برگردان به زبان ساده
هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف
گویی که لقمهایست زمین در دهان برف
هوش مصنوعی: هیچکس به این وضوح و روشنی، نشانهای از برف نمیدهد، گویی که برف همان لقمهای است که در دهان زمین قرار دارد.
مانند پنبهدانه که در پنبه تعبیهست
اجرام کوههاست نهان در میان برف
هوش مصنوعی: در دل برف، کوهها به صورت مخفی و نهان وجود دارند، مانند دانههای پنبه که در خود پنبه جای دارند.
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار
از چه؟ ز بیم تاختن ناگهان برف
هوش مصنوعی: ناگهان زلزلهای به اطراف جهان افتاد، به خاطر ترس از حمله ناگهانی برف.
گشتند ناامید همه جانور ز جان
با جان کوهسار چو پیوست جان برف
هوش مصنوعی: همه جانوران از زندگی ناامید شدند، مانند برف که به جان کوهسار پیوسته و در کنار آن قرار گرفته است.
با ما سپیدکاری از حد همی برد
ابر سیاهکار که شد در ضمان برف
هوش مصنوعی: ابر سیاه تمام کارها را درست کرد و برف به وجود آمد که در برابر ما قوی و درخشان است.
خان خرک شدهست همه خان و مان ما
بر یکدگر نشسته در او کاروان برف
هوش مصنوعی: خانههای ما به یکدیگر وصل شدهاند و همه در یک جا گرد آمدهاند. در این جمع، باران برف به مانند کاروانی بر سر ما میبارد.
چاه مقّنعست همه چاه خانهها
انباشته بهجوهر سیمابسان برف
هوش مصنوعی: چاهها با ظاهر خود فریبنده هستند و همهی چاهها مانند هم بهنوعی پر از مواد گرانبها و زیبا به نظر میرسند، همانطور که برف میتواند جذاب و دلنشین باشد.
گرکوه، پشم برزده گردد بهرستخیز
کوهی ز پشم برزده آنک مکان برف
هوش مصنوعی: اگر کوه پشمی بر روی خود ببیند، به شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت، چرا که این پشم نشانهای از برف است که بر فراز کوه نشسته است.
زین سان که سر به سینهٔ گردون نهاد باز
خورشید پای در ننهاد ز آستان برف
هوش مصنوعی: خورشید که به آسمان میتابد و بر زمین میتابد، هرگز پا بر زمین نمیگذارد و از آستان برف و سرما دوری میکند.
آتش بهدست و پای فرو مرد و برحقست
مرغ شرر چگونه پرد ز آشیان برف؟
هوش مصنوعی: آتش در دستان و پاهای او وجود دارد و به همین دلیل، چگونه میتواند پرندهی آتش، یعنی مرغ شرر، از آشیانهاش پرواز کند؟
از روی خاک سر بعنان السّما کشید
آن خنگ بادپای گسستهعنان برف
هوش مصنوعی: باد خنکی که از روی زمین برمیخیزد، به آسمان صعود کرد و برفهایی را که در حال ریزش بودند، به پرواز درآورد و آنها را بهدور از محل خود گسیخت.
در خانقاه باغ نه صادر نه واردست
تا پیر پنبه گشت حریف گران برف
هوش مصنوعی: در خانقاه، نه کسی به داخل میآید و نه کسی از آن خارج میشود، تا وقتی که پیر، ناتوان و بیفایده شود و دوستانش از او دور شوند.
از تیغ مهر و ناوک انجم خلاص یافت
این ابلق زمانه ز برگستوان برف
هوش مصنوعی: این زمانه که در آن هستیم، از کینه و سختیهایی که بر آن سایه افکنده بود، رهایی یافته و به آرامش رسیده است.
شد جویبار بالش نقره چو خفت باغ
در آب رفت بستر چون پرنیان برف
هوش مصنوعی: خواب همچون جویباری نقرهای در دل باغ نشسته و بسترش زیر آب رفته است؛ مانند پارچهای نرم و لطیف که برف روی زمین را پوشانده است.
صابونیست صحن زمین لببهلب ز بس
کآورد قند مصری بازارگان برف
هوش مصنوعی: زمین مانند صابون درخشان و نرم است، پر از قند و شیرینی که با فراوانی به بازار آمده و مانند برف بر روی آن نشسته است.
