گنجور

شمارهٔ ۱۳۰ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

خفتۀ بیدار بودم دوش کز دارالسلام
مسرع باد صبا آورد سوی من پیام
کای ز ضجرت کرده دایم روی در دیوار غم
خیز کآمد گاه آن کز بخت باشی شادکام
چند باشی از طرب تنها نشسته چون الف
چند باشی زیر بار غم خمیده همچو لام
گر ز نقد خوشدلیها کیسۀ طبعت تهیست
خیز و بستان مایه یی از طبع نا اهلان بوام
کارهایی همچو جال افتاده دور از یکدگر
دست در هم داد چون گوی انگل اکنون ز انتظام
دانۀ دل پاک کن از گردانده وانگهی
چشم شو بهر تماشا جمله تن مانند دام
فتح باب دولتست امروز زیرا داده اند
در سرای خاص سلطان شریعت بار عام
مطلع خورشید شد بار دگر برج شرف
جلوگاه کعبه شد با ردگر بیت الحرام
دل که چون سنگ سیه بد، یافت چون زمزم صفا
تا که رکن شرع را در کعبه می بیند مقام
عقل با این خانه دید ار بیت معمور فلک
هر زمان در حیرت افتد کین کدامست آن کدام
ربع مسکون از جوار آن همی یابد خطر
سقف مرفوع از ستون او همی گیرد قوام
مهرومه را از برای خشت بامش ساختند
این یکی از زرّ پخته وان یکی از سیم خام
بوده از شکل هلالش دوش گردون ناوه کش
وافتابش روز و شب اندر گل اندایی بام
دست رضوان ساحت فردوس گویی آب زد
بس که از شرم نهادش خوی کند دارالسّلام
صبح از این معنی نماید هر نفس دست سپید
تا بیفزود بدان صحن سرایش چون رخام
شد شفق شنگرف و گردون کاسه های لاژورد
مهر و ماهش شمسه و نقّاش چرخ خویش کام
از خواص این سرای آنست کآهختست تیغ
بر در او حاجب الشّمس از پی دفع عوام
لطف و عنف خواجه دروی داد بار از بهر آن
هم هوایش راست صحّت هم سمومش را سقام
شاد باش ای هفت اجرام سماوی بر درت
همچو پروین بر هم افتاده ز فرط ازدحام
خسرو سیّارگان لبّیک زد، چون قدر تو
حلقۀ گردون گرفت و بانگ در زد کای غلام
از تواضع حلم تو همچون زمین سهل الفیاد
وز ترفّع قدر تو همچون فلک صعب المرام
از لباس مستعار روز و شب ذاتت کنون
بر حقست ار عار می دارد ز فرط احتشام
آسمان کو همچون در، حلقه بگوش این درست
بندگیت را ز تحت الفرط کردست التزام
نطفه یی از صلب جودت زادۀ دریا و کان
رشحه یی از بحر طبعت مایۀ فیض غمام
رخنه یی کز تیغ قهرت در دل خصم اوفتاد
هم بنوک ناوک قهرت پذیرد التیام
پایمال نیستی گردد فلک همچون رکاب
گر بتابی یکدم از کارش عنان اهتمام
پرتوی از رای تو گلگونۀ رخسار صبح
گردی از میدان قهرت وسمۀ گیسوی شام
با وفاق تو نگنجد این دو رنگی در جهان
با خلاف تو بیفتد سلک ایّام از نظام
با طبقهای نثار آید فلک از سیم و زر
بامدادان تا کند بر خاک درگاهت سلام
صبح از این معنی ، درم ریزان بر اندازد نقاب
مهر از این رو زرفشان آید پدید از راه بام
با یک اندازی کلکت تیر چرخ از دم زند
همچون سوفارش زبان بیرون کشد گردون ز کام
گر نکردی جاه تو تعدیل ذات مشتری
هرگز او را کی بدی در محضر افلاک نام
پیش لفظ تو شکر شیرینی خود عرضه کرد
عقل از این رو میکند چون پسته در لب ابتسام
دشمنت چون نار از آن رو سرخ روی آمد که شد
قطره قطره خون اندامش فسرده در مسام
دست قدرت چون سراپرده بزد بر بام چرخ
از مسامیر ثوابت ساخت اوتاد خیام
سحر کآید از سر کلکت بود سحر حلال
بیت کان نبود مدیح نو بود بیت حرام
گر نگویم مدح تو تیغ زبان در کام من
باز گردد با شگونه همچو تیغ ! ندر نیام
