گنجور

شمارهٔ ۱۰۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس
که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس
رسید قدر تو جایی که نیز نبساود
بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس
زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل
زهی ز سایۀ تو آفتاب روی شناس
امام روی زمین و پناه و پشت جهان
نظام خطّۀ اسلام و پیشوای اناس
هَمَت تواضع و حلم و همت شهامت و رای
همت کفایت طبع و همت مهابت و باس
بروی شرع بر از مسند تو خال سیاه
بدست کان ز سخای تو محضر افلاس
تو رکن کعبۀ شرعی و گرد بارگهت
حطیم‌وار خمیدست این بلند اساس
حسود جاه تو گر نیست جز که رویین تن
شود ز صدمت بأست میان فرو چون طاس
لطافت تو ولی را مفّرحی چو امید
مهابت تو عدو راست دلشکن چون یاس
چگونه زاد ز طبع تو دّنا سفته؟
که هست خاطر پاک تو جوهر الماس
گشاده رویی خصمت دلیل بسته دلیست
چنانکه کوفتگی را طراوت کرباس
کرم ز ساحت ایّام بود مستوحش
و لیک با دم خلق تو یافت استیناس
چو آسمان بدوصد دیده، حزم بیدارت
شب جهان را از حادثات دارد پاس
چو خوشه خصم تو جوجو شدست از آنکه تنش
شدست آزده از تیر غم چو خوشه ز داس
ترا که خاک در از چشم خلق نیست دریغ
دریغ کی بودت زرّ و سیم و این اجناس؟
ز فرط لطف و تواضع گمان برد همه کس
که نعل مرکب تو جرم ماه راست مماس
ز روی نخوت، خصم تو با دلی پر درد
بهرزه بادی در سر گرفته چون آماس
بجود یک ره و ده ره دلت بننشیند
مگر که طبع ترا هست در سخا وسواس
ز خوشه چینی کشت نیاز هست عدوت
خمیده پشت و شکم خار و ژاژ خای چو داس
بگاه تیغ زدن، مهر زرد و لرزانست
که بر زمانه فکندست هیبت تو هراس
عدو ز حدّ خری گام زاسترش ننهد
هزار سال اگر میرود چو گاو خراس
تو آفتابی و منشور تو بیاض نهار
چو ماهت ار چه رسید از سواد لیل لباس
همان مثال سویدا و جوهر جانست
شریف ذات تو در کسوت بنی العبّاس
اگر نه مردم چشم شریعتی ز چه روی
بدین لباس تو مخصوصی از کرام النّاس
عجب مدار که در پوشد اندرین معرض
سیه گلیم حسود تو جامه یی ز پلاس
همیشه تا دهن صبح بر کند ثوبا
سحرگهان که زند مغز آفتاب عطاس
مباد مهر جلال ترا کسوف و زوال
مباد صبح بقای تو منقطع انفاس

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبان چگونه گشایم بذکر شکر و سپاس
که حشمت تو فرو بست دست و پای حواس
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم زبانم را به ذکر شکر و سپاس بگشایم در حالی که عظمت تو تمام حواس من را در خود محصور کرده است؟
رسید قدر تو جایی که نیز نبساود
بساط جاه ترا دست وهم و پای قیاس
هوش مصنوعی: شما به جایی رسیده‌اید که دیگر از مقام و پست شما نمی‌توان با خیال و اندازه‌گیری‌های منطقی صحبت کرد.
زهی ز خدمت تو آسمان بلند محل
زهی ز سایۀ تو آفتاب روی شناس
هوش مصنوعی: خوشا به حال آسمان که به خاطر خدمت تو بلند است و خوشا به حال آفتاب که در کنار سایه‌ات به زیبایی می‌درخشد.