باشد خلاف رسم خطیبان روزگار
زاغ سیه چو برفکند طیلسان برف
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمانهای که خطیبان و سخنرانان به نوعی فریب و ریا آغشتهاند، زاغ سیاه که نماد ناامیدی و بدبینی است، مانند برف که زمین را میپوشاند، بر همه چیز سایه میافکند. در اینجا به نوعی تقابل میان ظاهر زیبای سخنرانی و واقعیت تلخ زندگی اشاره شده است.
در بند کرد روی زمین را چو زال زر
بهمن بهدست لشکر گیتیستان برف
هوش مصنوعی: وقتی زال زر بهمن به لشکر گیتیستان حمله میکند، زمین دربند و اسیر میشود.
این قرص آفتاب بنان پاره کرد خرج
تا خیمه بر ولایت زد تورخان برف
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شکوه طبیعت اشاره دارد، جایی که نور و روشنایی روز باعث شگفتی و زیبایی در سرزمینها میشود. روشنایی آفتاب مانند پارچهای که به آرامی در دستان کسی چیده شده، فضا را پر کرده و زیبایی را به اطراف میبخشد. افراد و طبیعت در این حالت به نوعی همزیستی و همنشینی میرسند.
سیلاب ظلم او در و دیوار میکَنَد
خود رسم عدل نیست مگر در جهان برف؟
هوش مصنوعی: ظلم او به حدی است که همه جا را ویران میکند و نمیتوان آن را عادلانه دانست، مگر اینکه در جهانی برفآلود باشد.
ناگه فروگرفت درو بامها و پس
بگرفت ریش خانه خدا ایرمان برف
هوش مصنوعی: ناگهان برف روی سقفها نشسته و سپس ریشهای خانه خدا را پوشانده است.
در خانهها ز بس که فرود آمدست برف
نامد به حلق خانه فرو هیچ نان برف
هوش مصنوعی: در خانهها به قدری برف نشسته که دیگر هیچ نانی به درون خانه نمیرسد.
از نان و جامه خلق غنی گشتی ار بدی
از آرد یا ز پنبه تن ناتوان برف
هوش مصنوعی: اگر از آرد یا پنبه کمکی به درختان ضعیف نرسانی، منبع رزق و لباس مردم غنی نخواهی شد.
آن کو برهنه باشد و بیبرگ چون درخت
کیمخت زود خشک کند در نهان برف
هوش مصنوعی: آن کسی که خالی از فایده و بدون دانش باشد، مانند درختی است که برگ ندارد و به سرعت در پنهان برف میافتد و خشک میشود.
بیخنجر هلالی و بیتیغ آفتاب
نتوان به تیرماه کشیدن کمان برف
هوش مصنوعی: بدون خنجر هلالی و بدون تیغ آفتاب، نمیتوان کمان برف را به تیرماه کشید.
این بیان به نوعی اشاره به این دارد که برای دستیابی به هدفی، نیاز به ابزار یا شرایط خاصی است.
از بس که سر بهخانهی هرکس فرو برد
سرد و گران و بیمزه شد میهمان برف
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه برف به طور مکرر و بیمزه به خانهها میآید و مهمان ناخوانده و سنگینی شده است، حالا دیگر کسی از آن استقبال نمیکند.
گرچه سپید کرد همه خان و مان ما
یا رب سیاه باد همه خان و مان برف!
هوش مصنوعی: با اینکه همه خانه و زندگی ما سفید شده است، خداوند، کاش همه خانه و زندگی ما به رنگ سیاه برف بیفتد!
وقتی چنین نشاط کسی را مسلّمست
کاسباب عیش دارد اندر زمان برف
هوش مصنوعی: وقتی که کسی اینقدر شاد و سرزنده باشد، پیداست که در زمان برف و سرما چیزهایی برای خوشحالی و لذت بردن دارد.
هم نان و گوشت دارد و هم هیزم و شراب
هم مطربی که بر زندش داستان برف
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک مکان یا حالتی میپردازد که در آن تمامی لذایذ و نعمتها فراهم است. در اینجا اشاره به غذا و نوشیدنیهای خوشمزه و همچنین شادی و سرگرمی وجود دارد. به نوعی محیطی شاداب و خوشی تصویر میشود که در آن هر چیزی که برای خوشگذران نیاز است، موجود است.