مدح اخلاق تو کز وی عقل کلّ قاصر بود
کی نماید کلک پی کرده بشرح آن قیام؟
چون صراحی از می مهرت تهی پهلو که کرد؟
کش نگشت از دور گردون دل پر از خون همچو جام
ای خداوندی که پیش نفخۀ اخلاق تو
از نسیم گل، فلک چون غنچه برگیرد مشام
روزگار دولت تو روز بازار هنر
هجرت میمون تو تاریخ ایّام کرام
همچو میخ از سرزنش گردون فرو رفتی بخاک
گر نکردی از تضرّع هم بحبلت اعتصام
دودمانت را گر آتش هم نفس شد باک نیست
خانۀ خورشید لابد آتشی باشد مدام
چرخ وانجم در طواف خانه ات بودند وکرد
آستانت را اثیر از روی تعظیم استلام
گر نهاد آتش زبان در خاندان عصمتت
لاجرم زان شد زبان زرنگارش قیر فام
در بهشت خانه ات آتش ازیرا راه یافت
کو همی سوزد دل اعدای جاهت بر دوام
جرم اختر را ز برج محترق ناید گزند
ذات گوهر را زکان کندن نکاهد احترام
زرد و لرزان بر درت افتاد چون زنهاریان
تا نخواهد خاطر و قّادت از وی انتقام
شاید ار با آسمان پهلو زند چرخ اثیر
کز سرافرازی گذارد بر چنین درگاه گام
همچو آتش اطلس زربفت پوشد آتشی
هر که او بر آستانت کرد یک ساعت مقام
من که هستم معتکف چون خاک بر درگاه تو
از چه محرومم ز تشریفاتت ای صدر انام
آری آری روزه شرط اعتکاف آمد از آن
دست گردون کرد بر کام من از حرمان لگام
تا که کّحال قدر از چرخ و انجم هر شبی
سازد از کحل الجواهر سرمۀ چشم ظلام
باد عمرت جاودان در دولت و بخت جوان
باد کارت با نظام از دولت خواجه نظام
حال تو در رفعت و حال حسودت در خمول
هم برین منوال بادا تا قیامت والسّلام
بر تو میمون باد این تحویل فرّخ کاوفتاد
در سنۀ خمس و نمانین غرّۀ ماه صیام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خفتۀ بیدار بودم دوش کز دارالسلام
مسرع باد صبا آورد سوی من پیام
هوش مصنوعی: شب گذشته در حال خواب بودم که ناگهان بادی از سمت دارالسلام به سمتم آمد و پیامی را برایم آورد.
کای ز ضجرت کرده دایم روی در دیوار غم
خیز کآمد گاه آن کز بخت باشی شادکام
هوش مصنوعی: ای کسی که چون از ناراحتی دائماً رویت را به دیوار غم کرده‌ای، بدان که زمانی خواهد آمد که از بخت خوب شاد و خوشحال خواهی بود.
چند باشی از طرب تنها نشسته چون الف
چند باشی زیر بار غم خمیده همچو لام
هوش مصنوعی: چقدر می‌توانی از شادی و نشاط تنها بنشینی و بی‌خبر از غم باشید؟ چقدر می‌توانی زیر فشار اندوه خم شده و دلسردی را تحمل کنی؟
گر ز نقد خوشدلیها کیسۀ طبعت تهیست
خیز و بستان مایه یی از طبع نا اهلان بوام
هوش مصنوعی: اگر در دل خوشی‌ها و لذت‌ها چیزی نداری، برخیز و از طبع افرادی که در این زمینه ناتوانند، قدری اقتباس کن.
کارهایی همچو جال افتاده دور از یکدگر
دست در هم داد چون گوی انگل اکنون ز انتظام
هوش مصنوعی: طبق اشاره‌ای که در این بیت وجود دارد، کارهایی مانند یک تله و در هم تنیده به نظر می‌رسند، و این وضعیت باعث شده که همه چیز از نظم و ترتیب خارج شود. در واقع، این تصویر نشان‌دهنده‌ی ارتباطات پیچیده و نامرتب است که به نفع هیچ‌کس نیست و همه چیز را تحت تاثیر قرار داده است.
دانۀ دل پاک کن از گردانده وانگهی
چشم شو بهر تماشا جمله تن مانند دام
هوش مصنوعی: دل خود را از غبار آلودگی پاک کن و سپس با چشمی باز به تماشای جهان بنشین؛ زیرا تمام وجود انسان مانند دامی است که باید به خوبی در آن نگریست.
