شمارهٔ ۱۴۹ - ایضاً له یمدح الصّاحب تاج الدّین شرف الملک علی بن کریم الشرق
جهان شداز نفحات نسیم،مشک افشان
چنانکه ازدم مجمرغلالۀ جانان
گشاد ماشطۀ صنع روی بند عدم
بدست لطف زرخسارخیّرات حسان
سر از دریچۀ هستی همی کند بیرون
هرآن لطیفه که بد در مشیمۀ امکان
چو لاله خیمه به صحرا زن ار دلی داری
که دل همی بگشایدهوای لاله ستان
به صحن باغ به جز زیر سروبن منشین
به نزد خویش به جز یار سروقد منشان
ز روزگارکناری اگرهمی طلبی
که رسته باشی ازموج لجّۀ حدثان
کنارآب وکنار بتان ز دست مده
وزین کنارهمی روبدان کنارجهان
مپیچ درخود وچون غنچه تنگ دل منشین
چوگل ز پوست برون آی خرّم وخندان
برو ببین که چه زیبا کشید دست بهار
زگونه گونه دراطراف باغ شادُروان
گهی ز دست نسیم است آب در زنجیر
گهی زشکل حباب است باد در زندان
عقود شبنم بربرگ لاله پنداری
نگار من لب خود را گرفت بر دندان
ز زحمت نم باران وجنبش دم باد
اساس گنبدگل زود می شود ویران
لبالب است زخون جگر دل لاله
زبس که بلبل بیچاره می کند افغان
درازکرد زبان سوسن وبه جای خودست
بود هرآینه آزاده را دراز زبان
چنان نمود مراغنچه های نیم شکفت
که بوته های زر اندرم یان آتشدان
فقاع کوزۀ مشکین دمست غنچۀ گل
که بهرنرگس مخمور بست بستان بان
بهردوگام صبا دم زند سه جای و هنوز
زناتوانی بروی همی فتدخفقان
چنانک برسپر خیزران پشیزۀ سیم
حباب ودایرۀ آب وقطرۀ باران
لباس گل را صد دامن است وجیب یکی
مگرکه کسوت حورست وحلّۀ رضوان
نهادغنچۀ مستور ونرگس مخمور
بچشم فکرت می بینم ازقیاس وگمان
یکی گشاده چو معشوق شوخ،چشم طمع
یکی چو عاشق بی سیم،تنگ بسته دهان
ز تنگ حوصله ایی دان نشاط غنچه بدین
که چندخرده زرش تعبیه است درخلقان
زبیم حودخداوند خواجه پنداری
همی کندزر خود را بپوست درپنهان
پناه وپشت امم قهرمان تیغ وقلم
جهان لطف وکرم خواجۀ زمین وزمان
ملک صفت،شرف الملک،تاج ملّت ودی
نظام سلک ممالک،وزیر شاه نشان
درمدینۀ دانش علی که تعبیه کرد
خدای درقلم اوکلید امن وامان
کریم شرق،چه گفتم؟کریم هفت اقلیم
که درجهان کرم زوهمی دهند نشان
به سنگ حلم وترازوی عدل دولت او
چنانک زرّ زده راست کرد،کارجهان
زبیم کفش رهاک رد ظلم شهر آشوب
کلاه گوشۀ انصاف او چودید عیان
گناه را کرم او به از هزار شفیع
امید را قلم اوبه ازهزار ضمان
بفتوی قلمش خون لعل گشت مباح
به مذهب کرمش سودمال هست زیان
زبس که مایۀ کانها ببادداد کفش
بدان رسیدکه گویند، بودروزی کان
سرملوک جهان راشرف ازین تاجست
که گشت دست وزارت ازوبلند مکان
بعهدها وزرا بوده اند دست نشین
ولیک تاج بحق برسرآمدازهمگان
زهی شکسته خطت، پشت زلف مهرویان
زهی ببرده لبت،آب چشمۀ حیوان
بلطف وعنف تویی خصم بندوقلعه گشای
بکلک وتیغ تویی تاج بخش وملک ستان
حریم جاه ترا،آفتاب درسایه
نفاذ امر ترا، روزگار در فرمان
زنندسنگ وقارت بسربر، آنکس را
که بردباری نسبت کندبکوه گران
لطایف کرمت در مزاج اهل هنر
همان کند که نم اندر معاطف اغصان
