شمارهٔ ۱۲۵ - وله ایضا یمدحه و یهنّیه بالزّفاف
چو خیل زنگ بیار استند صفّ جدال
سپاه روم هزیمت گرفت هم در حال
فلک کلاه زر اندود برگرفت از سر
جهان بسفت درافکند عنبرین سربال
نگاه کردم و دیدم عروس گردون را
شده چمان و خرامان بعزم استقبال
فرو گذاشته بر عارض منوّر روز
ذوابۀ شب تار از برای زیب و جمال
فروغ داده بگلگونۀ شفق رخسار
خضاب کرده کف دست را عروس مثال
بفرق سر بر تاجی نهاده از اکلیل
بساق پای وی اندر زماه نو خلخال
و شاح عقد ثریّا فکنده در گردون
نطاق بسته میان را ز عقدهای لآل
همی دوید ز پیش آفتاب مشعله دار
همی چمید ز پس عود سوز باد شمال
سماک رامح میرفت دور باش بکف
شهاب ثاقب میزد میان راه دوال
بنغمه زهره از پردۀ سپاهان کرد
روایت غزلی مطلعش برین منوال
زهی مبارک طالع خهی همایون فال
که روزنامۀ سعدست و منشاء اقبال
شبی که منزل شادی دروست میلامیل
شبی که جام سعادت در اوست مالامال
شبی که هست ملاقات عقل و روح در او
شبی که زهره و خورشید را دروست وصال
بخور جانرا بر مجمر سرور بسوز
بسان شکّر و عود آمده صواب و محال
چو حال چرخم از ینسان مشاهدت افتاد
بنزد عقل شدم بهر کشف این احوال
چو باز راندم این ماجرا بنزد خرد
جواب داد مرا گفت : نیست جای سؤال
معاینه ست شب قدر عقلی و شرعی
بخواه حاجت و زین پس ز دور چرخ منال
بزرگ عیدی سایه فکنددر رمضان
که پیروی کندش عید غرۀ شوّال
شب است زنگی آبستن سرور و فرح
نشسته بهر ولادت برین شکسته سفال
شب زفاف امام زمانه خواجۀ ماست
که بهر خدست اوخم گرفت پشت هلال
زحل زگلشن نیلوفری فرود آید
محفّه داری او را گرش دهند مثال
برای عزّت خود خواست آفتاب بسی
که از خضاب کسوفش دهند پیک خال
بدان امید که مشّاطگی کندمه چرخ
بگونۀ گل گلگونه داد چندین سال
ز اجتماع سلیمان شرع با بلقیس
رواق صرح ممّرد شدست صفّ نعال
زمانه یابد ازین اتّصال خوب محل
ستاره گیرد ازین اقتران میمون فال
چو شد مصوّرم این حال بهر تهنیتش
نبد گزیرم ازین چندبیت و صف الحال
کشیدم از سر اندیشه پای در دامن
بمانده عاجز و حیران بدست خواب و ملال
بفرّ خواجه از املای طبع هم برفور
بدیهه نظمی پرداختم چو آب زلال
زهی سخای تو بر آز تنگ کرده مجال
زهی عطای تو بر ما فراخ کرده منال
پناه سروری و پشت شرع ، رکن الدّین
که هست کلک و بنانمت بیان سحر حلال
تویی که نام تو نقشست بر نگین خرد
تویی که رای تو قطب است و سپهر جلال
معالی تو برون از تصرّف اوهام
مکارم تو فزون از توقّع آمال
نسیم لطف تو گر بر جهان دمد نفسی
شوند قابل جانها هیاکل تمثال
سموم قهر تو حاشا اگر زبانه زند
شوند نطفه دگرباره در رحم اطفال
زفیض طبع تو کردست بحر استمداد
و گرنه جود تواش کرده بود استیصال
دبیر چرخ ز بدو وجود بنوشتست
حسود جاه ترا حرز: ماله من وال
فلک پیاده شتابد بخوابگاه عدم
اگر دهند ز دیوان هیبت تو مثال
شود ستاره بپهلو سوی درت غلطان
گرش کنند ز درگاهت امرت استعجال
چو شاخ صدره زجیب سپهر سربزند
اگر بنام تو اندر زمین نهند نهال