معشوقهای مرکّب ز اضداد مختلف
باطن بهسان آتش و ظاهر بهسان برف
هوش مصنوعی: معشوقهای که از ترکیب ویژگیهای متضاد ساخته شده است، با باطنی همچون آتش و ظاهری به شمایل برف.
چشمش بهروی یار بود گوش سوی چنگ
در طبع او شکوفه نماید گمان برف
هوش مصنوعی: چشمانش به سمت محبوبش بود و گوشش به نغمهی چنگ توجه داشت. در دل او، شکوفهها درخشان میشوند و گمان میرود که برف آمده است.
از شادیاش نظر نبوَد سوی غمگنان
وز مستیاش خبر نبوَد از عیان برف
هوش مصنوعی: از خوشحالی او نگاهش به سمت غمگینها نمیرود و از سرحالیاش خبری از وجود برف ندارد.
گلگونهای بود بهسپیداب برزده
هر جرعهای که ریزد بر جرعهدان برف
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و شاداب داشت که همچون سفیدی برف درخشان بود و هر قطرهای که از آن نازل میشد، مانند برف روی ظرفی مینشست.
تا رنگ روی یار نماند بدین قیاس
بعضی از آن باده و بعضی از آن برف
هوش مصنوعی: تا زمانی که رنگ چهره دوست در این مقایسه از بین برود، برخی از آن شراب و برخی دیگر از آن برف باقی مانده است.
می میخورد بهکام و ز نخ میزند بجد
در گوش خود رها نکند سوزیان برف
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب لذتبخش است و او با جدیت در گوش خود صدای سوز و سرمای برف را احساس میکند و این احساس را رها نمیکند.
آن را که پوشش و می و خرگاه و آتش است
وقت صبوح مژده دهد بر نشان برف
هوش مصنوعی: آن کسی که در دنیای خود شراب و لذت و شادکامی را تجربه میکند، در صبحگاه خبر خوشی را بر روی برف میدهد.
وانجا که ساز عیش بدینسان میسّرست
می باش گو فلان و فلان در فلان برف
هوش مصنوعی: در آنجا که خوشی و لذت به این شکل امکانپذیر است، بمان و بگو که فلانی و فلانی در فلانی مشغول خوشگذرانی هستند.
نه همچو من که هر نفسش باد زمهریر
پیغامهای سرد دهد بر زبان برف
هوش مصنوعی: من مانند کسی نیستم که هر لحظه نفسش از هوای سرد و سخت، پیامهای دلگیر و یخزده را به زبان بیاورد.
دست تهی بهزیر زنخدان کند ستون
وندر هوا همی شمرد پود و تان برف
هوش مصنوعی: دست خالی را به زیر چانه میبرد و در آسمان، دانههای برف را میشمرد.
خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان
آبی بریق میخورد از ناودان برف
هوش مصنوعی: خانهای که هیچ چیز در آن نیست و ملا (عالم دینی) از آب برف که از ناودان میریزد، استفاده میکند.
هر لحظه دست چرخ بهخروارها نمک
بپراگند بدین دل ریش از امان برف
هوش مصنوعی: در هر لحظه، چرخ روزگار بر دل شکستهام نمک میپاشد و به آن آسیبی میزند که دیگر به آن امانی نمانده است.
دلتنگ و بینوا چو بطان بر کنار آب
خلقی نشستهایم کران تا کران برف
هوش مصنوعی: ما همچون مرغابیها در کنار آب، دلتنگ و بیصبر نشستهایم و اطرافمان را برف پوشانده است.
گر قوّتم بدی ز پی قرص آفتاب
بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف
هوش مصنوعی: اگر توانمندی من بیشتر بود، به دنبال گرد خورشید بر روی بام آسمان، از نردبان برف بالا میرفتم.
ای منعم زمانه که گر عقل بشکند
پر مغز و نعمت تو بود استخوان برف
هوش مصنوعی: ای بخشاینده زمانه، اگر عقل انسان مختل شود، نعمتهای تو مانند استخوانی در برف میمانند.
پشت و پناه دست قضا رکن دین آنک
کز طبع نو بهار نماید خزان برف
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پشت و پناه واقعی انسان، اراده و تقدیر الهی است. آنچه که در زندگی اتفاق میافتد، تحت تأثیر قدرتی بالاتر است و همانطور که در بهار، طبیعت به زندگی و زیبایی میرسد، در فصل خزان نیز میتواند دچار تغییرات و مشکلات شود. این تحولات نشاندهندهی روند زندگی و تغییرات آن است.