تواضعی است ترا، لا اله الّا الله
درین بلندی رتبت که کس ندید چنان
من آفتاب ندیدم که همچوسایه کند
بخوش حریفی ذرّات خاک را مهمان
بخادمی تو برخاست چرخ ازرق پوش
چو رای پیر ترا شدمرید بخت جوان
چنانک باد بشیر علم کند بازی
وشاق خیل توب ازی کند بشیرژیان
سنان نیزه نه مردزبان خامۀ تست
بطیره سر ز چه برمیزند بسنگ فسان
نشست آب ز رشک لطافتت درخاک
چنانکه باد بر آتش زنعل آن یکران
تکاوری که بیک حمله زیرپای آرد
گر از درازی اومید باشدش میدان
زعزم تیرتو نعلش درآتش است مگر
که خودسکون نشناسد چوعادت دوران
زمین نورد،چوشوق وفراخ روچو هوس
سبک گذر،چوجوانی وقیمتی چوروان
تناورست چوکوه وتکاورست چوباد
شناوراست چوماهی وهمچوقطره دوان
چوسرعت حرکات زبان زحرف بحرف
کند ز شرق بغرب انتقال در جولان
ضمیرعزم تو درگوش حسّ او گوید
اشارتی که به پهلوی او کند خم ران
بگاه همرهیش پای آب آبله شد
حباب نام نهادند بروی اهل بیان
سمش صلابت سندان نمود واین عجبست
که گاه پویۀ او باد می برد سندان
سپهر،مایۀ سرعت برشوه می دهدش
که گاه عزم تو با اوشود شریک عنان
چوسایه بر زبر آب بگذرد چابک
چوآفتاب بدیوار بر شود آسان
رسد بهرچه بودجانور چوروزی،لیک
دراوکسی نرسد همچوآرزوی جهان
سوی فراز زپستی چنان کندحرکت
که برمعارج افلاک فکرت انسان
سوی نشیب ز بالا بدان خوشی آید
که کار صاحب عادل،زگنبد گردان
زهی مبادی خشم تو مقطع آجال
زهی مساحت کلک تومنبع احسان
غباردرگه تو رفته آفتاب بچشم
هوای خدمت توصبحدم خریده بجان
گرفت عدل تودرخام دست وقبضۀ تیغ
فکندهیبت توعقده برزبان سنان
هنرچو هاء هنرهردوچشم برتونهاد
کرم چومیم کرم بردرت ببست میان
کسیکه بودچوزه تنگ عیش وگوشه نشین
بدست کردزجودتوخانه هاچو کمان
ز بخشش توسراپای درگهرغرقست
چوتیغ هرکه بمدح توتیز کردزبان
رود چوقوس قزح درلباس گوناگون
هرآنکه آمد،چون صبح نزدتو عریان
ز دولت توبمن میرسد عطای هنیّ
ندیده ذلّ سؤال و گرانی در بان
جهان پناها گفتم بفرّ مدحت تو
قصیده یی که نظیرش بسالها نتوان
ز رشک لفظ ومعانیّ او شود هردم
کنار بحر پرازاشک لؤلؤ و مرجان
سخن ستایش خود خود کند،ازو بشنو
که لافها که من ازخود زنم بود هذیان
روابود که بعهد تو با چنین هنری
سگان زنعمت تو نان خورند ومن غم نان
چو طوطیان را وردست سورة الاخلاص
مرا تو طوطی واخلاص وردمن می دان
بپای مدح رهی برجناب تو نرسد
مگر بقوت پرّ دعاکندطیران
هزار سال ونباشد هزار سال بسی
بحکم کام دل وکارمملکت میران
شمارهٔ ۱۴۸ - وقال ایضا یمدح السلطان جلال الدنیاوالدین منکرنی بن محمدبن خوارزمشاه: بسیط روی زمین بازگشت آبادانشمارهٔ ۱۵۰ - و قال ایضآ یمدحه: ای قلمت با دویت ، طوطی و هندوستان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان شداز نفحات نسیم،مشک افشان
چنانکه ازدم مجمرغلالۀ جانان
هوش مصنوعی: در این دنیا، نسیمهای ملایم و خوشبو بهگونهای افشانی میکند که مانند عطر مشک از دم سوزان آتش جلال محبوب میباشد.