کشد چو آب گریبان نامیه در خاک
اگر تو گویی شاخ درخت را که مبال
به ابر کردم تشبیه دست در بارت
خرد نفیر برآورد و گفت: به بسگال
کجا برابر دریای درفشان باشد ؟
کسی که خیره همی بیزد آب در غربال
زهی زمانه زبأس تو گشته مستشعر
خهی سپهر زجاه تو کرده استکمال
فراغتست ترا از وجود هفت و چهار
که هست ذات تو خود عالمی باستقلال
نشاند عدل تو ناهید شهره را بر گاو
فکند سهم تو بر کوه علّت زلزال
یتیم ماند جگرگوشۀ صدف زسخات
ذلیل گشت ز الفاظ تو سلالۀ نال
هم از مآثر عدل تو بینم این که همی
برآید از دل شیر سپهر قرن غزال
بدانک خصم تو روزی نشست بر منبر
گمان برد که عدیل تو گشت، اینت محال
خرد گواه منست اندرین که چون عیسی
نشد بواسطۀ خر بر آسمان دجّال
هوای عالم مدح تو چون کنم ؟ کآنجا
همی بسوزد سیمرغ فکر را پروبال
همیشه تا که سویدا بود محلّ حیات
همیشه تا که دماغست مستقّر خیال
مباد ماه جلال ترا افول و محاق
مباد مهر بقای ترا کسوف و زوال
خجسته بادت این اتّصال تا جاوید
بکام خویش ممتّع بدین ستوده همال
زبارگاه تو مصروف باد دست فنا
ز روزگار تو مکفوف باد عین کمال
شمارهٔ ۱۲۴ - و له ایضا یمدح ملک الشّعراء رکن الدین دعوی دار: خیرمقدم، زکجا پرسمت ای باد شمال ؟شمارهٔ ۱۲۶ - وله ایضاً: ز مزدقانی باور کنم اگر گوید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خیل زنگ بیار استند صفّ جدال
سپاه روم هزیمت گرفت هم در حال
هوش مصنوعی: بهزودی لشکری از زنگها میآید و صفوف جنگ سپاه روم شکست خورده است و در همان لحظه، در حال فرار هستند.
فلک کلاه زر اندود برگرفت از سر
جهان بسفت درافکند عنبرین سربال
هوش مصنوعی: آسمان کلاهی از طلا را از سر جهان برداشت و آن را به زمین انداخت، عطر خوشبویی را که در آن بود پراکنده کرد.
نگاه کردم و دیدم عروس گردون را
شده چمان و خرامان بعزم استقبال
هوش مصنوعی: نگاه کردم و دیدم که عروس آسمان با زیبایی و ناز، در حال حرکت و آماده استقبال از مهمانان است.
فرو گذاشته بر عارض منوّر روز
ذوابۀ شب تار از برای زیب و جمال
هوش مصنوعی: روز روشن بر چهرهام سایهافکنده و شب تار به خاطر زیبایی و جذابیتش در حال ذوب شدن است.
فروغ داده بگلگونۀ شفق رخسار
خضاب کرده کف دست را عروس مثال
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی شفق و رنگ گلگون آن اشاره شده است، که مانند صورت زیبا و جوانی میدرخشد. همچنین، به این نکته نیز پرداخته شده که دستان او به زیبایی و نرمی مانند یک عروس آراسته شده است.
بفرق سر بر تاجی نهاده از اکلیل
بساق پای وی اندر زماه نو خلخال
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و تجمل تاجی اشاره میکند که بر سر گذاشته شده و از گلهای زینتی ساخته شده است. همچنین، در کنار این زیبایی، به زینت دیگری همچون دستبند یا خلخال که به پای او آویخته شده، اشاره میشود. این تصویر به ماحصل زیبایی و زینت در یک فرد اشاره دارد و حس لوکس بودن را منتقل میکند.
