گنجور

شمارهٔ ۲۱ - کتابه دولتخانه پادشاهی

زهی دلنشین قصر خاطر فریب
غم از دلربائی بسان شکیب
زدیوار تو عکس گلهای باغ
نماید چو ز آئینه عکس چراغ
درون و برونت بسان حباب
سراپا لطافت تمام آب و تاب
حباب مربع اگر دیده کس
بدریای هستی تو باشی و بس
ز طومار ابری دهد نهر یاد
ز سقف تو تا عکس بروی فتاد
بنقشت فتد پرتو صبحدم
چو خاکی که پاشی بروی رقم
بجنب صفای تو بر چهره آب
زخجلت نقاب افکند از حباب
تو معشوق دهری بنقش و نگار
یکی از کهن عاشقان نوبهار
درت خوشتر از عارض دلبر است
که زنجیرش از زلف دلکشترست
برخسار در موج چوب چنار
پریشان تر از زلف بر روی یار
زاهل بصیرت که اینجا گذشت
که همچون کتابه بگردت نگشت
سراپا فرحبخشی و دلگشا
هوایت چو می غم ز خاطر زدا
دلیل فرحبخشی جاودان
دهنهای پرخنده نقل دان
درت ای چو قصر ارم دلپذیر
فرح را بخواند ببانگ صریر
چنان دلگشائی بود کار تو
که نقاش در نقش دیوار تو
نگارد اگر غنچه بر شاخسار
پس از لحظه ای گل شود آشکار
شب و روز در خدمت ناصبور
دوام نشاط و وفور سرور
سپهری و شاه جهان آفتاب
ز خورشید دارد فلک آب و تاب
بهار گلستان کون و مکان
جهانبخش ثانی صاحبقران
نگین خانه شد کلبه آرزو
لبالب ز گوهر شد از جود او
دل حرص از احسانش در زیر بار
سرا تنگ و مهمان درو بیشمار
بعهدش که دوران امنیتست
متاع سراها رفاهیتست
فراغت بدورانش در هر سرا
چو خوابست درخانه دیده ها
ز شمع ضمیرش سرای جهان
منور چو تن از چراغ روان
دلش را نشان کرده صبح صفا
چو سائل در خانه اغنیا
بود رای او شمع بزم وجود
که در پرتوش آفرینش نمود
که دید اینچنین شمع در روزگار
که در روز هم دهر بی اوست تار
کند حفظ او سقف را گر مدد
ز دیوار چون ابر دور ایستد
در ایوان ز نقاش مانی هنر
شود عرصه رزمش ار جلوه گر
بهر جا که شد تیغش افراخته
درو چون قفس رخنه انداخته
وگر صورت عالم آرای شاه
کند مجلس بزم را جلوه گاه
محاذی آن دست دریا شیم
از آن روی دیوار سر کرده نم
بدوران حفظ شه سرفراز
در خانه ها چون در توبه باز
شد از خانه ها پاسبان برکنار
چو از خلوت آینه پرده دار
کند سیل را سنگسار از حباب
بعهدش کند خانه ای گر خراب
ز بام فلک بفکند مهر را
ز دیوار آید اگر در سرا
گر از قلعه طبع چون آفتاب
دهد عالم خاک را آب و تاب
چنان خانه از گرد یابد صفا
که سر منزل دیده از توتیا
نه چوب عمارت همه صندل است
چو زین فرش هر خانه از مخملست
زجودش بهر خانه خوارست زر
چو در مخزن چشم عاشق گهر
بهر ملک او باد فرمان روا
چو در خانه خویش صاحب سرا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی دلنشین قصر خاطر فریب
غم از دلربائی بسان شکیب
هوش مصنوعی: دلنواز است قصر خاطره که با فریب غم، دل را به آرامش و صبر دعوت می‌کند.
زدیوار تو عکس گلهای باغ
نماید چو ز آئینه عکس چراغ
هوش مصنوعی: از دیوار تو تصویر گل‌های باغ نمایان می‌شود همان‌طور که از آینه، تصویر چراغ دیده می‌شود.
درون و برونت بسان حباب
سراپا لطافت تمام آب و تاب
هوش مصنوعی: هردو جنبه‌ی وجودت، هم درون و هم بیرون، شبیه یک حباب است که تمام لطافت را در خود دارد و در عین حال زیبایی خاصی دارد.
حباب مربع اگر دیده کس
بدریای هستی تو باشی و بس
هوش مصنوعی: اگر کسی حبابی مربع شکل را ببیند، باید بداند که تو تنها دریا و عمق وجود هستی و هیچ چیز دیگری نیست.
ز طومار ابری دهد نهر یاد
ز سقف تو تا عکس بروی فتاد
هوش مصنوعی: از لابلای ابرها، نهر یاد و خاطره تو جاری می‌شود و تا سقف آسمان می‌رود و در آنجا تصویر تو نقش می‌بندد.