فتح باب دولتست امروز زیرا داده اند
در سرای خاص سلطان شریعت بار عام
هوش مصنوعی: امروز درهای خوشبختی و موفقیت گشوده شده‌اند، زیرا در کاخ ویژه‌ی سلطان قوانین، مراسم عمومی برگزار شده است.
مطلع خورشید شد بار دگر برج شرف
جلوگاه کعبه شد با ردگر بیت الحرام
هوش مصنوعی: خورشید دوباره سر برآورده و برج شرف درخشان شده است. کعبه به عنوان مکان مقدس و محترم در بیت الحرام خوش درخشیده است.
دل که چون سنگ سیه بد، یافت چون زمزم صفا
تا که رکن شرع را در کعبه می بیند مقام
هوش مصنوعی: دل، که در ابتدا تاریک و سنگین بوده، وقتی به تازگی و صفای مانند آب زلال می‌رسد، از این روست که مقام و جایگاه رکن شرع را در کعبه می‌بیند.
عقل با این خانه دید ار بیت معمور فلک
هر زمان در حیرت افتد کین کدامست آن کدام
هوش مصنوعی: عقل وقتی این خانه را می‌بیند که آسمان همیشه در حال چرخش است، دچار حیرت می‌شود که این کدام خانه است و کدام یک از آن‌ها حقیقت دارد.
ربع مسکون از جوار آن همی یابد خطر
سقف مرفوع از ستون او همی گیرد قوام
هوش مصنوعی: در فضایی که زندگی می‌کنیم، از نزدیکی آن جا احساس خطر می‌کنیم و در عین حال، برپایی سقف بلند به کمک ستون‌هایش، به آن استحکام و پایداری می‌بخشد.
مهرومه را از برای خشت بامش ساختند
این یکی از زرّ پخته وان یکی از سیم خام
هوش مصنوعی: ماه و ستاره را برای تزئین سقف خانه ساخته‌اند؛ یکی از طلا و دیگری از نقره است.
بوده از شکل هلالش دوش گردون ناوه کش
وافتابش روز و شب اندر گل اندایی بام
هوش مصنوعی: شب گذشته، آسمان با هلال زیبا و درخشان خود، مانند قایقی در دل آسمان می‌درخشید و خورشید نیز در طول روز، در درون این زیبایی به تصویر کشیده می‌شد.
دست رضوان ساحت فردوس گویی آب زد
بس که از شرم نهادش خوی کند دارالسّلام
هوش مصنوعی: دست رضوان در بهشت، گویی با آب شسته شده است، چرا که به خاطر شرم و عظمت مقامش، نمی‌تواند آن را به آرامی بگذارد.
صبح از این معنی نماید هر نفس دست سپید
تا بیفزود بدان صحن سرایش چون رخام
هوش مصنوعی: صبح با هر نفسی که می‌کشد، به روشنی و زیبایی خود می‌افزاید و به مانند سنگ خارا، درخشش و استحکامی به صحن سرایش می‌بخشد.
شد شفق شنگرف و گردون کاسه های لاژورد
مهر و ماهش شمسه و نقّاش چرخ خویش کام
هوش مصنوعی: سپیده دم به رنگ سرخ درآمد و آسمان مثل کاسه‌های لاجوردی شد، خورشید و ماه به شکل گوی‌های درخشانی درآمدند و هر یک نقاشی از آسمان خود را به نمایش گذاشتند.
از خواص این سرای آنست کآهختست تیغ
بر در او حاجب الشّمس از پی دفع عوام
هوش مصنوعی: یکی از ویژگی‌های این مکان این است که همیشه در آن سایه‌ای وجود دارد که مانند تیغی در برابر تابش آفتاب عمل می‌کند و مانع از ورود مردم عادی می‌شود.
لطف و عنف خواجه دروی داد بار از بهر آن
هم هوایش راست صحّت هم سمومش را سقام
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این نکته اشاره کرده است که خوشی و خشونی (لطف و عنف) شخص محترم (خواجه) بر دوش درویش تأثیر می‌گذارد. او این را به خاطر عشق و ارادت خود به خواجه می‌داند و به این نکته اشاره می‌کند که اگرچه درویش در معرض سختی‌های مختلفی قرار دارد، اما همواره از حال خود راضی است و به عشق خواجه تحمل می‌کند. در واقع، عواطف و احساسات او با محبتی که به خواجه دارد، تحت تأثیر قرار گرفته و باعث می‌شود تا بر سختی‌ها فائق آید.
