی: سلامی پنهان از دنیای آدمها و سلامی جاری از دل به دل.
سلامی شب قدر تا روز حشر
بهندویی او ببسته میان
هوش مصنوعی: سلامی که در شب قدر به او تقدیم میشود، تا روز رستاخیز ادامه خواهد داشت، و او را به اندوهی بزرگ مبتلا کرده است.
سلامی کزو دل برد زندگی
سلامی کزو جان شود شادمان
هوش مصنوعی: سلامی که از آن دل را میرباید و زندگی را به ارمغان میآورد، سلامی که جان را شاد و خوشحال میکند.
سلامی جنیبت کش باد صبح
سلامی سراپردۀ گلستان
هوش مصنوعی: سلامی که از سوی باد صبحگاهی به ما میرسد، مانند درودی است که به باغ گل میفرستد.
سلامی که از وی حکایت کند
باواز خوش در چمن زند خوان
هوش مصنوعی: سلامی که از او سخن میگوید، به صورت دلانگیزی در باغ پر از گل طنینانداز میشود.
سلامی پر از سوسنش آستین
سلامی پر از عنبرش بادبان
هوش مصنوعی: سلامی که در آن بوی خوشی وجود دارد، مانند آستینی پر از عطر و خوشبویی که همچون بادبان به سمت دور دست میرود.
سلامی چو اخلاق تو مشک بوی
سلامی چو الفاظ تو درفشان
هوش مصنوعی: سلامی که از تو میآید، بوی خوش و دلانگیزی دارد، درست مانند رفتارت که دلنشین و جذاب است. سلامی که به زبان میآوری، مانند واژههایی است که به زیبایی و روشنی درخشاناند.
سلامی چو فضل تو نامنتهی
سلامی چو انعام تو بی کران
هوش مصنوعی: سلامی به وسعت فضل بیپایان تو و سلامی به اندازه بخششهای نامحدود تو.
سلامی چو طبع تو با اهل فضل
سلامی چو خلق تو با این و آن
هوش مصنوعی: سلامی از سر نیکی و ادب مانند شخصیت و طبیعت تو به اهل دانش، و سلامی مانند خلق و رفتار تو با دیگران.
سلامی چو در مدح تو نظم من
سلامی چو لفظ تو گاه بیان
هوش مصنوعی: سلامی که در ستایش تو میگویم، مانند کلمات تو است که گاهی به بیان من آمده است.
سلامی هزاران دعاو ثنا
شده در رکابش بحضرت روان
هوش مصنوعی: سلامی بیپایان و پراز دعاها و ستایشها به همراه او، به روح حضرت نثار شده است.
برآن طلعت و فرّه ایزدی
برآن خاطر و فکرت غیب دان
هوش مصنوعی: به زیبایی و نیکی که با صفات الهی آراسته شدهای، بر آن فکر و اندیشهای که از امور پنهان آگاه است.
برآن روی ورای و برآن عزم و حزم
برآن فرّو زیب و برآن شکل و سان
هوش مصنوعی: بر اساس ویژگیها و صفات فردی، او به سوی مقاصد و اهداف خود با اراده و برنامهریزی حرکت میکند. زیبایی ظاهری و حالت ظاهری او نیز در جذب دیگران تأثیرگذار است.
بر آن قد و بالا که براخمصش
بود بوسه جای لب فرقدان
هوش مصنوعی: به خاطر قامت و شکوهش که زیبا و دلنشین است، بوسهای بر جای لب ستارهی صبح میزنم.
بران رای روشن که خورشید از او
سیه روی چون سایه شد جاودان
هوش مصنوعی: به دنبال نظر و اندیشهای روشن و روشنفکرانه برو که مانند خورشید همواره تابنده است و باعث میشود حتی سایهها نیز در برابر نور آن محو و ناپدید شوند.
برآن حلم ثابت که در جنب اوست
سبک سارو بی سنگ کوه گران
هوش مصنوعی: عزم و ارادهای پایدار و قوی، که به خاطر آن، سبکی و آسانی مانند درخت سدر به نظر میرسد، در مقایسه با سنگینی و سختی کوهها.
برآن عزم قاطع که گاه نفوذ
درخشیست از گوهر کن فکان
هوش مصنوعی: با ارادهای محکم، گاه راهی پیدا میشود که نوری از ارزش و زیبایی به چشم میآید.
بران دست بخشنده کز فرط جود
شد از دست او چون کف دست کان
هوش مصنوعی: دست بخشندهای که به خاطر زیادی بخشش، مانند کف دستش گنجایش خود را از دست داده است.
بران کلک جادو که سیراب کرد
به آب دهان روضه های جنان
هوش مصنوعی: بر اسب جادوگر، که با آب دهانش باغ های بهشت را سیراب میکند، سوار شو.