از کیسۀ سخای تو دزدیده کرد ابر
سیمی که خرج میکند اکنون ز کان برف
هوش مصنوعی: ابر نقرهای از سخاوت تو بهرهبرداری کرده و حالا از برفهایی که در دل کوههاست، خرج میکند.
اوّل ز خوان نعمت تو زلّه کرد و پس
آنگه بگسترید در آفاق خوان برف
هوش مصنوعی: ابتدا از سفره نعمت تو بهرهبرداری کرد و سپس در گستره جهان سفرهای دیگر را پهن کرد.
تأثیر گفتۀ کرمت بر دهان خلق
چون تیغ آفتاب بود بر میان برف
هوش مصنوعی: تأثیر سخنان تو بر مردم مانند تأثیر نور آفتاب بر برف است. وقتی که آفتاب بر برف میتابد، برف به سرعت ذوب میشود و این نشاندهنده قدرت و تأثیر کلام تو بر دیگران است.
لطف شمایل تو اگر بر جهان دمد
برگ سمن پراکنده از بادبان برف
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای تو بر جهان بتابد، مانند این است که برگهای درخت سمن از بادکنک برف پراکنده شوند.
سرمایه از وقار تو کرده است اکتساب
آن پیر پُرمهابت آتشنشان برف
هوش مصنوعی: سرمایهای که به دست آوردهام، به خاطر وقار و بزرگواریت است؛ همانطور که آن آتشنشان با وقار و شجاعتش برف را از میان آتشهای سوزان دور میکند.
در عهد عدل تو چو کسی سیمدزد نیست
هندوی زاغ بهر چه شد پاسبان برف ؟
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عادلانه تو، دیگر کسی به فکر دزدی نمیباشد. پس چرا زاغی که خوی هندویی دارد، برف را پاسبانی میکند؟
هم سغبهایست از نظر دوربین تو
سودی که هست تعبیه اندر زیان برف
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که چیزی که از نظر تو دور از دسترس به نظر میرسد، ممکن است در واقع سودی داشته باشد، حتی اگر به ظاهر زیانآور به نظر برسد. در واقع، گاه در ناملایمات و چالشها، نقاط مثبتی وجود دارد که در ابتدا چندان مشخص نیستند.
مالید برف شیبت خود بر زمین بسی
تا داد دست سیمکش تو امان برف
هوش مصنوعی: برف سپیدی که بر سر انسان نشسته، بر زمین میریزد و به این ترتیب برای سیمکش (کسی که به زیبایی و جوانی مینازد) فرصت آزادی و رهایی از فشار زمان را فراهم میکند.
آب روان شود تن دشمن ز بیم تو
گر بر نهند سکه بهسیم روان برف
هوش مصنوعی: اگر دشمن از ترس تو به حرکت درآید، انگار که آب به سمت او روان میشود، حتی اگر بر سکهای که در دست دارد طلا یا نقره باشد.
ای آفتاب فضل! چنین روز یاد کن
زان بینوا که هست کنون میزبان برف
هوش مصنوعی: ای خورشید مهربانی! روزی را به خاطر بسپار که در آن، مهمان برف در خانهای فقیر و نیازمند است.
خورشید جودت ار نکند پشت گرمئی
سرما کند شمار من از کشتگان برف
هوش مصنوعی: اگر خورشید بخشندگی نکند و گرمیاش را نداشته باشد، پس تعداد کشتهشدگان برف، شمار من نیز خواهد بود.
باران جودت ار نکند دست یاریای
بیرون که آردم ز کف امتحان برف ؟
هوش مصنوعی: اگر بارانِ بخشش تو نبارد و کمکی نکند، چه کسی میتواند برف امتحان را از دست من بیرون بیاورد؟
چون برف در سخن ید بیضا نمودمی
بیم ملالت ار نبدی در بیان برف
هوش مصنوعی: زمانی که سخن مانند برف درخشان و زیبا باشد، نگران کسالت و بیحوصلگی نیستم، چرا که هیچ رنجی در بیان این زیبایی وجود ندارد.
کوته کنم که بس سبب پوستین بود
دمسردی بدین صفت اندر زمان برف
هوش مصنوعی: اگر بخواهم خلاصه کنم، دلیل اصلی سردی و کسادی در این زمان برف، همین موضوع پوستین است.