گنجور

شمارهٔ ۱۱۵ - وله ایضاً فی صفة الفرس

ای ز انعام های گوناگون
کرده جودت بر اهل فضل اسباغ
نیست بر چهرۀ عروس سخن
جز ز خطّ مسلسلت اصداغ
تا برو موکب تو پی سپرد
همه دل روی گشت لالۀ راغ
تا که گوید دعای دولت تو
گشت سوسن همه زبان در باغ
سرفرازا ز حال مرکب خویش
لاغی آورده ام ظریف و چه لاغ
دارم اسبی کش استخوان در پوست
هست چون در جوال هیزم تاغ
قطرۀ خون از او بصد نشتر
بر نیارد ز لاغری برّاغ
کوب خورده ز پهلویش مهماز
سوخته بر سرین او دل داغ
خشک ریشش چو شمع تو بر تو
حشو پشتش فتیله همچو چراغ
زان گشاده دست مهرۀ پشتش
که عصبهاش سست شد چو کناغ
موی بروی نرسته جز که نمد
پوست بروی نمانده جز که جناغ
گشته از خرقهای گوناگون
پشت ریشش چو کلبۀ صبّاغ
کرده باکاهلی ز یک منزل
خبر نتن متن خویش ابلاغ
گر بدار الجلود برگذرد
بگریزد ز گند او دبّاغ
نیست یک لحظه فارغ و خالی
شکم و پشت او ز استفراغ
تختۀ گردنش کند ایمن
مرد را از گرفت و گیر الاغ
من چو مرهم نشسته بر سر ریش
همچو محدث فراز بیت فراغ
میروم مفرد و سلیمان وار
بر سرم صف کشیده باشه وزاغ
چند باشد نشسته بر مردار
بلبل مدحت تو همچو کلاغ
رحمتی کن که در مقاساتش
کیسۀ صبر کرده ام افراغ
گر زتو مرکبی دگر طلبم
که شدستم عظیم گنده دماغ
این توقّع زمن بدیع مدار
که شدستم عظیم کنده دماغ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز انعام های گوناگون
کرده جودت بر اهل فضل اسباغ
هوش مصنوعی: ای کسی که به اهل فضل و دانش به لطف‌های مختلف انعام می‌کنی و بخشش‌های فراوان داری.
نیست بر چهرۀ عروس سخن
جز ز خطّ مسلسلت اصداغ
هوش مصنوعی: بر چهرۀ عروس نشانی جز از زیبایی و برازندگی او نیست که همچون خطوطی از یک طرح زیبا در کنار لبانش نمایان است.
تا برو موکب تو پی سپرد
همه دل روی گشت لالۀ راغ
هوش مصنوعی: زمانی که به حضور تو آمدم، تمام دل‌ها با شوق و هیجان به سمت تو روی آوردند، مانند لاله‌هایی که در دشت می‌رویند.
تا که گوید دعای دولت تو
گشت سوسن همه زبان در باغ
هوش مصنوعی: وقتی دعاهای خیر برای تو آغاز می‌شود، همه چیز در باغستان به زیبایی و شکوفایی می‌رسد.
سرفرازا ز حال مرکب خویش
لاغی آورده ام ظریف و چه لاغ
هوش مصنوعی: من به خاطر وضعیت خوب اسبم لاغر شده‌ام و بسیار با احتیاط و ظریف شده‌ام.
دارم اسبی کش استخوان در پوست
هست چون در جوال هیزم تاغ
هوش مصنوعی: دارم اسبی که استخوان‌هایش در پوستش معلوم است، مانند هیزم‌هایی که در یک کیسه ریخته شده‌اند.
قطرۀ خون از او بصد نشتر
بر نیارد ز لاغری برّاغ
هوش مصنوعی: به خاطر لاغری شدیدش، او نمی‌تواند حتی یک قطره خون را به سادگی از بدنش خارج کند.
کوب خورده ز پهلویش مهماز
سوخته بر سرین او دل داغ
هوش مصنوعی: بدنش زخمی شده و از پهلویش آسیب دیده، در حالی که جراحات جدی و اثرات سختی بر دل او باقی مانده است.