گشاد ماشطۀ صنع روی بند عدم
بدست لطف زرخسارخیّرات حسان
هوش مصنوعی: ماشطهای که هنر خود را بر روی بند عدم گسترش میدهد، به لطف چهرهی زیبا و نیکوییهای خوشآمدی، این کار را انجام میدهد.
سر از دریچۀ هستی همی کند بیرون
هرآن لطیفه که بد در مشیمۀ امکان
هوش مصنوعی: هر لطیفهای که در دل عالم ممکن وجود دارد، از دریچۀ هستی خارج میشود و به نمایش درمیآید.
چو لاله خیمه به صحرا زن ار دلی داری
که دل همی بگشایدهوای لاله ستان
هوش مصنوعی: اگر دلی داری که آزاد است و میتواند احساسات را بروز دهد، مثل لالهای که در صحرا برپا میشود، عشق و زیبایی را در آغوش بگیر.
به صحن باغ به جز زیر سروبن منشین
به نزد خویش به جز یار سروقد منشان
هوش مصنوعی: در باغ فقط زیر درختان نشین، و با کسی جز معشوق زیبا و لاغرم وقت نگذران.
ز روزگارکناری اگرهمی طلبی
که رسته باشی ازموج لجّۀ حدثان
هوش مصنوعی: اگر از روزگار کنارهگیری کنی و دوری گزینی، میتوانی از سیلاب حوادث رهایی یابی.
کنارآب وکنار بتان ز دست مده
وزین کنارهمی روبدان کنارجهان
هوش مصنوعی: در کنار آب و نزدیک محبوبان، محبت و دوستی را از دست نده و از این مکان به خوبی بهرهمند شو. از اینجا میتوانی از همه خوبیها و خوشیهای دنیا بهرهمند شوی.
مپیچ درخود وچون غنچه تنگ دل منشین
چوگل ز پوست برون آی خرّم وخندان
هوش مصنوعی: در خودت نپیچ و مثل غنچه دلگیر نباش، مانند گل از پوست بیرون بیا و شاداب و خندان زندگی کن.
برو ببین که چه زیبا کشید دست بهار
زگونه گونه دراطراف باغ شادُروان
هوش مصنوعی: برو ببین که بهار چقدر زیبا با دستش لبخند و زیبایی را به درختان باغ بخشیده است.
گهی ز دست نسیم است آب در زنجیر
گهی زشکل حباب است باد در زندان
هوش مصنوعی: گاهی آب در زنجیر نسیم گرفتار میشود و گاهی باد در حباب محدود میگردد.
عقود شبنم بربرگ لاله پنداری
نگار من لب خود را گرفت بر دندان
هوش مصنوعی: برگ گل لاله را به شبنم تشبیه کردهای و میگویی که محبوب من لبش را به دندانی گرفته است.
ز زحمت نم باران وجنبش دم باد
اساس گنبدگل زود می شود ویران
هوش مصنوعی: با وجود زحمت ناشی از باران و تکانهای باد، بنیاد و ساختار گل به سرعت ویران میشود.
لبالب است زخون جگر دل لاله
زبس که بلبل بیچاره می کند افغان
هوش مصنوعی: دل لاله از شدت درد و غم پر از خون است، و بلبل بیچاره برای نشان دادن این درد و عاطفه، ناله و فریاد میزند.
