شمارهٔ ۱۳۹ - وله ایضا یمدحه
صدرا بساط حضرت تو رفعتی گرفت
کآنجا مگر بقوّت پر دعا رسم
معذورم ار مقصّرم اندر ثنای تو
زان برگذشته یی که منت بر ثنا رسم
برآستانۀ تو ندانم که چون رسم
چون بر فلک بدین همه رنج و عنا رسم؟
انکامه ییست گرم ز شکر عواطفت
هر کوی و برزنی که من آنجا فرارسم؟
چون در ریاض خدمت تو نزهتی کنم
اول قدم ز راه بدولت گیا رسم
لطف شمایلت بربایم بقهر ازو
گر من سپیده دم بنسیم صبا رسم
بر دست جود تو بدهم من سزای او
گرروز بخشش تو بحرص گدا رسم
این بیت لا محاله گران بود خود بوزن
چون در مدایح تو بذکر عطا رسم
چون من کنم مقابلۀ مشک با خطت
از نسختش نخست بجز و خطا رسم
باشد مرا عزیمت سرحدّ مدح تو
روزی که در سخن بحد انتها رسم
در مجلسی که لطف تو بارهنر دهد
چندان که من رسم بحدیث سخا رسم
حاضر زلال لطف تو و من زتشنگی
نزدیک آنکه، دور ز تو ، بر فنا رسم
سودای آن نمی پزم از آرزوی خام
کز خوان دولت تو ببرگ و نوا رسم
خرسند گشته ام که ز گلزار لطف تو
حرمان رها کند که ببوی هوا رسم
نه پایۀ نخستین از با قدرتست؟
گیرم که بر مدارج اوج سما رسم
در عهد بندگیّ تو هرجا که میروم
اوّل وفا و پس منش اندر قفارسم
سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس
بنشینم از حریصی هر جا که فارسم
پرواز در هوای طمع کم کنم مباد
کز دانه ی امید بدام بلا رسم
وقتی رسیده ام بزمین بوس حضرتت
جان تازه گرددم چو بدان ماجرا رسم
اندیشه در معالی تو پست میشود
پس چون طمع کنم که بقرب لقا رسم؟
گردن کشان بحضرت تو هم نمی رسند
من پیرسست، پای کشان تا کجا رسم؟
جایی که نوک نیزۀ خور بر نمی رسد
من چون بپای مردی چوب عصا رسم؟
صدرا تو اوج ملک و مرا جای در حضیض
هیهات من کجا بخط استوا رسم؟
تو بر براق دولت و من خرسوار عجز
دشوار من بگرد رکاب شما رسم
گیرم که جان بکندم و آیم بدرگهت
دربان رها کند که بصدر سرا رسم؟
گوید مرا زبان سنانش که دورباش
هرگه که بر در تو بنزد کیا رسم
عمرت دراز باد که من در پناه تو
دارم امید آنکه باومیدها رسم
شمارهٔ ۱۳۸ - و قالایضاً یمدحه: گهرفشانان ، صدرا ، زعشق الفاظتشمارهٔ ۱۴۰ - وله ایضا یمدحه: در ارزوی روی تو ای نو بهار چشم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صدرا بساط حضرت تو رفعتی گرفت
کآنجا مگر بقوّت پر دعا رسم
هوش مصنوعی: خداوند به مقام و موقعیت بالایی دست یافته است، جایی که فقط با قدرت دعا و درخواست میتوان به آن دسترسی پیدا کرد.
معذورم ار مقصّرم اندر ثنای تو
زان برگذشته یی که منت بر ثنا رسم
هوش مصنوعی: اگر در ستایش تو کوتاهی کردهام، معذورم، زیرا که مولای تو، که خود بزرگوار است، بر من منت گذاشته و مرا به ثنا گفتن واداشته است.
برآستانۀ تو ندانم که چون رسم
چون بر فلک بدین همه رنج و عنا رسم؟
هوش مصنوعی: در آستانه تو نمیدانم چگونه باید بیایم، چرا که با تمام مشکلات و سختیهایی که در زندگی داشتم، هچنان به سوی تو میآیم.
انکامه ییست گرم ز شکر عواطفت
هر کوی و برزنی که من آنجا فرارسم؟
هوش مصنوعی: هیچ جا و هیچ گوشهای برایم از محبت و لطف تو گرمتر و شیرینتر نیست، هر کجا که بروم، سادگی و مهرت مرا جذب میکند.
چون در ریاض خدمت تو نزهتی کنم
اول قدم ز راه بدولت گیا رسم
هوش مصنوعی: وقتی که در باغ خدمت تو را آغاز میکنم، نخستین قدم را از راه خوشبختی و سعادت برمیدارم.
لطف شمایلت بربایم بقهر ازو
گر من سپیده دم بنسیم صبا رسم
هوش مصنوعی: اگرچه با قهر از من دور شوی، باز هم زیبایی تو میتواند دل مرا برباید، حتی اگر در سپیده دم، باد صبا به سراغم بیاید.
بر دست جود تو بدهم من سزای او
گرروز بخشش تو بحرص گدا رسم
هوش مصنوعی: اگر من سزای او را به دستیکی از بخشندگی تو بدهم، آیا روزی را میبینم که گدایان به درک تو برسند؟
این بیت لا محاله گران بود خود بوزن
چون در مدایح تو بذکر عطا رسم
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که به هر حال، ارزش این شعر بسیار بالا است و مانند وزن و اهمیت خودت، در ستایشهای تو به ذکر بخشش و عطا اشاره میکند.