خشک ریشش چو شمع تو بر تو
حشو پشتش فتیله همچو چراغ
هوش مصنوعی: ریش او خشک و بی‌روح مانند شمع است و پشتش همچون فتیله‌ای در چراغ می‌باشد.
زان گشاده دست مهرۀ پشتش
که عصبهاش سست شد چو کناغ
هوش مصنوعی: از عدم توانایی و ضعف او در برابر مشکلات می‌توان دریافت که او تحت تاثیر فشارهای زندگی، مثل رشته‌هایی که در زیر بار سنگینی تاب می‌آورند، دچار ضعف شده است.
موی بروی نرسته جز که نمد
پوست بروی نمانده جز که جناغ
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به زیبایی و ظرافت اشاره دارد. شعری که در آن به مو و پوست اشاره شده، نشان دهنده‌ی لطافت و زبری در زیبایی است. به طور کلی، می‌توان گفت که شاعر به مقایسه‌ی بین مو و پوست پرداخته و به زیبایی‌های ظاهری و ویژگی‌های خاص اشاره می‌کند.
گشته از خرقهای گوناگون
پشت ریشش چو کلبۀ صبّاغ
هوش مصنوعی: ریش او به خاطر پوشش‌های مختلفی که دارد، مانند کلبه‌ای از رنگ‌ها و بافت‌های مختلف به نظر می‌رسد.
کرده باکاهلی ز یک منزل
خبر نتن متن خویش ابلاغ
هوش مصنوعی: با بی‌توجهی از یک مکان خبر نرساند، خود را معرفی کن و پیام خود را برسان.
گر بدار الجلود برگذرد
بگریزد ز گند او دبّاغ
هوش مصنوعی: اگر پوست‌ها را حفظ کنیم، بویی که از آنها به مشام می‌رسد، باعث می‌شود که دباغی از آنها فرار کند.
نیست یک لحظه فارغ و خالی
شکم و پشت او ز استفراغ
هوش مصنوعی: او هرگز لحظه‌ای آرام و بی‌دغدغه نیست، چون همیشه از درد و ناراحتی شکم و پشتش رنج می‌برد.
تختۀ گردنش کند ایمن
مرد را از گرفت و گیر الاغ
هوش مصنوعی: تختۀ گردن او باعث می‌شود که مرد از مشکلات و دردسرهای ناشی از بارکشیدنی بر روی الاغ در امان باشد.
من چو مرهم نشسته بر سر ریش
همچو محدث فراز بیت فراغ
هوش مصنوعی: من مانند پمادی هستم که بر روی زخمی نشسته و در عین حال مانند کسی که سخن تازه‌ای را از بالای یک سرای خوشحال‌کننده می‌گوید.
میروم مفرد و سلیمان وار
بر سرم صف کشیده باشه وزاغ
هوش مصنوعی: من به تنهایی می‌روم و مانند سلیمان، بر سرم گروهی از کلاغ‌ها صف کشیده‌اند.
چند باشد نشسته بر مردار
بلبل مدحت تو همچو کلاغ
هوش مصنوعی: چند بار می‌توان بلبل را که بر روی مردار نشسته است ستایش کرد، در حالی که مانند کلاغ بی‌ارزش است؟
رحمتی کن که در مقاساتش
کیسۀ صبر کرده ام افراغ
هوش مصنوعی: در دل خود برای درک فضاها صبر و تحمل زیادی را آماده کرده‌ام، پس رحمتی کن و به من لطف کن.
گر زتو مرکبی دگر طلبم
که شدستم عظیم گنده دماغ
هوش مصنوعی: اگر از تو بخواهم که مرکبی دیگر به من بدهی، باید بدانی که من به شدت مغرور و خودخواه شده‌ام.
این توقّع زمن بدیع مدار
که شدستم عظیم کنده دماغ
هوش مصنوعی: از من انتظار کارهای بزرگ نداشته باش، زیرا که من در موقعیتی نیستم که بتوانم قدمی بلند بردارم.