بنقشت فتد پرتو صبحدم
چو خاکی که پاشی بروی رقم
هوش مصنوعی: مثل این است که در صبح‌گاه، نور و روشنی به شکل نقشی روی زمین پاشیده می‌شود، مانند خاکی که بر روی کاغذ یا سطحی می‌پاشند تا تصویری به وجود آید.
بجنب صفای تو بر چهره آب
زخجلت نقاب افکند از حباب
هوش مصنوعی: لطفاً با انرژی و شادابی خود، زیبایی‌ات را به نمایش بگذار. زیبایی تو قطره‌های آب را از شرم پنهان کرده است.
تو معشوق دهری بنقش و نگار
یکی از کهن عاشقان نوبهار
هوش مصنوعی: تو محبوبی که در طول تاریخ همچون نقوش و تزئینات زیبا هستی و یکی از قدیمی‌ترین عاشقان بهاری.
درت خوشتر از عارض دلبر است
که زنجیرش از زلف دلکشترست
هوش مصنوعی: زیبایی چهره محبوب از زنجیری که بر گردنش است، دلنوازتر و دلپذیرتر به نظر می‌رسد.
برخسار در موج چوب چنار
پریشان تر از زلف بر روی یار
هوش مصنوعی: بر روی آب، چهره درخت چنار به طرز بیشتری از موهای پریشان یار، به هم ریخته و درهم است.
زاهل بصیرت که اینجا گذشت
که همچون کتابه بگردت نگشت
هوش مصنوعی: از شخص با بصیرت که اینجا عبور کرد، می‌توان فهمید که مانند کتابی است که هرگز به دور نمی‌گردد.
سراپا فرحبخشی و دلگشا
هوایت چو می غم ز خاطر زدا
هوش مصنوعی: تمام وجودت خوشایند و دلنواز است و هوایت همانند شراب، غم را از دل می‌زداید.
دلیل فرحبخشی جاودان
دهنهای پرخنده نقل دان
هوش مصنوعی: دلیل شادی و خوشحالی همیشگی، لبخندهای پرشور و شوق است.
درت ای چو قصر ارم دلپذیر
فرح را بخواند ببانگ صریر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و دلپذیری درختان اشاره کرده و می‌گوید که درخت به مانند قصر بهشت، دل را شاد کرده و با صدای شادی‌آور خود، انسان را به خوشحالی دعوت می‌کند.
چنان دلگشائی بود کار تو
که نقاش در نقش دیوار تو
هوش مصنوعی: کار تو به قدری دل‌انگیز و زیباست که حتی نقاشی که بر روی دیوار فعالیت می‌کند، تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد.
نگارد اگر غنچه بر شاخسار
پس از لحظه ای گل شود آشکار
هوش مصنوعی: اگر غنچه‌ای بر روی شاخه‌ای ظاهر شود، پس از مدتی به شکوفه تبدیل می‌شود و خود را نشان می‌دهد.
شب و روز در خدمت ناصبور
دوام نشاط و وفور سرور
هوش مصنوعی: هر شب و روز در خدمت کسی که شکیبایی دارد، همراه با نشاط و شادی پایدار هستم.
سپهری و شاه جهان آفتاب
ز خورشید دارد فلک آب و تاب
هوش مصنوعی: در این جا به این موضوع اشاره شده است که سپهری (آسمان) و پادشاه جهان (خورشید) از نور و درخشش خورشید تغذیه می‌کنند و به همین علت آسمان به زیبایی و جلوه‌ای خاص مجهز شده است.
بهار گلستان کون و مکان
جهانبخش ثانی صاحبقران
هوش مصنوعی: بهار و شکوفایی در گلستان، نشانه‌ای از زیبایی و زندگی است که جهان را پر از سرزندگی و شگفتی می‌کند.
نگین خانه شد کلبه آرزو
لبالب ز گوهر شد از جود او
هوش مصنوعی: خانه‌ای که آرزوها در آن می‌خوابند، به مانند نگینی زیبا شده و از بخشش او پر از جواهرات گردیده است.
دل حرص از احسانش در زیر بار
سرا تنگ و مهمان درو بیشمار
هوش مصنوعی: دل پر از حرص و طمع است و زیر فشار و گرفتاری‌های زندگی قرار دارد، در حالی که مهربانی و نیکی اطرافش فراوان است.
بعهدش که دوران امنیتست
متاع سراها رفاهیتست
هوش مصنوعی: در این زمان که امنیت برقرار است، مایحتاج زندگی و آسایش در خانه‌ها فراهم است.
فراغت بدورانش در هر سرا
چو خوابست درخانه دیده ها
هوش مصنوعی: آرامش و راحتی در زندگی هر کس مانند خواب است که در خانه چشم‌ها مشاهده می‌شود.