امام روی زمین و پناه و پشت جهان
نظام خطّۀ اسلام و پیشوای اناس
هوش مصنوعی: امام، همان سرپرست و هدایت‌گر جوامع اسلامی است که به عنوان پشتیبان و امنیت‌بخش جهان اسلام شناخته می‌شود. او در حقیقت، سرپرستی است که راهنمای دیگران بوده و در این مسیر، زیرساخت‌های لازم را برای جامعه اسلامی فراهم می‌کند.
هَمَت تواضع و حلم و همت شهامت و رای
همت کفایت طبع و همت مهابت و باس
هوش مصنوعی: خصلت‌های بزرگ و نیکویی در انسان وجود دارد؛ تواضع و فروتنی، بردباری و حلم، اراده و همت در کارها، فکری نیکو و توانایی کافی، همچنین شکوه و قدرتی که او را در برابر مشکلات یاری می‌کند.
بروی شرع بر از مسند تو خال سیاه
بدست کان ز سخای تو محضر افلاس
هوش مصنوعی: بر اساس اصول دین و قوانین الهی، نشانه‌ای که بر روی پیشانی تو وجود دارد، نمادی از سخاوت و generosity توست که این ویژگی باعث می‌شود دیگران در تنگنا و فقر به سر ببرند.
تو رکن کعبۀ شرعی و گرد بارگهت
حطیم‌وار خمیدست این بلند اساس
هوش مصنوعی: تو اساس و بنیاد محکمی هستی که همه به دور تو می‌چرخند و در برابر عظمت و بلندای تو سرنگون می‌شوند.
حسود جاه تو گر نیست جز که رویین تن
شود ز صدمت بأست میان فرو چون طاس
هوش مصنوعی: اگر حسودان نتوانند به مقام و جایگاه تو آسیب برسانند، فقط می‌توانند در دل خود به تلخی و کینه نسبت به تو دچار شوند، اما در واقع، تو همچون ظروف محکم و مقاوم در برابر آسیب‌ها هستی.
لطافت تو ولی را مفّرحی چو امید
مهابت تو عدو راست دلشکن چون یاس
هوش مصنوعی: لطافت تو مانند لذتی است که به انسان می‌بخشد، در حالی که جلال و شکوه تو دشمنان را می‌ترساند. دل‌ها را مانند گل یاس می‌شکنی.
چگونه زاد ز طبع تو دّنا سفته؟
که هست خاطر پاک تو جوهر الماس
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است دّنا (جایی پر از زیبایی و شکوه) از طبیعت تو به وجود آمده باشد؟ در حالی که دل پاک تو، ارزشمندتر از الماس است.
گشاده رویی خصمت دلیل بسته دلیست
چنانکه کوفتگی را طراوت کرباس
هوش مصنوعی: خوشرویی و حسن خلق در مواجهه با دشمن نشان‌دهنده بزرگواری و دل‌بستگی اوست، همان‌طور که نرمی و تازگی پارچه‌ای که دچار کوفتگی شده، به خوبی وضعیت آن را نشان می‌دهد.
کرم ز ساحت ایّام بود مستوحش
و لیک با دم خلق تو یافت استیناس
هوش مصنوعی: در طول زمان، کرم از دنیای خود جدا و نگران شده بود، اما با وجود وجود تو و نفس‌های مردم، آرامش را پیدا کرد.
چو آسمان بدوصد دیده، حزم بیدارت
شب جهان را از حادثات دارد پاس
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به تو نگاه می‌کند، باید بیدار و هوشیار باشی؛ زیرا شب، مراقب حوادث و اتفاقات این دنیا است.
چو خوشه خصم تو جوجو شدست از آنکه تنش
شدست آزده از تیر غم چو خوشه ز داس
هوش مصنوعی: وقتی دشمن تو به تیر غم گرفتار می‌شود، مانند خوشه‌ای است که از داس جدا شده است.
ترا که خاک در از چشم خلق نیست دریغ
دریغ کی بودت زرّ و سیم و این اجناس؟
هوش مصنوعی: تو که در نگاه مردم به اندازه خاک هم ارزش نداری، چه جای تأسف برای زر و سیم و دیگر اموال دنیوی است؟
ز فرط لطف و تواضع گمان برد همه کس
که نعل مرکب تو جرم ماه راست مماس
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و humility (توفیق)، همه فکر کردند که نعل اسب تو، جرم ماه را لمس کرده است.
