شمارهٔ ۱۲۱ - و قال ایضاً یمدحه
خدایان صدور جهان شهاب الدّین
که مملکت ز شکوه تو می بر داورنگ
تویی که تا قلم تست نوک غمزۀ ملک
با بروان کمان در نیامدست آژنگ
زرشک حلم تو طیّاش سدّ اسکندر
ز نوک کلک تو در خط صحیفۀ ارتنگ
بسوی مردمک چشم دشمنت نرمک
پیام های درشت آورد زبان خدنگ
ز لطف و عنف تو بهرام و زهره هر ساعت
یکی بیارد جنگ و یکی بسازد چنگ
بهر دیار که بویی ز عدل تو برسد
بگردد آنجا از بیم، روی شیراژرنگ
ز تاب خشم تو گر پرتوی بروم رسد
شود زبانۀ آتش دهانه های فرنگ
اگر چه دولت تو سنگ را گهر کردست
سخاوت تو گهر را نکرد هرگز سنگ
بعهد عدل تو نشکست فتنه جز سر زلف
بروزگار تو نگرفت خنجر الّا زنگ
زمانه نقش کرم را که گشته بد مطموس
بخامۀ تو دگر باره میزند بیرنگ
بدست حکم یکی مالش سپهر بده
اگر چه صعب توان کرد پیر را فرهنگ
زمانه ساز جفا خود همیشه ساخته داشت
ولیک تیز ترک می کند کنون آهنگ
بخاص و عام ز بیت الدّواء معدلتت
شکر رسید، چرا می رسد ببنده شرنگ ؟
مبشّران کرم را ندیده هرگز روی
گرفته اند مرا منذران قهر تو تنگ
چه دیده یی زمن بی نوا که هر ساعت
زکوی لطف بسوی جفاکنی آهنگ
گهی بتیغ جفای تو عرض من مجروح
گهی بسنگ عتاب تو ای عذرم لنگ
گهی خورم زخری پای پیل برسینه
گهی رسد به دل من زموش زخم پلنگ
چغانه ام که نسازی مرا جزاز پی زخم
بهانه ام که نجویی مرا جز از پی جنگ
چو حاضرم ندهی هرگزم بجز دشنام
چو غایبم نفرستی بمن مر سرهنگ
چو حقه بر در من زد یکی ز درگاهت
شود ز بیم رخ کودکان من نارنگ
چنانکه دیو ز زخم شهاب بگریزد
همی گریزند از نام تو بصد فرسنگ
همه فراخی تنگ شکر زلفظ منست
روامدار دلم همچو چشم ترکان تنگ
اگر چه شد ز زبانم فراخ تنگ شکر
شکر زدست زبان منامدست بتنگ
چو چشم خوبان گشتند جاودان بیمار
زرشک سحر حلالم که هست پر نیرنگ
مرا زدست خرانست سنگ در قندیل
مراز سنگدلانست راه پر خرسنگ
همی زنندم چون خر بچوب و موجب آنک
رباب وارم روزی خری فتاد بچنگ
خری خریدم و آمد خری که بستاند
پیاده من ز دوخر مانده اینت غایت ننگ
چو شیر، ازدم خر، چنگ من جدا نشود
چنانک شیر سپهرست از دم خرچنگ
شتاب اگر نکنم کار خود نکو گردد
که روزگار ندارد بهیچ کار درنگ
برای مفسد و غماز بسته ام گروی
که بسته اند مرا در چنین غریو و غرنگ
کسی که خاطر من بی سبب برنجاند
ز قعر تحت ثری تا باوج هفتو رنگ
بترک تا زد در خانۀ تناسل او
شکسته باد بکوپال قاضی گیرنگ
شمارهٔ ۱۲۰ - وله ایضاً: غلّه کامسال خواجه داد مراشمارهٔ ۱۲۲ - و قال ایضآ یمدح الصّذر السّعید رکن الدّین صاعد: ای در محیط عشقت، سر کشته نقطۀ دل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدایان صدور جهان شهاب الدّین
که مملکت ز شکوه تو می بر داورنگ
هوش مصنوعی: خدایانی که منابع و شکلگیری جهان را تحت کنترل دارند، با عظمت تو، ای داور بزرگ، سلطنت و حکومت را از زیبایی و شکوه تو میگیرند.
تویی که تا قلم تست نوک غمزۀ ملک
با بروان کمان در نیامدست آژنگ
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که هیچ کس نتوانسته است با کمان و تیرش به درجهی ظرافت و شگفتی قلم تو برسد.
زرشک حلم تو طیّاش سدّ اسکندر
ز نوک کلک تو در خط صحیفۀ ارتنگ
هوش مصنوعی: زرشکهای حاصل از صبر تو، سیلابی را که سکندر را متوقف کرد، از نوک قلم تو در نوشتههای بزرگ مینگارد.
