گنجور

شمارهٔ ۱۲۹ - و قال ایضا فی الجربات

کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
انگشتهای کژ شده چون درهم افکنم
از بهر آنکه نیست گهرهای من خوشاب
هردم هزار دانۀ نا سفته بشکنم
چشمیست بازمانده درو قطرۀ سرشک
زاندام خسته، موضع هر چشم سوزنم
شخصم چو رشته ییست که گوهر دروکشند
وانگه چه هر زمانش بسوزن بیازنم
رگهای خون فسرده بر اندام زرد من
گویی زریر تعبیه در شاخ روینم
جوجو چو خوشه کردمش از زخم ناخنان
این تن که دانه دانه برآمد چو خرمنم
در خشک ریش اگر تو ببینی تن مرا
ماند بدان که زنگ برآورده آهنم
هستم میان فروشده ز اسیب کوبها
کز دست خویش زخم خورنده چو هاونم
کان گهر تن من و انگشت تیشه ام
اندام من چو زرّ و محکّست ناخنم
بسطیست در کفم که در و گنج قبض نیست
زان در گهر فشانی چون ابر بهمنم
پر ارزنست دستم و با بسطتی چنین
از دست در نیفتد یک دانه ارزنم
یکباره را زهای نهانم برون فتاد
براندرون ز بس که گشادست روزنم
گه چون سفن بدانۀ گوهر مرصّعم
گاهی ز خون دل چو بلور ملوّنم
اندام من ز رخنه مشبّک نمایدت
گرنه ز خشک ریش بروپرده ها تنم
چون مار ارقشست تن من ز نقطه ها
از بس نشان آبله بر پشت و گردنم
زرد و گداختست تنم زانکه همچو شمع
زرداب می رود ز گریبان بدامنم
آکنده ام بگوهر و آراسته بلعل
آری عجب مدار که دریا و معدنم
با آسمان جربا پهلو همی زنم
کرد از طریق عدوی بیداد بر تنم
زانگشت من چراغ توان برفروختن
کز گونه گون طلاچو فتیله مدهنّم
گاورسۀ زرم اثر خرد کاریست
کاکنون بچرب دستی باری معیّنم
ابریست دست من که برو تعبیه ست در
من روز و شب در آن که کجا برپراکنم
از سوز سینه جوش برآورده ام از آنک
بفکند دست درد بیک ره نهنبنم
بر روی آب شکل حباب ار ندیده یی
در آبله ببین تن چون آب روشنم
بشکافتست پوست بر اندام من چونار
از بس که من بدانۀ لعلش بیاگنم
شد رخنه رخنه چون هدف تیر شخص من
با آنکه ناخنست بیکبار جوشنم
گریده همچو شمعم و سوزنده چون چراغ
کزپای تا بسر همه درموم و روغنم
برگ چنار دیدی شبنم بر او زده
دستم ببین اگر بودت برگ دیدنم
عجم و نقط ز زیبق و شنگرف زد مرا
گردون که کرد چوی الف کوفیان تنم
وین طرفه تر که نقطه یکی ده فزون شود
هرگه کزان یکی بسر انگشت حک کنم
هر دوستی که بود، بدین علت از برم
پهلو تهی همی کند اکنون چو دشمنم
آنجا که شاعران همه خارند پشت پای
من پشت دست خارم ، یارب چه کودنم !
از بس که بود در غم سوراخ لاجرم
گشتست پر ز سوراخ این مرده شیونم
برمن ز آه و ناله ی من هرشبی چون من
گرید بخون دل در و دیوار مسکنم
در خون خویشتن شده چون لعل و لاله ام
در خود زبان نهاده چو شمع و چو سوسنم
اجزای ذات من همه بیرون شد از مسام
گر آدمی ز پوست برون آید آن منم
سرگشته از تحمّل اعبا دردها
بر دل نهاده سنگ و دو تا چون فلاخنم
از بس که باد افسون بر خود همی دمم
برباد داده عمرتر از باد بیزنم
من خاک پای صدر جهانم عجب مدار
چون آسمان اگر بکواکب مزیّنم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
هوش مصنوعی: کوهی از مشکلات و رنج‌ها بر دوش من است و من در حالتی از درماندگی به سر می‌برم. با این حال، مانند کوهی بزرگ، به تلاش و کوشش ادامه می‌دهم.