بران طبع موزون که تعدیل یافت
ز لطفش سهی سرو در بوستان
هوش مصنوعی: درخت سرو خوش قامت و زیبا که در باغ رشد کرده، نشاندهندهی پاسخی لطیف و موزون به ذوق و سلیقهی آن شخص است.
زهی عرضه داده سر کلک تو
بیک نکته اندر علوم جهان
هوش مصنوعی: عجب که زیبایی و هنر تو در یک نکته خلاصه شده و در عین حال، همه علوم و دانشهای جهان را تحت تأثیر قرار داده است.
ازآن پایه بگذشته یی در کمال
که مدّاح گوید چنین و چنان
هوش مصنوعی: هر کسی از درجه و مقام خاصی بالاتر رفته باشد، دیگر نیازی به تعریف و تمجید ندارد، زیرا فضایل او به وضوح معلوم است.
کجا پای دست تو دارد سحاب ؟
و گر خود کشد سر سوی آسمان
هوش مصنوعی: کجا ابر میتواند پای تو را بگیرد؟ حتی اگر خودش هم به سمت آسمان برود.
ز عدل توممکن که شهپّر باز
شود بچۀ کبک را سایه بان
هوش مصنوعی: از انصاف تو ممکن است که خانهای برای پرندهی کوچک کبک فراهم آید و سایهای بر سرش بیندازیم.
ز سهم تو زدا که بیرون نهد
کژی رخت از خانه های کمان
هوش مصنوعی: از سهم تو دوری کن تا نقص و عیب چهرهات از سرزمینهایی که مثل کمان خمیدهاند، پاک شود.
چو دندان نماید سر کلک تو
شهادت بگوید زبان سنان
هوش مصنوعی: وقتی لبخند تو نمایان شود، دندانهایت همچون گواهیگری شهادت خواهند داد.
ز صوب ایادّی تو می رسد
بشهر امل کاروان کاروان
هوش مصنوعی: از سمت تو، کاروانها به شهر آرزو میآیند.
چو مدح تو خوانند در خانه یی
درآن خانه دولت کند آشیان
هوش مصنوعی: وقتی که از تو ستایش کنند و نامت را ببرند، در آن خانه نعمت و prosperity برقرار میشود.
چو برخاک پای تو مالند روی
برآن روی آتش شود مهربان
هوش مصنوعی: وقتی که پای تو بر زمین گذاشته میشود، آن زمین با محبت و نرمی روی تو را لمس میکند و این تماس باعث میشود که مانند آتش گرم و ملایم گردد.
صبا را دو خاصیّت عیسویست
چو جنبان شود زان بلند آستان
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی به حرکت درآید، مانند عیسی (ع) خاصیتی شگرف پیدا میکند و از آستان بلند معشوق به سمت او حرکت میکند.
یکی آنکه زنده کند مرده را
چو با لفظ تو کرده باشد قران
هوش مصنوعی: کسی که میتواند فردی مرده را زنده کند، همانند کسی است که با کلام تو قرآن را خوانده باشد.
دوم آنکه روشن کند چشم کور
چو سازد ز خاک درت سرمه دان
هوش مصنوعی: دوم اینکه چشمان نابینا را روشن کند، همانطور که وقتی از خاک، محفظهای برای سرمه درست میشود.
ایا صدر اسلام وپشت هنر
امام جهان شافعّی الزمان
هوش مصنوعی: آیا در صدر اسلام و در پشت هنر امام زمان، شفاعتکننده زمان قرار دارد؟
تویی تو که نام هنر می بری
درین باتوکس نیست همداستان
هوش مصنوعی: تو هستی که نام هنر را میآوری، در این بحث هیچ کس دیگری همنظر نیست.
منم از بقایای اهل هنر
اگر باورت نیست رو بازدان
هوش مصنوعی: من از افراد باقیمانده هنر هستم؛ اگر به این موضوع باور نداری، به من توجه کن.
اگر بخت را بویی آید ز من
خود اندازدم سوی آن خاکدان
هوش مصنوعی: اگر بخت من به خوبی بچرخد، خودم را به آن مکان مقدس میاندازم.
بمدح تو روشن کنم جان چو شمع
وگر خود نهد آتشم در زبان
هوش مصنوعی: برای تو ستایش میکنم جانم را مانند شمعی که نورافشانی میکند، و اگر خودت بخواهی، آتش را هم به زبانم میزنم.
کنم جای سودای تو در دماغ
چو کلک ار رسد تیغ بر استخوان
هوش مصنوعی: اگر فکر تو در ذهن من قرار گیرد، مانند آن است که اگر تیغی به استخوان برسد، دچار درد و رنج میشوم.
و گر آستین گیردم بخت بد
تو از من درودی بدانش رسان
هوش مصنوعی: اگر من آستین را بالا بزنم و دست به کار شوم، بخت بد تو به خاطر من به تو سلام خواهد رساند.