بسوی مردمک چشم دشمنت نرمک
پیام های درشت آورد زبان خدنگ
هوش مصنوعی: به آرامی با کلامی صریح و واضح، پیامهایی را که مهم و تأثیرگذار هستند به چشمان دشمن منتقل میکند.
ز لطف و عنف تو بهرام و زهره هر ساعت
یکی بیارد جنگ و یکی بسازد چنگ
هوش مصنوعی: بر اثر مهربانی و خشم تو، بهرام و زهره هر لحظه یکی از آنها در حال جنگ است و دیگری در حال نواختن چنگ به آرامش میپردازد.
بهر دیار که بویی ز عدل تو برسد
بگردد آنجا از بیم، روی شیراژرنگ
هوش مصنوعی: هر کجا که بوی عدل تو به مشام برسد، مردم آنجا از ترس، به رنگ شیر و جانوران گردنکش درمیآیند.
ز تاب خشم تو گر پرتوی بروم رسد
شود زبانۀ آتش دهانه های فرنگ
هوش مصنوعی: اگر پرتو خشم تو به من برسد، مانند شعلهای خواهد بود که از دهانه آتش به بیرون میجهد و به همه جا میتوزد.
اگر چه دولت تو سنگ را گهر کردست
سخاوت تو گهر را نکرد هرگز سنگ
هوش مصنوعی: اگرچه خیر و برکت تو توانسته سنگ را تبدیل به جواهر کند، اما سخاوت تو هرگز نتوانسته جواهر را به سنگ تبدیل کند.
بعهد عدل تو نشکست فتنه جز سر زلف
بروزگار تو نگرفت خنجر الّا زنگ
هوش مصنوعی: در عهد تو، فتنهای نشکست و تنها بلندی موهایت در آفتاب بود که خنجر را برنگرداند.
زمانه نقش کرم را که گشته بد مطموس
بخامۀ تو دگر باره میزند بیرنگ
هوش مصنوعی: زمانه، اثر شیطنت و نیرنگ خود را که در گذشته از بین رفته، دوباره با قلم تو و با رنگی جدید به تصویر میکشد.
بدست حکم یکی مالش سپهر بده
اگر چه صعب توان کرد پیر را فرهنگ
هوش مصنوعی: اگرچه کسب ثروت و موفقیت در زندگی دشوار است، اما با اراده و تلاش میتوان به آن دست یافت. پس از خداوند بخواه که نعمتهای خود را به تو عطا کند و برای رسیدن به فرهنگ و دانش، کوشش کن.
زمانه ساز جفا خود همیشه ساخته داشت
ولیک تیز ترک می کند کنون آهنگ
هوش مصنوعی: زمانه همیشه ظلم و بیرحمی کرده است، اما اکنون به سرعت در حال تغییر است و به سمت دیگری میرود.
بخاص و عام ز بیت الدّواء معدلتت
شکر رسید، چرا می رسد ببنده شرنگ ؟
هوش مصنوعی: در اینجا به طور خاص و عمومی میگوید که از خانهای که محل درمان است، شکر به افراد رسیده است؛ اما چرا به من زهر میرسد؟
مبشّران کرم را ندیده هرگز روی
گرفته اند مرا منذران قهر تو تنگ
هوش مصنوعی: مژدهدهندگان نعمت و رحمت خدا هرگز رویی به من نشان ندادهاند و تنها آنهایی که از قهر و غضب تو میترسند، به من توجه کردهاند.
چه دیده یی زمن بی نوا که هر ساعت
زکوی لطف بسوی جفاکنی آهنگ
هوش مصنوعی: دیدهای چه بر من بینوای آشفتهای که هر لحظه از کوی محبت به سمت ظلم و بیرحمی میروی؟
گهی بتیغ جفای تو عرض من مجروح
گهی بسنگ عتاب تو ای عذرم لنگ
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر ظلم و جفای تو، وضعیت من خراب و آسیبدیده میشود و گاهی به خاطر تو و سخنان تندت، مجبور هستم بهانهتراشی کنم.
گهی خورم زخری پای پیل برسینه
گهی رسد به دل من زموش زخم پلنگ
هوش مصنوعی: گاهی در تلاش برای کنترل مشکلات زندگی، ضرباتی سنگین را تحمل میکنم و گاه دیگر، زخمهای عمیق و دردناک از تجربیات تلخ به دل من میرسد.
چغانه ام که نسازی مرا جزاز پی زخم
بهانه ام که نجویی مرا جز از پی جنگ
هوش مصنوعی: من دردی دارم که برطرف نمیشود، و در جستجوی من نباش، چون همیشه با جنگ و جدال در ارتباط بودهام.