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
هوش مصنوعی: رگ‌های من مانند چنگ از پوست بیرون آمده‌اند و من با ناخن‌های خود به آن رگ‌ها ضربه می‌زنم.
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
انگشتهای کژ شده چون درهم افکنم
هوش مصنوعی: چون مانند چوب خرگاه است، وقتی به آن فشار می‌آورم، مانند انگشت‌های کج شده‌ای می‌شود که در هم فرو می‌روند.
از بهر آنکه نیست گهرهای من خوشاب
هردم هزار دانۀ نا سفته بشکنم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه جواهرهای گرانبها و زیبا در دسترس من نیست، هر لحظه هزار دانه ناچیز و بی‌ارزش را می‌شکنم.
چشمیست بازمانده درو قطرۀ سرشک
زاندام خسته، موضع هر چشم سوزنم
هوش مصنوعی: چشمی وجود دارد که هنوز باز مانده و از آن، قطره‌ای اشک به خاطر خستگی جسم خارج می‌شود، جایی که هر سوزن در چشم احساس می‌شود.
شخصم چو رشته ییست که گوهر دروکشند
وانگه چه هر زمانش بسوزن بیازنم
هوش مصنوعی: من مانند رشته‌ای هستم که در آن گوهر پنهان شده است و هر بار که به من آسیب می‌زنند، این گوهر را بیشتر به نمایش می‌گذارم.
رگهای خون فسرده بر اندام زرد من
گویی زریر تعبیه در شاخ روینم
هوش مصنوعی: رگ‌های خونی که به حالت پژمرده و کم‌رنگ درآمده‌اند بر بدن زرد و پژمرده من مانند زریری که در شاخه‌ای طلاکاری شده قرار داده شده است، به نظر می‌رسند.
جوجو چو خوشه کردمش از زخم ناخنان
این تن که دانه دانه برآمد چو خرمنم
هوش مصنوعی: وقتی که زخم‌های این بدن را با ناخن‌های خود برش می‌زنم، دانه‌هایی مانند خوشه‌ای از خرمن بیرون می‌آید.
در خشک ریش اگر تو ببینی تن مرا
ماند بدان که زنگ برآورده آهنم
هوش مصنوعی: اگر در ریش خشک من، تنم را ببینی، بدان که به مانند آهنی زنگ‌زده هستم.
هستم میان فروشده ز اسیب کوبها
کز دست خویش زخم خورنده چو هاونم
هوش مصنوعی: من همچون هاونی هستم که از ضربات و آسیب‌ها زخمی شده‌ام، در حالی که خودم به دست خودم این زخم‌ها را دیده‌ام.
کان گهر تن من و انگشت تیشه ام
اندام من چو زرّ و محکّست ناخنم
هوش مصنوعی: من همچون گوهری درون بدنم دارم و انگشتانم مانند تیشه، در حالی که بدنم شبیه به طلاست و ناخن‌هایم محکمی دارند.
بسطیست در کفم که در و گنج قبض نیست
زان در گهر فشانی چون ابر بهمنم
هوش مصنوعی: در دستانم وسعتی وجود دارد که هیچ محدودیتی برای گنجینه‌ام نیست، مثل بارش مروارید از من، مانند برف و باران در بهمن.
پر ارزنست دستم و با بسطتی چنین
از دست در نیفتد یک دانه ارزنم
هوش مصنوعی: دستم پر از ارزن است و به خاطر این آرامشی که دارم، حتی یک دانه ارزن هم از دستم نمی‌افتد.
یکباره را زهای نهانم برون فتاد
براندرون ز بس که گشادست روزنم
هوش مصنوعی: ناگهان از دل پنهانم چیزی بیرون آمد، زیرا روزنه‌ام به قدری وسیع است که همه چیز می‌تواند از آن خارج شود.