و شاح عقد ثریّا فکنده در گردون
نطاق بسته میان را ز عقدهای لآل
هوش مصنوعی: در آسمان، ستارهای مانند ثریا درخشان است و در این فضا، رابطهای محکم و زیبا که با عروسکهای گرانبها و درخشان تزیین شده، برقرار است.
همی دوید ز پیش آفتاب مشعله دار
همی چمید ز پس عود سوز باد شمال
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، در این شعر، یک شعله سوزان که در برابر آفتاب در حال دویدن است و از طرفی دیگر، بادی از شمال که باعث میشود عود بسوزد، توصیف شده است. در این تصویر، به نوعی تضاد و تاثیر عناصر طبیعی بر یکدیگر اشاره شده است.
سماک رامح میرفت دور باش بکف
شهاب ثاقب میزد میان راه دوال
هوش مصنوعی: در این بیت، تصوری از فضایی شاعرانه و خیالانگیز ارائه میشود. "سماک" که اشاره به یک ستاره دارد، در حال حرکت است و به نوعی در حال رقص یا چرخیدن به نظر میرسد. در این حین، "رمح" به معنای نشانه یا نشانی است که دور از او قرار دارد. همچنین، "شهاب ثاقب" به یک شهاب سنگ درخشان اشاره میکند که در میانه راه به او برخورد میکند. این تصویر تلاطم و حرکتی را ایجاد میکند که باعث شکلگیری یک صحنهی جالب و پرهیجان میشود.
بنغمه زهره از پردۀ سپاهان کرد
روایت غزلی مطلعش برین منوال
هوش مصنوعی: زهره با نغمهای دلنشین از پردۀ سپاهان داستانی را روایت کرد که غزلی با این سبک و سیاق آغاز میشود.
زهی مبارک طالع خهی همایون فال
که روزنامۀ سعدست و منشاء اقبال
هوش مصنوعی: چه روز خوبی است که سرنوشت خوشی دارد و فال نیکوست؛ این روز، نشانهای از سعادت و موقعیت روشن برای من است.
شبی که منزل شادی دروست میلامیل
شبی که جام سعادت در اوست مالامال
هوش مصنوعی: شبی که در آن خوشی و شادی وجود دارد و سرشار از خوشبختی است.
شبی که هست ملاقات عقل و روح در او
شبی که زهره و خورشید را دروست وصال
هوش مصنوعی: شب، زمانی است که عقل و روح با هم ملاقات میکنند. شبی که عشق و زیبایی همچون زهره و خورشید در کنار هم هستند.
بخور جانرا بر مجمر سرور بسوز
بسان شکّر و عود آمده صواب و محال
هوش مصنوعی: بخور جان را بر آتش شادی بسوز، مانند شکر و عود که همواره خوشبو و خوشایندند.
چو حال چرخم از ینسان مشاهدت افتاد
بنزد عقل شدم بهر کشف این احوال
هوش مصنوعی: زمانی که احوال و وضعیت چرخش و حرکت دنیا را به واسطه مشاهدهام درک کردم، نزد عقل و تفکر رفتم تا این شرایط را بهتر بشناسم.
چو باز راندم این ماجرا بنزد خرد
جواب داد مرا گفت : نیست جای سؤال
هوش مصنوعی: وقتی که این داستان را پیش خرد بردم، جواب شنیدم که جای سؤال وجود ندارد.
معاینه ست شب قدر عقلی و شرعی
بخواه حاجت و زین پس ز دور چرخ منال
هوش مصنوعی: شب قدر، زمانی است که عقل و دین به دقت مورد بررسی قرار میگیرند. در این شب، خواستههای خود را بخواه و دیگر از چرخ فلک و شرایط سخت زندگی دلسرد نشو.