درازکرد زبان سوسن وبه جای خودست
بود هرآینه آزاده را دراز زبان
هوش مصنوعی: به این معناست که سوسن (گل) زبانش را دراز کرده و هر کسی که آزاد و رها است، باید همیشه برای حق و حقیقت سخن بگوید و از حق خود دفاع کند. در واقع، این جمله به اهمیت بیان و آزادی بیان اشاره دارد.
چنان نمود مراغنچه های نیم شکفت
که بوته های زر اندرم یان آتشدان
هوش مصنوعی: درختچههای نیمه شکفته به قدری زیبا و دلانگیز به نظر میرسند که گویی در میان آتشدان، بوتههای طلا قرار گرفتهاند.
فقاع کوزۀ مشکین دمست غنچۀ گل
که بهرنرگس مخمور بست بستان بان
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف محتوای خوشبو و جذابی پرداخته شده است. فقاع که همان نوشیدنی خوشطعم و خوشبو است، در یک کوزه مشکی نگهداری میشود. این نوشیدنی به عنوان نمادی از زیبایی و خوشمعنایی در نظر گرفته میشود. غنچه گلی که به نرگس غنچه دار آراسته شده، نشان دهنده لطافت و زیبایی طبیعت است. به طور کلی، این شعر به جذابیت و زیباییهای موجود در طبیعت و زندگی اشاره میکند.
بهردوگام صبا دم زند سه جای و هنوز
زناتوانی بروی همی فتدخفقان
هوش مصنوعی: در هر دو گام، نسیم سه بار به تو اشاره میکند، اما هنوز هم نمیتوانی بر خودت تسلط پیدا کنی و به خاطر آن، دچار اضطراب میشوی.
چنانک برسپر خیزران پشیزۀ سیم
حباب ودایرۀ آب وقطرۀ باران
هوش مصنوعی: به گونهای که در وسط خیزران، پارهای از نقره، حبابی در میان دایرهای از آب و قطرهای از باران قرار دارد.
لباس گل را صد دامن است وجیب یکی
مگرکه کسوت حورست وحلّۀ رضوان
هوش مصنوعی: لباس گل دارای صد لایه و دامن است و جیب آن فقط یکی است؛ مگر اینکه آن لباس به زینت حوریان و جواهر بهشتی آراسته باشد.
نهادغنچۀ مستور ونرگس مخمور
بچشم فکرت می بینم ازقیاس وگمان
هوش مصنوعی: در دلم، گل نرگس را که در دلش مستی نهفته است، میبینم. این دیدن به خاطر تفکر و تصورات من است که به صورت خیالی در ذهنم شکل میگیرد.
یکی گشاده چو معشوق شوخ،چشم طمع
یکی چو عاشق بی سیم،تنگ بسته دهان
هوش مصنوعی: شخصی که به مانند معشوقی خوشرو است، با طمع از زندگی به رقص و شادمانی مینگرد، در حالی که آن عاشق، همچون کسی که زودی به عشق حقیقت پی برده، با دلی رنجیده و دهانی بسته، از موفقیتش ناامید شده است.
ز تنگ حوصله ایی دان نشاط غنچه بدین
که چندخرده زرش تعبیه است درخلقان
هوش مصنوعی: از کم صبر بودن تو، میتوان فهمید که گل به خاطر اینکه چند دانه زردآلو در دلش دارد، شاداب است.
زبیم حودخداوند خواجه پنداری
همی کندزر خود را بپوست درپنهان
هوش مصنوعی: خداوند عالم به خاطر عظمت و بزرگیاش، خود را در حالتی پنهان قرار داده است و تظاهر نمیکند. انسانها معمولاً او را در قالب یک بزرگ و محترم میبینند، اما حقیقت بسیار عمیقتر از آن چیزی است که به چشم میآید.