شاد باش ای هفت اجرام سماوی بر درت
همچو پروین بر هم افتاده ز فرط ازدحام
هوش مصنوعی: ای اجرام آسمانی، بر درگاه تو شادان باش، همچنان که ستاره‌های پروین به خاطر شلوغی گرد هم آمده‌اند.
خسرو سیّارگان لبّیک زد، چون قدر تو
حلقۀ گردون گرفت و بانگ در زد کای غلام
هوش مصنوعی: خسرو به سیّارگان جواب مثبت داد، زیرا وقتی که ارزش تو در مدار آسمان مشخص شد، با صدای بلند گفت: ای ای غلام.
از تواضع حلم تو همچون زمین سهل الفیاد
وز ترفّع قدر تو همچون فلک صعب المرام
هوش مصنوعی: حلم و بردباری تو مانند زمین، برای دیگران راحت و دست‌یافتنی است، اما بلندی مقام و ارزش تو همانند آسمان، دشوار و دور از دسترس می‌باشد.
از لباس مستعار روز و شب ذاتت کنون
بر حقست ار عار می دارد ز فرط احتشام
هوش مصنوعی: وقتی که روز و شب را به عنوان پوشش و لباس خود برگزیدی، اکنون حقیقی و واقعی به نظر می‌رسی، حتی اگر به خاطر شکوهمندی‌ات از این موضوع شرمنده باشی.
آسمان کو همچون در، حلقه بگوش این درست
بندگیت را ز تحت الفرط کردست التزام
هوش مصنوعی: آسمان مانند دری است که به گوش و گوشه‌های بندگی تو آویخته شده و از شگفتی و شوق به آن ملتزم شده است.
نطفه یی از صلب جودت زادۀ دریا و کان
رشحه یی از بحر طبعت مایۀ فیض غمام
هوش مصنوعی: جودت، نطفه‌ای را از خود به وجود آورد که مانند دریا بزرگ و پرعمق است، و این نشانه‌ای است از شگفتی‌های طبیعت تو که مایه‌ای برای انبوده‌های زیاد و رحمت‌هاست.
رخنه یی کز تیغ قهرت در دل خصم اوفتاد
هم بنوک ناوک قهرت پذیرد التیام
هوش مصنوعی: اگر زخم و جراحتی به خاطر خشم تو بر دل دشمن وارد شده باشد، او هم از تیرهای تند و برنده تو درمان می‌یابد.
پایمال نیستی گردد فلک همچون رکاب
گر بتابی یکدم از کارش عنان اهتمام
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه از کار و تلاش خود دست بکشی،‌ زندگی می‌تواند تو را به راحتی فراموش کند و پا بر روی تو بگذارد. برای اینکه در زندگی موفق شوی، باید همیشه هوشیار و فعال باشی.
پرتوی از رای تو گلگونۀ رخسار صبح
گردی از میدان قهرت وسمۀ گیسوی شام
هوش مصنوعی: اگر تو به صبح نگری، با چهره‌ای زیبا و سرخ که مانند گل می‌درخشد، همراه خواهی بود و از خشم تو، تاریکی شب به زانو درمی‌آید و موهای تیره‌اش رنگ می‌گیرد.
با وفاق تو نگنجد این دو رنگی در جهان
با خلاف تو بیفتد سلک ایّام از نظام
هوش مصنوعی: در این جهان، هماهنگی و هم‌خوانی با تو باعث می‌شود که تضادها و مشکلات حل شوند، اما در غیاب تو، روزگار از نظم و ترتیب خارج می‌شود و به آشفتگی دچار می‌گردد.
با طبقهای نثار آید فلک از سیم و زر
بامدادان تا کند بر خاک درگاهت سلام
هوش مصنوعی: آسمان در صبح با وسایل زیبا و ارزشمندی به زیارت تو می‌آید تا بر در خانه‌ات سلام کند.
صبح از این معنی ، درم ریزان بر اندازد نقاب
مهر از این رو زرفشان آید پدید از راه بام
هوش مصنوعی: صبح با این معنا می‌آید و نور خورشید، پرده شب را کنار می‌زند. به همین دلیل، از این سوی آسمان، درخشش روشنی نمایان می‌شود و به زمین می‌تابد.