گه چون سفن بدانۀ گوهر مرصّعم
گاهی ز خون دل چو بلور ملوّنم
هوش مصنوعی: گاهی مانند جواهر ارزشمند و درخشانم و گاه مانند بلور شفاف و زلال هستم که به خاطر درد و غم دل، رنگ و حالتی خاص به خود می‌گیرد.
اندام من ز رخنه مشبّک نمایدت
گرنه ز خشک ریش بروپرده ها تنم
هوش مصنوعی: اگرچه اندام من از چشمانت به صورت مشبک دیده می‌شود، اما در واقع از خشکی ریش‌هایم، پرده‌ها و پوشش‌ها بر تنم وجود دارد.
چون مار ارقشست تن من ز نقطه ها
از بس نشان آبله بر پشت و گردنم
هوش مصنوعی: بدن من مانند پوست مار است که پر از نشانه‌ها و زخمی‌هاست، به دلیل جراحاتی که مانند آبله بر روی پشت و گردنم نشسته‌اند.
زرد و گداختست تنم زانکه همچو شمع
زرداب می رود ز گریبان بدامنم
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر عواطف و احساسات شدید درونم چنین حالتی پیدا کرده است، مانند شمعی که با ذوب شدن موم، به آرامی از لبه‌اش می‌چکد و به دامان من می‌ریزد.
آکنده ام بگوهر و آراسته بلعل
آری عجب مدار که دریا و معدنم
هوش مصنوعی: من پر از جواهرات و زیبا چون لؤلؤ هستم؛ بنابراین تعجب نکن که من هم دریا هستم و هم معدن.
با آسمان جربا پهلو همی زنم
کرد از طریق عدوی بیداد بر تنم
هوش مصنوعی: من در آسمان جربا قرار دارم و از طریق ظلم و ستم بر من، در حال نبرد و مقابله هستم.
زانگشت من چراغ توان برفروختن
کز گونه گون طلاچو فتیله مدهنّم
هوش مصنوعی: از انگشت من شعله‌ای روشن شده که همچون فتیله‌ی طلایی می‌سوزد و نور می‌دهد.
گاورسۀ زرم اثر خرد کاریست
کاکنون بچرب دستی باری معیّنم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تأثیر خرد و عقل بر زندگی اشاره دارد و می‌گوید که در حال حاضر، باید با دقت و هوشمندی زندگی خود را اداره کنیم. به نوعی، او بر لزوم تلاش و کار کردن تأکید دارد تا به مطلوب‌های خود برسد.
ابریست دست من که برو تعبیه ست در
من روز و شب در آن که کجا برپراکنم
هوش مصنوعی: دستم مانند ابری است که در آن روز و شب در حال فکر کردن هستم که چطور باید آن را پخش کنم.
از سوز سینه جوش برآورده ام از آنک
بفکند دست درد بیک ره نهنبنم
هوش مصنوعی: از شدت اندوهی که در دل دارم، احساساتم به جوش و خروش افتاده است؛ چون نمی‌توانم دردی که احساس می‌کنم را پنهان کنم.
بر روی آب شکل حباب ار ندیده یی
در آبله ببین تن چون آب روشنم
هوش مصنوعی: اگر بر روی آب حبابی را ندیده‌ای، درون آبله ببین که تن من همچون آب زلال و روشن است.
بشکافتست پوست بر اندام من چونار
از بس که من بدانۀ لعلش بیاگنم
هوش مصنوعی: پوست بدنم به خاطر شدت دوستی و عشق به محبوب، مانند میوه‌ای که پوستش شکاف خورده، دچار آسیب شده است، زیرا من به شدت در پی دستیابی به زیبایی و جواهر وجود او هستم.
شد رخنه رخنه چون هدف تیر شخص من
با آنکه ناخنست بیکبار جوشنم
هوش مصنوعی: چهره‌ام زخم شده است، گویی که تیر به هدف خورده است. با این حال، این حالت به خاطر یک بار ضربه نیست، بلکه به مانند زره‌ای است که ضربات را تحمل کرده است.
گریده همچو شمعم و سوزنده چون چراغ
کزپای تا بسر همه درموم و روغنم
هوش مصنوعی: من مانند شمعی می‌سوزم و نوری را پخش می‌کنم، از پایه تا نوک، تمام وجودم پر از درد و رنج است.