چون من کنم مقابلۀ مشک با خطت
از نسختش نخست بجز و خطا رسم
هوش مصنوعی: وقتی که من در برابر عطر مشک و خوشبویی خط شما قرار میگیرم، جز از نسخهی اولیهاش چیز دیگری نمیتوانم بگویم و هر نوع خطا و نقصی در آن را نشان میدهم.
باشد مرا عزیمت سرحدّ مدح تو
روزی که در سخن بحد انتها رسم
هوش مصنوعی: روز و روزگاری خواهد آمد که به مرز ستایش تو میرسم، زمانی که در سخن به اوج افکار و احساساتم دست یابم.
در مجلسی که لطف تو بارهنر دهد
چندان که من رسم بحدیث سخا رسم
هوش مصنوعی: در محفلی که محبت و زیبایی تو وجود دارد، من نیز به اندازهای که شایسته صحبت درباره بخشندگی و سخاوت هست، حاضر میشوم.
حاضر زلال لطف تو و من زتشنگی
نزدیک آنکه، دور ز تو ، بر فنا رسم
هوش مصنوعی: من در کنار تو با صفا و محبت تو سرشار از زندگیام، اما از دوری تو همچون تشنهای هستم که به سوی فنا میرود.
سودای آن نمی پزم از آرزوی خام
کز خوان دولت تو ببرگ و نوا رسم
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی عدم واقعیت، دل در هوای آن نمیسوزانم؛ چرا که از سفره کارت و نعمتهای تو، جز سرنوشت و رسم و آداب چیزی نصیبم نخواهد شد.
خرسند گشته ام که ز گلزار لطف تو
حرمان رها کند که ببوی هوا رسم
هوش مصنوعی: خوشحالم که از باغ مهربانی تو از ناامیدی رها شدم و بوی خوش زندگی را استشمام میکنم.
نه پایۀ نخستین از با قدرتست؟
گیرم که بر مدارج اوج سما رسم
هوش مصنوعی: آیا نه اینکه بنیاد اولیه قدرت است؟ اگر فرض کنیم که به مراحل بلند اوج آسمان برسم.
در عهد بندگیّ تو هرجا که میروم
اوّل وفا و پس منش اندر قفارسم
هوش مصنوعی: در دورهای که به خدمت تو هستم، هرجا که میروم ابتدا وفاداری ام را نشان میدهم و بعد از آن منش و رفتارم را در بیابانها به نمایش میگذارم.
سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس
بنشینم از حریصی هر جا که فارسم
هوش مصنوعی: من مانند سیمرغ گوشهنشینم و همچون مگس در هر مکان نمینشینم. از روی حریص بودن در هر جا که میروم، نمیخواهم فقط به خاطر طمع رها شوم.
پرواز در هوای طمع کم کنم مباد
کز دانه ی امید بدام بلا رسم
هوش مصنوعی: از خواستهها و آرزوهای بیجا و بیفایده دوری میکنم، چون میترسم که در جستجوی آنها به مشکلات و سختیها دچار شوم.
وقتی رسیده ام بزمین بوس حضرتت
جان تازه گرددم چو بدان ماجرا رسم
هوش مصنوعی: وقتی به خاک پای تو میرسم، جانم rejuvenate و تازه میشود، گویی با آن داستان آشنا شوم.
اندیشه در معالی تو پست میشود
پس چون طمع کنم که بقرب لقا رسم؟
هوش مصنوعی: وقتی به بزرگی و والایی تو فکر میکنم، افکارم به پایین میافتد. پس چه دلیلی دارد که به نزدیکی و دیدارت امید داشته باشم؟
گردن کشان بحضرت تو هم نمی رسند
من پیرسست، پای کشان تا کجا رسم؟
هوش مصنوعی: هرگز گردنکشیها و خودبزرگبینیها به مقام و منزلت تو نمیرسند. من که پیر و سالخوردهام، با زحمت و به کندی به کجا میتوانم برسم؟
جایی که نوک نیزۀ خور بر نمی رسد
من چون بپای مردی چوب عصا رسم؟
هوش مصنوعی: جایی که حتی پرتو خورشید هم نمیتواند به آن برسد، من چگونه میتوانم با چوب دستیام به پای مردانگی برسم؟
صدرا تو اوج ملک و مرا جای در حضیض
هیهات من کجا بخط استوا رسم؟
هوش مصنوعی: ای صدرا، تو در اوج مقام و منزلتی، اما من در پایینترین نقطه هستم. چطور ممکن است من به جایگاه تو برسیم و مسیر خود را هموار کنم؟
تو بر براق دولت و من خرسوار عجز
دشوار من بگرد رکاب شما رسم
هوش مصنوعی: شما سوار بر اسب قدرت هستید و من به زحمت بر دوش ناتوانی خودم، باید در کنار شما راه بروم.
گیرم که جان بکندم و آیم بدرگهت
دربان رها کند که بصدر سرا رسم؟
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که جانم را فدای تو کنم و به درگاهت بیایم، آیا دربان در را برای من باز خواهد کرد تا به داخل بروم؟
گوید مرا زبان سنانش که دورباش
هرگه که بر در تو بنزد کیا رسم
هوش مصنوعی: او به من میگوید که مراقب باش و هرگز نزدیک درگاه تو نروم.
عمرت دراز باد که من در پناه تو
دارم امید آنکه باومیدها رسم
هوش مصنوعی: امیدوارم عمرت طولانی باشد، زیرا تحت حمایت تو انتظار دارم که به آرزوهایم برسم.