با یک اندازی کلکت تیر چرخ از دم زند
همچون سوفارش زبان بیرون کشد گردون ز کام
هوش مصنوعی: تیر چرخ با یک حرکت به سمتی پرتاب می‌شود و مانند نجار زبانش را بیرون می‌آورد. آسمان نیز از لذت و شادی به سرفه می‌افتد.
گر نکردی جاه تو تعدیل ذات مشتری
هرگز او را کی بدی در محضر افلاک نام
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌ای به مقام و جایگاه خود تراز و متعادل نباشی، هرگز نمی‌توانی او را در محضر آسمان‌ها به خوبی نام ببری.
پیش لفظ تو شکر شیرینی خود عرضه کرد
عقل از این رو میکند چون پسته در لب ابتسام
هوش مصنوعی: عقل به خاطر زیبایی کلام تو که همچون شیرینی است، خود را به حالت شکرگزاری نشان می‌دهد و مثل پسته‌ای که با خنده در لب فشرده شده، در برابر تو نرم و لطیف می‌شود.
دشمنت چون نار از آن رو سرخ روی آمد که شد
قطره قطره خون اندامش فسرده در مسام
هوش مصنوعی: دشمنت مانند آتش سرخ به نظر می‌رسد، زیرا بدنش مانند قطره‌های خون در حال ذوب و پژمرده شدن است.
دست قدرت چون سراپرده بزد بر بام چرخ
از مسامیر ثوابت ساخت اوتاد خیام
هوش مصنوعی: قدرت خداوند مانند یک چادر بزرگ بر فراز آسمان گسترده شده است و ستاره‌های ثابت در آسمان، مانند میخ‌هایی هستند که این چادر را محکم نگه می‌دارند.
سحر کآید از سر کلکت بود سحر حلال
بیت کان نبود مدیح نو بود بیت حرام
هوش مصنوعی: هر وقت سحر بیدار می‌شوی، بدان که این بیداری نه‌تنها برکت دارد، بلکه از آن نظر که باعث می‌شود به خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی پی ببری، ارزشمند است. اما اگر به نشانه‌های نیکی توجه نکنیم و به مسیری نادرست برویم، ممکن است از آن برکت محروم شویم.
گر نگویم مدح تو تیغ زبان در کام من
باز گردد با شگونه همچو تیغ ! ندر نیام
هوش مصنوعی: اگر درباره تو ستایش نکنم، زبانم مانند تیغی به سمت خودم باز خواهد گشت و به من آسیب می‌زند.
مدح اخلاق تو کز وی عقل کلّ قاصر بود
کی نماید کلک پی کرده بشرح آن قیام؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به ستایش اخلاق تو پرداخت، وقتی که عقل کامل نیز در برابر آن ناتوان است؟ چه کسی می‌تواند با قلم به توصیف آن بپردازد؟
چون صراحی از می مهرت تهی پهلو که کرد؟
کش نگشت از دور گردون دل پر از خون همچو جام
هوش مصنوعی: وقتی ظرف شراب از عشق تو خالی شد، چه کسی می‌تواند کنارت بنشیند؟ چون دور دست‌های آسمان، دل پر از خون من همچون جامی است که از می نوشیده.
ای خداوندی که پیش نفخۀ اخلاق تو
از نسیم گل، فلک چون غنچه برگیرد مشام
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که بوی خوش اخلاق تو به اندازه‌ای دل‌انگیز است که آسمان مانند غنچه‌ای از نسیم گل، سر به سوی تو بلند می‌کند.
روزگار دولت تو روز بازار هنر
هجرت میمون تو تاریخ ایّام کرام
هوش مصنوعی: زمانی که تو در اوج قدرت خود هستی، روزگار، همانند بازاری برای نمایش هنر و مهارت‌های توست. در این دوران، هجرت و سفر تو به نوعی با تاریخ و روزهای با ارزش همراه است.
همچو میخ از سرزنش گردون فرو رفتی بخاک
گر نکردی از تضرّع هم بحبلت اعتصام
هوش مصنوعی: مانند میخی که به خاطر سرزنش روزگار در خاک فرو رفته است، اگر در مقابل این سرزنش‌ها وابسته به خداوند نبودی و از عمق وجودت درخواست کمک نمی‌کردی، به این وضعیت دچار نمی‌شدی.