پناه وپشت امم قهرمان تیغ وقلم
جهان لطف وکرم خواجۀ زمین وزمان
هوش مصنوعی: حامی و تکیهگاه امت من، کسانی هستند که در میدان نبرد و در عرصه دانش و نوشتن، قهرماناند. در این دنیا، به لطف و رحمت خداوند، آنها سرور زمین و زمانند.
ملک صفت،شرف الملک،تاج ملّت ودی
نظام سلک ممالک،وزیر شاه نشان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و ویژگیهای یک وزیر یا مقام ارشد در یک حکومت میپردازد. او فردی صاحب مقام و شایسته است که به عنوان نماینده ملت و در راستای حفظ نظام و اداره امور ممالک عمل میکند. این شخص به نوعی نماد قدرت و رهبری در کشور به شمار میآید.
درمدینۀ دانش علی که تعبیه کرد
خدای درقلم اوکلید امن وامان
هوش مصنوعی: در شهر علم و دانش علی، خداوند در قلم او کلید امنیت و آرامش را قرار داد.
کریم شرق،چه گفتم؟کریم هفت اقلیم
که درجهان کرم زوهمی دهند نشان
هوش مصنوعی: منظور از این بیت این است که در شرق، فردی نیکوکار وجود دارد که نه تنها در سرزمین خود، بلکه در تمام جهان به نیکی و بخشندگی او اشاره میشود. او بهگونهای است که تمام دنیا به بخشندگی و کرامت او اذعان دارند.
به سنگ حلم وترازوی عدل دولت او
چنانک زرّ زده راست کرد،کارجهان
هوش مصنوعی: دولت او به گونهای است که مانند ترازوی عدالت، همه چیز را تنظیم و درست میکند، به طوری که مشکلات و ناهماهنگیهای جهان به سامان میآید و به تعادل میرسد.
زبیم کفش رهاک رد ظلم شهر آشوب
کلاه گوشۀ انصاف او چودید عیان
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و بینظمی در شهر، تو را آزاد کن از درد و رنج. عدالت و انصاف به وضوح در گوشهای منتظر است.
گناه را کرم او به از هزار شفیع
امید را قلم اوبه ازهزار ضمان
هوش مصنوعی: گناه را میتوان با رحمت خدا بخشید و این بخشش بهتر از هزار شفیع است. امید به رحمت او از هزار تضمین نیز ارزشمندتر است.
بفتوی قلمش خون لعل گشت مباح
به مذهب کرمش سودمال هست زیان
هوش مصنوعی: بر اساس نظر و نوشتههای او، سخنانی که او میگوید باعث میشود که خون و جان او به راحتی هدر شود. با پیروی از اصول و اعتقادات او، به نظر میرسد که منفعت مالی وجود دارد، اما در واقع این کار آسیبزا خواهد بود.
زبس که مایۀ کانها ببادداد کفش
بدان رسیدکه گویند، بودروزی کان
هوش مصنوعی: به قدری به مایههای کانها آسیب رسیده و زمانه دگرگون شده که میگویند روزی بود که این کانها وجود داشتند.
سرملوک جهان راشرف ازین تاجست
که گشت دست وزارت ازوبلند مکان
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی پادشاهی در جهان به دلیل این تاج است که به مقام وزارت دست یافته و به اوج تعالی رسیده است.
بعهدها وزرا بوده اند دست نشین
ولیک تاج بحق برسرآمدازهمگان
هوش مصنوعی: در عهدهای گذشته، وزرا و مقامات زیادی بودهاند که به عنوان دستنشین و تحتالاختیار سلطنت عمل کردهاند، اما در نهایت، این تاج و اعتبار به طور حقیقی بر سر کسی قرار میگیرد که از همه شایستهتر است.
زهی شکسته خطت، پشت زلف مهرویان
زهی ببرده لبت،آب چشمۀ حیوان
هوش مصنوعی: خط زیبای تو بسیار زیبا و دلفریب است و پشت موهای سیاه تو جذابیت خاصی دارد. همچنین لبهای تو به قدری زیبا و دلنوازند که گویی آب چشمههای بهشتی را به خود جذب کردهاند.