برگ چنار دیدی شبنم بر او زده
دستم ببین اگر بودت برگ دیدنم
هوش مصنوعی: برگ درخت چنار را دیدی که شبنم روی آن نشسته است؟ حالا دستم را ببین، اگر تو هم برگ را ببینی.
عجم و نقط ز زیبق و شنگرف زد مرا
گردون که کرد چوی الف کوفیان تنم
هوش مصنوعی: جهان من به دلیل زیبایی‌هایی که از فرهنگ‌های مختلف مانند عربی و فارسی نشأت گرفته، تحت تأثیر قرار گرفته است. این تأثیرات باعث شده که وجود من شبیه به الفبای کوفیان شود و به نوعی دچار تحولی عمیق گردیده‌ام.
وین طرفه تر که نقطه یکی ده فزون شود
هرگه کزان یکی بسر انگشت حک کنم
هوش مصنوعی: اگر نقطه‌ای را در یک ده تبدیل به چند نقطه بکنی، تبدیل به یک نشانه می‌شود که نشانگر آن است که یک انگشت بر آن حک شده است. این عبارت به نوعی به اهمیت و تاثیرگذاری یک نشانه کوچک یا جزئیات اشاره دارد که با تغییر، می‌تواند معانی و مفاهیم بزرگتری را به همراه داشته باشد.
هر دوستی که بود، بدین علت از برم
پهلو تهی همی کند اکنون چو دشمنم
هوش مصنوعی: هر دوستی که داشتم، الان به خاطر همین موضوع، از کنارم دور شده و مثل این است که به دشمن تبدیل شده است.
آنجا که شاعران همه خارند پشت پای
من پشت دست خارم ، یارب چه کودنم !
هوش مصنوعی: در جایی که همه شاعران در کار خود ناامید و بی‌ثمرند، من نیز در پس خود و در تلاشم، دچار مشکلات و موانع زیادی هستم. ای خدا، من چه کودکانه و ساده‌لوح هستم!
از بس که بود در غم سوراخ لاجرم
گشتست پر ز سوراخ این مرده شیونم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه آنقدر در غم و اندوه فرو رفته‌ام، حالا این مرده دیگر جایی برای سوگواری ندارد و همه جا پر شده از ناله و زاری من.
برمن ز آه و ناله ی من هرشبی چون من
گرید بخون دل در و دیوار مسکنم
هوش مصنوعی: هر شب صدای آه و ناله‌ام مانند من بر سر و دیوار خانه‌ام می‌بارد و من در این گوشه پر از غم، به سوگ دلbroken خود نشسته‌ام.
در خون خویشتن شده چون لعل و لاله ام
در خود زبان نهاده چو شمع و چو سوسنم
هوش مصنوعی: من در عمق احساساتم مانند لعل و لاله می‌درخشم و شبیه شمع و سوسن درون خودم سکوت کرده‌ام.
اجزای ذات من همه بیرون شد از مسام
گر آدمی ز پوست برون آید آن منم
هوش مصنوعی: تمام وجود من از مرزهای عادی و ظاهری خود فراتر رفته است. اگر انسانی از لایه‌های ظاهری خود خارج شود، این همان حقیقت واقعی من است.
سرگشته از تحمّل اعبا دردها
بر دل نهاده سنگ و دو تا چون فلاخنم
هوش مصنوعی: من در دریای مشکلات و دردها غرق شده‌ام، دل سنگین و سختی دارم و همچون فلاخن، دو حالت متضاد را با هم تحمل می‌کنم.
از بس که باد افسون بر خود همی دمم
برباد داده عمرتر از باد بیزنم
هوش مصنوعی: به خاطر این که باد جادوئی و افسونگر است، عمرم را مانند بادی که می‌گذرد، بی‌خبر از دست می‌دهم.
من خاک پای صدر جهانم عجب مدار
چون آسمان اگر بکواکب مزیّنم
هوش مصنوعی: من مانند خاک پای صدر (پادشاه یا مقام عالی) جهان هستم، پس نباید شگفت‌زده شوی. چون اگر به ستاره‌ها تشبیه شوم، به آسمان تعلق دارم.