دودمانت را گر آتش هم نفس شد باک نیست
خانۀ خورشید لابد آتشی باشد مدام
هوش مصنوعی: اگر روزی دودمانت در آتش گرفتار شود، جای نگرانی نیست، چون خانه‌ ات همچون خورشید همیشه روشن و گرم خواهد بود.
چرخ وانجم در طواف خانه ات بودند وکرد
آستانت را اثیر از روی تعظیم استلام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی به تصویرگری گردش افلاک و ستارگان می‌پردازد که در دور خانه‌ای مقدس در حال چرخش هستند. همچنین، با اشاره به آستانه آن خانه، نشان می‌دهد که در برابر عظمت و مقام آن، احترام و تعظیم می‌شود و اشیاء به گونه‌ای با محبت و توجه به آن نزدیک می‌شوند.
گر نهاد آتش زبان در خاندان عصمتت
لاجرم زان شد زبان زرنگارش قیر فام
هوش مصنوعی: اگر زبان تو در خاندان معصومان شعله‌ور شود، به طور حتم زبانت رنگی تیره و مانند قیر خواهد گرفت.
در بهشت خانه ات آتش ازیرا راه یافت
کو همی سوزد دل اعدای جاهت بر دوام
هوش مصنوعی: در بهشت تو، آتش به راهی رسیده است که دل دشمنان جاه و مقام تو را به طور دائمی می سوزاند.
جرم اختر را ز برج محترق ناید گزند
ذات گوهر را زکان کندن نکاهد احترام
هوش مصنوعی: بدی و گناه ستاره‌ها از آسمان سقوط نخواهد کرد و ارزش و احترام گوهری که از زمین خارج می‌شود، کاسته نخواهد شد.
زرد و لرزان بر درت افتاد چون زنهاریان
تا نخواهد خاطر و قّادت از وی انتقام
هوش مصنوعی: بر در تو زرد و لرزان افتاده‌ام مثل زنهاریان، تا وقتی که خاطر و تو خود را از او دور نکنید.
شاید ار با آسمان پهلو زند چرخ اثیر
کز سرافرازی گذارد بر چنین درگاه گام
هوش مصنوعی: شاید اگر آسمان به زمین نزدیک شود، این چرخ ستاره‌ای از افتخار بر این درگاه قدم بگذارد.
همچو آتش اطلس زربفت پوشد آتشی
هر که او بر آستانت کرد یک ساعت مقام
هوش مصنوعی: هر کسی که بر آستان تو یک لحظه بایستد، مانند آتش است که در زیر اطلس زربفت پنهان شده است.
من که هستم معتکف چون خاک بر درگاه تو
از چه محرومم ز تشریفاتت ای صدر انام
هوش مصنوعی: من که مانند خاک در پیشگاه تو نشسته‌ام و به تو پناه آورده‌ام، چرا از نعمت‌ها و زیبایی‌های تو بی‌بهره‌ام، ای برترین انسان‌ها؟
آری آری روزه شرط اعتکاف آمد از آن
دست گردون کرد بر کام من از حرمان لگام
هوش مصنوعی: بله، روزه به عنوان شرط اعتکاف آمده است. از آن آسمان، نعمتی بر من نازل شده که باعث می‌شود از خسران و محرومیت دور شوم.
تا که کّحال قدر از چرخ و انجم هر شبی
سازد از کحل الجواهر سرمۀ چشم ظلام
هوش مصنوعی: هر شب، زیبایی‌های خاصی از ستارگان و آسمان به وجود می‌آید که می‌تواند به چشم‌های تاریک، روشنی و درخشندگی بخشد.
باد عمرت جاودان در دولت و بخت جوان
باد کارت با نظام از دولت خواجه نظام
هوش مصنوعی: ای باد، امید دارم عمرت همیشه در جوانی و خوشبختی بگذرد. و کارت در راستای نظام و قانون، با توجه به قدرت و تدبیر خواجه نظام باشد.
حال تو در رفعت و حال حسودت در خمول
هم برین منوال بادا تا قیامت والسّلام
هوش مصنوعی: حال تو همیشه در اوج و حال حسود تو در پستی باقی باشد. این وضعیت تا قیامت ادامه داشته باشد و والسلام.
بر تو میمون باد این تحویل فرّخ کاوفتاد
در سنۀ خمس و نمانین غرّۀ ماه صیام
هوش مصنوعی: امیدوارم که این روز خوشایند و مبارک بر تو بگذرد، که در سال پنج و نمانین، در اولین روز از ماه روزه به وقوع پیوسته است.