بزرگ عیدی سایه فکنددر رمضان
که پیروی کندش عید غرۀ شوّال
هوش مصنوعی: در ماه رمضان، بزرگترین جشن و روز عید، سایه خود را بر ما میافکند و کسانی که از آن پیروی کنند، روز عید فطر (غره شوال) را میسازند.
شب است زنگی آبستن سرور و فرح
نشسته بهر ولادت برین شکسته سفال
هوش مصنوعی: شب است و شادابی و خوشحالی در حال انتظار برای تولدی است که این سر و صدا و هیاهو را به همراه دارد. بر روی زمین، سفالهایی شکسته وجود دارد که نماد تغییر و تحول است.
شب زفاف امام زمانه خواجۀ ماست
که بهر خدست اوخم گرفت پشت هلال
هوش مصنوعی: شب عروسی امام زمان، عزیز ماست و به خاطر خداوند است که به اندازهای دلمشغولی دارد که پشت هلال ماه را گرفته است.
زحل زگلشن نیلوفری فرود آید
محفّه داری او را گرش دهند مثال
هوش مصنوعی: زحل از باغ نیلوفر به زمین میآید، اگر به او اجازه دهند، مثل محبوبی خاص و خوشبو.
برای عزّت خود خواست آفتاب بسی
که از خضاب کسوفش دهند پیک خال
هوش مصنوعی: آفتاب به خاطر احترام و بزرگیاش میخواهد که دیگران از بینایی خودشان، نشانههای زیبایی او را پنهان کنند.
بدان امید که مشّاطگی کندمه چرخ
بگونۀ گل گلگونه داد چندین سال
هوش مصنوعی: بدان که با امید به زیباییهایی که چرخ زمان برای من به ارمغان میآورد، سالهای زیادی را گذراندهام.
ز اجتماع سلیمان شرع با بلقیس
رواق صرح ممّرد شدست صفّ نعال
هوش مصنوعی: به دلیل دیدار و همنشینی سلیمان و بلقیس، کاخ و محیطی که در آن زندگی میکردند، به زیبایی و شکوهی خاصی دست یافته است، بهطوریکه همچون یک سازه محکم و زیبا به نظر میرسد و از پاهای احاطهکننده طلیعهدار خود جلوهای خاص دارد.
زمانه یابد ازین اتّصال خوب محل
ستاره گیرد ازین اقتران میمون فال
هوش مصنوعی: زمانه با این پیوند خوب، جایگاه شایستهای پیدا میکند و از این نزدیکی خوشیمن، نشانههای نیکی به وجود میآید.
چو شد مصوّرم این حال بهر تهنیتش
نبد گزیرم ازین چندبیت و صف الحال
هوش مصنوعی: وقتی که حال و وضع من به این شکل درآمد، برای تبریک گفتن به او نمیتوانم از این چند بیت و این وضعیت خودم فرار کنم.
کشیدم از سر اندیشه پای در دامن
بمانده عاجز و حیران بدست خواب و ملال
هوش مصنوعی: از عمق افکارم جدا شدم و به دامان شب رفتم، جایی که در آن احساس ناتوانی و سردرگمی دارم و خواب و اندوه مرا فراگرفتهاند.
بفرّ خواجه از املای طبع هم برفور
بدیهه نظمی پرداختم چو آب زلال
هوش مصنوعی: خواجه از قید و بند فکر رها شد و به سرعت شعر تازهای سرود، همانند آبی زلال و صاف.
زهی سخای تو بر آز تنگ کرده مجال
زهی عطای تو بر ما فراخ کرده منال
هوش مصنوعی: وای بر نعمتهای تو که بر ما فراوان است و بر خواستههای کم و محدود ما دامن گستردهای. وای بر بخششهای تو که زندگی ما را غنی کرده و از کمبودهایمان کاسته است.