ز شمع ضمیرش سرای جهان
منور چو تن از چراغ روان
هوش مصنوعی: از نور دل او، دنیا روشن و پرنور است، مانند اینکه وجود انسان از روشنایی چراغ زندگی‌اش روشن می‌شود.
دلش را نشان کرده صبح صفا
چو سائل در خانه اغنیا
هوش مصنوعی: دل او به مانند صبحی روشن و دل‌انگیز است که به زیبایی و امنیت زندگی نزدیک است، درست مانند گدایی که در آستانه خانه‌ی ثروتمندان ایستاده و منتظر رحمت و محبت آنهاست.
بود رای او شمع بزم وجود
که در پرتوش آفرینش نمود
هوش مصنوعی: اندیشه او مانند شعله‌ای در مجال زندگی است که در نور آن، خلق و آفرینش شکل گرفته است.
که دید اینچنین شمع در روزگار
که در روز هم دهر بی اوست تار
هوش مصنوعی: کسی چه دیده است که مانند شمع در روزگار روشنایی ببخشد، در حالی که حتی در روز هم دنیا بدون او تاریک و بی‌نور است.
کند حفظ او سقف را گر مدد
ز دیوار چون ابر دور ایستد
هوش مصنوعی: اگر دیوار، کمک نکند، او نمی‌تواند سقف را نگه دارد؛ همان‌طور که ابرها با فاصله از هم قرار می‌گیرند.
در ایوان ز نقاش مانی هنر
شود عرصه رزمش ار جلوه گر
هوش مصنوعی: در حیاط، هنر نقاشی مانی به نمایش درمی‌آید و اگر جلوه‌گری کند، محیط به میدان جنگ تبدیل می‌شود.
بهر جا که شد تیغش افراخته
درو چون قفس رخنه انداخته
هوش مصنوعی: هر جا که شمشیر او برافراشته شد، مانند قفسی در آنجا رخنه و نفوذی وجود دارد.
وگر صورت عالم آرای شاه
کند مجلس بزم را جلوه گاه
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ی زیبای عالم به‌خود بگیرد، مجلس مهمانی به محلی پرجلوه و زیبا تبدیل می‌شود.
محاذی آن دست دریا شیم
از آن روی دیوار سر کرده نم
هوش مصنوعی: کنار آن دست دریا که بر روی دیوار نمناک است، به خاطر زیبایی‌اش قرار بگیریم.
بدوران حفظ شه سرفراز
در خانه ها چون در توبه باز
هوش مصنوعی: در دوران گذشته، وقتی که محبت و کرامت یک فرد در دل‌ها حاکم بود، هر خانه‌ای مانند مکانی برای توبه و برطرف کردن اشتباهات به‌نظر می‌رسید.
شد از خانه ها پاسبان برکنار
چو از خلوت آینه پرده دار
هوش مصنوعی: وقتی که نگهبانان خانه‌ها از جای خود کنار می‌روند، انگار که پرده‌ای از جلوی آینه برداشته شده و خلوت آن دیده می‌شود.
کند سیل را سنگسار از حباب
بعهدش کند خانه ای گر خراب
هوش مصنوعی: سیل، حباب‌ها را از هم می‌شکند و اگر خانه‌ای ویران شود، آن را دوباره با عهد خود بازسازی می‌کند.
ز بام فلک بفکند مهر را
ز دیوار آید اگر در سرا
هوش مصنوعی: اگر خورشید از بالای آسمان بیفتد، ماه هم از دیوار پایین می‌آید و به خانه می‌رسد.
گر از قلعه طبع چون آفتاب
دهد عالم خاک را آب و تاب
هوش مصنوعی: اگر روح انسانی مانند خورشید از قلعه وجودش بتابد، دنیای خاکی را با زیبایی و حیات می‌آفریند.
چنان خانه از گرد یابد صفا
که سر منزل دیده از توتیا
هوش مصنوعی: خانه‌ای که از گرد و غبار پاک شود، به آرامش و زیبایی می‌رسد، مانند اینکه چشمان کسی که آنجا را می‌بیند، به زلالی و روشنی می‌نگرند.
نه چوب عمارت همه صندل است
چو زین فرش هر خانه از مخملست
هوش مصنوعی: تمامی ساختمان‌ها از چوب‌های خوشبو ساخته شده‌اند، چون هر خانه به مانند فرشی نرم و لطیف است.
زجودش بهر خانه خوارست زر
چو در مخزن چشم عاشق گهر
هوش مصنوعی: از سرسوز و محبت او، دل غمگین چونان گنجی در چشم عاشق می درخشد.
بهر ملک او باد فرمان روا
چو در خانه خویش صاحب سرا
هوش مصنوعی: برای او، مانند کسی که در خانه خود فرمانروایی می‌کند، همه چیز تحت کنترل و در اختیار است.