ز روی نخوت، خصم تو با دلی پر درد
بهرزه بادی در سر گرفته چون آماس
هوش مصنوعی: به خاطر تکبر و خودخواهی‌ات، دشمن تو با دلی پر از درد و رنج، در ذهنش افکار بی‌مقصدی دارد.
بجود یک ره و ده ره دلت بننشیند
مگر که طبع ترا هست در سخا وسواس
هوش مصنوعی: وجود یک راه و ده راه وجود دارد که دل تو در آنها نشیند، اما آیا طبیعت تو در generosity و بخشندگی وسواس ندارد؟
ز خوشه چینی کشت نیاز هست عدوت
خمیده پشت و شکم خار و ژاژ خای چو داس
هوش مصنوعی: محصولی که از زحمت و کوشش به دست می‌آید، به سختی و مبارزه نیاز دارد. در این مسیر، دشمنان و چالش‌ها ممکن است وجود داشته باشند و در این راه، باید به سختی‌ها و مشکلاتی که مانند خارها و سنگلاخ‌ها هستند، توجه کرد. در نهایت، با تلاش و کوشش، می‌توان به جمع‌آوری بهترین نعمت‌ها و خوشه‌ها دست یافت.
بگاه تیغ زدن، مهر زرد و لرزانست
که بر زمانه فکندست هیبت تو هراس
هوش مصنوعی: زمانی که به شمشیر زدن مشغول هستی، عشق زرد و ناپایدار است که بر دنیا سایه افکنده و قدرت تو ترس را به جان می‌اندازد.
عدو ز حدّ خری گام زاسترش ننهد
هزار سال اگر میرود چو گاو خراس
هوش مصنوعی: هرگز دشمن نتواند از مرز خود پا فراتر بگذارد، هر چند هزار سال هم که بگذرد، اگر همچنان مانند گاوی در جا بزند.
تو آفتابی و منشور تو بیاض نهار
چو ماهت ار چه رسید از سواد لیل لباس
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و نور تو همچون رنگ سپید روز است. اگرچه شب به تو نزدیک می‌شود، تو همچنان درخشان و نمایان هستی.
همان مثال سویدا و جوهر جانست
شریف ذات تو در کسوت بنی العبّاس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصیت و ذات انسانی تو، همچون یک الماس درخشان و ارزشمند، در ظرف و شکل ظاهری خانواده بنی العبّاس جلوه‌گر است. یعنی زیبایی و ارجمندی تو در این مقام به چشم می‌آید.
اگر نه مردم چشم شریعتی ز چه روی
بدین لباس تو مخصوصی از کرام النّاس
هوش مصنوعی: اگر مردم به شریعت توجه نمی‌کنند، دلیل خاص بودن تو در این لباس چیست و چرا تو از میان مردم انتخاب شده‌ای؟
عجب مدار که در پوشد اندرین معرض
سیه گلیم حسود تو جامه یی ز پلاس
هوش مصنوعی: تعجب نکن که در این نمایشگاه تاریک حسادت، کسی لباس کهنه و پاره‌ای بر تن ندارد.
همیشه تا دهن صبح بر کند ثوبا
سحرگهان که زند مغز آفتاب عطاس
هوش مصنوعی: هر صبح زود، با طلوع خورشید، لباس‌های تازه و زیبا بر تن کن تا از انرژی و روشنایی صبحگاهی بهره‌مند شوی.
مباد مهر جلال ترا کسوف و زوال
مباد صبح بقای تو منقطع انفاس
هوش مصنوعی: نگذار که نور زیبایی تو مانند کسوف خاموش شود و زوال یابد. صبح جاودانگی تو نیز نباید قطع گردد و از نفس‌ها بیفتد.