بلطف وعنف تویی خصم بندوقلعه گشای
بکلک وتیغ تویی تاج بخش وملک ستان
هوش مصنوعی: با اراده و قدرت تو، دشمنی که دیوارهای قلعۀ دشمنی را میگشایی و با شمشیرت، تاج و سلطنت را به دیگران میدهی.
حریم جاه ترا،آفتاب درسایه
نفاذ امر ترا، روزگار در فرمان
هوش مصنوعی: محل و مقام تو مانند خورشید در سایه است و قدرت فرمانروایی تو به قدری زیاد است که زمان و رویدادها تحت تسلط تو قرار دارند.
زنندسنگ وقارت بسربر، آنکس را
که بردباری نسبت کندبکوه گران
هوش مصنوعی: زن سنگینسرشت مانند کوهی است که تنها کسی که از حداکثر قدرت و استقامت برخوردار است میتواند با او مقابله کند.
لطایف کرمت در مزاج اهل هنر
همان کند که نم اندر معاطف اغصان
هوش مصنوعی: روشن است که زیباییهای خاص و جذاب تو در وجود هنرمندان تأثیری مشابه با تأثیر نم باران بر شاخههای درخت دارد. این زیباییها باعث شکوفایی و رشد آنها میشود.
تواضعی است ترا، لا اله الّا الله
درین بلندی رتبت که کس ندید چنان
هوش مصنوعی: تواضع تو به گونهای است که با وجود این مقام والا و بینظیر، هیچکس را نمیتوان یافت که به این مرتبه رسیده باشد.
من آفتاب ندیدم که همچوسایه کند
بخوش حریفی ذرّات خاک را مهمان
هوش مصنوعی: من هیچگاه آفتابی ندیدم که همانند سایه، به خوشی در کنار حریفی، ذرات خاک را مهمان کند.
بخادمی تو برخاست چرخ ازرق پوش
چو رای پیر ترا شدمرید بخت جوان
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت و مقام تو ای بخت جوان، چرخ زمان به حرکت درآمد و دگرگون شد. ای رای پیر، من نیز همپای تو شدم.
چنانک باد بشیر علم کند بازی
وشاق خیل توب ازی کند بشیرژیان
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم خوشآیند خبر از علم و دانایی میدهد، باید بدانیم که کاروانی از خوبیها و نشاط در راه است و این بشارتها ما را به شادی و نشاط دعوت میکند.
سنان نیزه نه مردزبان خامۀ تست
بطیره سر ز چه برمیزند بسنگ فسان
هوش مصنوعی: دسته نیزه، نرمی زبان تو را به یاد میآورد. طوری که میخواهی بر روی سنگهای جادویی بزند و تأمل کنی که چه چیزی را میخواهد به تصویر بکشد.
نشست آب ز رشک لطافتت درخاک
چنانکه باد بر آتش زنعل آن یکران
هوش مصنوعی: آب به واسطه زیبایی و لطافت تو، در زمین مینشیند، مانند اینکه باد بر آتش میوزد و آن را خاموش میکند.
تکاوری که بیک حمله زیرپای آرد
گر از درازی اومید باشدش میدان
هوش مصنوعی: یک جنگجو که در یک لحظه میتواند با یک حمله دشمن را شکست دهد، اگر امیدی به پیروزی داشته باشد، میتواند در میدان نبرد قرار بگیرد.
زعزم تیرتو نعلش درآتش است مگر
که خودسکون نشناسد چوعادت دوران
هوش مصنوعی: تیر تو در آتش نعل میزند، مگر آنکه خود آرامش را درک کند، زیرا این خود آرامی به عادت روزگار وابسته است.