پناه سروری و پشت شرع ، رکن الدّین
که هست کلک و بنانمت بیان سحر حلال
هوش مصنوعی: این بیت به نقش مهم رکن دین و اصول شرعی در زندگی اشاره دارد. منظور از پناه، امنیت و حمایت سروری است که بر اساس قوانین و اصول گذاشته شده، شکل میگیرد. همچنین، کلماتی که به زیبایی و تاثیرگذاری بیان شدهاند، به مثابه سحر حلال تعبیر میشوند و نشاندهنده قدرت بیان در انتقال مفاهیم و افکار است. در کل، این معنی بر اهمیت دین و اصول اخلاقی در زندگی تاکید دارد.
تویی که نام تو نقشست بر نگین خرد
تویی که رای تو قطب است و سپهر جلال
هوش مصنوعی: تو هستی که نامت بر انگشتر حک شده است و روشنگر عقل و خرد میباشی. تو آن کسی هستی که نظر و فکر تو، قطب عالم و مظهر جلال است.
معالی تو برون از تصرّف اوهام
مکارم تو فزون از توقّع آمال
هوش مصنوعی: بلندی مقام تو فراتر از خیالهاست و ویژگیهای نیکوی تو بیشتر از آن چیزی است که دیگران میتوانند امیدوار باشند.
نسیم لطف تو گر بر جهان دمد نفسی
شوند قابل جانها هیاکل تمثال
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت تو به زمین بوزد، جانها توانایی پیدا میکنند و جسدها به شکل و سیرت اصلی خود بازمیگردند.
سموم قهر تو حاشا اگر زبانه زند
شوند نطفه دگرباره در رحم اطفال
هوش مصنوعی: عواقب خشم تو آنقدر شدید است که هیچگاه نطفهای دوباره در رحم کودکان شکل نخواهد گرفت.
زفیض طبع تو کردست بحر استمداد
و گرنه جود تواش کرده بود استیصال
هوش مصنوعی: خشکی دریا به خاطر سخاوت و نبوغ توست، و اگر این بخشش و بزرگواری تو نبود، دریا به بنبست میرسید.
دبیر چرخ ز بدو وجود بنوشتست
حسود جاه ترا حرز: ماله من وال
هوش مصنوعی: از زمانی که تو به دنیا آمدی، تقدیر حسودانهای دربارهٔ مقام و جایگاه تو نوشته شده است که مانند یک حفاظ از تو محافظت میکند.
فلک پیاده شتابد بخوابگاه عدم
اگر دهند ز دیوان هیبت تو مثال
هوش مصنوعی: آسمان به شتاب به سوی خوابگاه عدم میرود، اگر از دیوان، نشانهای از زیبایی و هیبت تو نشان دهند.
شود ستاره بپهلو سوی درت غلطان
گرش کنند ز درگاهت امرت استعجال
هوش مصنوعی: اگر ستارهای به سمت در تو بیفتد و از درگاه تو حرص و عجلهای باشد، این امر ممکن میشود.
چو شاخ صدره زجیب سپهر سربزند
اگر بنام تو اندر زمین نهند نهال
هوش مصنوعی: چنانچه شاخ و برگ درخت بزرگ و پرقدرتی از آسمان سر برآورد، اگر به نام تو در زمین نهالی بکارند، آن نهال نیز رشد خواهد کرد و بزرگ خواهد شد.
کشد چو آب گریبان نامیه در خاک
اگر تو گویی شاخ درخت را که مبال
هوش مصنوعی: اگر به خاک برسانی نامی را، مانند آبی که گریبان میکشد، پس به یاد داشته باش که نیازی نیست به شاخ درخت بگویی که نگران نباشد.
به ابر کردم تشبیه دست در بارت
خرد نفیر برآورد و گفت: به بسگال
هوش مصنوعی: به ابر تشبیه کردم که وقتی دستم را به سمت تو دراز کردم، از دلش صدایی بلند شد و گفت: به خودت نگاه کن.