چو حاضرم ندهی هرگزم بجز دشنام
چو غایبم نفرستی بمن مر سرهنگ
هوش مصنوعی: وقتی در کنار تو هستم، جز توهین چیزی نمیشنوم و وقتی از تو دور هستم، هیچ توجهی به من نمیکنی.
چو حقه بر در من زد یکی ز درگاهت
شود ز بیم رخ کودکان من نارنگ
هوش مصنوعی: زمانی که یکی از درگاهت به در من ضربه زد، به خاطر ترس از تو، رنگ چهره کودکان من تغییر کرد.
چنانکه دیو ز زخم شهاب بگریزد
همی گریزند از نام تو بصد فرسنگ
هوش مصنوعی: همانطور که دیو از زخم ستاره شهاب میگریزد، مردم نیز از نام تو به دور میروند.
همه فراخی تنگ شکر زلفظ منست
روامدار دلم همچو چشم ترکان تنگ
هوش مصنوعی: تمام وسعت و زیبایی شکرین زلف من از قلب من ناشی میشود. دلم مانند چشمان ترکان تنگ است و نمیتواند تحمل کند.
اگر چه شد ز زبانم فراخ تنگ شکر
شکر زدست زبان منامدست بتنگ
هوش مصنوعی: اگرچه زبان من از شکر و شیرینی پر شده، اما در دل همچنان احساس تنگی و تنگدستی دارم.
چو چشم خوبان گشتند جاودان بیمار
زرشک سحر حلالم که هست پر نیرنگ
هوش مصنوعی: زمانی که چشمهای زیبا به خاطر عشق ابدی به بیماری دچار میشوند، دیدن زرشک در صبح، فقط برای من حلال است، زیرا آن در حقیقت پر از تزویر و فریب است.
مرا زدست خرانست سنگ در قندیل
مراز سنگدلانست راه پر خرسنگ
هوش مصنوعی: من از دست اسبها در تاریکی با درد و مشکلاتی روبهرو هستم و این مشکلات از افرادی بیاحساس ناشی میشود. مسیر من پر از سنگها و دشواریهاست.
همی زنندم چون خر بچوب و موجب آنک
رباب وارم روزی خری فتاد بچنگ
هوش مصنوعی: میگویند که چون الاغی را میزنند، من هم مورد ضرب و شتم قرار میگیرم و علت این ضرب و شتم این است که روزی چون الاغی، گرفتار دامی شدم.
خری خریدم و آمد خری که بستاند
پیاده من ز دوخر مانده اینت غایت ننگ
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به خریدن الاغی دارد که به نظر میرسد بهجای کمک کردن، خود باعث زحمت و تحقیرِ صاحبش میشود. این وضعیت به نوعی ناتوانی در تدبیر و انتخاب درست را نشان میدهد، زیرا صاحب الاغ از دو الاغی که در اختیار داشته، یکی را انتخاب کرده که نهتنها کمکی نکرده بلکه خود سبب ننگ و شرمندگیاش شده است.
چو شیر، ازدم خر، چنگ من جدا نشود
چنانک شیر سپهرست از دم خرچنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به اندازهٔ نیرومندی و استقامت یک شیر، هیچ چیز نمیتواند از من جدا شود، همانطور که شیر آسمان هیچگاه از دمی که به خرچنگ مربوط است دور نمیشود. به عبارتی، این نشاندهندهٔ پیوند محکم و قدرت درونی است که فرد در خود احساس میکند.
شتاب اگر نکنم کار خود نکو گردد
که روزگار ندارد بهیچ کار درنگ
هوش مصنوعی: اگر در کارم شتاب نکنم، نتایج خوبی به دست خواهد آمد؛ چرا که زمان هیچ کاری را معطل نمیگذارد و باید سریعتر عمل کرد.
برای مفسد و غماز بسته ام گروی
که بسته اند مرا در چنین غریو و غرنگ
هوش مصنوعی: من به خاطر آدمهای مفسد و غیبتکننده خودم را در چنین حالاتی گره زدهام، همانطور که دیگران نیز مرا در این آشفتگی گرفتار کردهاند.
کسی که خاطر من بی سبب برنجاند
ز قعر تحت ثری تا باوج هفتو رنگ
هوش مصنوعی: هر کس به دلایل بیدلیل مرا ناراحت کند، از پایینترین نقطه زمین تا بالاترین آسمان را تجربه خواهد کرد.
بترک تا زد در خانۀ تناسل او
شکسته باد بکوپال قاضی گیرنگ
هوش مصنوعی: بهتر است او را ترک کنی تا در زندگیاش به مشکل نخورده است. قاضیای که بین این دو دعوا را میبیند، بیطرفی خود را حفظ کرده است.