زمین نورد،چوشوق وفراخ روچو هوس
سبک گذر،چوجوانی وقیمتی چوروان
هوش مصنوعی: زمیننوردی با اشتیاق و گستردگی و همچون تمایل به عبور سریع، به جوانی و ارزشمندی شبیه است که در مسیر زندگی با شجاعت پیش میرود.
تناورست چوکوه وتکاورست چوباد
شناوراست چوماهی وهمچوقطره دوان
هوش مصنوعی: تو به قدری بزرگ و استوار هستی که مانند کوه به نظر میرسی و همچون درختان بلند و تنومندی که در برابر باد استقامت میکنند. همچنین صفات تو به اندازهای باریک و لطیف است که مانند ماهی در آب شناور و چست و چالاکی مانند قطرهای در حال حرکت است.
چوسرعت حرکات زبان زحرف بحرف
کند ز شرق بغرب انتقال در جولان
هوش مصنوعی: به قدری سریع و چابک است که زبان میتواند از یک کلمه به کلمه دیگر منتقل شود و از شرق به غرب گام بردارد.
ضمیرعزم تو درگوش حسّ او گوید
اشارتی که به پهلوی او کند خم ران
هوش مصنوعی: ضمیر و اراده تو به حسی که در وجود اوست، پیامی میدهد که او را به سمت تو و نزدیکی به خود بکشاند.
بگاه همرهیش پای آب آبله شد
حباب نام نهادند بروی اهل بیان
هوش مصنوعی: در زمان همراهی او، در کنار آب، حبابی به وجود آمد که اهل سخن، نام خاصی بر آن گذاشتند.
سمش صلابت سندان نمود واین عجبست
که گاه پویۀ او باد می برد سندان
هوش مصنوعی: سم اسب، سختی و استحکام سندان را به نمایش میگذارد و جای شگفتی است که گاهی نیروی باد میتواند سندان را جابجا کند.
سپهر،مایۀ سرعت برشوه می دهدش
که گاه عزم تو با اوشود شریک عنان
هوش مصنوعی: آسمان باعث میشود تا کارها با سرعت انجام شوند و گاهی هم تصمیمات تو همسفر او میشود.
چوسایه بر زبر آب بگذرد چابک
چوآفتاب بدیوار بر شود آسان
هوش مصنوعی: امواج آب به راحتی و سریع به سمت جلو حرکت میکنند، مانند تابش آفتاب که به آرامی بر دیوار میتابد.
رسد بهرچه بودجانور چوروزی،لیک
دراوکسی نرسد همچوآرزوی جهان
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای جانور در طول روز میرسد، ممکن است به دستش بیفتد، اما در آن چیز هیچکس به مانند آرزوهای بزرگ جهان نخواهد رسید.
سوی فراز زپستی چنان کندحرکت
که برمعارج افلاک فکرت انسان
هوش مصنوعی: به سمت بلندیها حرکت میکند بهگونهای که فکر انسان را به مراتب و آسمانها میرساند.
سوی نشیب ز بالا بدان خوشی آید
که کار صاحب عادل،زگنبد گردان
هوش مصنوعی: به سمت پایین، از ارتفاع، خوشیهایی میرسد که کارهای فرد عادل در حال چرخش جهان را به تصویر میکشد.
زهی مبادی خشم تو مقطع آجال
زهی مساحت کلک تومنبع احسان
هوش مصنوعی: عجب است که آغاز خشم تو، سرآغاز سرنوشت است و عجب است که قلم تو، منبعی از نیکی و بخشش است.
غباردرگه تو رفته آفتاب بچشم
هوای خدمت توصبحدم خریده بجان
هوش مصنوعی: غبار درگاه تو، مانند خورشید بر چشمانم نشسته و آرزوی خدمت به تو، در جانم روز به روز شدت میگیرد.
گرفت عدل تودرخام دست وقبضۀ تیغ
فکندهیبت توعقده برزبان سنان
هوش مصنوعی: عدل تو همچون دستانی است که گرفتاری را در خود میگیرد و تیغ تو بر افراشته است. هیبت تو گرهای بر زبانها زده که در بیان نمیآید.