کجا برابر دریای درفشان باشد ؟
کسی که خیره همی بیزد آب در غربال
هوش مصنوعی: کجا میتوان همچون دریای درخشان یافت؟ کسی که به بیهودگی تلاش میکند و آب را در غربال میزند، هیچ نتیجهای نخواهد گرفت.
زهی زمانه زبأس تو گشته مستشعر
خهی سپهر زجاه تو کرده استکمال
هوش مصنوعی: به چه زمانی رسیدهایم! از قدرت تو زمین و آسمان به شکوه و جلال تو آگاه شدهاند و زیباییهای آنها با وجود تو کامل گشته است.
فراغتست ترا از وجود هفت و چهار
که هست ذات تو خود عالمی باستقلال
هوش مصنوعی: خودت را از محدودیتهای وجودی و تعداد هفت و چهار آزاد کن، زیرا وجود خودت به تنهایی یک دنیای مستقل و کامل است.
نشاند عدل تو ناهید شهره را بر گاو
فکند سهم تو بر کوه علّت زلزال
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به عدالت و تأثیر آن بر روی محیط و موجودات دارد. به نوعی، عدالت تو باعث میشود که نام ناهید (نماینده زیبایی یا عشق) بر زمین غالب شود، در حالی که سهم تو بر کوه نشاندهنده استقامت و ثبات است. به طور کلی، به تأثیرات مثبت عدالت بر طبیعت و جهان اشاره دارد و نشاندهنده این است که چگونه عدالت میتواند عواقب مهمی داشته باشد.
یتیم ماند جگرگوشۀ صدف زسخات
ذلیل گشت ز الفاظ تو سلالۀ نال
هوش مصنوعی: جگرگوشۀ صدف به خاطر سختگیری و بخل تو یتیم ماند و فرزندش به خاطر سخنان تو به ذلت افتاد.
هم از مآثر عدل تو بینم این که همی
برآید از دل شیر سپهر قرن غزال
هوش مصنوعی: من از ویژگیهای خوب عدل تو میبینم که روشنایی و امیدی که از دل آسمان بهسان غزالی زیبا در قرن جاری میتابد.
بدانک خصم تو روزی نشست بر منبر
گمان برد که عدیل تو گشت، اینت محال
هوش مصنوعی: بدان که دشمن تو یک روز بر منبر نشسته و گمان کرده که همتای تو شده، اما این ممکن نیست.
خرد گواه منست اندرین که چون عیسی
نشد بواسطۀ خر بر آسمان دجّال
هوش مصنوعی: خرد و عقل من گواهی میدهد که همانطور که عیسی (ع) به کمک خر به آسمان نرفت، نشانهای از دجّال نیز وجود ندارد.
هوای عالم مدح تو چون کنم ؟ کآنجا
همی بسوزد سیمرغ فکر را پروبال
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم فضایل تو را وصف کنم در حالی که افکار من مانند سیمرغی در آتش میسوزد؟
همیشه تا که سویدا بود محلّ حیات
همیشه تا که دماغست مستقّر خیال
هوش مصنوعی: در هر زمانی که زندگی وجود دارد، همیشه تفکرات و اندیشهها در مکانی ثابت و آرام قرار دارند.
مباد ماه جلال ترا افول و محاق
مباد مهر بقای ترا کسوف و زوال
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که زیبایی و شکوه تو از دست برود و از بین برود. هرگز نگذار عشق و محبت تو تحتالشعاع قرار گیرد یا نابود شود.
خجسته بادت این اتّصال تا جاوید
بکام خویش ممتّع بدین ستوده همال
هوش مصنوعی: این ارتباط برایت خوشیمن باشد تا همیشه به خواستههایت برسی و از این همآوایی ستوده بهرهمند شوی.
زبارگاه تو مصروف باد دست فنا
ز روزگار تو مکفوف باد عین کمال
هوش مصنوعی: در بارگاه تو، دست زمان از هرگونه تأثیری ناتوان و محافظت شده است.