هنرچو هاء هنرهردوچشم برتونهاد
کرم چومیم کرم بردرت ببست میان
هوش مصنوعی: هنر، مانند دو چشم، بر روی تو تمرکز دارد و زیبایی تو را میبیند. به همین ترتیب، من هم مانند کرمی هستم که در کنار تو وجود دارم و به تو عشق میورزم.
کسیکه بودچوزه تنگ عیش وگوشه نشین
بدست کردزجودتوخانه هاچو کمان
هوش مصنوعی: کسی که در دلش تنگی و سختی را احساس میکند و در ویرانی و تنهایی زندگی میکند، از بخشندگی و خیر تو بهرهمند میشود، مانند کمان که به خاطر کشیدگی و فشار به قدرت میرسد.
ز بخشش توسراپای درگهرغرقست
چوتیغ هرکه بمدح توتیز کردزبان
هوش مصنوعی: بخشش تو همچون دریاست که هر کس به ستایش تو بپردازد، زبانش برنده و تیز میشود.
رود چوقوس قزح درلباس گوناگون
هرآنکه آمد،چون صبح نزدتو عریان
هوش مصنوعی: رود چوقوس قزح به مانند یک زیور رنگارنگ است و هر کس که به سمت تو میآید، مانند صبحی روشن و بدون پوشش در برابر تو نمایان میشود.
ز دولت توبمن میرسد عطای هنیّ
ندیده ذلّ سؤال و گرانی در بان
هوش مصنوعی: برکت و نعمت تو به من میرسد، چیزی باارزش که از ذلت انتظار و سنگینی بار درخواست دور است.
جهان پناها گفتم بفرّ مدحت تو
قصیده یی که نظیرش بسالها نتوان
هوش مصنوعی: به جهان گفتم که به خاطر تو شعری بسازم که هیچکس نتواند مشابه آن را سالها بنویسد.
ز رشک لفظ ومعانیّ او شود هردم
کنار بحر پرازاشک لؤلؤ و مرجان
هوش مصنوعی: از حسادت به واژهها و معانی او، هر لحظه در کنار دریا پر از اشک، مروارید و مرجان به وجود میآید.
سخن ستایش خود خود کند،ازو بشنو
که لافها که من ازخود زنم بود هذیان
هوش مصنوعی: مدح و ستایش خود را خود شخص به عهده میگیرد، از او بشنوید که چه افتخاراتی را به خود نسبت میدهد، در حالی که من فقط مزخرفات میگویم.
روابود که بعهد تو با چنین هنری
سگان زنعمت تو نان خورند ومن غم نان
هوش مصنوعی: روابط به گونهای است که سگها از نعمتهای تو بهره میبرند و من با وجود این، نگران مایحتاج خود هستم.
چو طوطیان را وردست سورة الاخلاص
مرا تو طوطی واخلاص وردمن می دان
هوش مصنوعی: به طور کلی، این جمله به این معنی است که فردی مانند طوطی که آواها و کلمات را تکرار میکند، اگر به توحید و خلوص ایمان داشته باشد، از آنجایی که ایمانش قوی و خالص است، میتواند ویژگیهای افرادی مانند طوطی را داشته باشد. این نشاندهنده اهمیت خلوص نیت و ایمان در زندگی فردی است.
بپای مدح رهی برجناب تو نرسد
مگر بقوت پرّ دعاکندطیران
هوش مصنوعی: تنها دعای پروازکننده میتواند به پای ستایش تو برسد، اما هیچ چیز دیگری قادر نیست.
هزار سال ونباشد هزار سال بسی
بحکم کام دل وکارمملکت میران
هوش مصنوعی: باید به خاطر داشته باشیم که خوشبختی و ایجاد شرایط مناسب برای زندگی، به زمان زیادی نیاز ندارد. با تلاش و استفاده درست از فرصتها، میتوان زندگی را بهبود بخشید و جامعه را رونق داد.